دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۶ - ۱۴:۰۹
۰ نفر

یوری آونری-ترجمه محمد آزاد: از آن زمانی که امپراتوران رومی، مسیحیان را مقابل شیرها پرتاب می‌کردند، رابطه بین آنان و رهبران کلیسا دستخوش تغییرات بسیار شده است. کنستانتین کبیر در سال 306.م به امپراتوری رسید.

یعنی دقیقا 1700 سال پیش، و روند مسیحیت را در امپراتوری که شامل فلسطین هم می‌شد تقویت کرد. قرن‌ها بعد کلیسا به دو قسمت شرقی (ارتدکس) و غربی (کاتولیک) تقسیم شد. در غرب اسقف رم، که عنوان «پاپ»پیدا کرده بود، خواستار آن شد که امپراتور برتری او را بپذیرد.

نزاع میان امپراتورها و پاپ‌ها نقشی اساسی در تاریخ اروپا بازی می‌کرد و مردم را دسته دسته می‌کرد. این نزاع‌ها دچار نوسانات بسیاری شد. بعضی از امپراتورها پاپ را عزل یا تبعید می‌کردند و بعضی پاپ‌ها امپراتور را عزل یا تکفیر می‌نمودند. هنری سوم، یکی ازهمین امپراتورها، پیاده به «کنوسا» رفت و سه روز برهنه در برف در مقابل قصر پاپ ایستاد تا این که پاپ از سر لطف، حکم تکفیر او را باطل اعلام کرد.

اما دوره‌هایی نیز بود که امپراتور و پاپ در صلح می‌زیستند. ما امروز شاهد چنین دوره ای هستیم. بین پاپ کنونی، بندیکت شانزدهم، و امپراتور کنونی ،جرج بوش دوم، همسازی شگرفی وجود دارد. سخنرانی پاپ که جنجالی جهانی را برانگیخت، تمام و کمال با جنگ مذهبی بوش علیه «اسلام فاشیستی»! با زمینه «برخورد تمدن‌ها» هماهنگ بود.

پاپ دویست و شصت و پنجم در خطابه اش در دانشگاه آلمان به تشریح آنچه آن را  تفاوت بزرگ میان اسلام و مسیحیت می‌دانست، پرداخت: اسلام خرد را نفی می‌کند در حالی که مسیحیت مبتنی بر عقل است. مسلمانان وجود هر گونه منطق در اعمال الله را منتفی می‌دانند؛ در صورتی که مسیحیت منطق اعمال خداوند را در نظر می‌گیرد.

به عنوان یک یهودی قصد ندارم وارد این مناقشه نخ نما شوم. فهم منطق پاپ بسیار فراتر از توانایی‌های فروتنانه من است، اما نمی‌توانم یک نقل قول را که به من نیز به عنوان یک اسرائیلی که در نزدیکی بزنگاه جنگ تمدن‌ها زندگی می‌کند مربوط می‌شود، نادیده بگیرم.

پاپ به منظور اثبات فقدان خرد در اسلام ادعا می‌کند که حضرت محمد[ص] به پیروانش گفته تا برای گسترش دینشان از شمشیر استفاده کنند؛ به قول پاپ این نابخردانه است؛ چرا که ایمان، زاده روح است نه بدن. چگونه شمشیر می‌تواند بر روح اثر کند؟ پاپ برای تأیید مدعایش از یک پادشاه بیزانسی متعلق به کلیسای شرقی رقیب نقل قول می‌کند. در اواخر قرن چهاردهم، امپراتور مانوئل دوم از مباحثه ای که با یک پژوهشگر ایرانی داشته، صحبت می‌کند. (وقوع این مباحثه مورد شک است) در گرماگرم مباحثه امپراتور (بنابر گفته خودش) در مواجهه با حریف خود از این کلمات بهره می‌جوید: «به من نشان بده که محمد چه چیز جدیدی آورده است، آن گاه در می‌یابی که این چیزها فقط شر و غیرانسانی است؛ مانند فرمانِ با شمشیر گستراندنِ دین که او توصیه می‌کند.»

این گفتار سه پرسش را پیش می‌آورد:
ـ چرا امپراتور چنین چیزهایی را به زبان می‌آورد؟
     ـ آیا این جملات حقیقت دارد؟
ـ  چرا پاپ کنونی آنها را نقل کرد؟

هنگامی که مانوئل دوم رسالات خود را می‌نوشت، رهبر یک امپراتوری مرده بود. او در 1391.م قدرت را به دست گرفت. هنگامی که تنها تعداد کمی از ایالات امپراتوری برجسته سابق به جای مانده بود که آنها نیز در معرض تهدید ترک‌ها بودند. در آن پاره از زمان، ترکان عثمانی به کناره‌های دانوب رسیدند. آنها بلغارستان و شمال یونان را فتح کردند و دوبار ارتش‌های کمکی که برای نجات به اروپای شرقی فرستاده شده بود را شکست دادند. در 1453.م تنها چند سال پس از مرگ مانوئل، پایتخت او کنستانتینوپل (استانبول امروزی) به دست ترکان افتاد که پایانی بود بر امپراتوری که بیش از هزار سال دوام آورده بود.

مانوئل در دوران حکومت خود برای جلب حمایت به پایتخت‌های اروپا سفر کرد. او متعهد شد که دوباره کلیسا را متحد کند. شکی نیست که او رسالات مذهبی خود را به منظور برانگیختن کشورهای مسیحی علیه ترکان و متقاعد کردن آنها برای آغاز یک جنگ جدید صلیبی نوشت.

بدین معنی این نقل قول دقیقا به سود امپراتور کنونی، جرج بوش دوم، است. او نیز خواهان متحد کردن جهان مسیحی، علیه مسلمانانِ «محور شرارت» است. به علاوه ترکان دوباره بر درهای اروپا می‌کوبند، اما این بار به آرامی. کاملا واضح است که پاپ تحت حمایت نیروهایی است که معترض ورود ترکیه به اتحادیه اروپا هستند.

آیا حقیقتی در استدلال مانوئل هست؟

پاپ خود نیز جانب احتیاط را رعایت می‌کند. او به عنوان یک متأله جدی و نامدار نمی تواند به تحریف متون نوشتاری بپردازد؛ بنابراین می‌پذیرد که قرآن صریحا گسترش دین به وسیله زور را ممنوع کرده است. او سوره دوم آیه 256 را نقل می‌کند (اشتباه شگفت آور برای پاپ: منظور او 257 است) که می‌گوید: «در امر دین هیچ اجباری نیست.» چگونه کسی می‌تواند چنین جمله صریحی را نادیده بگیرد؟  پاپ به سادگی استدلال می‌کند که این فرمان هنگامی به وسیله پیامبر وضع شده است که او در آغاز رسالتش قرار داشت و هنوز ضعیف بود، اما چندی بعد او فرمان  استفاده از شمشیر در خدمت دین را صادر  کرد. این دستور در قرآن وجود ندارد. درست است؛ محمد[ص] مجبور بود در جنگ  علیه دیگر قبایل- مسیحیان، یهودیان و دیگران- هنگامی که می‌خواست دولتش را در عربستان بنا کند، از شمشیر استفاده کند. اما این یک عمل سیاسی بود و اساساً جنگی بود برای سرزمین نه برای گسترش ایمان.

مسیح می‌گفت «شما آنها را از ثمراتشان خواهید شناخت.» رفتار دیگر ادیان در کنار اسلام باید به وسیله یک آزمایش ساده قضاوت شود. فرمانروایان مسلمان چگونه در این بیش از هزار سال که دارای قدرت برای «گسترش دین با شمشیر» بودند، رفتار کردند؟ خب، آنها هیچ کاری نکردند.

برای قرون متمادی مسلمانان بر یونان حکمرانی می‌کردند. آیا یونانیان مسلمان شدند؟ آیا تلاش کردند که آنجا را اسلامی کنند؟ در مقابل، مسیحیان یونانی، صاحب بالاترین موقعیت‌ها در حکومت عثمانی شدند. بلغارستانی‌ها، صرب‌ها، رومانیایی‌ها، مجارستانی‌ها و دیگر ملل اروپایی در یک زمان یا زمان‌های متفاوت تحت فرمانروایی عثمانی بودند و همچنان بر همان دین مسیح باقی ماندند. هیچ کس آنان را مجبور نکرد مسلمان شوند. و تمامی آنها از روی اعتقاد، مسیحی باقی ماندند.

درست است که آلبانیایی‌ها و بوسنیایی‌ها به اسلام روی آوردند، اما کسی معتقد نیست که آنان به اکراه این کار را کردند. از نظر من آنان اسلام آوردند تا بدین‌سان محبوب حکومت شده و از ثمرات آن بهره مند شوند.

 در 1099م. جنگ جویان [جنگ صلیبی] اورشلیم را فتح کردند و سکنه مسلمان و یهودی آن را به نام عیسای مهربان از دم، قتل عام کردند. در آن زمان یعنی 400 سال پس از اشغال فلسطین توسط مسلمانان، مسیحیان همچنان وسیع‌ترین قشر کشور بودند. در سراسر این دوران طولانی هیچ تلاشی جهت تحمیل اسلام به آنها صورت نگرفت. تنها پس از راندن مهاجمان جنگ صلیبی از کشور عده زیادی از سکنه، شروع به پذیرفتن زبان عربی و دین مسلمانان کردند. آنها نیاکان فلسطینیان امروز بودند.

هیچ شاهدی که حاکی از هر گونه تلاش برای تحمیل اسلام به یهودیان باشد در دست نیست. همانطور که همه می‌دانیم تحت حکمرانی مسلمانان بود که یهودیان اسپانیا چنان شکوفایی یافتند که در هیچ جای دیگر تا زمان ما تجربه نکرده‌اند. شاعری همچون «یهودا‌هالوی» به عربی می‌نوشت. همان‌طور که «ابن‌میمون» چنین می‌کرد. در میان مسلمانان اسپانیا، یهودیان، وزیر و شاعر و عالم بودند. در میان مسلمانان و عالمان مسیحی، یهودی و مسلمان به همراه هم متون فلسفی و علمی یونان باستان را ترجمه می‌کردند.

پس چگونه ممکن است که پیامبر‌اسلام[ص] دستور«گسترش دین با شمشیر» را صادر کرده باشد؟ هنگامی که کاتولیک‌ها اسپانیا را از مسلمانان باز پس گرفتند، حکومت وحشت دینی را بنیان گذاشتند. یهودیان و مسلمانان انتخابی ظالمانه را پیش رو داشتند: مسیحی شدن، به قتل رسیدن یا جلای وطن کردن. آن صدها هزار یهودی که از ترک دینشان سرباز زدند، به کجا رفتند؟ تقریبا تمامی آنها با آغوش باز در سرزمین‌های اسلامی پذیرفته شدند.

 یهودی‌های سفاردی[اسپانیایی- پرتقالی] در سراسر دنیای مسلمان ساکن شدند. از مراکش در غرب تا عراق در شرق. از بلغارستان (قسمت امپراطوری عثمانی آن زمان) در شمال تا سودان در جنوب. هیچ کجا با آزار مواجه نشدند. هیچ چیزی نظیر شکنجه‌های تفتیش عقاید کلیسا، شعله‌های آتش اعدام، کشتار دسته جمعی و تبعیدهای هولناک گروهی، که تقریبا در تمامی کشورهای مسیحی رخ می‌داد، ندیدند تا برسیم به هولوکاست.
چرا؟ به خاطر اینکه اسلام صراحتا آزار مردمان اهل کتاب را حرام اعلام کرده است. و جایگاه خاصی برای یهودیان و مسیحیان قائل است. آنها حقوقی کاملا مساوی نداشتند اما تقریبا برابر بودند. آنها [یهودیان و غیره] می‌بایست مالیات سرانه ویژه‌ای پرداخت می‌کردند.

 اما در عوض از خدمت در نظام معاف بودند. معامله‌ای که اکثر یهودیان را خوش آمده بود. گفته می‌شود که حاکمان مسلمان از هیچ کوششی برای جلب یهودیان به اسلام رویگردان نبودند، حتی با تشویق‌های ملایم؛ چرا که [مسلمان شدن] باعث کاهش مالیات‌ها می‌شد.
هر یهودی منصفی که تاریخ مردم خویش را بداند نمی تواند جز حس قدردانی عمیق از اسلام که پنجاه نسل از یهودیان را حمایت و محافظت کرد، حس دیگری داشته باشد. در حالی که در دنیای مسیحی به آزار یهودیان می‌پرداختند و   بارها به وسیله شمشیر، سعی در منصرف نمودن یهودیان از دینشان را داشتند.

داستان «گسترش دین با شمشیر» افسانه‌ای شیطانی است. یکی از اسطوره‌هایی که در دوره جنگ بزرگ علیه مسلمانان پا گرفت- باز پس گرفتن اسپانیا به وسیله مسیحیان، جنگ‌های صلیبی و عقب نشینی ترکان که تقریبا وین را هم فتح کرده بودند. من شک دارم که پاپ آلمانی خودش هم صادقانه به این اشتباهات باور داشته باشد. این بدین معنی است که رهبر دنیای کاتولیک که به زعم خود یک متأله مسیحی است، به خود این زحمت را نداده است که تاریخ ادیان را مطالعه کند.

اما چرا این سخنان را در مکانی عمومی به زبان می‌آورد؟ و چرا حالا؟
هیچ راهی نیست جز این که آنها را در بستر جنگ صلیبی جدید بوش و حامیان اهل انجیلش با شعار «اسلام فاشیستی» و «جنگ جهانی علیه ترور» بنگریم. در زمانی که تروریسم مترادف شده‌است با مسلمان. برای تربیت کنندگان بوش این تلاشی زاهدانه  برای تسلط بر منابع نفت جهان است.
برای اولین بار در تاریخ نیست که یک مقام مذهبی برای تأمین منافع اقتصادی صرف، تلاش می‌کند. برای اولین بار در تاریخ نیست که منافع اقتصادی دزدان باعث جنگ مذهبی می‌شود.
سخنرانی پاپ متناسب با این تلاش‌هاست. چه کسی می‌تواند نتایج مستقیم آن را پیش بینی کند؟ 

 یوری آونری نویسنده اسرائیلی و فعال صلح و یکی از نویسندگانی است که با The Other Israel: Voices of Dissent and Refusal همکاری دارد. او همچنین یکی از همکاران کانتر پانچ در کتاب جنجالی جدیدش با نام سیاست‌های ضدیهود است.

کد خبر 17975

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز