عباس محبعلی: گرچه کشورهای درحال توسعه نزدیک به 80درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، اما کمتر از 30درصد کتاب‌های مصرفی جهان را تولید می‌کنند و کمتر از این نسبت نیز به کتابخوانی مشغول هستند؛ این در شرایطی است که کشورهای پیشرفته یا توسعه‌یافته که حدود 20درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، 70درصد کتاب‌های مصرفی جهان را تولید می‌کنند.

پس باید کتاب نخوانی را یک عادت مذموم جهانی بدانیم که گریبان‌گیر کشورهای در حال توسعه است. اما آیا با یک گزارش می‌شود این مشکل بزرگ جهانی را حل کرد؟ جواب تقریبا معلوم است،پس بهتر است این سنگ بزرگ را وانهیم و نگاهی هرچند جزئی به وضعیت امروز کتاب در کشورمان داشته باشیم و ساده‌ترین کار آنکه وضعیت کتاب را در ترازوی آمارهای ارائه شده بسنجیم.

ما و کتاب

«جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می‌یابد که مطالعه، کار روزانه‌اش باشد».
شگفت‌انگیز است! اینکه بعد از حدود 2500سال این جمله سقراط هنوز تا این حد کاربرد دارد و می‌تواند ابعاد وسیع مطالعه را ترسیم کند.

اگر دقیق به روند رشد و آمار مطالعه جوامع دقت کنیم، به خوبی می‌توانیم نقش مطالعه و دانش‌اندوزی را در آن ببینیم. زمانی که «می‌جی» در ژاپن حاکمیت خود را آغاز کرد فقط چهار درصد مردم باسواد بودند و حتی نمی‌توانستند یک کاسه معمولی بسازند ولی وقتی از دنیا رفت، ژاپنی‌ها هواپیمای جنگنده می‌ساختند، زیرا در پرتو آموزش و مطالعه، نیروی انسانی ساخته بودند.

در واقع این گفته اکثر جامعه‌شناسان است که اقوام و مللی که با مطالعه مانوس بوده و کتاب و کتابخوانی میانشان رواج بیشتری داشته است، توانسته‌اند فرهنگی ماندگارتر و پویاتر از خود به جای بگذارند و میراث فرهنگی و گنجینه‌های معارف و دستاوردهای عالمان و فرهیختگان خود را به نسل‌های دیگر منتقل کنند.

عده زیادی از چهره‌های شاخص فرهنگی کشور معتقدند که درصد کتابخوان و کتابخوانی در جامعه کاهش یافته است و تحلیل‌های گوناگونی برای این موضوع ارائه می‌کنند اما کارشناسان و مدیران فرهنگی کشور چنین اعتقادی ندارند و معتقدند که رشد و افزایش میزان کتاب‌های منتشر شده در دو‌دهه گذشته نشان می‌دهد که هم میزان تولید کتاب و هم تعداد کتابخوان‌ها در ایران افزایش یافته است.

شکی نیست که آمار و ارقام کتاب‌های چاپ شده در سال‌های اخیر و مقایسه آن با سال‌های گذشته حکایت از افزایش تعداد عناوین کتاب‌های منتشر شده دارد اما دو نکته اساسی در این زمینه وجود دارد که نباید نسبت به آن بی‌توجه بود؛ نکته اول این است که باید توجه داشته باشیم که بسیاری از کتاب‌های منتشر شده کتاب‌های درسی دانش‌آموزان یا دانشجویان است و نکته دوم اینکه میزان مطالعه آزاد با تیراژ کتاب‌ها همخوانی درست و منطقی ندارد. امروز مردم ما نه‌تنها نسبت به خواندن کتاب به‌صورت آزاد خیلی بی‌توجه هستند بلکه میزان رغبت به مطالعه روزنامه هم در کشور ما پایین است.

در ایران به ازای هر هزار نفر 53نسخه روزنامه منتشر می‌شود، درحالی‌که این رقم در برخی کشور‌ها از این قرار است: هنگ‌کنگ 819، نروژ 598، ژاپن 580، فنلاند 453، سوئد 438، سوئیس 385، سنگاپور 380، انگلستان 314، دانمارک 307، آلمان 306 و هلند 305نسخه.

این در حالی است که مطالعه در آلمان، محبوب‌ترین سرگرمی مردم است. 78درصد مردان و 68درصد زنان آلمانی کتابخوان هستند و 65درصد آلمانی‌ها کتاب می‌خرند. در فرانسه و انگلستان 63درصد، در هلند 53درصد، در اسپانیا 47درصد و در ایتالیا 45درصد از مردم کتابخوان هستند. براساس استاندارد جهانی باید به ازای هر نفر دو جلد کتاب در کتابخانه‌های عمومی وجود داشته باشد، درحالی‌که در ایران به ازای هر 14نفر باسواد دو جلد کتاب وجود دارد.

فراتر از اینها اختلاف‌های تعجب‌برانگیز سرانه مطالعه در کشور است که هر سال به‌نحوی و با عددی خاص اعلام می‌شود. علی‌اکبر اشعری، رئیس سابق کتابخانه سازمان اسناد ملی ایران که مشاور فرهنگی رئیس‌جمهور هم بود، در زمان مدیریتش اعلام ‌کرد که سرانه مطالعه هر ایرانی در شبانه‌روز فقط دو دقیقه است. ماجرا بالا گرفت و جالب اینکه همان زمان منصور واعظی، دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی ‌کشور اعلام کرد: سرانه مطالعه در کشور اصلا کم نیست و خیلی هم خوب است. او گفت: سرانه مطالعه در کشور ما در هر روز 18دقیقه است و این عدد، فقط برای مطالعه کتاب‌های غیردرسی و غیرکاری است.

از همه جالب‌تر اینکه مدیران فرهنگی به همین هم اکتفا نکردند، محمد سالاری، مدیرکل دفتر برنامه‌ریزی و مطالعات فرهنگی و کتابخوانی گفت: آمار قدیمی دو دقیقه در روز که همه جا گفته می‌شود و همه به آن استناد می‌کنند، سیاه‌نمایی است و ما خیلی هم کتابخوانیم. آمار واقعی کتاب خواندن در ایران، روزی دو ساعت، یعنی 120دقیقه است نه دو دقیقه!

همه این آمارها را بگذارید کنار آمار جهانی مطالعه که در ژاپن 90دقیقه، در انگلیس 55دقیقه و آمریکا 20دقیقه است. این همه آمار ضد‌و نقیض را درباره سرانه مطالعه در ایران را بگذارید کنار آماری که همان زمان، سازمان ملی جوانان منتشر کرد. اسحاقی، معاون مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان سابق گفت: 76درصد از جوانان، روزانه کمتر از 30دقیقه مطالعه می‌کنند!

چندی پیش سازمان بهره‌برداری ملی از آثار هنری (NEA) طی آماری که پیش‌تر منتشر کرده بود به وضع مطالعه در کشورها پرداخت و با تأکید بر اینکه سرانه مطالعه در آمریکا با افت شدیدی مواجه شده است در نشریه واشنگتن‌دی‌سی، مقاله‌ای با عنوان «خواندن یا نخواندن» منتشر کرد؛ مقاله‌ای که طی آن اشاره شده بود: آمریکایی‌ها به‌طور متوسط در سال چهار کتاب می‌خوانند. درصورتی که طبق این آمار میزان مطالعه در کشورهای دیگر از قبیل مکزیک به‌سختی یک کتاب در سال است و در کشورهای شیلی و آرژانتین سه کتاب در سال است. این در حالی است که در کشور آمریکا 99/9درصد ،آرژانتین 97/5درصد، مکزیک 90/3درصد و در شیلی 95/7درصد جمعیت باسوادند. آمار سرانه مطالعه در کشورهای دیگر مانند هند 10ساعت و هفت دقیقه در هفته، در تایلند 9ساعت و چهاردقیقه در هفته، در چین هشت دقیقه در هفته و در فیلیپین هفت‌ساعت و شش دقیقه در هفته است.

به هر حال وقتی باور کنیم عوامل متعددی ازجمله صنعت نشر، توسعه‌یافتگی، سطح سواد، رفاه عمومی و انگیزه‌های قومی و نژادی در کاهش یا رشد سرانه مطالعه در یک کشور نقش دارد، متوجه می‌شویم آمارهای ارائه شده درباره سرانه مطالعه در ایران بیشتر به یک شوخی خنده‌دار می‌ماند.

کافی است نگاهی به بیانات رهبر فرزانه انقلاب، در طول سال‌های گذشته بیندازیم که با نگرش عمیق و دقیق به مسائل، در بسیاری از مواقع هشدارها و توصیه‌های لازم را برای ترویج فرهنگ کتابخوانی داده‌اند اما گویا گوش شنوایی وجود نداشته است. ایشان در 29بهمن 1370و در دیدار با اعضای گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران رنج عظیم‌شان را از مسئله کتاب و کتابخوانی اینگونه بیان کرده‌اند که «ملت ما مطالعه کردن را اصلاً جزو کارهای بشری نمی‌دانند! مثل خوراک و ورزش و دیگر چیزهایی که جزو کارهای معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو این چیزها نیست! آدم باید عنوان دیگری داشته باشد- یا باید شب امتحانش باشد؛ یا باید معلم در مدرسه از آدم بخواهد؛ یا باید یک دانشمند باشد؛ یا باید بخواهد در جایی سخنرانی کند- تا موجب شود که مطالعه کند! این چقدر خسارت است واقعاً خدا می‌داند! من وقتی یادم می‌آید- و این چیزی است که تقریباً هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود- که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند، به قلب من فشار می‌آید! از این بابت، ما چقدر داریم هر ساعت خسارت می‌بینیم!؟ واقعاً این به‌عهده‌ چه‌کسی است؟ در حال حاضر اینطور است که بنده یا یک نفر مثل بنده، سالی یک‌بار به نمایشگاه کتاب برود و یک کلمه راجع به مطالعه بگوید؛ آن‌هم به شرطی که دست یک گزارشگر خاص نیفتد؛ اینکه نمی‌شود!»

این فقط یک متن تاریخی است!

توصیه می‌کنم گزارش را رها نکنید و سطرهای زیر را تا پایان بخوانید (به رسم امانت‌داری، متن زیر ویرایش نشده است).
«... در سال‌های اخیر مراسم«هفته کتاب» مرتبا در‌ماه آبان در سراسر کشور برگزار شده و نمایشگاه‌های کتاب ترتیب یافته است.

گذشته از فهرست‌های مختلف کتابشناسی و نشریات اختصاصی برای معرفی و نقد کتاب، بسیاری از مجلات و روزنامه‌های کشور بخشی از مندرجات خود را به معرفی و انتقاد کتاب‌های تازه‌ اختصاص داده‌اند.

از آنچه گفته شد نتیجه گرفته می‌شود که در سال‌های اخیر به امر کتاب توجه شده است. ولی‌ اگر بررسی در باب کتاب را از حدود ارقام فراتر ببریم و موضوع را عمیق‌تر مطالعه کنیم و به آسانی‌ مشاهده می‌کنیم که بهبود و پیشرفت وضع کتاب‌ و کتابخانه در ایران بیشتر جنبه کمّی دارد و از نظر کیفی هنوز نقایص بسیار در این باب موجود است.

ناشران ما عموما از کمی تیراژ کتاب و به‌ فروش نرفتن کتاب‌ها شکایت دارند و خریداران از گرانی کتاب و محققان از نبودن کتب تحقیقی‌ خوب و مترجمان و مصنفان از کمی دستمزد و صاحب‌نظران از کم‌ارزش بودن مطالب کتاب‌هایی‌ که انتشار می‌یابد. نقادی کتاب غالبا عرصه‌ای برای ابراز تعارفات‌ و ادای مراتب دوستی یا برعکس تسویه حسابهای‌ شخصی است، یا حداقل محل اظهار فضل و خرده‌گیری‌های نابجا.

هنوز کتاب خواندن جزو نیازهای زندگی‌ مردم نشده است و تیراژ فروش کتاب‌های خوب به‌ 2000نمی‌رسد. دانش‌آموزان در مدارس به مطالعه تشویق‌ نمی‌شوند و سروکارشان فقط با کتاب‌های درسی‌ است و به این جهت کتاب خواندن برای آنان‌ جنبه تکلیف دارد. در اکثر خانواده‌ها نیز عادت به‌ کتابخوانی غالبا وجود ندارد و کتاب عنصری بیگانه‌ است و هزینه خرید کتاب در ردیف غیرضروری‌ترین‌ مخارج خانواده محسوب می‌شود. در نتیجه فرد نه‌ در خانه با کتاب الفت می‌یابد و نه در مدرسه‌ مشوقی یا وسیله‌ای برای کتاب خواندن پیدا می‌کند. فراغت از تحصیل نیز برای او در حکم‌ «فراغت از مطالعه» است.

نتیجه آنکه در جامعه ما کتاب خواندن ما صورت عادت و در ردیف وسایل گذراندن اوقات‌ فراغت درنیامده است. به همین سبب کتاب خواندن‌ و کتاب خریدن خاص طبقه‌ای ویژه، خاص‌ دانشجویان و استادان و محققان و متتبعان شده است.

در نتیجه می‌توان اکنون دو نوع کاملا متمایز در میان انتشارات کشور تشخیص داد: یک دسته‌ کتاب‌های تحقیقی و ادبی سنگین با تیراژی اندک، و در مقابل آن تعدادی کتب و نشریات بسیار مبتذل با تیراژی بالنسبه زیاد، شکافی که در میان‌ این دو دسته وجود دارد همان جای خالی است‌ که باید به وسیله کتاب‌های خوب که مورد احتیاج‌ و استفاده همه باشد پر شود.»

فکر می‌کنید این جملات را از کجا نقل کرده‌ام؟ این مطلب، مختصری از مقاله مسائل مربوط به کتاب در ایران است که در ماهنامه آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)، بهمن 1348- شماره 114چاپ شده است. یعنی 16سال بعد از کودتای 28مرداد و حدود 62سال بعد از جنبش مشروطیت، در این کشور دغدغه سرانه مطالعه وجود داشته است.

بهانه ای برای نخواندن

اما در این میان برخی وضعیت اقتصادی اخیر را که به حوزه نشر و طبعا چاپ کتاب نیز کشیده شده بهانه خوبی برای مطالعه نکردن قلمداد می‌کنند. واقعیت این است که وضعیت اقتصادی را نمی‌توان در سرانه مطالعه نادیده گرفت. بگذارید سری بزنیم به آمارها و ارقام اقتصادی موجود در سال1348. سالنامه گزارش اقتصادی و تراز نامه‌ای که در اسفند 1348منتشر شد، مقاله‌ای را در خود گنجانده با عنوان اثرات سیاست مالی دولت در سال 1348، در صفحه 77تا 86این مقاله آمده است:

«در سال 1348افزایش قیمت‌ها نسبتا سریع بود. افزایش کسری بودجه و اتکای بیشتر آن به سیستم بانکی برای تأمین قسمتی از هزینه‌های عمرانی همراه با افزایش بهای برخی از کالاهای وارداتی در بازارهای بین‌المللی، افزایش سود بازرگانی کالاهای وارداتی و نیز ترقی سطح دستمزدها از مهم‌ترین عواملی بود که در بالا بردن سطح قیمت‌ها طی سال1348 اثر داشتند. در این سال شاخص قیمت‌ها بیشترین افزایش را در پنج سال گذشته از 1343به بعد داشت به‌طوری که شاخص هزینه زندگی به‌طور متوسط 6/ 3درصد و شاخص بهای عمده فروشی 4/ 3درصد ترقی کرد...

میان گروه‌های اصلی شاخص هزینه زندگی بیشترین افزایش مربوط به گروه هزینه مسکن بود که ترقی بی‌سابقه‌ای نشان داد. شاخص این گروه به‌طور متوسط 12/2درصد افزایش یافت و با آنکه ضریب اهمیت آن در شاخص کل هزینه زندگی نسبتا اندک است، مهم‌ترین عامل افزایش شاخص هزینه زندگی بود...

پس از گروه مسکن، مهم‌ترین عامل افزایش شاخص هزینه زندگی، ‌هزینه خوراک بود...
(در سال 48) در گروه کالاهای خوراکی، تهران گران‌ترین شهر و تربت حیدریه ارزان‌ترین شهر.
از نظر پوشاک و هزینه‌های مربوط به آن تهران گران‌ترین شهر و اهر و بندر بوشهر ارزان‌ترین شهر.
از لحاظ کرایه مسکن تهران گران‌ترین شهر و گلپایگان ارزان‌ترین شهر.
در گروه کالاهای غیرخوراکی و خدمات مصرفی تهران در بالاترین سطح و قم پایین‌ترین ردیف را دارند».

مردم کتاب نمی خوانند!

ویکتور هوگو می‌گوید: «برای نابود کردن فرهنگ کتابخوانی در یک جامعه لازم نیست، کتاب‌ها را بسوزانیم. کافی است کاری بکنیم، که مردم کتاب نخوانند».

یکی از راه‌های بهبود وضعیت نشر، افزایش توان اقتصادی است. کارشناسان اقتصادی پیشنهاد می‌کنند هر اقتصادی باید استراتژی داشته باشد و مهم‌ترین استراتژی نشر در بخش تولید است. جامعه‌ای که تولید فکر ندارد سیاستگذاری‌های درستی نخواهد داشت و اینجاست که به‌خودمان صدمه می‌زنیم. نخستین مرحله، تولید فکر است که اقتصاد نشر در همین حوزه قرار می‌گیرد.

دکتر بهنام ملکی، نویسنده و استاد دانشگاه با انتقاد از اینکه کتاب‌هایی که در زمینه اقتصاد نشر در کشور نوشته شده، اندک است، می‌گوید: مشکلات نشر ما به دو بخش داخلی و بین‌المللی تقسیم می‌شود. هم‌اکنون که بیش از 33سال از انقلاب اسلامی گذشته است، به‌عنوان مثال چند کتاب در حوزه« اقتصاد اسلامی» تولید شده است؟ مهم‌ترین مشکل اقتصاد نشر، مشکل فرهنگسازی است و کارهایی که تولید فکر نیست و تولید فکر در آن صورت نمی‌گیرد. کتاب با توجه به مفید بودن ارزان‌ترین کالاست و فاجعه است که در جامعه ما، پیر و جوان از کتاب فاصله گرفته‌اند.

این پژوهشگر با توجه به مشکلات اقتصاد نشر در کشور ادامه می‌دهد: مشکلات اقتصاد نشر در کشور ما مشکل تولید، توزیع و مصرف است. یکی دیگر از مشکلات ما، مشکل زبان است. مخاطبان زبان فارسی زیاد نیستند و بهترین راه صدور انقلاب این است که روی زبانمان سرمایه‌گذاری داشته باشیم.

دکتر محمدرضا حاتمی، استاد دانشگاه و رئیس انجمن فرهنگی ناشران دانشگاهی نیز با بیان اینکه اقتصاد نشر چیزی جدای از اقتصاد کشور نیست، می‌گوید: اقتصاد نشر و اقتصاد کشور با هم در ارتباط هستند و اگر در اقتصاد کشور ساماندهی خوبی صورت بگیرد در حوزه کتاب هم مؤثر خواهد بود.

وی می‌افزاید: اگر نگاه‌ها در حوزه کتاب و کتابخوانی و حوزه فرهنگی صرفا اقتصادی باشد کاری کاملا اشتباه است، ولی در مجموع باید یک بنگاه اقتصادی باشد که درآمد درخور خود را داشته باشد. متأسفانه ویترین کتاب در کشور کم است و هیچ قابل قیاس با سایر اقلام نیست. در حوزه کتاب یک ناشر به تنهایی هزاران نوع کتاب تولید می‌کند و در نتیجه به ویترین‌های بیشتری نیاز دارد. پیشنهادی که ناشران داشته‌اند و با حمایت وزارت ارشاد میسر می‌شود بحث کاربری فرهنگی است و برای این موضوع ویترین بیشتری نیاز است.

این کارشناس حوزه نشر، کپی‌های غیرمجاز را از دیگر مشکلات این حوزه برشمرده و تأکید می‌کند: یکی از معضلاتی که در نشر ما وجود دارد معضل کپی‌های غیرمجاز است. در دانشگاه‌های کشور ما اتاق‌هایی وجود دارد که به‌عنوان تکثیر، کتاب را کپی می‌کنند و می‌فروشند. متأسفانه دانشجویان و غیردانشجویان فایل‌های پی‌دی‌اف را برای جذاب کردن در سایت‌های خود قرار می‌دهند و این مشکلات در حوزه کتاب به‌شدت وجود دارد.

یک راهکار دم دستی

باید بپذیریم که شاخص‌های کتابخوانی در همه کشورها دچار نوسان می‌شود. این نوسان هم به دلایل مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کشورهاست، به همین دلیل برای توسعه و ترویج فرهنگ کتابخوانی همیشه راه‌های مختلفی پیشنهاد می‌شود. به این خبر توجه کنید:‌ شهرداری شهر روسلین، در حوالی نیویورک، برای افزایش سرانه مطالعه میان شهروندان، روز هفتم سپتامبر را به‌عنوان روز «ادبیات در پارک» نامگذاری کرد و قرار بر این شد که از ساعت ۱۰‌صبح تا یک بعدازظهر در تمامی پارک‌های عمومی این شهر پیک‌نیک‌های مردمی ادبی برگزار شود. مدیر فرهنگی شهر روسلین علت این کار را کاهش نگران‌کننده آمار مراجعین کتابخانه‌های عمومی این شهر اعلام کرد و معتقد بود که برای جبران و ترمیم این بحران، روز ادبیات در پارک طرح و ایده خوبی است.

و یک راهکار طولانی مدت و مطمئن‌تر

درست است که تعداد کتابخانه‌ها کم است و آنهایی هم که هست خیلی مجهز و به‌روز نیست، قبول که فلان مسئول و فلان مدیر یادش رفته که مسئولیتش چیست و باید چکار کند، اصلاً این هم قبول که قیمت کتاب بالاست و... اما کمی فکر کنیم، ما چقدر از حداقل‌های موجود استفاده کرده‌ایم؟ چقدر از کتابخانه‌های شهرمان (ولو اینکه کم‌هستند و غیرمجهز) استفاده کرده‌ایم؟ چه میزان از وقت‌مان را صرف ورق‌زدن کتاب کرده‌ایم؟

نوش‌آفرین انصاری، یکی از اعضای شورای کتاب کودک و نوجوان، پیشنهاد خوبی مطرح می کند. او عادت به کتابخوانی را در سنین کودکی پیشنهاد می‌دهد. انصاری می‌گوید: اصل‌های پذیرفته‌شده یا جمله‌های قصاری هست که هر بار صحبت از کتاب می‌شود آنها را بیان می‌کنند؛ مثل اینکه «کتابخوانی بسیار مفید است»، «کتاب موجب پیشرفت علمی، فرهنگی و اجتماعی می‌شود». «کتابخوانی اندیشه انسان را گسترش داده، احتمال موفقیت او را در جامعه بالا می‌برد» و... این مطالب به جای خود بسیار خوب است و باید مورد تأکید قرار گیرد ولی گمان نمی‌کنم در مورد این مطالب نیازی به توضیح و تفسیر زیاد باشد. من مایلم بیشتر در مورد کتابخوانی در جامعه صحبت کنم. درباره زمینی که باید بذر کتابخوانی را در آن بکاریم.

او ادامه می‌دهد: آغاز کتاب خواندن در کجا شکل می‌گیرد؟ برای خیلی‌ها در مدرسه، اما آیا کتاب درسی خواندن واقعاً کتاب خواندن است؟ من این دو را از هم جدا می‌کنم. من کتاب درسی را ابزار پیشرفت کم دوام می‌دانم ولی کتابی را که تأثیر‌گذار باشد، روی ذهن و خلاقیت و نظام ارتباطی و اندیشگی فرد اثر جدی داشته باشد و در شخصیت انسان نفوذ کند و شخص نه از سر اجبار یا روزمرگی و گرفتن نمره بلکه داوطلبانه به سوی آن برود را عامل پیشرفت مداوم می‌دانم. این نوع کتابخوانی را باید پایه خواندن به‌حساب آورد. اما پایه خواندن را در چه مرحله سنی و در کجا باید گذاشت؟ در خانواده و پیش از دبستان. به گفته انصاری، کتابخوانی را نباید کاری دشوار و پر‌هزینه و وقت‌گیر قلمداد کرد، باید آن را به سادگی و در عین حال با توجه و انتخاب خوب، انجام داد.

تصور کنید گروه‌خوانی افسانه عمونوروز (گردآوری مرحوم صبحی) در آغاز سال نو در خانواده چقدر نشاط‌آور خواهد بود و در عین حال هرکس می‌تواند از آن اثر احساس مناسبی به‌دست بیاورد. او می‌گوید: بستر خواندن را باید در خانواده ببینیم، با خانواده‌ها کار کنیم و کتاب‌هایی را پدید آوریم که وقتی فرزندی روی زانوی مادر نشسته، بتوانند با هم کتاب بخوانند. باید به‌طور پیوسته، بارهاوبارها با خانواده‌ها مطرح شود که کتاب خواندن، قصه گفتن و بحث‌های جمعی درباره کتاب، مشارکت سازنده را به کودکان می‌آموزد و از نظر ارتقای قابلیت‌های زبانی، تفکر، استدلال، اطلاعات و همچنین محبت و احساس مسئولیت بسیار کارساز است.

بازار داغ عامه پسندها!

در میان بحث از علت یا علت‌های کتاب نخوانی ایرانی، برخی انگشت اتهام را به سمت کتاب‌های عامه‌پسند گرفته و عنوان می‌کنند که این اندک سهم و سرانه مطالعه نیز غالبا بر انگشت کتاب‌های عامه‌پسند می‌چرخد و ضرر خواندن این دست از کتاب‌ها کمتر کتاب‌نخوانی نیست. اما به واقع چه‌کسی می‌خواهد نقش عامه‌پسند‌نویسی را در افزایش علاقه مردم به کتابخوانی انکار کند؟ نسل پیش از ما به خوبی می‌تواند چهره‌هایی چون شاپور آرین‌نژاد (تولد ۱۳۰۳) نویسنده پرکار پاورقی‌های پرهیجان تاریخی در دهه ۱۳۳۰ و خالق «ده‌مردرشید»، احمد احرار نویسنده رمان‌های تاریخی، رسول ارونقی کرمانی سردبیر اطلاعات هفتگی و ر. اعتمادی سردبیر مجله جوانان امروز و از مشهورترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان پاورقی‌های عشقی را به‌یاد بیاورد که تا چه میزان کتاب‌هایشان چاپ می‌شد و در روزگار خود و گاه امروز خواننده داشته و دارد. آمارهای موجود درباره تیراژ کتاب نویسندگان عامه‌پسندی چون فهیمه رحیمی، نسرین ثامنی، شهره وکیلی، مرتضی مودب‌پور، نسرین قدیری و فریده رهنما به‌خوبی نشان از رغبت بخشی از مردم به کتاب‌های آنان دارد. این قضیه تنها در ادبیات نیست بلکه در فلسفه، تاریخ، جغرافیا و دیگر رشته‌های علوم‌انسانی، عامه‌پسند‌نویسی شیوه‌ای برای جلب مخاطب و مجبور کردن او به خرید کتاب است. با این حال عامه‌پسندنویسی مخالفان و موافقانی دارد. جمال میرصادقی درباره کتاب‌های عامه‌پسند می‌گوید: در بعد جهانی یک ادبیات متعالی داریم که ماندگار است و به آن ادبیات جدی و تفصیلی گفته می‌شود در مقابل نوع دیگری از ادبیات مطرح است که به آن تفریحی یا اسکیب و گریز گفته می‌شود. ادبیات عامه‌پسند در کشورهای دیگر به ادبیات تفریحی نیز مشهور است و فروش قابل‌توجهی دارد. در حال حاضر کمتر کتابی با درنظر گرفتن مخاطب عام و تیراژ کم آن می‌تواند در جامعه کنونی شاهد چندبار تجدید چاپ باشد. در این میان ادبیات عامه‌پسند برای خروج ادبیات از محاق خوانده‌نشدن و تربیت خواننده حرفه‌ای ابزار قابل‌توجهی است.

محمد‌جواد جزینی نیز برخلاف آنچه منتقدان معتقدند، ادبیات عامه‌پسند را سرزنش نمی‌کند و آن را پلی میان عموم مردم و ادبیات می‌داند و می‌گوید: ادبیات عامه‌پسند دارای ویژگی‌های خاصی است که با ادبیات تحلیلی به‌طور کامل متفاوت جلوه می‌کند، لازمه شناخت ادبیات عامه‌پسند، شناخت ادبیات تحلیلی است.

اما مجید قیصری، مخالف سرسخت ادبیات عامه‌پسند است. او درباره ابعاد ادبیات عامه‌پسند می‌گوید: برخی معتقدند که ادبیات عامه‌پسند، نقش بسزایی در آشتی مردم با کتاب و ادبیات دارد و خوانندگان کتاب‌های عامه‌پسند به مرور ذائقه‌شان تغییر می‌کند و به نفع کتاب‌های جدی کنار می‌روند. البته گسترش بیش از حد ادبیات عامه‌پسند موجب می‌شود که به بهره هوشی مخاطب توهین شود چرا که در این‌گونه ادبی، همه‌‌چیز حاضر و آماده به خورد مخاطب داده می‌شود و او دیگر نیازی به تعمق در ماجرای داستان ندارد. به عقیده او در کتاب‌های عامه‌پسند چیزی به نام تعقل و تأمل وجود ندارد و خواننده پس از مطالعه آثار متعدد، قوه تعقلش تحریک نمی‌شود و در پی کشف روابط و علت و معلول یک ماجرا نمی‌رود.

حسن میرعابدینی در کتاب «صدسال داستان‌نویسی ایران» می‌آورد: در طول تاریخ داستان‌نویسی ایران همواره کتاب‌های عامه‌پسند از نظر تعداد، برتری چشمگیری نسبت به آثار متعالی داشته‌اند. داستان‌نویسان عامه‌پسند از درگیری بر سر پول، مقام و زن می‌نویسند و به مفاهیمی توجه می‌کنند که مایه‌های زندگی معمول را تشکیل می‌دهند. میرعابدینی در ادامه تأکید می‌کند: خواننده رمان عامه‌پسند بیش از آنکه در بند درک علت وقایع باشد نگران دانستن بقیه ماجراست... . هرچند باید بین ساختارهای احساس آنانی که آثار نسرین ثامنی و فهیمه رحیمی را می‌خوانند با آنانی که بامداد خمار فتانه حاج سیدجوادی یا حکایت روزگار فریده گلبو را می‌خوانند فرق گذاشت.

این منتقد ادبی، نویسندگان داستان‌های عامه‌پسند در نیمه نخست دهه70 را دو گروه می‌داند: گروه اول، نویسندگان داستان‌های جنایی- پلیسی، نظیر احمد محققی و حمید‌رضا گودرزی که داستان‌هایشان از حد گزارش حوادث فراتر نرفته و نویسنده از ژرف‌کاوی‌های روانی و صورت‌بندی حوادث در قالب ادبی بازمانده است. دومین گروه زنان داستان‌‌نویسی که استعداد خود را در راه تولید آثار عامه‌پسند عشقی- احساسی به‌کار گرفته‌اند...؛ زنان بسیاری نیز به ترجمه داستان‌های دانیل استیل و سیدنی شلدون به‌عنوان منابعی برای تولید چنین آثاری پرداخته‌اند.

میرعابدینی در تأکید این استدلالش می‌نویسد: موفقیت نویسندگانی چون فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی، راه را برای زنان پاورقی‌نویس هموار می‌کند و چون رمان‌نویسی آنان فعالیت انتشاراتی پولسازی است، بسیاری از ناشران برای چاپ آثارشان از هم پیشی می‌گیرند.

برای امروز چه کنیم؟

حجــت‌الاسلام سیـدمحمـدکاظـم شمس، استاد و پژوهشگر حوزه علمیه و مدیر انتشارات کتاب ناب معتقد است: مهم‌ترین اقدامی که مسئولان فرهنگی باید در کنار سایر فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی، نسبت به آن اهتمام داشته باشند، توجه به زیرساخت‌هاست.

وی مهم‌ترین زیرساخت در زمینه مطالعه را نظام آموزشی دانسته و می‌گوید: منظور از نظام آموزشی سال‌های پیش از دبستان تا مقاطع بالاتر تحصیلی در سطح راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه‌هاست که باید براساس پژوهش‌محوری تبیین شود.

مدیر انتشارات کتاب ناب بر به‌روز‌بودن کتابخانه‌ها نیز تأکید کرده و می‌گوید: اگر کتابخانه‌ها از کتاب‌های جدید و تازه خالی باشند، برای مخاطب هیچ جذابیتی نخواهند داشت. ما باید به‌صورت هوشمندانه نسبت به به‌روز بودن کتابخانه‌های عمومی اقدام کنیم چراکه این پایگاه‌ها برای افرادی که توان خرید یا تمایلی به هزینه کردن برای کتاب ندارند مناسب است و می‌تواند این دو قشر را در میان کتابخوانان حفظ کند. از سوی دیگر در زمانی که قیمت کتاب بالا می‌رود کتابخانه‌ها مهم‌ترین پایگاه برای حمایت از کتابخوانی هستند.

شمس هدف اصلی از تمام فعالیت‌های صورت‌گرفته را در دسترس‌بودن کتاب می‌داند. اینکه در دسترس بودن کتاب در کنار توجه به نیاز جامعه، جذابیت کتاب، توجه به شکل صوری در کنار محتوای خوب، قیمت مناسب و... می‌تواند یک جامعه را به‌سوی کتابخوانی سوق دهد.

عضو هیأت مدیره مجمع ناشران انقلاب اسلامی در ادامه با تأکید بر اطلاع‌رسانی و تبلیغ کتاب، می‌گوید: معمولا گفته می‌شود سرانه مطالعه پایین است که البته گفته درستی است اما ما خلاف همین گفته را در ایام نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران شاهد هستیم. دلیل چه می‌تواند باشد؟ معمولا مردم اطلاعی از کتاب‌های منتشر شده ندارند و بسیاری اگر بدانند چه کتابی به بازار آمده، نسبت به خرید آن رغبت می‌کنند.

کد خبر 191126

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز