سید حسین امامی: اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی را شاید بتوان نوعی بومی‌سازی‌ علوم‌انسانی دانست.

علوم انسانی

در این نگره، علوم‌انسانی‌ای که نوعا در پی دگرگونی‌های مدرن در غرب شکل گرفته‌اند، باید همزمان با نیازها و مقتضیات جامعه و نظام اسلامی و همچنین بنیان‌ها و مبانی اسلامی مطابقت داده شوند. این مطابقت، امری فراتر از رویه‌هاست و در اصل به بنیان‌های هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی پیوند پیدا می‌کند. داعیه اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی از همان نخستین روزهای شکل‌گیری نظام اسلامی وجود داشته و مراکزی در این زمینه برپا شده است. در سال‌های اخیر هم این مسئله با شدت و قوت زیادی دنبال شده و اندیشمندانی در این حوزه به ارائه دیدگاه‌های شایان توجهی پرداخته‌اند. در همین راستا دومین کنگره بین‌المللی علوم‌انسانی اسلامی در روزهای گذشته همزمان در قم و تهران برگزار شد. در زمینه ضرورت‌های اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی گفت‌وگویی داشتیم با دکتر علیرضا پیروزمند، قائم‌مقام فرهنگستان علوم اسلامی قم که درپی می‌خوانیم.

  • علوم‌انسانی در جهت رفاه و آسایش انسان است و در همه کشورها وجود دارد. چرا باید قیدی به آن بزنیم؟ به‌عبارت دیگر چه ضرورت‌هایی برای طرح مسئله اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی وجود داشت؟

علوم‌انسانی نه در ایران اسلامی بلکه در کل دنیا به‌دلیل کارکردی که دارد مورد اهتمام است و تأثیرات قابل توجهی در پیشرفت هر کشوری دارد؛ به‌دلیل اینکه مفهوم پیشرفت و بیان ابعاد و چگونگی پیشرفت، از مقولاتی هستند که برگرفته از علوم‌انسانی است. به همین جهت زیرساخت «پیشرفت» هر کشور یا به‌اصطلاح ادبیات غربی، «توسعه» هر کشوری را علوم‌انسانی تبیین می‌کند؛ چه در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و چه در ابعاد خانوادگی، تربیتی، فردی و... . در حقیقت ابعاد مختلف زندگی انسان را علوم‌انسانی معین می‌کند و این طبیعتا ضرورت این موضوع و اهمیت و تأثیر فراگیر آن‌را مشخص می‌کند اما در ایران اسلامی این مسئله اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند؛ به‌دلیل اینکه انقلاب اسلامی پیوند عمیقی با فرهنگ اسلامی دارد و به‌دنبال جریان‌بخشی فرهنگ اسلام در عینیت زندگی مردم بوده است. عینیت یافتن این امر باید از طریق نظریه‌ها و الگوهایی که برگرفته از علوم‌انسانی است اتفاق بیفتد و چون خاستگاه علوم‌انسانی موجود فرهنگ اسلامی نبوده ظرفیت لازم برای جریان بخشی فرهنگ اسلامی وجود ندارد بلکه برعکس این علوم تبدیل به مانعی برای جریان فرهنگ اسلام شدند و برخی تعارض‌ها و دوگانگی‌های فرهنگی را در کشور باعث شدند. به همین جهت برای اینکه این مانع برداشته شود و همچنین برای اینکه بتوانیم جریان فرهنگ اسلام را در ابعاد مختلف جامعه بیش از گذشته شاهد باشیم قهرا باید نرم‌افزار، منطق، سازوکار و نظریه‌های لازم برای این امر و معادلات متناسب برای تصرفات اجتماعی را براساس فرهنگ اسلامی به‌دست بیاوریم. این همان چیزی است که در علوم‌انسانی اسلامی آن را دنبال می‌کنیم.

  • مفاهیم دیگری مشابه اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی مانند بومی‌سازی‌ علوم‌انسانی یا تحول در علوم‌انسانی مطرح است. این اصطلاحات دقیقا به چه معنا هستند و چه تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند؟

تعابیری که گفتید گاهی به یک معنا و گاهی با معانی متفاوتی به‌کار برده می‌شوند. البته معمولا به یک معنا هستند، مگر مواردی که گوینده رویکرد متفاوتی را تعقیب می‌کند. وقتی که این اصطلاحات در کنار هم استفاده می‌شوند اسلامی‌سازی‌ و بومی‌سازی‌ می‌تواند معنای متفاوتی داشته باشد.

معنای اصطلاح اسلامی‌سازی‌ مشخص است و به‌معنای پیوند یافتن معادلات و نظریه‌های علوم‌انسانی با فرهنگ اسلامی است. البته دقیق‌تر است اگربگوییم این علوم(انسانی) خاستگاه نظریه‌ها و معارف و آموزه‌های اسلامی باید قرار گیرند به حدی که مشروعیت خود را بیش از آنچه بخواهند از تجربه أخذ کنند از تکیه و ارتباط با معارف دینی به‌دست آورند. گاهی که مفهوم بومی‌سازی‌ مجزا و مستقل از اسلامی‌سازی‌ به‌کار برده می‌شود، به همین معنا به‌کار برده می‌شود؛ یعنی بومی‌سازی‌ را به‌معنای اعم، اراده می‌کنند که اعم است از بوم جغرافیایی و بوم فرهنگی؛ یعنی در اسلامی‌سازی‌ علوم باید هم به مختصات منطقه‌ای، اقلیمی، جمعیتی، قومی، زبانی و امثال اینها و هم به ابعاد اسلامی لازم توجه داشت. این معنا از اصطلاح بومی‌سازی‌ معنای درستی است.

وقتی که ما از اسلامی‌سازی‌ صحبت می‌کنیم با بومی‌سازی‌ به این معنا موافقیم و معتقدیم که علاوه بر لحاظ فرهنگ اسلامی باید خصوصیات بومی به این معنا یعنی منطقه‌ای، جغرافیایی و... مورد توجه قرار‌گیرد. هر چند این مختصات بیشتر در مقام به کارگیری نظریه‌ها کارسازی دارد و تعیین‌کننده خواهد بود اما به هر حال اگر این نوع ویژگی‌ها اینقدر تأثیرگذار بوده و دوام داشته باشد تا بتواند درنظریه‌های علمی هم تأثیرگذار باشد، رعایت آن به‌نظر مفید می‌آید اما بومی‌سازی‌ معنای دومی هم می‌تواند داشته باشد و آن معنایی است که به نوعی مغایر با اسلامی‌سازی‌ است. طرفداران این معنا از بومی‌سازی‌، بخشی از مفهوم بومی‌سازی‌ به‌معنای پیشین را می‌پذیرند و بخش دیگری از آن را نمی‌پذیرند؛ اینکه هر کشوری در تولید نظریه‌ها باید به وضعیت فرهنگی، سنتی، اقلیمی، جمعیتی و منابعی که در آن کشور هست، توجه کند و براساس اینها دانش را در محدوده خود مدیریت کند.

برخی این معنا از بومی‌سازی‌ را می‌پذیرند و تحول در علوم‌انسانی را به‌معنای بومی‌سازی‌ علوم‌انسانی می‌گیرند و آن‌را تعقیب می‌کنند. ما با اینکه چنین تغییر و ملاحظه‌ای در تحول علوم‌انسانی باید اتفاق بیفتد، موافقیم اما اینکه بخواهیم تحول در علوم‌انسانی را به این معنا محدود کنیم موافق نیستیم بلکه می‌گوییم افزون و مهم‌تر از این باید به تحول در فرهنگ حاکم بر علوم‌انسانی دست یافت.

  • بعد از انقلاب اسلامی نظریه‌های مختلفی در راستای اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی مطرح شده است؛ مثلا فرهنگستان علوم اسلامی قم، دکتر مهدی گلشنی و آیت‌الله جوادی‌آملی و... نظریه‌هایی در این ارتباط ارائه دادند. کدام یک از این نظریه‌ها منسجم‌تر، قوی‌تر و بهتر در این زمینه است؟

طبیعتا هر اندیشمندی مبتنی بر یافته‌ها و پیش‌فرض‌های خود ممکن است به یکی از این نظریه‌ها گرایش پیدا کند. بنده هم ممکن است نظری را ابراز کنم، منتها به‌نظرم مهم‌تر از اینکه بنده بخواهم نظر شخصی خود را بیان کنم، در مقطع فعلی کشور لازم است زمینه‌ای برای تبادل نظر و ارتقای تفاهم پیرامون چیستی تحول علوم‌انسانی اتفاق بیفتد تا به این ترتیب هم بدنه علمی حوزه و دانشگاه، مقصد مشترکی را تعقیب و هم سیاستگذاران علم و مدیران دانش بتوانند با روشن بینی بیشتری به سیاستگذاری برای تحول علم دست پیدا کنند.

اعتقاد ما از اسلامی‌سازی‌ علم فقط به کاربرد آن و تغییر آموزه‌های ضد‌اسلامی در نظریه‌های موجود علمی محدود نیست نیز اینکه ما نظریه‌های متفاوت و اسلامی را در کنار ده‌ها نظریه‌ای که در رشته‌های مختلف وجود دارد ارائه کنیم، هم نیست، بلکه به این معناست که بتوانیم نظامی از نظریه‌های علمی را آن هم نه در یک علم بلکه در یک منظومه علمی که مجموعه علوم‌انسانی را در‌بر می‌گیرد، مبتنی بر فرهنگ اسلامی و به‌منظور حل نیازمندی‌های جامعه اسلامی تولید و ارائه کنیم و به ثبت علمی برسانیم.

به همین جهت نگاه ما در اسلامی‌سازی‌ علوم این نیست که علوم و علوم‌انسانی را از هم تفکیک کنیم و درون هر علم، اجزای علم را از هم مشخص کنیم و درون یک نظریه هم گزاره‌های مختلفی که نظریه را تشکیل می‌دهند، از هم جدا کنیم و بعد بخواهیم ذره‌ای از این دریا را اصلاح کنیم و بگوییم این بخش اسلامی‌سازی‌ شده است. به‌نظر ما این مجموعه مانند منظومه به هم پیوسته‌ای است و حداقل این است که ما در بازسازی این علوم و تحولی که در علوم می‌خواهیم ایجاد کنیم باید آن را پیوسته ببینیم. این مستلزم این است که طبقه بندی علم درست شکل بگیرد و هندسه نیازمندی‌های جامعه اسلامی درست طراحی و مبانی از معارف اسلامی اخذ شود و با پیوندخوردن اینها با هم، بتوانیم شاهد تحول نوینی در عرصه علوم‌انسانی باشیم.

  • چه درصدی از جامعه علمی در حوزه و دانشگاه ذهن و فعالیت‌شان معطوف و درگیر پروژه اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی است؟

اگر این سؤال را در مقابل خود قرار دهیم و چند دهه گذشته بعد از انقلاب اسلامی را مرور کنیم به پاسخ نگران‌کننده‌ای می‌رسیم. درصد مراکز و افرادی که به این مسئله اهتمام داشتند به غایت در اقلیت هستند. باید به فکر باشیم که اولا چگونه می‌توان شعاع نیروی انسانی‌ای که دغدغه این مسئله و همچنین توانمندی ورود به این مسئله را دارد گسترش دهیم تا بتوانیم از مجموعه فعالیت‌هایی که در کشور اتفاق می‌افتد، دستاوردهای مؤثرتری را أخذ کنیم.

  • به هر حال بعد از انقلاب اسلامی توسط افراد حقیقی و حقوقی، پژوهشگاه‌ها، دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه، کارهایی در جهت اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی انجام شده است. در نقد و بررسی کلی کارهایی که انجام شده چه نقاط قوت و ضعفی را می‌بینید؟

وقتی وارد تلاش‌های انجام شده می‌شویم از 2جنبه می‌توان آن‌را مورد ارزیابی و توجه قرار داد: از یک جنبه تلاش‌های صورت گرفته را باید مثبت و ارزشمند و مؤثر تلقی کنیم. به این معنا که افراد و مراکز مختلف براساس برداشت و تلقی و باوری که خودشان از اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی داشتند تلاش کردند و راهی را پیش گرفتند و پیش بردند و به نتایجی رسیدند که همه این نتایجی که به‌دست آمده برای الان جامعه اسلامی و یا حداقل جامعه علمی که بخواهد در این مسیر گام‌های استوارتر و گسترده‌تری بردارد سرمایه و قابل استفاده است. همان نظریه‌هایی که ممکن است الان وجود داشته باشد و بخواهد دنبال شود، در مقیاس‌های کوچکی تجربه و فکر شده و براساس آن سعی شده ادبیاتی تولید شود. حتی بعضا سعی شده که آن را کاربردی ساخته و از طریق آن به حل مسئله بپردازند. اینها دستاوردهای خوبی است برای اینکه بتوان براساس آن راه آینده را بهتر پیدا کرد.

درهرحال برایند کلی مجموعه تلاش‌های انجام گرفته با وجود تنوع سلایق درون این مجموعه حرکت رو به جلویی را برای اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی فراهم آورده و در کل ظرفیت قابل‌استفاده‌ای را ولو از باب اینکه آن راه را در آینده طی نکند برای کشور ایجاد کرده است. به همین جهت به‌نظرم این مجموعه تلاش‌ها، تلاش‌های درخوری است؛ چه در قالب سازمان‌های دولتی انجام شده باشد و چه غیردولتی، چه در حوزه‌های علمیه انجام گرفته باشد یا در غیرحوزه‌های علمیه. البته فکر می‌کنم سهم حوزه‌های علمیه در تلاش پیرامون این مسئله بیش از دانشگاهیان باشد، با وجود اینکه عُده و عِده و توان انسانی و امکانات بخش غیرحوزوی بیشتر از بخش حوزوی است. به هر حال اگر از این نکته صرف‌نظر کنیم شاهد این هستیم که نیروهای انسانی که با معارف اسلامی و معارف روز دانشگاهی در رشته‌های مختلف آشنا هستند وجود دارند و ادبیات روز علمی را می‌شناسند و دغدغه دینی، انقلابی و مذهبی دارند و پژوهش‌ها بلکه تألیفاتی را در این زمینه به بازار عرضه کرده و نشریه‌ها و تریبون‌های علمی را برای خودشان ایجاد کرده‌اند که در سطح مجلات علمی- پژوهشی به بازار عرضه می‌شود. به‌عبارتی اینها یک روی سکه تلاش‌های انجام گرفته است. اما اگر از روی دیگر سکه نگاه کنیم می‌توانیم به‌منظور ارتقابخشی فعالیت‌های انجام‌گرفته، نگاه آسیب شناسانه‌ای به همین تلاش قلیلی که انجام گرفته هم داشته باشیم. ازجمله اینکه این تلاش‌ها مورد حمایت لازم قرار نگرفت، حداقل اینکه از حمایت مالی لازم برخوردار نشد.
دوم اینکه این تلاش‌ها با همدیگر به منظومه علمی به هم پیوسته و به هم مرتبطی که با هم تعامل داشته باشند تبدیل نشده است.
سوم اینکه تلاش برای همگرایی فکری در جهت آنچه باید اتفاق بیفتد به اندازه کافی اتفاق نیفتاده است.
چهارم اینکه این بخش تحول دارای دغدغه در تحول علوم‌انسانی با بخش اعظم بدنه علمی کشور ارتباط کافی پیدا نکرده است.
پنجم اینکه سیاستمداران علم، ارتباط معناداری با این مجموعه برقرار نکردند و نتوانستند با روشن بینی و ایجاد میدان رقابت علمی بین نظریه‌های مختلف به‌نظریه برتر دست پیدا کنند و براساس آن نظریه برتر، به سیاستگذاری و برنامه‌ریزی علمی نایل شوند.

  • در روزهای گذشته دومین کنگره بین‌المللی علوم‌انسانی اسلامی درکشور برگزار شد. به‌نظر شما برگزاری این قبیل کنگره‌ها چه تأثیری می‌تواند داشته باشد؟

به بهانه این کنگره می‌خواهم عرض کنم که اکنون فصل جدیدی در طرح اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی در کشور مطرح شده است که باید آن را مغتنم شمرد و جدی گرفت تا فرصت سوزی صورت نگیرد. طبیعتا اگر سالیانی- مثلا 10سال- از این ماجرا و اتفاق مهم در کشور بگذرد و پیشرفت علمی مهمی از این جنبه در کشور رخ ندهد همه ما مسئول خواهیم بود زیرا این مسئله مجددا به بایگانی تاریخ خواهد پیوست و طرح مجدد آن در کشور حتما با دشواری بیشتری روبه‌رو خواهد بود، ولی به هر حال امیدواریم با اهتمام مسئولان و مشارکت استادان و دانشجویان و حوزویان شاهد پیگیری هدفمند و پرشتابی در این موضوع باشیم تا جامعه بتواند از دستاوردهای این فعالیت علمی استفاده کند.

عاشورا به عنوان یک فرهنگ

کرسی‌های نظریه‌پردازی و آزاداندیشی ‌می‌توانند نقشی اساسی در اسلامی‌سازی‌ علوم‌انسانی داشته باشند.کرسی‌های نظریه‌پردازی ایده لازمی بود که در زمان مناسبی مطرح شد و به‌عبارتی ضرورت جامعه ما بوده است اما آنچنان که باید، موانع فراگیرشدن آن در کشور هنوز مرتفع نشده ولو اینکه تلاش‌های علمی خوبی را شورای‌عالی انقلاب فرهنگی و در امتداد آن دانشگاه‌ها در این راستا تعریف کردند، به رسمیت شناختند، ولو اینکه آنچه مصوب کرده بودند در عمل به شکل وافی و کافی محقق نشد. به‌نظرم به چند نکته در فراگیر شدن این مسئله باید توجه کرد: یکی اینکه فرهنگ گفت‌وگوی سازمانی باید بین نخبگان بیش از گذشته شکل گیرد و از طرف دیگر برای کسانی که متولی برگزاری این برنامه‌ها هستند، ضوابط و شرایط و روش‌ها و معیارهای این قضاوت در گفت‌وگو و مناظره‌های سازمان یافته باید بیش از گذشته تقویت شود تا افراد نظریه پرداز با امنیت بیشتری بتوانند به ارائه نظریه بپردازند و ارزیابی منصفانه‌ای نسبت به‌نظریه‌های ارائه شده اتفاق بیفتد. علاوه بر این، باید به این موضوع توجه داشت که کرسی نظریه‌پردازی میدانی برای عرضه نظریه‌های تولید شده بوده و نباید از کرسی نظریه‌پردازی انتظار تولید دانش را داشت. این مسئله می‌تواند انگیزه‌ای برای دانشمندان ایجاد کند تا به تحرک علمی خودشان بیفزایند به‌دلیل اینکه احساس می‌کنند حرفشان شنیده می‌شود.

کد خبر 239263

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز