حميد رضا محمدي: بلیت هم که نمیخواهد. مجانی مجانی است. شاید اصلا همین مجانی بودن از قدر و ارزشش کم کرده؛ وگرنه ما همان مردمی هستیم که میلیونها تومان خرج میکنیم و تا آن سر دنیا میرویم که دیدنیهایش را ببینیم و در فیسبوکمان عکسی بگذاریم که ایهاالناس! ما شهر ممنوعه پکن ودلمه باغچه استانبول و برج ایفل عکس یادگاری داریم. حالا چرا در شهر خودمان دیدن نخستین پارلمان دموکراتیک قاره آسیا و بلکه نیم کره شرقی دنیا را به حساب نمیآوریم، خدا مي داند.
سخن از ساختمان مجلس شورای ملی سابق در میدان بهارستان است که حالا به موزه مجلس تبدیل شده و میزبان اسناد و یادگارهایی از 108 سال قانونگذاری در ایران است. این موزه عیب و ایراد خاصی ندارد جز این که درست در روزها و ساعات فراغت مردم بسته است و در سایر اوقات باز! یعنی شنبه تا چهارشنبه از 9 صبح تا دو بعد از ظهر فعال است و پنجشنبه و جمعه، تعطیل.
ولی باور کنید ارزشش را دارد که آن وسطها، یکی دو ساعت وقتتان را خالی کنید و به دیدارش بروید. حالا اگر حرف ما را قبول ندارید و نمیخواهید به حساب تعریف این و آن، دل به دریا بزنید و سراغ موزه مجلس بروید، میتوانید با قطار کلمات ما همراه شوید و عجالتا یک بازدید مجازی از آنجا داشته باشید. بسا که خوشتان آمد و خواستید که در عمل نیز چنین کاری را بکنید.
به جای پول بلیت، موبایل بدهید
درهای باغ و ساختمان مجلس شورای ملی سابق در ضلع شرقی میدان بهارستان بسته است و دلیلی هم ندارد جز پارهای ملاحظات حفاظتی مربوط به مجلس شورای اسلامی. بنابراین باید پیاده روی شرقی میدان را به سمت مسجد سپهسالار پایین بروید و از در کتابخانه مجلس وارد شوید. سمت چپ در، تابلوی کاشیکاری شده موزه مجلس نشانتان میدهد که راه از کدام طرف است.
در اتاق نگهبانی،نه پولی میخواهند و نه بلیتی میدهند اما اگر کیف داشته باشید، خواهش میکنند که تحویل دهید. دوربین عکاسی یا موبایلهای دوربین دار را هم میگیرند؛ باز هم به دلایل حفاظتی. بعد راهنماییتان میکنند به سمت معبر باریکی که از کنار باغ مجلس میگذرد و با نردههای فلزی از آن جدا شده- به دلایل حفاظتی. منتها میتوانید هنگام عبور از این معبر، چشمانداز وسیعی از باغ و نمای جنوبی ساختمان مجلس شورای ملی را که انصافا از زیباترین ساختمانهای تهران است، تماشا کنید و با خود بگویید: چه بهشتی است اینجا میان ترافیک و شلوغی کلافه کننده مرکز شهر...
بهارستان؛ جایی که دور بود
از دری وارد ساختمان میشوید که خیلیها قبل از شما از آن گذشتهاند: مدرس، مصدق، کاشانی، صَدیقی، مکی، هویدا، شریف امامی، بختیار و دهها و صدها وکیل و وزیر و نخست وزیر و سیاستمدار. چه خادم چه خائن، چه خوشنام، چه بدنام همه از این در گذشتهاند. شوخی نیست. این ساختمان،72 سال جایگاه قانونگذاری مملکت بوده و شاید اگر جای کافی داشت، همین امروز هم نمایندگان در اینجا مینشستند و قانون مینوشتند. اما چه میشود کرد؟ وقتی این ساختمان را برای تشکیل جلسات مجلس آماده میکردند، تعداد نمایندگان مجلس 136 نفر بود و حالا 290 نفر. علیالخصوص که اینجا را از اول به عنوان مجلس قانونگذاری نساخته بودند و دست تقدیر چنین سرنوشتی را برایش رقم زد.
سابقه این ساختمان میرسد به اواسط دوره قاجار که «میرزا حسین خان سپهسالار»، وزیر امورخارجه و صدراعظم ناصرالدینشاه، در این قسمت برای خود باغ و عمارت بزرگی را بنا کرد. اما وقتی درگذشت، چون وارث نداشت، املاکش به دست شاه افتاد. باز هم عقل کرد که بخشی از مال و اموالش را برای ساخت مسجد و مدرسه سپهسالار، یعنی همین مدرسه عالی شهید مطهری فعلی وقف کرد؛ وگرنه شاه آن را هم بالا میکشید و یک جرعه آب رویش! باغ بهارستان تا دوره مشروطه در اختیار دولت بود و یکی از عمارتهایش را داده بودند به «غلامعلی خان ملیجک» که با زنش در آن زندگی کند.
این آقا همان پسربچه زشتوبیتربیتی است که به شدت مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت و با لقب «عزیرالسلطان» در سفر و حضر با او بود و شاه حتا دخترش - اخترالدوله - را به عقدش درآورد. خانهاش هنوز ذر باغ بهارستان باقی و بخشی از کتابخانه مجلس است. اما این ساختمان اصلی که الان دم درش ایستادهایم، بعد از صدور فرمان مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی از سوی مظفرالدینشاه در اختیار نمایندگان قرار گرفت تا جلسات خود را در آن برگزار کنند؛ منتهابه مذاق نمایندگان خوش نیامد.چرا؟ چون میگفتند خیلی دور است. خیلی دور!
آن موقع بافت مسکونی تهران از سمت شمال نهایتا به خیابان امیرکبیر و چهار راه سرچشمه میرسید و حوالی بهارستان که جزيی از محله دولت بود، بیشتر باغ و بوستان اعیان و اشراف بود و کمتر کسی گذرش به این حدود میافتاد. البته وقتی مجلس آمد و در بهارستان جاگیر شد، زمینهای اطراف حسابی رونق گرفت و ترقی کرد. مجلس که چه عرض کنیم، حتا چهارتا صندلی نبود که رویش بنشینند و مذاکره کنند. اوایل کار، هم خودشان و هم تماشاچیان روی زمین مینشستند! داستانش مفصل است ولی حتما شنیدهاید که محمدعلیشاه همین ساختمان را به توپ بست و مجلس را منحل کرد و نمایندگان را - اگر کشته یا فراری نشده بودند -به زندان انداخت و دستور داد که برای تحقیر آزادیخواهان، حوضخانه مجلس را بکنند طویله اسبان. دو سال بعد که مشروطهخواهان از آذربایجان و گیلان و اصفهان آمدند و تهران را گرفتند و شاه را به تبعید فرستادند و مشروطه را اعاده کردند، این ساختمان هم مرمت شد و چند سال بعد در یک بازسازی اساسی - ولی با حفظ شاکله اصلی - به هیبت امروزی درآمد. وگرنه به شهادت عکسهای قدیمی این نمای گچکاری شده و کاشیکاریها و سرستونهای ملهم از تخت جمشید، جزء ساختمان اولیه نبوده... کجا بودیم که حرف به اینجا رسید؟ بله، داشتیم میرفتیم داخل ساختمان مجلس شورای ملی قدیم که موزه مجلس را ببینیم. بفرمايید...
کیف سید جمال در خانه امینالضرب چه میکرد؟
برای ورود به موزه باید از میان دو شیر برنزی شمشیر به دست بگذرید که سابقا دو طرف سردر عمارت مجلس شورای ملی بودند و بعد از انقلاب پایین آورده شدند و حالا هم روی زمین خدمت شما هستند. تالارهای موزه مجلس نام ندارند یا حداقل نامشان را سردرشان ننوشتهاند اما یک تالاری که پس از ورود به ساختمان و گذر از راهروی ورودی در سمت راستتان قرار گرفته و ما اسمش را میگذاریم تالار اصلی یا تالار اسناد و مدارک مشروطه، نقطه شروع بازدید شماست. در و دیوار این قسمت پر است از عکس شخصیتها و رویدادهای عصر مشروطه که در قطع بزرگ و گاه بسیار بزرگ چاپ شدهاند. بعد هم این سو و آن سو یک تعداد ویترین گذاشتهاند که شاید آثار دورنشان پرشمار نباشد اما تا دلتان بخواهد جالب است. مثلا در یکی از ویترینها،تابلوی قدیمی سردر مجلس شورای ملی را گذاشتهاند که رویش نوشته شده «عدل مظفر»؛ این عبارت به حروف ابجد میشود 1324 و این عدد نشاندهنده سالی است که فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه صادر شد. (1324 قمري برابر با 1285شمسي) فکرش را بکنید طرف چقدر فکر کرده تا دو کلمه بنویسد که هم نام شاه در آن باشد، هم عدالت که ثمره قانون است و هم سال تشکیل مجلس. چه عقل و کمالاتی داشتهاند این قدیمیها!
دو متر آن طرفتر، ویترینی قرار دارد که وسایل شخصی سید جمالالدین اسدآبادی از قبیل کیف دستی، عصا، جعبه پیپ، فندک، سه عدد عینک، کیف لوازمالتحریر و... را در آن به نمایش گذاشتهاند؛ و این خود داستانی شنیدنی دارد. سید جمالالدین اسدآبادی در آخرین مرتبهای که به ایران آمد، در خانه «حاج محمد حسن امین دارالضرب» اقامت گزید که از تجار بزرگ آن زمان به شمار میرفت و ضرب سکه مملکت را از ناصرالدین شاه کنترات کرده بود. اما یک روز که به زاویه حضرت عبدالعظیم رفته بود، غفلتا به دستور شاه توقیف، و بلافاصله به خارج از کشور تبعید شد. بدین ترتیب، وسایل شخصی سید در خانه امینالضرب باقی ماند و بعد از مرگ وی و نقل مکان فرزندش به خانهای دیگر، خیلیها یادشان رفت که این وسایل باید نزد خانواده امینالضرب باشد.
نهایتا در سال 1324 خورشیدی چنین واقعیتی به ذهن برخی افراد خطور کرد. آن را با دکتر «یحیی مهدوی»، نوه حاج محمد حسن امینالضرب در میان گذاشتند و او نیز سراغ صندوقهای قدیمی اسناد خانوادگی رفت. دست بر قضا، اولین صندوقی را که باز کردند، حاوی وسایل و مدارک سید جمال بود. خانواده مهدوی که این آثار را بخشی از میراث ملی - و نه ارث پدری - میدانستند، همگی را به کتابخانه مجلس هدیه کردند تا امروز من وشما نیز از دیدنشان محروم نمانیم.
دیگر چه؟ دیگر کلی ویترین جالب و دیدنی؛ اما قرار نبود موزه مجلس را از سر تا ته معرفی کنیم. فقط میخواستیم به چند گوشه آن گریزی بزنیم تا بلکه شما هم راغب به دیدنش شوید. پس برویم سراغ تالار بعدی...
تابلوهایی با زیرنویس 70 من کاغذ
در دو تالار بعدی، رو به تالار اصلی باز میشود. یکی از آنها را میتوان تالار چهرهها و هدایا نامید؛ چون در آن تابلوهای رنگ و روغن از پرتره شاهان و سیاستمداران دوره قاجار و سران مشروطه نظیر ستارخان و باقرخان را نصب کردهاند. اغلب این تابلوها در فاصله سالهای 1310 تا 1313 خورشیدی بهوسیله «علی محمودی» کشیده شدهاند. اگر اهل تاریخ باشید، هرکدام از چهرههای روی بوم، حکایتی برای خود دارند به قدر مثنوی 70 من کاغذ. از این تابلوها که بگذریم، بقیه آثار این تالار را هدایای شخصیتهای خارجی به رؤسای مجلس شورای ملی تشکیل میدهد که برخیشان واقعا دیدنی و از نظر هنری حائز اهمیت هستند. حالا باید به تالار سوم برویم که تالار آثار هنری است....
میرعماد و کمالالملک، زینت مجلس شدهاند
آثار تالار هنری به دو قسمت تقسیم میشوند؛ یکی آثار نقاشی با موضوعات مختلف و دیگری آثار خوشنویسی. طبیعتا اینها هیچ ربطی به مشروطه و مجلس و قانونگذاری ندارند اما از همان قدیمالایام که کتابخانه مجلس شورای ملی تأسیس شد، به خرید نسخههای خطی و پارهای آثار هنری پرداخت و عدهای هم که چنین آثار نفیسی را در اختیار داشتند، آنها را به کتابخانه مجلس هدیه کردند؛ به گونهای که امروزه این کتابخانه دارای یکی از بزرگترین گنجینههای نسخ خطی کشور است.
گل سر سبد آثار تالار هنری، نقاشیهای «کمالالملک غفاری» است و 17 تابلو از او در این تالار به نمایش درآمده. بقیه هم کارهایی است از «اسماعیل آشتیانی» و «محمود اولیا» و چند تابلوی آبرنگ بسیار نفیس از «صنیعالملک» و «آقا لطفعلی صورتگر» و بعد میرسیم به خوشنویسیهایی از دوره صفویه تا قاجار که توسط کسانی چون «میرعماد»، «محمد شفیع تبریزی»، «میرزا عبدالوهاب»،«حافظ نورالله» و دیگران خلق شدهاند. نگاه نکنید که پشت سر هم اسم ردیف میکنیم و میگذریم؛ باید هنرشناس بود تا فهمید ارزش هرکدام از این آثار چقدر است و در این تالار چه گنجینههایی به نمایش درآمده. نفاست برخیشان هوش از سر آدم میبرد. اما وقت تنگ است و محوطه پارلمان انتظارمان را میکشد....
بالای پلهها معدن خاطرههاست
در بالادست تالار اصلی، یک پلکان دو طرفه قرار دارد که زیر آن دهلیزی نه چندان بزرگ جای گرفته و درونش عکسهای مهمی از تاریخ مشروطه و مجلس را به نمایش گذاشتهاند اما اگر از پلکان بالا بروید، از طریق یک راهرو کوچک به صحن پارلمان مجلس شورای ملی میرسید؛ اینجا یعنی خود خود تاریخ؛ یعنی معدن خاطره؛ یعنی که اگر آدم به قاعده چهار تا کتاب دم دستی، تاریخ خوانده باشد، با دیدن اینجا اول سرجای خود میخکوب میشود و بعد پرتاب میشود به اعماق تاریخ. خوب گوش کنید، هنوز صدای مدرس که علیه جمهوریخواهی رضاخانی سخن میگفت به گوش میرسد؛ هنوز خاطره آن روزی که لایحه ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید، از سینه ستبر دیوارها محو نشده؛ هنوز همهمه نمایندگانی که به نشانه توافق با نخست وزیری مصدق یا ریاست کاشانی بر مجلس از جا برخاستند، از میان نرفته؛ هنوز.... اما مثل این که یک چیزی در جای خود نیست یا کم است. اینجا چرا اینقدر نونوار به نظر میرسد؟ انگار نه انگار که صد سال عمر دارد.
یادتان نمیآید؟ اوایل دهه 70 بود که یک روز صبح از خواب برخاستیم و خبر دار شدیم که اینجا بر اثر اتصالی سیمهای برق،آتش گرفته و تریبون و صندلی و میزهای چوبی به طرفهالعینی در آتش سوختهاند. پس تعجب نکنید. این اسباب و اثاثیه که میبینید، شبیه دکوراسیون اصلی است که از روی عکسهای قدیمی بازسازی کردهاند. آیا باید توضیح داد که چه فرقی است میان جواهرات و بدلیجات؟
فکر کن پشت ترافیک گیر کردهایو بالاخره باید به آخرین بخش موزه برویم. از همان در ورودی که وارد میشدید، سمت چپتان، پلکانی بود که به زیرزمین میرسید. بالای ورودی زیرزمین، تابلو فرش نفیسی را نصب کردهاند که عکس دست جمعی نمایندگان مجلس اول مشروطه را نشان میدهد. کاری است از «میرستار عالی نسب» که در سال 1385 با کرک و چله ابریشم بافته شده. زیرزمین بیشتر شامل مجسمههای مومی رجال عصر مشروطه است که قبلا عکسها و پرترههایشان را در تالار اصلی و تالار چهرهها دیدهاید؛ از مظفرالدین شاه و محمدعلیشاه و عینالدوله صدراعظم بگیرید تا روحانیان مشروطه خواه مانند علامه نائینی، سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، سید حسن مدرس و امثالهم. البته نمیخواهیم زحمت مجسمه ساز مربوطه را بیارج کنیم، انصافا بیشتر چهرهها را خوب از آب درآورده اما اگر زیرنویس مجسمه مظفرالدینشاه و شیخ فضلالله نوری را نخوانید، خیلی بعید است که بفهمید متعلق به کیست. شاید لازم باشد مدیران موزه این یکی دو مجسمه را اصلاح کنند تا گرفتار ایرادهای بنیاسرايیلی ما نشوند.
تمام شد. هرجایی را که میشد ببینیم، دیدیم. پشت ویترینهای موزه چیزهای بسیاری هست که دیدنشان همت و کنجکاوی شما را طلب میکند و از حوصله این صفحه خارج است. اگر به ساعتتان نگاه کنید، هنوز یک ساعت هم نگذشته. خیلی هم که دقیق باشید و بخواهید همه چیز را سر صبر ببینید، نهایتا میشود دو ساعت.آیا ما هر روز همین مقدار یا بیشتر را پشت ترافیک نمیمانیم؟ یا مشغول فیس بوک و وایبر و واتسآپ نمیشویم؟واقعا ارزشش را ندارد که یک بار در تمام عمرمان دو ساعت وقت بگذاریم برای تماشای نخستین پارلمان دموکراتیک قاره آسیا؟ برای مواجهه با تاریخ این مملکت؟ برای ادای احترام به همه آزادیخواهان این سرزمین؟ برای رسیدن به حس غرور ملی؟ اصلا بیا فکر کن این دو ساعت را پشت ترافیک بودهای!
منبع:همشهري 6و7
نظر شما