سه‌شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۰
۰ نفر

خانه فیروزه‌ای > یاسمن رضائیان: جهان در روز‌های ابتدای آفرینش چه‌ شکلی داشت؟ نظریه‌ی انفجار بزرگ می‌گوید که جهان ۱۵ میلیارد سال پیش به‌وجود آمده‌ است. آیا این حرف درست است؟

دوچرخه شماره ۸۳۹

ما نمي‌دانيم تو در همين زمان يا چه مدت قبل يا بعد از اين تاريخ جهان را آفريده‌اي. تمام حساب و كتاب‌هاي ما بر پايه‌ي علم و آمار است و شايد گاهي غافل مي‌شويم كه تو آفريده‌هايت را از عدم آفريده‌اي.

تو مي‌دانستي جهان را خواهي آفريد و اين يعني زماني كه جهان در عدم به‌سر مي‌برده، شايد بشود گفت كه يك‌جور‌هايي در مرحله‌هايي از آفرينش بوده است‌.

مي‌گوييم اين درخت 50 سال عمر دارد و اين عمارت متعلق به قرن 17 است. ما براي آفرينش هر‌چيزي زمان قائل مي‌شويم چون نمي‌توانيم نبود زمان را درك كنيم.

نمي‌دانيم بي‌نهايت چه‌طور اتفاقي است و وقتي مي‌گوييم ازلي و ابدي، ذهنمان درگير مي‌شود و آخر هم به نتيجه نمي‌رسد. مي‌پرسيم ابد يعني تا كي؟ جالب است مي‌خواهيم بي‌زماني را هم با زمان اندازه بگيريم و درك كنيم.

* * *

نظريه‌اي وجود دارد كه از وحدت زمان حرف مي‌زند. مي‌گويد گذشته و آينده، تنها موضوعي ذهني است و حقيقت اين است كه همه‌چيز در زمان حال اتفاق مي‌افتد. مي‌گويد همه‌چيز روي يك خط زماني پيش مي‌رود.

با اين حساب من و اقوام ماد با هم در يك زمان زندگي مي‌كنيم و امروز همان روزي است كه نسل‌هاي بعد در سال‌هاي آينده خواهند ديد.

من بارها به اين نظريه فكر كرده‌ام. چيزي شبيه به درك بي‌نهايت است. نمي‌شود تصورش را كرد و همين به تصوير در نيامدن، آن را جذاب مي‌كند.

شب‌ها حقيقت‌هاي زيادي از جهانِ پر‌ رمز و راز سراغم مي‌آيد. گاهي در حال خواندن كتابي هستم و به جمله‌اي مي‌رسم كه مرا بي‌مقدمه از جا بلند مي‌كند. آن زمان است كه حقيقت‌ها سراغم آمده‌اند و ديگر نمي‌توانم روي هيچ موضوعي غير از آن تمركز كنم.

كتاب‌خانه‌ي من پر از كتاب‌هاي نيمه‌خوانده‌اي است كه تك‌جمله‌اي در آن‌ها حقيقت را به يادم آورده است، بعد ذهنم را به دور‌ها برده و ديگر برنگردانده تا خواندن كتاب را به پايان برسانم.

* * *

جهان پر از ناگفته‌ها، ناديده‌ها و راز‌هاي سر‌به‌مهر است. دنياي تو جاي خوبي براي زندگي است. هميشه موضوعي وجود دارد كه بشود به آن فكر كرد و رازي هست كه از تصور بودنش ته دلم خالي مي‌شود.

با همه‌ي اين شگفتي‌ها، ديگر دوست ندارم ذهنم را با موضوع‌هاي بي‌ارزش و گذرا پر كنم. نمي‌خواهم درگير روزمرگي‌هايي شوم كه در انتهايشان هيچ‌چيز برايم باقي نمي‌ماند. نمي‌خواهم وقتي پايان روز، دست‌هايم را باز مي‌كنم هردو پوچ باشند.

مي‌خواهم به شگفتي‌هاي با‌ارزش زندگي فكر كنم. مي‌دانم هميشه موضوعي براي دانستن وجود دارد، ناگفته‌اي پشت پرده مانده‌ است و هميشه‌ي هميشه زمزمه‌اي در گوشم مي‌پيچد كه مرا به سعادت دعوت مي‌كند.

و آن تعريف ساده‌اي دارد: دنبال اتفاق‌هاي ارزشمند باشم؛ آن‌هايي كه انتهايشان مشخص نيست؛ شبيه به بي‌نهايت. آن‌هايي كه فراتر از درك من مي‌روند؛ مانند وحدت زمان.

* * *

من چند ساله‌ام؟ 12؟ 17؟ نه. تو سال‌هاي خيلي قبل‌تر مرا آفريده‌اي. با اين نگاه، نمي‌دانم واقعاً چند ساله‌ام. شناسنامه‌ام سن ظاهري‌ام را مي‌گويد، اما چه كسي جز تو از سن حقيقي‌ام خبر دارد؟

فكر اين‌كه من هم قسمتي از این آفرينش مبهم و باشکوه‌ام، من هم زندگي جاودانه خواهم داشت، مثل گذر نسيمي خنك در شبی مردادی، ولوله‌اي لطيف در دلم به‌پا مي‌كند.

هيچ‌چيز از بين نمي‌رود. تنها از حالتي به حالت ديگر تغيير مي‌كند. اين را در كتاب شيمي خوانده‌ام و مي‌دانم موضوعي فراتر از يك قانون علمي است؛ چون می‌شود آن را به جهان تعميم داد.

چند سال از قدمت جهان مي‌گذرد؟ سرنوشت آن چه مي‌شود؟ نابود مي‌شود؟ نه. خلقت تو بيهوده نيست. تو مخلوقاتت را فاني قرار نداده‌اي.

آفرينش حكيمانه‌ي تو مي‌گويد هرآفريده‌اي جاودانه خواهد شد، البته نه دقيقاً به همان شكلي كه از ابتدا بوده. شكل زندگي در آن‌ها تغيير خواهد كرد، اما ذات ابدي بودنشان از بين نخواهد رفت.

* * *

هنوز به وحدت زمان فكر مي‌كنم. فرقي نمي‌كند اين نظريه‌ي خيال‌انگيز درست باشد يا نه. مهم اين است كه مي‌شود در شب‌هاي خنك مردادي، مدت‌هاي طولاني به آن فكر كرد و داستان‌هاي زيادي در موردش نوشت.

جهان، بي‌نهايت سال پيش آفريده شده و تا بي‌نهايت سال ديگر ادامه خواهد داشت. حالا مي‌توانم با خيال راحت به اتفاق‌هاي زيبايي فكر كنم كه مي‌دانم در آينده رخ مي‌دهند؛ آینده‌ای که می‌تواند همین حالا باشد و جز تو کسی از پشت پرده‌ی این معما باخبر نیست.

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

کد خبر 341401

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha