سه‌شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۶ - ۰۵:۱۳
۰ نفر

ایمان جلیلی: «با تشکر از خانواده محترم رجبی»؛ حدود 12 – 10 سال پیش، تیتراژ هر سریالی را که می‌دیدید، این عنوان تویش بود.

 خانواده رجبی صاحبان همان خانه‌ای هستند که بسیاری از سریال‌های نوستالژیک دوران نوجوانی ما در آنجا ساخته شده ؛ از «همسران بگیر تا «سیب خنده» و «دنیای شیرین» و شاید جذاب‌تر از همه‌شان «خانه سبز».

خانواده رجبی هنوز هم در یکی از خیابان‌های  سعادت‌آباد زندگی می‌کنند؛ همان جایی که هر روز آدم‌های دوست‌داشتنی «خانه سبز» در آن دور هم جمع می‌شدند و برایمان قصه می‌گفتند. تکرار سریال خانه سبز، بهانه خوبی بود برای اینکه خانواده رجبی را پیدا کنیم و برویم سراغشان؛ آنها حرف‌های جالبی برای گفتن دارند.

خانه را سخت می‌شود پیدا کرد. فضای کوچه اصلا شبیه آن چیزی نیست که توی تلویزیون می‌دیدیم. توی خیابان دارند آپارتمان می‌سازند. تنها چیزی که آدم را یاد آن روزهای خوب می‌اندازد، دیوار سنگچین آبی رنگی است که انگار برای نشانه، آنجا ساخته‌اند.

در ساختمان باز است و می‌شود از توی کوچه، آپارتمان «آقاجون» را دید؛ اولین واحد از مجموعه خانه سبز. در گیر و دار رفت و آمد آدم‌هایی که می‌روند توی ساختمان و می‌آیند بیرون، سر و کله آقای رجبی پیدا می‌شود. آقای صاحبخانه مرد خوشرویی است که در حوالی خیابان سهروردی فرش فروشی دارد و حالا خودش در طبقه همکف ساختمان زندگی می‌کند.

شروع با یک اتفاق
«اینجا تازه تمام شده بود، سپرده بودم برای اجاره. یک روز از بنگاهی روبه‌روی پارک ملت خبرم کردند که بیا برایت مشتری پیدا کرده‌ایم.» و این شروع ماجرای ساخت یکی از بهترین سریال‌های بیژن بیرنگ و مهران رسام است؛ «اولش سریال همسران را اینجا فیلم‌برداری کردند، بعدش هم خانه سبز و سیب خنده و دنیای شیرین را».

در مجموع، گروه کارگردانی این سریال‌ها 6 - 5 سالی را مهمان‌ خانواده محترم رجبی بوده‌اند؛«آقای‌بیرنگ را اصلا نمی‌شناختم، بنگاه‌دار می‌گفت مزاحمتی برایتان ندارند، ما هم قرارداد یکساله بستیم. بعدش دیدیم آدم‌های خوبی هستند و تمدید کردیم».

خانم رجبی صحبت‌های همسرش را تکمیل می‌کند؛ «اجاره خیلی مهم نبود، بیشتر به خاطر هنرمندها و اینکه یک سریال پرطرفدار دارد ساخته می‌شود این کار را کردیم وگرنه می‌دانید که، این‌جور کارها خانه را خراب می‌کند ولی ما همیشه راضی بودیم؛ همه‌شان آدم‌های خوب و زحمتکشی بودند.

واقعا از قبل فکر نمی‌کردیم این‌جوری باشند». و این‌چنین رابط آنها کم‌کم از حالت مالک و مستاجر به یک رابطه کاملا دوستانه تبدیل شد؛ «آن اوایل گروهشان خیلی مجهز نبود؛ فقط یک فولکس استیشن داشتند که تویش خرت و پرت‌هایشان را می‌ریختند. برای همین هر چیزی می‌خواستند می‌آمدند سراغ ما. آن موقع‌ها آقای بیرنگ همه‌‌اش به من می‌گفت اسمت می‌رود روی آنتن. من نمی‌دانستم منظورش چیست ولی بعد که سریال را دیدم، فهمیدم چه می‌گویند».

دزد آمده؟
وقتی یک گروه تلویزیونی خانه‌ات را اجاره می‌کند و خودت هم توی همان خانه زندگی می‌کنی، باید پیه خیلی از چیزها را به تنت بمالی؛‌«به سختی کار می‌کردند. تقریبا هر شب تا صبح اینجا بودند. ما خیلی با این مسئله مشکل نداشتیم ولی همسایه‌ها شاکی می‌شدند. ولی یک مدت که گذشت، خود همسایه‌ها هم می‌آمدند تماشا».

 هر چقدر خانه‌سبز بین مردم طرفدار پیدا می‌کرد، تعداد تماشاچی‌هایی هم که موقع ضبط سریال کوچه را می‌بستند، بیشتر می‌شد. خانم رجبی می‌گوید: «خدا می‌داند چقدر مردم جمع می‌شدند. حتی یادم هست توی تعطیلات عید بود که یک روز صبح زود آقایی در خانه‌مان را زد و گفت که از شیراز آمده تا فقط آقای شکیبایی را از نزدیک ببیند و برود. منتها گروه، آن موقع کار را تعطیل کرده بودند. طفلکی خیلی ناراحت شد».

آنها از روزهای ضبط سریال خاطرات زیادی دارند؛ «یک شب دیدیم یک نفر از دیوار خانه بالا رفته و می‌خواهد وارد ساختمان شود که خانم مهین‌ترابی با ماهیتابه می‌زند توی سرش. اولش خیلی ترسیدیم؛ فکر کردیم دزد آمده ولی بعد فهمیدیم فیلم‌برداری است. منتها بدی‌اش این بود که هر کاری می‌کردند صحنه خوب از آب درنمی‌آمد برای همین تا صبح هی دزد از دیوار می‌رفت بالا و خانم مهین ترابی می‌زد توی سرش!».

فرید هنوز آن بالاست
ظاهرا خانه حالا اصلا شبیه خانه سبز نیست؛ دیوارها همه رنگ سفید دارند و در خانه هم قهوه‌ای شده. شاید تنها یادگار آن روزها، خانه روی پشت‌بام «فرید جنگل برد» و «لیلی» باشد که هنوز سرپاست و هنوز سبز است و الان پسر خانواده رجبی به جای پسر خانواده صباحی در آن زندگی می‌کند. بقیه طبقات را هم اجاره داده‌اند. فضای داخلی طبقات اما تغییر چندانی نکرده. توی طبقه همکف خود آقای رجبی می‌نشیند؛ جایی که یک قسمت از آن، زمانی منزل آقا جون و عزیزجون بود و البته لوکیشن دادگاه.

روی در و دیوار خانه آقای رجبی تابلوهای نقاشی زیادی هست؛ تابلوهایی که امضای دختر خانواده روی آنهاست؛ تابلوهایی که اگر الان دقت کنید، روی دیوار خانه صباحی‌ها هم می‌بینیدشان. تکرار سریال خانه سبز از تلویزیون، حسابی خانواده رجبی را هوایی کرده؛ «الان قیافه‌هایشان را که می‌بینم، همه‌اش یاد آن روزها می‌افتم. بعد از تمام شدن سریال، بعضی بازیگرها گاهی به ما سر می زدند. حتی آقای شکیبایی چند بار آمد مغازه و فرش خرید ولی الان دیگر خبری ازشان ندارم». خانم رجبی هم به قسمت آخر سریال اشاره می‌کند.

اگر یادتان باشد در قسمت آخر، قرار بود خانه سبز را خراب کنند و از میان آن اتوبان بکشند؛ «همه فکر می‌کردند بعد از سریال اینجا را خراب کرده‌اند. حتی فامیل‌ها از شهرستان زنگ می‌زدند و کلی برایمان غصه می‌خوردند!». او دوباره برمی‌گردد به زمان حال؛ «الان همه خانه‌های دور و ور را کوبیده‌اند و دوباره ساخته‌اند ولی حاجی می‌گوید دلم نمی‌آید اینجا را خراب کنم». و حاجی توضیح می‌دهد که این ساختمان هنوز هم برای مردم جذاب است و پر از خاطره؛ «همین الان هم خیلی‌ها می‌آیند جلوی خانه و با دست ساختمان را به هم نشان می‌دهند. حتی بعضی‌ها با هم سر اینکه اینجا خانه سبز هست یا نه، شرط می‌بندند و بعد در می‌زنند تا مطمئن شوند».

و خانم رجبی که انگار رابطه خوبی با بازیگرهای زن سریال داشته، با بغض آخرین حرفش را می‌زند، انگار که دارد سراغ دوستان قدیمی‌اش را می‌گیرد؛ «دلم برای همه‌شان تنگ شده؛ خصوصا برای خانم مهین ترابی. نمی‌دانم الان کجاست ولی اگر شما او را دیدید، بگویید یک سری هم به ما بزند».

کد خبر 36309

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز