هر مکتب فلسفی و هر آیین یا اندیشه‌ای نمی‌تواند از اصول اخلاقی ولو به‌صورت نظری عاری باشد؛ به همین‌خاطر به موازات جهان بینی و بینشی که هر مکتب به پیروانش می‌دهد، از آنها می‌خواهد که برای بهتر زیستن در این جهان به اصولی پایبند باشند.

 در این میان اسلام، چنان به آموزه‌ها و اصول اخلاقی و انسانی ارج می‌نهد که هدف برانگیختگی پیامبران به‌ویژه پیامبر اسلام یا به بیان قرآنی، اسوه حسنه را همان برپایی و گسترش این امور می‌داند. از همین جا نقطه تمایز فلسفه تربیتی اسلام با دیگر مکتب‌ها آشکار می‌شود. به مناسبت روز امور تربیتی و تربیت اسلامی، گفت‌وگویی داشتیم با دکتر محمدرضاشرفی، استاد علوم تربیتی دانشگاه تهران که درپی‌می‌خوانید.

  • بی‌تردید فلسفه تربیت اسلامی مانند دیگر فلسفه‌های تربیت، بر نگاه انسان‌شناختی ویژه‌ای استوار است. پیش از هر چیز بهتر است ببینیم که این نگاه (انسان شناختی) چیست، چه ویژگی‌هایی دارد و در نهایت اینکه چنین نگاهی چگونه به فلسفه تربیت اسلامی شکل داده است؟

به‌نظر می‌رسد که فلسفه تربیت اسلامی دست‌کم روی چهار پایه استوار است:مبانی هستی شناختی، مبانی انسان‌شناختی، مبانی معرفت شناختی و سرانجام مبانی ارزش‌شناختی. هر یک از این مبانی مولفه‌ها و زیر عنوان‌هایی دارند که وقتی آنها را یکی یکی مشخص و تعریف می‌کنیم، از دل آنها اصول و روش‌هایی که ناظر به تربیت اسلامی است استخراج می‌شود. نگاه اسلام به انسان از سایر مکتب‌ها متفاوت است. اسلام انسان را مابین دو قوس صعود و نزول می‌بیند. در این نگاه انسان هم می‌تواند در نقطه اوج تعالی و تکامل روحی قرار بگیرد و به جهت آن روح الهی که در وی دمیده شده می‌تواند حتی در مرتبه بالاتر از فرشتگان و ملائکه هم جای گیرد. از سوی دیگر انسان می‌تواند درصورت فاصله گرفتن از قرب خداوند و پایگاه معنوی به اسفل السافلین تنزل پیدا کند و به مقامی نازل و پایین در میان موجودات دیگر برسد. بنابراین مهم این است که ما به ویژگی‌هایی که انسان را می‌تواند به آن قوس صعود برساند، نگاه کنیم. برای نمونه ما در مبانی انسان شناختی اسلام قائل به این هستیم که انسان دارای فطرت الهی است. این به آن معناست که انسان یک موجود درون تهی نیست بلکه ظرفیت‌هایی فطری در انسان قرار داده شده تا با پرورش مناسب، محیط متعالی و مربیان سالم و مناسب، این فطرت را شکوفا ساخته و آن را به بالندگی برساند.

علی(ع) در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه می‌فرمایند که یکی از رسالت‌های پیامبران این بوده که آن میثاق فطری را به انسان‌ها یاد آوری کنند و نعمت‌هایی را که فراموش کرده به وی متذکر شوند. وقتی که انسان دارای فطرت الهی باشد، آنگاه به‌صورت خودجوش و به‌خودی خود به سمت خداوند و امور خیر حرکت می‌کند. نقش مربیان در تربیت اسلامی این است که این مسیر را برای انسان هموار سازند و در واقع باید فطرت انسانی را شکوفا بکنند و مصداق‌های خیر و کمالی را که انسان در پی آن است، به وی نشان دهند. یکی دیگر از مولفه‌های انسان شناختی تربیت اسلامی عاملیت انسان است؛ به این معنا که انسان در برابر عملش مسئول است. انسان با عمل خود می‌تواند سرنوشتش را بسازد و مسیر آینده‌اش را شکل دهد. اگر انسان این آگاهی را نسبت به اعمال خود و برآیند آنها پیدا کرد، در برابر عواملی که بخواهند وی را تحت‌تأثیر قراردهند، تسلیم نمی‌شود. افزون بر اینها ما معتقدیم که خداوند انسان را جانشین خودش روی زمین قرار داده است. خلافت انسان روی زمین از این حیث بوده که انسان نزدیک‌ترین وجه سنخیت را با خداوند داشته است. از این رو است که خداوند مقرر فرموده انسان در روی زمین جانشین وی باشد تا بتواند بیشترین تخلق را به اخلاق الهی پیدا کند. پس در تربیت اسلامی پیوند ژرفی میان اخلاق و تربیت وجود دارد. به همان اندازه که مربی سعی می‌کند تا متربی خود را به سمت اهداف خوب و نیک و همچنین عقلانیت، خردورزی و علم و آگاهی سوق دهد، همچنان تلاش دارد تا او را به سمت انسان مطلوب و انسان متخلق به اخلاق اسلامی هم رهنمون شود. این دو بال حرکت انسان که یکی علم است و دیگری اخلاق و ارزش، باید بتوانند با هم رشد کنند تا انسان را در مسیر کمالات به‌طور متوازن اوج دهند و او را به پرواز درآورند.

  • در این میان جامعه و نقش آن در راهیابی انسان به سمت این کمال اخلاقی چه می‌شود؟

به‌نظر می‌رسد که اگر برای انسان قائل به ویژگی‌های خاصی باشیم، یکی از آن ویژگی‌ها هویت فردی و جمعی انسان است. انسان دارای یک ویژگی و هویت فردی است که با نوع انتخاب خودش در مسیر زندگی، آن را مشخص می‌سازد و براساس این هویت سرنوشت خودش را شکل می‌دهد. هیچ‌چیزی به اندازه اراده انسان نمی‌تواند در ساختن زندگی‌اش نقش داشته باشد؛ به‌عبارت دیگر همه عواملی که در تربیت انسان دخیل و مؤثرند، تأثیرشان در حد عامل اقتضاء بوده و لزوما آدمی را به این سو و آن سو سوق نمی‌دهند ولی آن علتی که عامل تامه و تعیین‌کننده است، اراده و خواست خود انسان است.

  • این اراده و خواست انسانی چگونه با دستورهای الهی در یک جهت قرار گرفته و همسو می‌شوند؟

اگر باورمان این باشد که اراده انسان در طول اراده خداوند است و نه در عرض آن، هیچ تزاحمی مابین اراده الهی و اراده انسانی پیش نمی‌آید؛زیرا خداوند اراده کرده که انسان بتواند اراده کند. خداوند خواسته که انسان بتواند بخواهد. قرآن می‌فرماید ما راه را نشان می‌دهیم، برخی راه شکر و هدایت را پیش می‌گیرند و برخی دیگر راه ناسپاسی و کفران را و با این حال خداوند هیچ‌کسی را مجبور به راه هدایت یا ضلالت نمی‌کند. خداوند پیامبران را می‌فرستد و از طریق آنها راه را به انسان نشان می‌دهد. از طرفی دیگر، خداوند عقل را به‌عنوان پیامبر درونی به انسان داده تا در تشخیص راه صواب از خطا وی را یاری دهد. بنابراین اراده انسان عاملی است که با عقل او ارتباط متوازنی دارد؛ یعنی اراده یکی از مظاهر عقل انسان است. هرچه قوه عقلانیت و اندیشه‌ورزی انسان قوی‌تر شود، اراده‌اش هم بیشتر می‌شود. درمقابل آنهایی که عقل‌شان مغلوب هوای نفس‌شان باشد، اراد‌ه‌شان هم به همان اندازه ضعیف و ناچیز می‌شود.

  • بنا بر آنچه اشاره کردید بنیان‌های فلسفه تربیت اسلامی هم مشخص می‌شود. به‌نظر می‌رسد که این فلسفه همزمان دارای دو بعد نظری و عملی است و اینگونه نیست که بتوان آنها را از هم جدا کرد.

بهتر است بگوییم که در فلسفه تربیت اسلامی، هدف مقدسی برای انسان درنظر گرفته شده است. این هدف مقدس عبارت است از رسیدن به جایگاهی که انسان خداگونه شود؛ به این معنا که(انسان) تقرب به پیشگاه باری تعالی پیدا کند و در این قرب مکانتی بتواند خلق و خوی الهی را در خود بیابد؛ بنابراین تفاوت تربیت در نگاه اسلام با دیگر مکاتب در همان مفهوم قدسی و نورانی تربیت است. حال آنکه در برخی از مکاتب تربیتی، مثلا شکوفایی استعداد‌ها و پرورش خلاقیت‌ها مطرح می‌شود اما جهت آن مشخص نیست. بنابراین آن مسیر و جهت نهایی در تربیت اسلامی این است که انسان به نقطه‌ای برسد که تخلق به صفات و اخلاق الهی پیدا کند و جانشین شایسته‌ای برای خداوند در روی زمین باشد. در همین جا باید به یکی دیگر از مولفه‌های تربیت اسلامی اشاره کنم و آن این است که در نگاه تربیتی اسلام برای تحول و بالندگی انسان مرزی از نظر سنی درنظر گرفته نمی‌شود، درحالی‌که در مکاتبی چون روان تحلیل گری یونگ این مرز را تا 40سالگی درنظر می‌گیرند. براساس زمینه‌ها و آموزه‌های دینی اسلام، انسان تا پایان عمر امکان بازسازی و تحول بخشیدن به شخصیت خود را دارد. به محض اینکه انسان به سوی خداوند برگردد، خداوند از او دستگیری می‌کند تا بتواند در مسیر بالندگی و رشد و کمال مناسب خودش قرار گیرد.

  • در اینجا به اخلاق عملی می‌رسیم. از دیدگاه تربیت اسلامی با چه راهکار‌ها و ابزاری می‌توان به مقصدی که برای انسان ترسیم شده رسید؟

یکی از روش‌هایی که در این زمینه قابل توصیه است، روش ایجاد بینش است. مثالی می‌زنم؛ ما انسان‌ها از اینکه چیزی را از دست بدهیم، متاثر می‌شویم و در پی آن بخشی از ظرفیت‌های روحی و نشاط و شادابی‌مان را از دست می‌دهیم. در مقابل اگر چیزی به ما روی آورد خوشحال می‌شویم. قرآن کریم برای اینکه انسان را براساس تربیت الهی و اسلامی پرورش دهد و تربیت کند، در آیه 23سوره حدید می‌فرماید: اگر چیزی را از دست دادید، غصه نخورید و اگر چیزی به شما روی آورد خوشحال نشوید. در واقع در این آیه از روش ایجاد بینش جدید سخن گفته می‌شود. بر این اساس، آیه یادشده بینش پیشین انسان را که بر پایه‌ای شکل گرفته بر هم‌می‌ریزد و بینش جدیدی براساس بینش قبلی بنا می‌کند تا انسان در برابر ورودی‌ها و خروجی‌های زندگی مقاوم باشد. بنابراین اگر انسان به این قدرت روحی برسد که خسران‌هایی را که از نظر مادی و مالی به وی وارد می‌شوند، او را متزلزل نسازند، خیلی نیرومند خواهد شد. اینکه اگر چیزی به انسان روی آورد، او خودش را خیلی خوشحال نشان ندهد، باعث می‌شود تا ظرفیت‌های توسعه یافته‌ای در وی ایجاد شود. یکی از روش‌های محوری آموزه‌های تربیتی اسلام، بحث روش تکریم شخصیت است؛ برای مثال اگر ما بخواهیم نسل جوان‌مان را در برابر تهدیدهای فرهنگی مانند اعتیاد و انواع دیگر آلودگی‌ها مصون نگه داریم، راه‌های مختلفی وجود دارد.

یکی از این راه‌ها این است که پیامدهای کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت این مسائل را بیان کنیم تا نسل جوان آگاه شود و از آنها خود را برکنار دارد. اما یک راه مهم‌تر وجود دارد که اسلام آن را جلوی پای ما قرار داده است. اسلام می‌گوید که اگر به متربی و جوان خودتان شخصیت کریمانه ببخشید، آنگاه او از خودش باوری پیدا می‌کند مبنی بر اینکه سطح شخصیت وی در حدی نیست که به آلودگی‌ها تن در دهد. در اینجا او خود را بالاتر از این می‌بیند که در برابر این آلودگی‌ها به زانو در‌آید؛ به‌عبارت دیگر باید شخصیت جوان یا متربی را به‌نحوی مورد تمجید، تشویق و تکریم و ترغیب قرار داد که احساس کند در این دنیا یک ماموریت ویژه الهی دارد تا خودش و دیگران را به کمال برساند. در این وضعیت او آنقدر اوج می‌گیرد که به مسائل آلوده‌ای که عده‌ای را به‌خود مشغول می‌کند، اصلا نگاه نمی‌کند. در اینجا او ظرفیت بالایی در برابر تهدیدهای اخلاقی و فرهنگی پیدا می‌کند.

یکی دیگر از روش‌هایی که در امر تربیت در اسلام بر آن تأکید می‌شود این است که اگر انسان می‌خواهد حرکتی یا کاری را آغاز کند، باید پیامدها و عاقبت آن را درنظر بگیرد و به آن بیندیشد و سپس وارد عمل شود. این را روش تدبر می‌گوییم. با توجه به ریشه تدبر، در روش تدبر انسان باید به‌گونه‌ای بیندیشد و در کارها تعمق کند که به پشت پرده امور آگاهی پیدا کند و آنها را درک کند. پیامبر هم می‌فرمایند که اگر خواستید کاری را آغاز کنید، ابتدا در نتیجه‌ها و پیامدهای آن تدبر کنید. با تدبر در پیامدهای امور می‌توان ضریب آسیب و خطا را پایین آورد و بر صحت و دقت در امور و کارها افزود.

اسلام و مکاتب تربیتی

یکی از تفاوت‌های اساسی فلسفه تربیت اسلامی با دیگر مکتب‌های تربیتی این است که با اینکه اسلام براساس مبانی تربیتی ویژه خود توصیه‌هایی را به انسان ارائه می‌کند اما خود قادر است شخصیت‌هایی را به وی معرفی کند که مصداق تمام و کمال آن تربیت هستند. حال آنکه مکتب‌های دیگر اینگونه نیستند و نمی‌توانند نمونه‌هایی را به متربیان خود نشان دهند که دست پرورده آموزه‌هایشان و در واقع مصداق روشن آنها هستند. در قرآن وقتی صحبت از آموزه‌های تربیتی می‌رود، بی‌درنگ اسوه حسنه مطرح می‌شود که همان پیامبر(ص) است و از مسلمانان می‌خواهد که به این الگوی نیک تأسی کنند. مردم وقتی صفات پیامبر را با آموزه‌های تربیتی قرآن مطابقت می‌دهند، آنگاه پی‌می‌برند که قرآن صادق مصدق است. همچنین در قرآن در آیه‌های چهار و شش سوره ممتحنه از حضرت ابراهیم(ع) و پیروانش به‌عنوان الگو و اسوه حسنه نام می‌برد. ابراهیم(ع) چه کرد که قرآن پس از پیامبر اسلام از ایشان به‌عنوان اسوه حسنه یاد می‌کند؟حضرت ابراهیم در برابر نمرودیان و شدادیان اصلا زانو نزد و حتی وقتی می‌خواستند وی را به دریای آتش بیفکنند، جبرئیل نزد وی آمد و گفت؛ کاری هست؟ حضرت در پاسخ گفت، من با شما کاری ندارم. اگر خدایم بخواهد مرا نجات می‌دهد؛ این توکل ابراهیم(ع) را به خداوند نشان می‌دهد یا در مواقع دیگری، حضرت ابراهیم از زندگی خودش برای خداوند گذشت که نمونه عالی آن را می‌توان امتثال حضرت در برابر فرمان خداوند مبنی بر قربانی کردن فرزندش اسماعیل مشاهده کرد؛ بنابراین اسلام آیینی است که اگر حرفی می‌زند، برابر با آن الگو و اسوه هم معرفی می‌کند اما مکتب‌های اخلاقی دیگر نمی‌خواهند یا نمی‌توانند الگویی را به پیروانشان نشان دهند و مدعی شوند که این شخصیت براساس آموزه‌های آنها رشد و پرورش یافته است. به هر حال اسلام پس از پیامبر(ص) ائمه معصومین را به‌عنوان شاگردان طراز اول مکتب اسلام معرفی می‌کند. این بزرگان مصداق‌های عملی و مستند آموزه‌های تربیتی اسلام هستند.

 

کد خبر 202950

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز