چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۰
۰ نفر

همشهری آنلاین - محمد ملاحسینی: حسن اقارب‌پرست فرزند محمد رحیم، اول اردیبهشت سال ۱۳۲۵ در اصفهان به دنیا آمد.

حسن اقارب‌پرست

وی کودکی را در میان جو مذهبی و معتقد خانواده سپری کرد و وارد دبیرستان شد. با ورود به دبیرستان، فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی او شدت یافت و در کنار دروس تحصیلی، مطالعه کتاب‌های آموزنده و مفید، شرکت در جلسات مذهبی و فراگیری درس عربی را نیز سرلوحه اقداماتش قرار داد.

حسن اقارب‌پرست

وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۴۳ به مدت یک سال در یکی از داروخانه‌های معروف اصفهان به نام داروخانه بوذرجمهری مشغول به کار شد.

در همان سال در آزمون دانشکده افسری شرکت کرد و پس از قبولی در تابستان سال ۱۳۴۴ به تهران آمد و وارد دانشکده افسری شد.

دوره سه ساله دانشکده افسری را در کنار دوستانی چون شهید کلاهدوز با موفقیت طی کرد، با پایان یافتن این دوره در سال ۱۳۴۷، راهی شیراز شد.

حسن اقارب‌پرست

او همیشه تلاش می‌کرد تا از پرسنل ممتاز باشد و فنون نظامی را به نحو احسن یاد بگیرد، تا در مواقع لزوم، سربازی مفید برای اسلام باشد. همچنین از ورزش نیز غافل نمی‌شد و از اسب سواران خوب ارتش محسوب می‌شد.

در سال 1350 با بهترین یار زندگی‌اش آشنا گشت و با او پیوند مقدس همسری بست که حاصل این پیوند چهار پسر بود.

اقارب پرست در تاریخ 1350 برای گذراندن دوره چیفتن عازم انگلیس شد و 2 سال بعد به امریکا اعزام شد و دوره جنگ‌های شیمیایی را گذراند و در بازگشت «بخش جنگ شیمیایی - میکروبی (ش- م- ر)» را در مرکز زرهی شیراز پایه‌ گذاری کرد.

او مدتی بعد در سال ۱۳۵۳ بار دیگر به امریکا اعزام شد اما در بازگشت به عتبات عالیات رفت و در نجف به حضور حضرت امام خمینی (ره) مشرف شد و در ملاقاتی که با ایشان داشت ضمن اعلام بیعت، آمادگی خود را جهت انجام هر نوع فعالیت سیاسی و مبارزاتی را اعلام کرد.

اقارب پرست در بهمن سال ۵۷ به مدرسه رفاه - ستاد استقبال از امام (ره) - پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته انقلاب در ستاد مشترک ارتش حضوری فعال داشت.

وی پس از انسجام اولیه ارتش به «اداره دوم ستاد مشترک» منتقل شد و با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به «لشگر ۹۲ زرهی» در خرمشهر پیوست.

هنگامی‌که اولین ضربات سخت مستکبران به انقلاب اسلامی در قالب حمله عراق به مرزهای کشور آغاز شد، اقارب پرست به خرمشهر رفت و همراه دیگر رزمندگان به دفاع از آن پرداخت، اما در آخرین روزهای ‌مقاومت خرمشهر، با گلوله دشمن، از ناحیه گلو مجروح و به تهران منتقل گشت.

او پس از سقوط خرمشهر و بهبودی زخمش، به آبادان رفت و گردان المهدی را با همکاری بسیجیان سازماندهی کرد.

اقارب پرست علی رغم اینکه کاندیدای فرماندهی ستاد مشترک ارتش و تصدی پست وزارت دفاع بود، با انتخاب شخصی به نیروی زمینی پیوست و معاونت عملیات لشگر ۹۲ زرهی اهواز را بر عهده گرفت.

اوایل سال 1362 پس از دو سال خدمت در تهران دوباره به جنوب بازگشت. وی همیشه می گفت:«نور الهی در آنجا [جبهه] متجلی است، آنجا جایگاه تزکیه نفس است.»

حسن اقارب‌پرست

صبح روز بیست و پنجم مهرماه سال 1363 تیمسار اقارب پرست هنگامیکه به همراه عده‌ای از فرماندهان، از جزایر مجنون بازدید می‌کرد، آخرین گام‌هایش را در طی طریق حق، برخاک‌های سرخ جنوب (جبهه) نهاد و «اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلک» را آمین گفت. لحظاتی بعد خمپاره ای فرود آمد و به همراه سرهنگ عملیاتی و سروان صدیقی به فیض شهادت نایل آمد.

وصیتنامه تیمسار اقارب‌پرست:

«اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلک تحت رایت نبیک و ولایتی علی بن ابیطالب (ع)»

حسن اقارب‌پرستاین بنده حقیر متذکر می‌شوم که هر چه آقایی و عزت است در خدمتگزاری درگاه این اوصیاء و برگزیدگان الهی است. تا توان دارید در راه خدمتگزاری به این اولیاء الله کوتاهی نکنید، که خود آنها بزرگواری دارند و پاداش بیش از حد می‌دهند.

اما پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهرم، امید است خداوند هدیه خانواده شما را بپذیرد که خون من عزیزتر از خون علی اکبر، ابوالفضل و امام حسین (ع) عزیز نبوده، هر چه دارم و داشتم از لقمه حلالی بوده که شما به دهانم گذاردید و اما همسر ارجمندم، ای یار سختیها و گرفتاریهایم.

سفارشم چنگ زدن به دامان اهل بیت (ع ) و پیروی از نائب اوست که ان شاء الله خداوند به همه شما ملت عزیز کمک خواهد کرد تا نام اسلام عزیز اعتلاء یابد و به زودی امر فرج مهدی (عج) عزیز را اصلاح نماید.

همسر عزیز، صبر و تقوا تنها توشه‌ای است که برایت می گذارم و انشاء الله بتوانی فرزندان عزیزمان را از یاران مهدی (عج) و نایب برحق او تربیت کنی که مایه مباهات ما در صحرای محشر و در حضور خداوند تبارک و تعالی باشند. آنچه را که از ابتدای آشنایی تا آخرین لحظه حیات به تو دادم، از من نبود بلکه از اسلام بود و لذا تو را به همان اسلام راهنمایی می‌کنم.

تذکر دیگرم خدمت برادران و خواهران... از خدا بخواهید توفیق خدمتگزاری بیشتر شامل حال شما شود. خداوند خود حافظ این مکتب اسلام می‌باشد.

خدمت به مسلمین بالاخص رهبر عزیز فراموش نشود. به فرزندان، تلاش در حفظ اسلامیت خودشان و حفظ دستاوردهای انقلاب را سفارش می‌کنم. نوکری آستان اهل بیت (ع) فراموش نشود.

دعا برای فرج امام مهدی عزیز (عج) از اهم مسائل است. خدا را در هر مسأله و هر لحظه لحاظ کنید و از یاد او غافل نباشید. توفیق خدمتگزاری شما در راه اسلام و انقلاب عزیز و رهبر اصلی این انقلاب، حضرت مهدی (عج) عزیز و نایب او امام خمینی را از خداوند متعال خواهانم.

آمین یا رب العالمین

حسن اقارب‌پرست

  • عکس فوق، مدتی قبل از شهادت حسن اقارب‌پرست ثبت شده است. در این عکس، سرتیپ شهید حسن اقارب‌پرست به همراه پسرانش در کنار «حوض خون» واقع در بهشت زهرای تهران دیده می‌شود. مدت کوتاهی پس از برداشته شدن این عکس، پیکر شهید حسن اقارب پرست در فاصله‌ای کمتر از صد متری همین حوض به خاک سپرده شد.

شهید اقارب‌پرست به روایت پدر:

بسم الله الرحمن الرحیم.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.

حسن اقارب‌پرست

خداوند متعال در سفری که ما موفق شدیم برویم به کربلا و یک ماه هم طول کشید، دعای ما را مستجاب کرد و دعای ما این بود که فرزند پسری به ما بدهد که مثل بچه ای که در منزل ما زندگی می‌کرد و از سادات علوی و بسیار پاک و پرهیزگار بود، باشد. این دعا مستجاب شد و خداوند پسری به ما داد که اسمش را گذاشتیم حسین.

حسن اقارب‌پرستدرسش هم خوب بود و در زندگی، پاکیزه زندگی می‌کرد. آبرومندانه، کم حرف و پرکار بود. موقعی که درسش تمام شد عده ای از رفقای ما و آنهایی که در ارتش بودند می‌گفتند: ()خوب است این بچه شما بیاید در ارتش. برای اینکه اخلاق و تدینش را دیده بودند. اگر این بیاید خلا را پرمی کند. مادرش قبول نمی‌کرد، ولی رضا شدیم برای اینکه برود و ارتشی بشود.

گاهی به ما سر می‌زد. موقع رفتن به ما می‌گفت:خدا را فراموش نکنید، ولایت را فراموش نکنید، از ائمه جدا نباشید و خدا را فراموش نکنید.

پنج، شش ماه قبل از شهادت هر وقت به اصفهان می‌آمد می‌گفت که من خجالت می‌کشم در تهران هستم و بچه‌های مردم دم گلوله‌اند. من افسرم و آن‌ها سرباز و دم تیر دارند از بین می‌روند! من خجالت می‌کشم!

ما هم می‌گفتیم خب هر طور صلاح است و خدا می‌خواهد. تا اینکه رفت. موقعی که به ما خبر دادند که دارند جنازه‌اش را می‌آورند من به فرودگاه رفتم، خجالت کشیدم که جنازه‌اش را به ما تحویل بدهند چون سیدالشهدا این لطف را کرد و خداوند متعال این فرزند را به ما داد. خدا می‌داند که چقدر جمعیت آمده بودند و ما شرمنده همه‌شان شدیم.

فقط ما همین را می‌دانیم که ما به یکی از آیات قرآن عمل کردیم. هیچ کار دیگری هم که پسند خدا باشد پیش خودمان سراغ نداریم در همه‌اش غل و غش داشتیم ولی این یکی را می‌دانیم خدا به ما امانتی داد و ما امانت را درست تحویلش دادیم.

به جز این یک آیه، در خانه خدا و ائمه اطهار دیگر امیدی نداریم. امیدوارم که خدا از او راضی باشد و قبول کند این قربانی را.

شهید اقارب‌پرست به روایت برادر:

خالصانه در راه اسلام بود.

بسم الله الرحمن الرحیم.
السلام علیک یا اهل بیت النبوه و رحمه الله و برکاته!حسن اقارب‌پرست

دوران طفولیت را با آن زندگی ساده خانواده، به دوران دبیرستان پایان داد و بعد حوادث اجتماعی ما را به آنجا رساندکه تحت رهبری روحانیت لازم است بچه های ما به ارتش راه پیدا کنند تا بتوانند در راه اسلام ارتش را دگرگون کنند.

با این قصد که برادرم سرباز امام زمان (عج) باشد، به ارتش وارد شد. بارها در این زمینه با همدیگر صحبت داشتیم. نهایتا او می‌کوشید با پیوندی که با قرآن و اهل بیت داشت، این هدف را تامین کند.

دورانی که قرار شد ارتشی‌ها از پادگان فرار کنند، در مشاوره‌هایی که داشتیم، قرارشد بماند و با ماندنش دیگران را رهبری کند.

بنابراین سعی کرد با عده ای از افسران که همانند خودش در دوران طاغوت در خودسازی‌ها و برنامه های آموزشی فعالیت داشتند، با آن‌ها تماس برقرار کند و سرتاسر پادگان‌های کشور را از سربازان خالی کند. در این برنامه موفق بودند.

بعد در کمیته استقبال امام جمع شدند کنار یکدیگر و فعالیت خودشان را در شکل دیگری شروع کردند. بعد از پیروزی انقلاب مسئولیت بازسازی ارتش را در ستاد پیداکرد.

پسرم هم دوبار به جبهه نور علیه ظلمت رفت. مدتی در ستاد شهید چمران بود و در جنگ‌های نامنظم شرکت می‌نمود. درحمله رمضان مفقودالاثر شد. بعضی‌ها می‌گویند در دست عراقی‌ها اسیر است. اداره دوم ارتش هم مدارکی مبنی بر زنده بودن او دارد، ولی پس از بازگشت آزادگان به کشور وقتی با هم سنگر او صحبت کردم او گفت که من تنها اسیر شدم و شهیداقارب پرست در جبهه کنار مجروحین ماند.

البته بعید نیست جزو اسرای مخفی باشد. چرا که اسم برادرم شهیدسرتیپ اقارب پرست که جانشین لشکر 92 بود برای عراقی‌ها حساسیت‌هایی داشت و احتمال می‌دهیم هنوز پسرم زنده باشد.

در هر صورت هنوز وضعیت او برای ما نامعلوم است و راضی هستیم به رضای خدا.

امیدوارم خداوند به او و همه کسانی که خالصانه در راه اسلام تلاشهایی داشته و دارند از فضل خودش رحمت بیکران نایل فرماید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

روایت بصیر اقارب‌پرست درباره پدرش:حسن اقارب‌پرست

پدرم وقتی که می‌خواست به جبهه برود به من سفارش‌های زیادی می‌کرد. یکی از سفارشهای او در مورد قرآن بود. او خیلی ما را به خواندن قرآن تشویق می‌کرد. روی نماز و برنامه های دینی تاکید زیادی داشت. در آخرین جمعه‌ای که پیش ما بود و قراربود عصر به جبهه برود ما را به جلسه‌ی قرآن برد.

پس از مراجعت به منزل هنگام عصر در حین رفتن به جبهه مرا پیش خود برد و گفت: امکان زیاد دارد که دیگر برنگردم. مواظب مادرت باش. نمازهایت را به موقع بخوان. خواندن قرآنت را ادامه بده و در جلسات قرآن شرکت کن این سفارش همیشگی او بود.

درآن روزها وقتی که از پدرم سوال می کردمدرجه شما چیست؟ به من می‌گفت: من سرباز امام زمان (عج) هستم.

بعد از مدتی که ما را به جبهه جنوب در اهواز برد، در داخل سنگرش روی آهنی نوشته شده بود: معاونت لشکر. من در آن هنگام متوجه شدم که سمت پدرم چیست و چه احترامی در میان مردم دارد.

اکنون امیدوارم در نزد خداوند مقامی بیش از این‌ها داشته باشد. او همیشه می‌گفت: مقام دنیا مقامی نیست، بلکه مقام روز قیامت، مقام با ارزشی است که خداوند آن را به هر انسانی نمی‌دهد.

کد خبر 206367
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز