پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲ - ۰۶:۵۰
۰ نفر

شادی خوشکار: هر کس برای روبه‌رو شدن با ترس‌هایش و جلوگیری از بعضی اتفاق‌ها راه‌هایی دارد.«لنا» امروز تصمیم گرفته برود روی شیروانی خانه‌ی ییلاقی با چشم‌های بسته بایستد.

دست‌های کوچک لارس و لنا

چون چیزهایی توی زندگی‌اش هست که دلش نمی‌خواهد آن‌ها را ببیند. بابا و مامان و لارس برادرش آن پایین او را نگاه می‌کنند و با دست تکان دادن و داد زدن از او می‌خواهند که پایین بیاید. لنا به پدر و مادرش می‌گوید: «اگر شما فقط همین امروز دعوا نکنید پایین می‌آیم.»

خیلی وقت‌ها در اختلافات دور و بری‌هایمان کاری از ما بر نمی‌آید. فکر کنید که آن دور و بری‌ها پدر و مادرمان باشند و ما هم فقط 13 سال داشته باشیم. کسی به حرفمان گوش می‌کند؟ آیا نامه‌های لنا برای مادرش مهم است؟ پدر و مادرها چه‌قدر به رفاه بچه‌ها فکر می‌کنند؟ آیا آن‌ها می‌خواهند زندگی را برای بچه‌ها حرام کنند؟

واقعیت این نیست. گاهی هم ماجرایی مثل ماجرای کتاب «لنا روی شیروانی» پیش می‌آید که چیزی بین پدر و مادرها فرو می‌ریزد و آن‌ها هرچه تلاش می‌کنند نمی‌توانند رو به راهش کنند. این وسط می‌ماند اندوه‌های بچه‌هایی مثل لنا و لارس که هر کدام به شکلی با آن رو به رو می‌شوند. با فرار کردن و دور شدن از ماجرا یا با نامه نوشتن و نصیحت پدر و مادر. اما گاهی هیچ کدام این کارها نتیجه نمی‌دهند. گاهی باید یاد بگیریم چه‌طور با شرایط جدید زندگی کنار بیاییم و تغییرات را بپذیریم.

«لنا روی شیروانی»، نوشته‌ی «پتر هرتلینگ» به قلم گیتا رسولی ترجمه و در انتشارات آفرینگان (64613667) منتشر شده است.

همشهری، دوچرخه‌ی شماره‌ی ۷۱۵

کد خبر 231566
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز