یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۵ - ۰۷:۱۰
۰ نفر

علیرضا یزدانی: به انگیزه نمایش آثار نقاشی مرتضی لطیفی.

دکتر مرتضی لطیفی دانش‌آموخته رشته مجسمه‌سازی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دکترای معماری دانشکده پلی‌تکنیک میلان ایتالیا، صحنه‌پرداز از آکادمی هنرهای زیبای فلورانس ایتالیا، دکترای تخصصی مرمت آثار و ابنیه تاریخی، رشته نمایش و موسیقی دانشگاه بولونیا و لیسانس نقاشی از آکادمی هنرهای زیبای میلان، بررا است.

وی تاکنون نمایشگاه‌های متعددی از آثارش را در کشورهای ایتالیا، آمریکا و ایران برگزار کرده و موفق به کسب جوایز جهانی شده است.به انگیزه نمایش آثار تازه این هنرمند در نگارخانه والی تهران، نگاهی داریم به این آثار و گفته‌های هنرمند در باره کارهایش.

در یک تابلوی نقاشی تمایل داریم چیزهای آشنایی را ببینیم. صحنه‌هایی از طبیعت، مثل کوه، جنگل، آسمان... یا تصاویری از آدم‌ها، حیوانات و یا مناظری از خیابان‌های شهرها و روستاها و غیره. وقتی با تصویری نامعلوم و گنگ مواجه می‌شویم، سعی می‌کنیم در ذهن خود آن را به چیز معلوم و مشخص تبدیل کنیم.

اما همه اینها فقط گام اول ما برای ارتباط با تابلوی نقاشی هستند.اما گاهی با تابلوهایی مواجه می‌شویم که طور دیگری هستند. نه چیز آشنایی در آنها دیده می‌شود و نه داستانی را حکایت می‌کنند. مثل یک موسیقی بدون کلام می‌مانند که فقط احساسی را در ما برمی‌انگیزد.

مرتضی لطیفی نقاشی است که بیشتر تابلوهایش در این دسته‌بندی قرار می‌گیرند. گرچه نقطه شروع نقاشی‌های او از فضایی آشنا حکایت می‌کند: فضای داخل یک اتاق. فضایی که هیچ آمد و شدی در آن نیست، جز نور. اما رفته رفته با گسسته شدن اجزای آن، از معنای واقعی خود تهی می‌شود و بی‌واسطه با بیننده ارتباط برقرار می‌کند و تأثیر خود را می‌گذارد.

 مستطیل‌ها و مربع‌ها دیگر معنای خود را به عنوان در و پنجره اتاق از دست می‌دهند و در موقعیت‌هایی فراواقعی قرار می‌گیرند؛ موقعیتی غیرعقلانی و رمانتیک.

لطیفی می‌گوید: «نقاشی را دوست داشتم ولی هیچ‌وقت هم نمی‌خواستم یک نقاش بشوم. در سنین نوجوانی بود که چند تابستان رفتم کلاس نقاشی کمال‌الملک سر پیچ شمیران، استادهای بسیار عالی داشت مانند: آقای شیخ، آقای ویشکایی و آقای حیدریان. به روش‌های مختلف طراحی می‌کردیم. از مدل‌های زنده هم نقاشی می‌کردیم.

در سال‌های بعد، کنکور که دادم در معماری رد شدم ولی در مجسمه‌سازی قبول شدم، در دانشکده هنرهای زیبای تهران. ولی از آنجایی که به معماری فکر می‌کردم، در سال 1348، دانشکده را رها کردم و به ایتالیا رفتم.

 در میلان معماری خواندم و بعد از فارغ‌التحصیل شدن شروع کردم به کار کردن در دفاتر معماری. در فلورانس و در میلان. بعد از سه چهار سال کار کردن تازه فهمیدم من معماری را هم چندان دوست ندارم. در رشته صحنه‌پردازی تئاتر ثبت‌نام کردم. سال دوم را گذرانده بودم که مصادف شد با انقلاب ایران و شور انقلاب که به ایران آمدم.

 وقتی دوباره به ایتالیا برگشتم علاوه بر کار معماری، کارهای دیگری هم می‌کردم و در همان زمان در دانشکده نقاشی مشغول تحصیل شدم. در آنجا یکی از نقاش‌های بسیار معروف ایتالیا استاد تاریخ هنر من بود. یک روز آمد کارهای من را دید. از او پرسیدم که آیا نقاشی را ادامه بدهم یا نه.

او گفت: کارهایت جالب است و ادامه بده. دایره‌هایی کشیده بودم و آنها را با یک سری خطوط خرد کرده بودم و آن تکه‌ها را رنگ‌های مختلفی زده بودم. به نظر استاد ایتالیایی این کارها اصیل بودند و تلفیقی از یک نگاه شرقی و نگاه غربی را نشان می‌دادند. اولین نمایشگاهی که گذاشتم او آمد و کارها را دید.

 تابلوهای «اتاق» را پسندید و گفت: این اتاق‌‌ها دوجنبه دارند: یکی جنبه واقعی آن است که به فضای داخلی یک اتاق مربوط می‌شود و جنبه دیگر آن فضای سوررئال آن است. اتاقی است که آدمی در آن زندگی نکرده. یک اتاق خالی است. من همین اتاق را گرفتم و آن را آرام آرام به شکل‌های مختلف گسترش دادم. درواقع اتاق شد زبان نقاشی من.»

 در کارهای بعدی این هنرمند برخی از عناصر اتاق مانده است و برخی دیگر حذف شده است. او خود در این‌باره می‌گوید: «این اتاق که به قول آن استادم ورای واقعیت را نشان می‌داد، واقعاً به ورای واقعیت تبدیل شد. یعنی آرام آرام عوض شد. اول سقفش و بعد زمینش را از دست داد. فقط دو تا دیوار ماند. بعد یک طرف دیوار را هم از دست داد. به تدریج به یک در و پنجره و در نهایت به یک پنجره تبدیل شد.

 سپس شروع کردم به نشان دادن مسائلی که در دنیا می‌گذرد و آنها را در آن اتاق نشان دادم. مثلاً «در انتظار گودو» را کشیدم و یا «شام آخر» را به روایت خودم. در نقاشی‌های لطیفی خلاصه کردن، حذف کردن و فشرده کردن، اتفاق افتاده است، اما برخورد نقاش با رنگ و نور ثابت مانده است.

 او با سایه روشن‌ها و بازی‌های رنگی، نوعی پرسپکتیو را نشان می‌دهد.در تابلوهایی که خط‌های مواج رنگی دارند و یا هاله‌ای از یک جنگل هستند ما در و پنجره اتاق را می‌بینیم. درها و پنجره‌های نقاش در جای واقعی خودشان نیستند. گرچه این بی‌ارتباطی و کنتراست‌های فرمی، جذابیت خاصی را ایجاد کرده است و از سویی هم مرکز توجه تابلو شده است. از نظر نقاش، جنبه‌های گوناگون زندگی در این آثار کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند.

کد خبر 16543

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز