پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰
۰ نفر

خانه فیروزه‌ای > مسیحا راد: امروز را یک‌جور دیگر ادامه بده. حتی اگر فکر می‌کنی همه‌چیز تکراری شده، در دل تکرارها اتفاق‌های تازه پیدا کن.

دوچرخه شماره ۸۲۹

هر‌روز زندگی‌ات یک هزارتوست که می‌توانی از تمام هزارراهش بگذری. خودت مي‌تواني انتخاب كني که از کدام راه شروع کنی، اما هیچ قسمتي از راه را از دست نده.

کارهای تازه انجام بده. کارهایی که احساس کنی زنده‌ای. از خودت بپرس اگر این هسته‌ی میوه را بکارم چه می‌شود؟ سبز می‌شود؟ این کار را انجام بده و به نتیجه‌ی سبزش ایمان داشته باش. خواهی دید با سبزشدنش تو نیز سبز خواهی شد.

از خودت بپرس امروز چه کتابی در انتظار است تا بخوانمش؟ چه کاری منتظر دست‌های من است؟ کدام شعر، فال امروزم خواهد شد و یک کتاب شعر باز کن و بخوان. همیشه از خودت بپرس تا جواب‌های تازه، شگفت‌زده‌ات کنند.

برای هر‌روز از زندگی‌ات مأموریتي کوتاه نوشته شده. باید آن را کشف کنی و به سرانجام برسانی. از اتفاق‌های کوچک ساده نگذر، شاید الهام‌بخشِ تو در برداشتن قدمی مهم باشند.

امروز به کتاب‌های درسی‌ات هم جور دیگري نگاه کن. ببین چه‌قدر به دانایی‌ات اضافه می‌کنند و چه‌قدر حرف دلت را می‌زنند. حتماً جایی بین صفحه‌های کتاب روان‌شناسی یا ادبیات، جایی بین روایت‌های تاریخ و در گوشه و کناری از فرمول‌های فیزیک، خودت را پیدا خواهی کرد. از زاویه‌ای جدید به کتاب‌هایت نگاه کن و آن‌وقت باور خواهی کرد تمامشان زندگی خودِ خودت هستند.

* * *

روزهایی در زندگی هست که میان معادله‌های چند مجهولی درونت مانده‌ای. روزهایی هست که احساس می‌کنی بعد از تلاش‌های بی‌وقفه شکست خورده‌ای.

یک روز، ناپلئونی هستی که تسلیم نمی‌شود و روز دیگر نوجوانی پر‌شور که شاعر غزل‌هایی شبیه به غزل‌های کتاب ادبیات است و هیچ بعید نیست دستِ آخر کشف کنی جای عنصری تازه در جدول مندلیف خالی است؛ چیزی شبیه به نوجوانیُم که در ترکیب با انرژی، می‌تواند دنیا را پای پیاده پشت سر بگذارد.

راستش خیلی از اکتشافات و نظریات بزرگ از جاهایی شبیه این بیرون آمده‌اند؛ کلاس‌های شیمی، ساعت‌های فلسفه، زمان حل‌کردن یک معادله و حتی فکر‌کردن به نظریات یک محقق.

امروز به خودت اجازه بده اتفاق تازه‌ای را تجربه کنی. پشت کاشتن یک دانه، خواندن یک کتاب یا تفأل‌زدن به شعرهای یک شاعر هم می‌تواند کشف تازه‌ای باشد. از خودت بپرس تا به کشف برسی.

* * *

معلم تاریخِ ما از انسان‌های نخستین حرف می‌زند. آن‌هایی که در سال‌های خیلی دورتر آتش را کشف کردند و شکار یاد گرفتند. آن‌هایی که رفته‌رفته بنیان تمدن‌های انسانی را گذاشتند. با خودم فکر می‌کنم تمام این اتفاق‌هايِ خوب قدم‌هایی بزرگ برای پیشرفت است. چه‌قدر خوب است که آدم‌ها توانستند کنار هم زندگی کنند. اما تنهایی‌هایمان چه می‌شوند؟

باید میان این همه اکتشاف، تنهایی‌هایمان را هم کشف کنیم. احساس مي‌کنم خیلی وقت‌ها تنهایی‌ام را میان همین قدم‌های بزرگ رو به جلو گم کرده‌ام. گاهی احساس مي‌کنم نیاز دارم به تنهایی‌هایم برگردم و کاشف اتفاقات خوبی باشم که فقط برای خودم می‌افتند.

* * *

کتاب‌های درسی‌ام را ورق می‌زنم. به حال و هوای خودم تفأل می‌زنم و طرحی از تنهایی‌هایم روی کاغذ می‌کشم. از خودم می‌پرسم قبل از این‌که امروز تمام شود باید چه کاری انجام دهم؟ کشف امروز چیست که فقط و فقط برای من است؟ باید بیش‌تر حواسم به اطرافم باشد تا پنهان شده‌هایم را پیدا کنم.

* * *

کسی را می‌شناسم که هر روزش پر از کشف‌های هیجان‌انگیز است. او کسی است که در هر روز از زندگی من اتفاق تازه‌‌ای قرار می‌دهد و مرا برای پیدا کردن آن انتخاب می‌کند.

او تمام روزهای تمام آدم‌ها را از اتفاقات بزرگ و کوچک سرشار می‌کند و خود، کاشف بنده‌هایی می‌شود که اتفاق‌های زندگی‌شان را کشف می‌کنند.

از خودم می‌پرسم این همه جست‌و‌جو در طول تاریخ برای چیست؟ شاید تمام این‌ها مقدمه‌ای هستند برای داستان اصلی. برای دلیل زندگی و پی‌ بردن به سرانجام راه.

* * *

اگر هنوز اتفاق امروز را کشف نکرده‌ای باید دست‌به‌کار شوی. او هرلحظه نگاهت می‌‌کند تا زمانی که تازگی روزت را کشف کنی و تحسین‌ات کند. کتاب او پر از کشف‌های بی‌نظیر است. کتاب‌ها راه‌حل‌های خوبی برای پیدا‌کردن گمشده‌ها دارند. امروز کمی با خودت تنها بمان و کتاب‌هایت را ورق بزن.

 

دوچرخه شماره ۸۲۹

کد خبر 333576

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha