دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۲
۰ نفر

لیلی شیرازی: پرنده‌ی کوچک قلبم حاضر است به‌خاطر تو ننوشد و لب به دانه نزند.

پرنده‌ی کوچک قلبم مهربان و پرهیزگار است. او معنی روزهای روزه‌داری را می‌فهمد و در لانه‌ی کوچکش به سکوت‌های واقعی‌اش فکر می‌کند. سکوت بال و پرش، سکوت آوازش، سکوت نوکش، سکوت چشم‌هایش و هر چیزی که باید در این روزها روزه‌دار نگهشان دارد.

* * *

پرنده‌ی کوچک قلبم به تو ایمان دارد. به این‌که تو خوبی‌اش را می‌خواهی و آوازهایش را می‌فهمی. او می‌داند که در ادامه‌ی هر روزه‌ای دوباره روزهایی هست برای شکوفایی.

پرنده‌ی کوچک قلبم می‌داند که به زمین حاصل‌خیز باید فرصتی برای استراحت داد. روزهایی برای سکوت. تا دوباره دانه‌ای بکاری، میوه‌ای بدهی، آوازی بخوانی.

فرصتی برای فکرکردن و مرورکردن لازم است. باید قدر این لحظه‌های مرور را دانست وگرنه زندگی در شتاب و تکرارش همه چیزت را از تو خواهد گرفت.

اگر روزهایی برای روزه‌گرفتن نباشد، یک‌‌‌ روز در آینه به خودت نگاه می‌کنی و می‌بینی همیشه یک شکل بوده‌ای. یک انسان بدون توقف. انسانی که هیچ ایستگاهی ندارد. جایی برای نشستن ندارد. جایی برای ایستادن ندارد. جایی برای نگاه کردن به چشم‌هایش نداده است.

اگر اين روزهاي روزه‌داري نباشد، يك وقت مي‌بيني انساني شده‌اي كه به خودش فرصتی نداده تا دست‌هایش عوض شوند يا گوش‌هایش تربیت شوند. فرصتي نداده تا برای دلش اتفاق جدیدی بیفتد. انسانی که قدر سکوت‌ها و فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها را نمی‌داند. کسی که فقط به مقصد، فکر می‌کند بدون فکرکردن به چگونه رفتن. بدون فکرکردن به روزهایی که می‌شود موسیقی را از سکوت شنید؛ نقاشی را در سپیدی دید؛ رنگ را در بی‌رنگی فهمید و بدون کلمه شعر گفت و بدون ملودی آهنگ ساخت. انسانی که نمی‌تواند نفس عمیق بکشد.

این روزهای روزه‌داری برای پرنده‌ی کوچک قلبم، روزهای نفس‌های عمیق است تا دوباره بتواند منظم و سبک نفس بکشد. روزهایی است که در آن برای آفرینشی دیگر آماده می‌شود. حالش را بهتر می‌کند. به خودش می‌رسد. بال‌هایش را تقویت می‌کند و درحالی‌که روزه است بیش‌تر از همیشه می‌نوشد، اما از سکوت. و بیش‌تر از همیشه می خورد، اما از سکوت. و بیش‌تر از همیشه زندگی می‌کند، اما آمیخته با سکوت.

* * *

پرنده‌ی کوچک قلبم را می بینم که این روزها را به سلامت و خوشی گذرانده است. با حالی خوب. در حالی‌که در روزهای روزه‌داری و سکوتش آهنگ‌های جدیدی پیدا کرده. صدایی بهتر. ایده‌هایی برای پرواز و آسمانی که به نظر آبی‌تر و واقعی‌تر می‌آید. انگار چشم‌هایش باز شده است. انگار از یک سفر بازگشته است.

پرنده‌ی کوچک قلبم را می‌بینم که عاشق سفر است؛ سفر سکوت. و همه‌ی دوستانش را به این سفر عجیب دعوت می‌کند. صدایشان می‌کند که گاهی از این آوازخوانی مداوم دست بردارند. از این مدام به این طرف و آن طرف پریدن. جایی را ندیدن. حالی را درک نکردن. همه را دعوت می‌کند که با هم به سفر سکوتی دسته‌جمعی بروند و من هم در این سفر با پرنده‌ی کوچک قلبم و دوستانش همراه هستم. سعی می‌کنم همه‌ی قوانین را بدانم و رعایت کنم. حواسم را جمع کنم. چشم و گوشم را باز کنم. بیش‌تر ببینم. بیش‌تر بشنوم، اما به نیت بهترشدن حالم روزه‌داری کنم.

پرنده‌ی روزه‌دار کوچک قلبم به من نگاه می‌کند و لبخند می‌زند. او تجربه‌ی روزه‌داری‌اش را با تمام پرندگان کوچک تمامِ قلب‌های تمامِ جهان شریک است. تجربه‌ی عجیبی است، این که آسمان را آبی‌تر ببینی و روال ساده و بی‌معنی زندگی‌ات را به هم بزنی.

سفر دسته‌جمعی سکوت، به روزهای ما معنی آبی رنگی می‌دهد!

کد خبر 300430

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha