وقتی از آینده‌پژوهی انقلاب اسلامی سخن به میان می‌آید، نمی‌توان بدون درک و دریافتی درست از سیر و پیشینه تاریخی این تحول بزرگ معاصر به آن پرداخت.

 در آینده‌پژوهی انقلاب اسلامی باید به اهداف، زمینه‌ها و بسترهای شکل‌گیری انقلاب آگاهی یافت و متناسب با آنها چنین پژوهشی را سامان داد. از سوی دیگر، فرایند انقلاب اسلامی را نباید و نمی‌توان از هندسه تاریخی، اجتماعی و هویتی جامعه ایرانی در تحول پرفرازونشیب چندین هزارساله‌اش جدا انگاشت. درخصوص آینده‌پژوهی انقلاب اسلامی و بایسته‌های آن گفت‌وگویی داشتیم با معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها که در پی می‌آید.

  • پیش از هرچیز با نگاهی اجمالی به مجموعه دستاوردهای پژوهشی درباب انقلاب اسلامی و اشاره به نقاط قوت و ضعف‌شان، بفرمایید که مبحث آینده‌پژوهی انقلاب اسلامی در میان آنها از چه جایگاهی برخوردار است؟

پژوهش‌هایی که در حوزه انقلاب اسلامی انجام شده طبعا در حوزه علوم‌انسانی بوده است. این پژوهش‌ها از یک نظر به سه دسته تقسیم می‌شوند:1 - پژوهش‌هایی که به مبانی انقلاب اسلامی پرداخته‌اند. 2 -پژوهش‌هایی که به ریشه‌ها پرداخته‌اند. 3 - پژوهش‌هایی که به پیامدها و دستاوردها اشاره کرده‌اند. در بین پژوهش‌هایی که به مبانی انقلاب پرداخته‌اند که به‌نظرم محدود و ناتمام هستند، برخی دارای رویکرد اقتصاد سیاسی بودند و برخی هم دارای رویکردهای جامعه‌شناسی سیاسی. ازطرف دیگر در برخی از پژوهش‌ها درباره انقلاب سعی شده رویکردهای فرهنگی محض یا به تعبیر دقیق‌تر درون گفتمانی لحاظ شود. بااین حال به‌نظر می‌رسد که بین این پژوهش‌ها جای‌خالی پژوهش‌هایی از جنس جامعه‌شناسی تاریخی به چشم می‌خورد. من خودم سال‌هاست که همه همتم را در ساخت نظریه‌ای از جنس جامعه‌شناسی تاریخی ایران اسلامی درخصوص انقلاب اسلامی گذاشته‌ام. اتفاقا این دیدگاه، یعنی جامعه‌شناسی تاریخی خیلی با موضوع آینده‌پژوهی انقلاب اسلامی گره خورده است. رویکرد جامعه‌شناسی تاریخی در این نکته با روش‌های آینده‌پژوهی اشتراک دارد که با نگاهی کیفی و نه کمی به موضوعات می‌نگرد.

  • در رهیافت جامعه‌شناسی تاریخی مورد نظر، آینده انقلاب اسلامی را چگونه می‌بینید؟

بدون شناخت ظرفیت‌های اجتماعی جامعه ایران در 2000سال گذشته و نیز فرایند ساخت جامعه، هویت و ملیت حداقل در هزار سال گذشته نمی‌توانیم درخصوص آینده آن سخن بگوییم زیرا ایران در مسیر و رودخانه‌ای قرار گرفته که با وجود تغییرات فصلی و اجتماعی، یک‌دسته اشتراکات بنیادین دارد. بنابراین چنین رویکردی بر بازشناسی سنت، هویت، ملیت و ساخت جامعه ایران در کشاکش تاریخ پرفرازونشیب آن تأکید دارد. اگر بخواهم فقط گوشه‌ای از دستاوردهای رویکرد خودم را که عنوانش را در بازشناسی انقلاب اسلامی ایران، جامعه شناسی تاریخی بحران گذاشته‌ام بگویم، می‌توانم به دوران معاصر اشاره کنم. ما از دوران صفویه به بعد به‌ترتیب ارکان ساخت اجتماعی‌مان دچار ناهماهنگی‌هایی با دیگر ارکان این جامعه شده است. اگر چهار رکن را فعلا مبنا قرار دهیم، آنها عبارتند از: تمدن، فرهنگ، هویت و تفکر یا جهان‌شناسی و یا همان هستی‌شناسی که یک جامعه باید داشته باشد. ما دقیقا از اواخر دوران صفویه به بعد یک‌دسته نارسایی در فرایند تمدن‌سازی‌ در جامعه ایران داشته‌‌ایم؛ اما درمان نادرست در هرکدام از اینها سبب شده تا بیماری و عفونت از یک لایه به لایه دیگر سرایت کند. مثلا این بیماری در لایه تمدن درمان درستی نشد و حتی با وجود برخی از راهبردهایی که در زمان قاجار صورت گرفت مانند اعزام دانشجو به فرنگ برای انتقال علوم تمدنی یا تاسیس دارالفنون برای ترجمه و تقلید از غرب و همچنین بسیاری دیگر از راهبردهای خرد و کلان دیگری که بیت‌الغزل همه آنها تقلید و حل آسان مسئله بود و... باعث شد که این بیماری به ساخت فرهنگی و اجتماعی وارد شود. این بود که ابتدا فرهنگ تخصصی و در پی آن فرهنگ عمومی ما به‌شدت بحران‌زده شد. منظورم از بحران تنها مسخ و زوال آن نیست بلکه ناتوانی و علیل‌شدن آن در انجام کارکردها و انتظاراتی است که از آن می‌رفت. این بحران در اواخر دوران پهلوی وارد لایه هویت شد و در این میان، انقلاب اسلامی مانند آب حیات و درمان بسیار اثربخش برای این بیماری هویتی ما تا به امروز بوده است. انقلاب اسلامی تا حد زیادی توانست از بحران هویتی در جامعه ایران بکاهد.براساس این رویکرد می‌توان گفت که از نظر ماموریت‌های اجتماعی، انقلاب اسلامی باید-که البته همینطور هم شده- به سمت درمان فرهنگی و سپس بازتولید و احیای تمدنی در جامعه ایران برود. از باب مهندسی معکوس این را می‌گویم. انقلاب اسلامی چاره‌ای جز این ندارد.

  • با این تعبیر شما مشخص می‌شود که هنوز بحران در لایه‌های هویتی جامعه ایران وجود دارد و آینده‌پژوهی انقلاب اسلامی هم در این راستا باید صورت گیرد.

نه. من قائل به این هستم که ما تا‌حد زیادی از بحران هویت نجات پیدا کرده‌ایم و خیلی دچار بحران کامل هویتی نشده‌ایم. با اینکه تاحدی از این بحران نجات پیدا کرده‌‌ایم اما همچنان دچار ناکارآمدی و تشویش فرهنگی، چه در بعد تخصصی و چه در بعد عمومی که به اخلاقیات و مناسبات اجتماعی و سبک زندگی مربوط می‌شود، هستیم و البته دچار نابسامانی، ناخودآگاهی و فقر تمدنی. طبعا برنامه تکاملی آینده انقلاب اسلامی- اگر قرار باشد باهمین محتوا و مضمون پیش برود- به همین سمت و جهت باید باشد. وقتی تاریخ معاصر را بررسی می‌کنم، می‌بینم که فلش انقلاب اسلامی به سمت بازسازی تمدنی و هویتی در جامعه ایران است. اگر مهندسی معکوس را که در جامعه‌شناسی تاریخی خیلی جواب می‌دهد، مبنا قرار دهیم می‌توانیم این سیر را ببینیم. هدف جامعه‌شناسی تاریخی این است که امروز را در پرتو دیروز بازشناسی کنیم. اگر اینگونه باشد، ما طبعا به سمت تحول در فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی(دانشگاه و حوزه) خواهیم رفت. اگر ما نتوانیم مثل پروژه ترمیم هویتی‌مان در حوزه فرهنگ کاری بکنیم و اگر نتوانیم کارنامه مثبتی در بازسازی، تحول و توانمند‌سازی‌ فرهنگی داشته باشیم، طبعا باید گفت که چرخ انقلاب متوقف شده است، ولو اینکه ما یک ساخت سیاسی برحسب ظاهر اسلامی و انقلابی روی این پیکره مستقر کنیم. هشدارهای رهبر معظم انقلاب در دو سه سال گذشته که نسبت به نا‌بسامانی و عدم‌وصول ما به اهداف انقلاب در لایه فرهنگ علنی شده، به‌نظرم ناظر بر همین مسئله است. رهبری قبلا به صراحت به نابسامانی‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی ما اشاره نمی‌کردند ولی دلیل تأکید‌شان امروزه این است که شاید این پوسته، سال‌های سال باقی بماند. وقتی درون این پوسته، مسیر و جهت انقلاب اسلامی دیده نمی‌شود و در واقع وقتی جهت حرکت به سمت بازسازی تمدنی و هویتی نیست، خود این مسئله زمینه ماموریت هشدار را در برای رهبران جمهوری اسلامی فراهم می‌آورد.

  • نکته‌ای که در اینجا باید بیشتر کاویده شود این است که هویت جدیدی که با انقلاب اسلامی شکل گرفت، چه ویژگی‌هایی داشت و اگر به تعبیر شما، ما همچنان در مسیر ساخت این هویت نوین قرار داریم، چه آسیب‌هایی آن را تهدید می‌کند؟

به لحاظ بحران هویتی، اتفاقی که در دهه پایانی حکومت پهلوی افتاد و برنامه‌های توسعه و سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی که چه بیگانگان و چه نخبگان داخلی و سیاستمداران رژیم مدنظر داشتند، در واقع به نوعی مسخ هویت اسلامی جامعه ایران بود. البته نقد و بررسی سیاست‌های هویتی دوران پهلوی حوصله زیادی می‌طلبد. درهرحال خلاصه‌اش این است که پهلوی‌ها احساس می‌کردند که تثبیت قدرتشان و تکمیل ساخت فرایند ایران مدرن بدون دردست‌گرفتن هویت ملی جامعه ایران ممکن نیست. اگرچه تمدن و فرهنگ جامعه ایران در دوران پهلوی ساختی شبه‌مدرن و مطلوب رژیم پیدا کرده بود اما در محرم یا ‌ماه رمضان و یا برخی دیگر از بزنگاه‌های اجتماعی می‌بینیم که مردم ایران همچنان وابسته به نهاد دین و روحانیت، امامت و ولایت و سایر شاخص‌های هویت دینی و شیعی هستند. از همین‌جا بود که سردمداران رژیم احساس خطر کردند. آنها تحقق نیافتن کامل جامعه مدرن در ایران را مرهون همین نقیصه می‌دانستند. اگر سیاست تغییر خط، تاریخ، برگزاری جشن‌های دو هزار و 500ساله، تغییر نظام آموزشی، هجمه اباحیگری بر خرده‌فرهنگ جوانان در ایران و... را کنار هم بگذاریم، می‌توانیم یک هویت شبه‌مدرن -به تعبیر بنده- پر از هیچ را در جامعه شاهد باشیم. اتفاقی که پس از انقلاب اسلامی افتاد این بود که امام(ره) هویت ملی ایران را بازسازی کرد؛ یعنی آن لایه ایرانی-اسلامی-شیعی را بازسازی یا به تعبیری به‌روز‌سازی‌ کرد. در این میان یک لایه بسیار بدیع و جذاب به هویت ایرانی افزوده شد که همان هویت انقلابی بود. این هویت(انقلابی) جلوتر و پیشگام‌تر از آن لایه شیعی‌اش بود که از دوران صفویه به بعد در جامعه ایران نهادینه شده بود. این استکبار ستیزی، استقلال‌طلبی و اعتراض‌گری به وضع موجود که البته ریشه‌هایی در فرهنگ شیعی هم دارد، همه و همه شاخص‌های هویت انقلابی ماست. فرایند انقلاب اسلامی این لایه چهارم هویت را در جامعه ایران ممکن و دفاع‌مقدس آن را ضروری و بدیهی کرد. دفاع‌مقدس یک آیین و رویه کاملا طبیعی بود که در یک بستر عادی و مردمی هویت انقلابی را در جامعه ایران تثبیت و البته کلیت هویت ملی را تحکیم کرد. هنوز کار تمام نشده و این به آن معنا نیست که دیگر دغدغه‌ها، آسیب‌ها، مسئله‌ها و نگرانی‌هایی در این خصوص نداریم اما هویت ملی آنقدر تثبیت شده که می‌توان گفت که یک موجود زنده رها شده از خطر است؛ درحالی‌که همین نکته را درباره فرهنگ عمومی و تخصصی جامعه‌مان و همچنین در مورد تمدن‌سازی‌ و تکنیک‌داری‌مان نمی‌توانیم بگوییم. حتی اینکه خواستیم به مرزهای دانش در دو دهه گذشته برسیم، این را جزو فرایند و پروژه تحول و تحکیم هویتی خودمان می‌دانم.

  • به‌نظر می‌رسد که با توجه به آسیب‌ها و چالش‌هایی که بر سر راه فرایند هویت‌سازی‌ برآمده از انقلاب اسلامی وجود دارد، باید آینده‌پژوهی انقلاب را سامان داد و به‌پیش برد. درست است؟

اشاره کردم که وصول به مرزهای دانش، بخشی از پروژه تحکیم هویتی ما بوده اما ما نباید تصور کنیم که مرحله نهایی تمدن‌سازی‌ که در انقلاب اسلامی به‌دنبال آن بودیم، تنها همین سلول‌های بنیادین و پیشرفت‌های فضایی و پزشکی بوده است. همه اینها برای این است که عنصر ایرانی بداند که یک کنشگر معمولی، توانمند و دارای صلاحیت اثر‌گذاری بر جهان پیرامونش است. این چیزی است که ما واقعا پیش از انقلاب نداشتیم. ما قبل از انقلاب خودمان را لولهنگ‌ساز هم نمی‌دانستیم. هم‌اکنون ما در خیلی از عرصه‌ها باوجود مشکلات مختلف می‌بینیم که ایرانی و عنصر ایرانی تفاوتی بین خودش و دیگران از نظر کنشگری اجتماعی و تمدن‌سازی‌ نمی‌بیند؛ هر چند برنامه‌های توسعه نتوانسته‌اند خودشان را خیلی با آن سیاست کلان و جهت‌گیری انقلاب اسلامی در حوزه جامعه‌سازی‌ همرنگ و همراه کنند، به همین دلیل برنامه‌های توسعه در برخی از جاها خدشه ایجاد کرده‌اند. بزرگ‌ترین چالشی که برسر آینده تکاملی انقلاب اسلامی وجود دارد، از ناحیه همین برنامه‌های توسعه است. برنامه‌های توسعه نتوانسته‌اند دکترین تکاملی و تمدنی انقلاب اسلامی را به‌خوبی فهم کنند. اگر این دکترین دریافت و درک شود، خط‌مشی و سیاست براساس آن طراحی می‌شود. اینکه ما نتوانسته‌ایم برنامه‌های توسعه را درراستای جهت‌گیری تکاملی انقلاب اسلامی قرار دهیم به این خاطر بوده که دکترین انقلاب اسلامی را یا نساختیم و یا نیافتیم. انقلاب اسلامی در عین اینکه یک نظریه و دکترین است، یک خط‌مشی یا یک کانون سیاستی و الگوی برنامه‌ریزی برای جامعه ایران به‌شمار می‌رود.به موازات این آسیب‌ها چالش‌های دیگری هم وجود دارد؛ مثلا یک چالش خیلی مهم این است که ما در لایه تحول فرهنگی صبرمان کم باشد. ماجرای فرهنگ، ماجرای درخت گردو است نه بوته کدو. سال‌های سال طول می‌کشد تا یک تحول فرهنگی نهادینه شود. تازه اگر نهادینه بشود، آن زمان میوه چینی در سبد تمدن ممکن است. ما باید این قطار(انقلاب) را در حال حرکت داشته باشیم و همواره از حرکت کند و پرفرازونشیب آن حکایت کنیم و در عین حال از بهینه‌سازی‌، بازسازی و اصلاح آن هم غافل نمانیم.

کد خبر 201079

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز