شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۳۶
۰ نفر

«در میان رگبار گلوله، مأموران در حال نجات کودکی خردسال هستند. پاسداری پسربچه را بلند کرده و پاسدار دیگری از پنجره او را می‌گیرد. همزمان چند پاسدار دیگر مراقب اوضاع هستند تا تروریست‌ها به پسر خردسال آسیبی نرسانند.»

اين يك نما و عكس از حادثه تروريستي مجلس است كه حالا به يكي از نمادهاي فداكاري در اين حادثه تبديل شده است اما هيچ‌كس نمي‌داند كودك 2ساله و مادرش در آن بحبوحه چه مي‌كردند. آنها چطور در مهلكه قرار گرفته بودند و چه‌كسي آنها را از آنجا نجات داد.
آن روز زني از اهالي گرگان، فرزند 2ساله‌اش به نام عماد را كه به بيماري سختي مبتلا شده به مجلس برده بود تا براي درمانش كمك بگيرد اما درست در همان لحظات حمله تروريست‌ها آغاز شد و در اين بين يكي از كارمندان مجلس به نام سلمان بهرامي آنها را نجات داد. اين كارمند فداكار در اين‌باره به همشهري مي‌گويصد:

«كودك خردسال به بيماري نادري مبتلاست و چون پدرش نيز معلول و تحت پوشش سازمان بهزيستي است، از پس هزينه‌هاي درمان فرزندش برنمي‌آيد. روز حادثه زن جوان و فرزند بيمارش به مجلس آمده بودند تا از يكي از نماينده‌هاي استان گلستان نامه بگيرد. او در سالن انتظار نشسته بود كه من به‌طور تلفني مجوز ورودش را دادم و وارد راهرو شد. درست همان موقع بود كه صدايي از بيرون شنيدم. فكر كردم صداي تركيدن لاستيك است اما باز هم اين صدا چند مرتبه ديگر تكرار شد و فهميدم صداي تيراندازي است.»

وقتي ماجرا به اينجا مي‌رسد هيجان در صداي بهرامي موج مي‌زند: «همه كارمندان از اتاق‌هاي‌شان بيرون آمده بودند و به طرف پايين مي‌دويدند اما در راه‌پله‌ها با تروريست‌ها روبه‌رو شديم. آنها هر كسي را كه مي‌ديدند به طرفش تيراندازي مي‌كردند. در اين بين زن جوان را با پسرش ديدم كه ترسيده بودند. بچه را بغل كردم و درحالي‌كه تروريست‌ها در فاصله4، 5متري‌مان بودند به طرف اتاقم دويدم. زن جوان و يكي ديگر از همكارانم هم وارد اتاق شدند و در را بستيم.»

اين كارمند فداكار درباره لحظه‌هاي پر از وحشت مي‌گويد: «تروريست‌ها به طرف در اتاق‌ها شليك مي‌كردند تا وارد شوند اما قبل از اينكه به اتاق ما برسند فكري به ذهنم رسيد. پنجره را باز كردم. تا لبه ديوار مجلس چند متري ارتفاع بود. چاره‌اي نبود. آويزان شدم و پريدم. دنبال من همكارم پريد. زن جوان هم پسرش را به ما داد و پريد. نمي‌دانم بعد از آن تروريست‌ها موفق شدند وارد اتاقمان شوند يا نه اما ما زير لبه قوسي شكل ساختمان و در ارتفاع 6متري از سطح زمين مخفي شديم تا آنها ما را نبينند.

اگر ما را مي‌ديدند ممكن بود به طرفمان نارنجك پرتاب كنند. به همين دليل آرام مانديم. چند دقيقه گذشت و تصميم گرفتم از روي ديوار به حياط بپرم. حدود 6متر ارتفاع داشت اما به سختي اين كار را كردم و خودم را به بخش حفاظت رساندم. اول چون من را نمي‌شناختند، رويم اسلحه كشيدند اما وقتي خودم را معرفي كردم نگراني‌ها از بين رفت. براي آنها ماجراي گرفتارشدن زن جوان و پسر بيمارش را توضيح دادم و در ادامه چند مأمور مسلح آنجا رفتند.»

ادامه اين ماجرا را زن جوان بازگو مي‌كند. او كه زهرا خراساني نام دارد، مي‌گويد: «از حدود ساعت 10 تا 13 ما زير قسمت قوسي‌شكل ساختمان مجلس مخفي شده بوديم. آقاي بهرامي خودش را به خطر انداخته بود تا كمك بياورد. در اين لحظات فقط صداي تيراندازي و انفجار مي‌شنيديم و نمي‌دانستيم داخل ساختمان چه خبر است. خودم اشهدم را خوانده بودم و مدام ذكر مي‌گفتم. اما پسرم عماد چون مشكل شنوايي دارد زياد صداها را نمي‌شنيد.

با اين حال ترسيده بود.» وي ادامه مي‌دهد: «چند ساعت گذشت تا اينكه چند پاسدار مسلح آمدند. يكي از آنها كه جليقه ضد‌گلوله داشت جليقه‌اش را به من داد و خودش رو به ساختمان ايستاد تا از ما محافظت كند. هر لحظه ممكن بود تروريست‌ها به طرف مان تيراندازي كنند. با اين حال پاسداران ازخودگذشتگي كردند و من و پسرم را در آن شرايط سخت به همان طبقه‌اي كه از آنجا پريده بوديم، منتقل كردند. اين صحنه‌اي بود كه عكسش منتشر شد. در ادامه به زيرزمين مجلس رفتيم و چند ساعت آنجا بوديم و بالاخره نجات پيدا كرديم.»

اين زن درباره بيماري پسرش مي‌گويد: «عماد به بيماري نادري به‌نام‌ ام‌تي‌اس نوع 2 مبتلاست. اين بيماري سخت به‌تدريج اعضاي بدن را از كار مي‌اندازد و داروهايش در كشورمان وجود ندارد. به همين دليل براي درمان او با مشكلات زيادي روبه‌رو هستم. شوهرم هم معلول و از كار افتاده است و در اين شرايط به سختي زندگي مي‌كنيم. از مسئولان مي‌خواهم صداي ما را بشنوند و براي زنده ماندن پسرم كمك كنند.»

کد خبر 372782

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha