شادی خوشکار: داستانم را نوشته‌ام،‌ گزارشم را تمام کرده‌ام،‌ شعری که مدت‌ها توی سرم وول می‌خورد، حالا روی کاغذ آمده، اما یک چیزی کم است. هنوز اثرم تمام نشده، چون اسم ندارد. هربار به این‌جای کار می‌رسم یادم می‌آید که انتخاب اسم از سخت‌ترین کارهای دنیاست.

دوست دارم اسم متفاوتی داشته باشد. اسمی که چشم خواننده از روی آن رد نشود و سراغ خواندن اثرم برود.

موضوع جدید کارگاه نوشتن اسم اثر است. نویسند‌ه‌ها و شاعرها چه‌طور اسم کارشان را انتخاب می‌کنند؟ آیا برای همه سخت است؟ و به چه اسمی، اسم خوب می‌گویند؟

جمال‌الدین اکرمی و نورا حق‌پرست نویسندگانی هستند که از تجربه‌هایشان در این‌باره، برایمان می‌گویند. اکرمی داستان انتخاب اسم بازگشت پروفسور زالزالک و چند کتاب دیگرش را تعریف می‌کند و نورا حق‌پرست، نویسنده‌ی آوازهایم برای تو نیز درباره‌ی انتخاب اسم کتاب و اسم فصل‌های آن می‌گوید. 

* * *

همشهری، دوچرخه‌ی شماره‌ی ۷۱۸جمال‌الدین اکرمی:

مخاطب را  غافلگیر کنید!

انتخاب اسم داستان درگیری نویسنده با خودش است که فکر نمی‌کند دیگران هم به آن توجه کنند. موقع انتخاب اسم رمان بازگشت پروفسور زالزالک دلم می‌خواست فضای علمی- تخیلی رمان را نشان بدهد. برای همین از کلمه‌ی پرفسور استفاده کردم. علاوه براین می‌خواستم اسمی باشد که ذهن بچه‌ها را قلقلک بدهد. پس اسمش را زالزالک گذاشتم. زالزالک وسیله‌ای برای شیطنت بچه‌هاست، می‌شود سر کلاس آن را بخورند  یا زیر لپشان باشد و با آن شوخی کنند. بعد از انتخاب اسم، زالزالک را به قصه اضافه کردم. اسم زالزالک به شخصیت داستانی پرفسور بالتازار هم تنه می‌زند و ممکن است این تشابه اسمی بچه‌ها را جذب کند. وقتی برای این کتاب میان بچه‌های زاهدان رفتم، برایم جالب بود که آن‌ها می پرسیدند که زالزالک چیست؟ فکر نمی‌کردم در مناطقی از ایران زالزالک را نمی‌شناسند. مجبور شدم توضیح بدهم.

در رمان دیگرم درنا در باد، اسم قهرمان قصه را که دختری جنوبی و اسیر روابط سنتی است، در ترکیبی آوردم که آزادی را تداعی کند. تشابه نام شخصیت با پرنده‌ی درنا هم تعمدی بود، چون پرنده هم مثل شخصیت داستانم به دنبال آزادی است. با این دو مثال می‌توانیم به چند ویژگی برسیم. اسم کتاب درونمایه‌ی کتاب را مشخص می‌کند، این‌که طنز است یا شاعرانه یا علمی- تخیلی. نکته‌ی دیگر مأنوس بودن نوجوانان با اسم کتاب است. در مورد یکی از کتاب‌هایم به اسم چل‌تکه با این مسئله مواجه شدم. می‌خواستم با  این عنصر بومی که ما را به یاد مادربزرگ‌ها می‌اندازد قدیمی بودن شخصیت و قهرمان قصه را نشان دهم ولی می‌گفتند بچه‌ها با آن ارتباط برقرار نمی‌کنند.

نکته‌ی مهم دیگر غافلگیری است. مثلاً «جنگ که تمام شد بیدارم کن» از عباس جهانگیریان، این ویژگی را دارد. من این اسم را خیلی دوست دارم. اسمش باعث می‌شود آن را برداری و ورق بزنی.عنصر دیگر شیطنت است مثل عنوان «101 راه برای ذله کردن پدر و مادرها» که حتماً بچه‌ها وسوسه می‌شوند ورقش بزنند.

گاهی هم آشنایی زدایی به انتخاب اسم خوب کمک می‌کند. اسم‌های ناآشنایی مثل نارنیا توجه ما را جلب می‌کنند چون برایمان تازگی دارند. انتخاب  اسم‌های جمله‌ای هم که جدیداً رسم شده، برای مخاطب تازگی دارد.

جمال‌الدین اکرمی برای نوجوانان نوشته‌است:

* بازگشت پروفسور زالزالک‌ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

* چل‌تکه، پیدایش

* پسران آفتاب، به‌نشر

* * *

همشهری، دوچرخه‌ی شماره‌ی ۷۱۸نورا حق‌پرست:

اسم مانند یک ملودی قشنگ

بعضی داستان‌ها اسمشان هم با خودشان می‌آید، اما به طور کلی انتخاب اسم داستان برایم کار راحتی نیست. معمولاً با دوستانم و با ویراستار در مورد اسم مشورت می‌کنم. آوازهایم برای تو هم بعد از مشورت انتخاب شد. این رمان 14 فصل دارد و برای هر کدام از فصل‌ها نامی انتخاب کرده‌ام که آوازهایم برای تو، از بین آن‌ها انتخاب شد. کتاب روی روابط عاطفی خیلی تأکید دارد و به همین دلیل اسم فصل‌ها حالتی شعرگونه دارند که با توجه به ماجرای فصل انتخاب شده‌اند. گاهی عین عبارت در متن همان فصل هست، مثل فصل اول که نامش پرواز لبخندهاست و مربوط به پیروزی تیم ملی ایران مقابل استرالیا و خوشحالی مردم است. گاهی هم اسم فصل،  در متن داستان نیامده، ولی حال و هوای آن فصل را منتقل می‌کند.

گذشته از این‌که فکر می‌کنم اسم داستان باید زیبا باشد و  به دور از کلیشه‌ها، و موضوع را لو ندهد، مهم‌ترین چیز به نظرم تناسب با خود اثر و مخاطب است. اسم باید ویژگی‌هایی از داستان را منتقل کند. مثلاً اگر داستان طنز است اسم هم در همان حال و هوا باشد.  گاهی اسم‌های تمثیلی برای مخاطب غیرقابل درک هستند و این تأثیر منفی دارد. زیرا اولین چیزی است که مخاطب با آن مواجه می‌شود.

بعضی وقت‌ها اسم‌ها فریبنده یا عامه‌پسند هستند و با ترکیبی از کلمات کلیشه‌ای که ربطی هم به داستان ندارد و می‌خواهد مخاطب را گول بزنند. اما بعضی اسم‌ها هم مثل خود داستان‌ها بار ادبی و معنایی دارند.

از اسم‌های خیلی رایج و شعاری خوشم نمی‌آید. فکر می‌کنم سادگی زیبایی است پس اسم ساده هم اسم خوبی است. حتی اگر یک جمله‌ی ساده باشد و نخواهیم مفهومی حکیمانه را در آن بگنجانیم زیباست. مثل شعرهای سهراب سپهری. وقتی کلمات درست در کنار هم چیده شوند اسم خوبی پدید می‌آید، مثل چینش نت‌ها در موسیقی که اگر ترکیبشان درست باشد ملودی قشنگ می‌شود.

طرفدار انتخاب کلمات ساده‌ای هستم که حس اثر را منتقل کند. در فضای داستان باشد، اما آن را لو ندهد و بازگو کننده‌ی داستان نباشد.

کتابی به نام «زندگی در پیش رو» از رومن گاری به نظرم مثال خوبی است. نویسنده با این اسم انگار داستان را شروع کرده است و ریتم آرام آن خواننده را به داستان می‌برد. همان‌طور که پیش می‌روید این حس بیش‌تر به شما منتقل می‌شود، چون در عین این‌که اسم ساده‌ای است، اما در رابطه با خود داستان است.

نورا حق‌پرست برای نوجوانان نوشته است:

* آواز‌هایم برای تو، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

* راه بهتر، به‌نشر

کد خبر 234346
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز