شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۱:۵۰
۰ نفر

دکتر رضا داوری اردکانی: اگر ما نقد نداریم از آن روست که به درستی نمی‌دانیم که چه می‌توانیم بکنیم و بدانیم. اگر فعل را قبل از قول آوردم از آن‌روست که در جهان متجدد پراکسیس مارکس حاکم است و از ابتدا هم آزاده بر علم و فعل بر قول مقدم بوده است.

طرح - اندیشه

 شاید تعجب بفرمایید که چرا من که در جایی فیلسوفان را بنیانگذاران جامعه جدید خوانده‌ام از نقدم اراده و فعل بر علم و قول می‌گویم. آخر این فلاسفه بودند که تقدم اراده را اثبات کردند آنها در وجود بشر جدید نگاه تملّک و تصرف به موجودات را کشف کردند. اینجا بازی نظر و عمل بسیار صورت معما پیدا کرده است با توجه به این اشارات پیشنهاد زبانی برای نقد بسیار دشوار است ما باید منتظر باشیم که این زبان گشوده شود البته گشوده شدنش منوط و موقوف به درک شرایط تاریخی موجود و فراهم شدن مقدمات و شرایط نقادی است. اگر این شرایط فراهم نشود نقد هم به همین صورت که هست می‌ماند. نقد به معنی جدا کردن سره از ناسره و امر به هنجار از ناهنجار در دوران قبل از تجدد هم سابقه داشته است (که آن را هم فیلسوفان بنیاد کرده‌اند) اما نقد به معنی درک امکان‌ها و ضرورت‌ها و توانایی‌ها و ناتوانی‌ها و شناخت دامنه علم و جهل به فلسفه جدید تعلق دارد و در فلسفه جدید پیش آمده است تا طرح سلطنت بشر بر عالم و اختصاص قدرت به او را قدری تعدیل متعین کند.

با این تعدیل و تعیین بود که مدرنیته به وجود آمد و بسط یافت اینکه دامنه این بسط تا کجا خواهد بود و تجدد تا کی بسط خواهد یافت مطلب اصلی فلسفه زمان کنونی است. فلسفه زمان ما هرچه باشد نمی‌تواند به تجدد بی‌اعتنا باشد حتی فلسفه‌هایی که ظاهراً حرفی از تجدد نمی‌زنند و به مسائل فنی (مثلاً زبان و منطق) مشغولند به نحوی از تجدد پاسداری می‌کنند. گروه دیگر هم که نباید آنان را مخالف تجدد دانست امیدهای آن را پایان‌یافته می‌بینند نکته‌ای که به مناسبت باید بگویم اینست که زبان این فیلسوفان با زبان رسمی فیلسوفان (از ارسطو تا هگل) تفاوت دارد.

هیدگر دریافت که باید از این زبان بگذرد و امیدوار به یافتن زبان دیگر بود که رسیدن به آن را دشوار یافت ولی در هر صورت اخلاف او زبانی متفاوت با زبان فلسفه کلاسیک گشودند این زبان که شباهتی به زبان آغاز تاریخ فلسفه دارد شاید زبان انتقال باشد. زبان آغاز زبان دیالوگ بود معمولاً دیالوگ‌نویسی را به ذوق افلاطون نسبت می‌دهند و زبان آن را متناسب با روش سقراطی و مناسب آن می‌دانند. اینها همه درست است ولی پرسش اینست که سقراط چرا فلسفه را با دیالوگ و روش مامایی آغاز کرد. در آن زمان زبان فلسفه یعنی زبانی که کتاب‌های فلسفی طی 2هزار و 500سال به آن زبان نوشته شد وجود نداشت. زبان یونانی زبان شعر و حکمت بود. سقراط که به علم ماهیأت رسیده بود در جستجوی زبان مناسب بود تا بتواند آن علم را تقریر کند و بیاموزد.

این زبان تمهیدی زبان دیالوگ بود. مراد این نیست که زبان دیالوگ صورتی بود که با مضمون تفکر سقراط و افلاطون مناسبتی نداشت. فلسفه با اینکه در آغاز به صورتی بسیار بی‌تکلف ظاهر شد در زبان حکمت نمی‌گنجید و می‌توان فکر کرد که زبان دیالوگ زبان انتقال از حکمت به فلسفه بوده است افلاطون در آخر عمر صورتی از زبان علم بحثی را یافته بود اما این ارسطو بود که با مطالعه صبورانه بیست‌ساله در آکادمی افلاطون صورتی انتزاعی از منطق و فلسفه تدوین کرد و در این تدوین و با آن فلسفه زبان خود را یافت. بعد از ارسطو همه فیلسوفان فلسفه را به زبانی که او یافته بود نوشتند. به طرح اولیه مسائل و مطالب فلسفه و تناسب آن با زبان افلاطون اشاره شد. افلاطون فلسفه را چگونه آغاز کرد؟ آیا در ابتدا از جعل وجود و ماهیت پرسش کرد و کوشید تا اثبات کند که ترکیب صورت و ماده اتخاذی است و نه انضمامی؟ به این مسائل می‌اندیشیده است؟ آیا مهم این است که در ابتدا مسائل دشوار اما ظاهراً آسانی را که از همه کس می‌توان پرسید مطرح کرد؟ او پرسید دوستی چیست، شجاعت و دینداری و ادراک چیست و چه چیزها را می‌توان آموخت و چه‌ها را نمی‌توان یادگرفت و یاد داد.

زبان افلاطون زبان دیالوگ بود اما این زبان در فلسفه دوام نداشت حتی افلاطون پیر به زبان بحث مایل شده بود فلسفه با اینکه در طی دو هزار و پانصد سال دستخوش تحول بسیار شد زبان بحث و تحلیل را نگاه داشت اما اکنون زبان و مسائل فلسفه کم‌وبیش به مسائل و به زبان آغاز فلسفه شبیه است و این امر عجیبی نیست و مگر پیران و کهنسالان شباهت‌هایی به کودکان ندارند؟ یکی از مشکل‌های من اینست که به‌جای پژوهش‌های تخصصی در فلسفه فکر کرده‌ام که فلسفه در زمان ما چه می‌تواند و چه باید بکند و آیا فلسفه که کار عقل و بحث عقلی است، می‌تواند بپرسد که عقل اکنون چه وضعی دارد و مردمان در این زمان چه بهره‌ای از عقل دارند و کار و بارشان تا چه اندازه بر وفق عقل است. با این ملاحظه می‌توان پرسید که چرا باید فلسفه بخوانیم و از سخنان گذشتگان چه درسی می‌توانیم بیاموزیم و برای زندگی کنونی چه نیازی به آنها داریم و چرا ما که در حدود 200سال است که با غرب و علم و تمدن غربی آشنا شده‌ایم در راه پیشرفت این اندازه کند بوده‌ایم و گاهی زیگزاگ رفته‌ایم و احیاناً سیر قهقرایی داشته‌ایم.

می‌گویند اینها مسائل تاریخی و اجتماعی است و شنیده‌ام که گفته‌اند این حرف‌ها آکادمیک نیست شاید نمی‌دانند که من عمداً و آگاهانه آکادمیک ننوشته‌ام زیرا سخن به اصطلاح آکادمیک معمولاً سخن رسمی و درسی است. من پرسش داشته‌ام و می‌خواسته‌ام بدانم که آینده ما چگونه رقم می‌خورد.

من از نسبت‌مان با غرب و اثری که از غرب گرفته‌ایم پرسیده‌ام اگر اینها فلسفه نیست و اهل فلسفه نباید به این قضایا بپردازد از چه کسی باید توقع داشت که در آنها تحقیق کند جامعه‌شناس و پژوهشگر فرهنگ و مورخ به این مسائل نزدیک می‌شوند اما آنها کاری به این ندارند که فلسفه اسلامی یا رسوم زندگی فرنگی و پیش آمد تجدد با ما چه کرده است و ما با علم و فرهنگ جدید چه نسبتی پیدا کرده‌ایم و اصلاً چرا فلسفه می‌خوانیم و در راه علم و پژوهش در کدام منزل قرار داریم اگر اهل فلسفه به این مسائل و مباحث نپردازد هیچ گروه دیگری از دانشمندان متعرض آنها نمی‌شوند. به این جهت است که من فکر می‌کنم که آنچه نوشته‌ام فلسفه بوده است و اهمیت ندارد که زبان نوشته‌ام زبان آکادمیک نباشد. هر زبانی که زبان آکادمیک نیست ضرورتاً اهمیتی کمتر از زبان‌های آکادمیک ندارد.

اگر فلسفه نتواند ما را با زمان آشنا سازد و مشکلات راه آینده را به‌ما نشان ندهد و در رفع موانع راه ما را یاری نکند و حداقل به‌ما نگوید که در کجای جهان و تاریخ ایستاده‌ایم و رو به کدام سمت داریم و به کجا می‌خواهیم و می‌توانیم برویم و برسیم مشغولیت پر تکلف و دشوار و ملال‌آور است البته پژوهش‌های فلسفی اهمیت دارد و کسانی باید با رغبت و علاقه به این پژوهش‌ها بپردازند. اما فلسفه نباید به پژوهش تحویل شود پژوهش تفکر نیست بلکه ممکن است ماده تفکر باشد.

این‌همه نوشتم تا بگویم من سیاست نگفته‌ام و سیاستی را تأیید یا نفی نکرده‌ام و اگر کسانی قصد اثبات و رد سیاست‌ها را در نوشته‌های من دیده‌اند مطلب را با فهم سیاست‌بینی دریافته و تفسیر کرده‌اند البته توقع ندارم که وقتی درباره ورزش و شرق‌شناسی و... می‌نویسم همه نوشته‌ام را بفهمند. من در سیاست بی‌نظر نیستم اما سال‌هاست که مطلب سیاسی ننوشته‌ام و معتقدم که برای رسیدن به عقل سیاسی (فرونزیس) مدد عقل و علم کلی ضرورت دارد. عقل سیاست هرگز در هیچ جا بی‌نیاز از مدد عقل کلی و تفکر نبوده است و نیست.

موازین زبان نقد سیاسی و اجتماعی و ادبی هم باید مأخوذ از تفکر باشد. این زبان ممکن است در ابتدا چندان روشن نباشد زیرا هنوز مجمل است و اجمال قبل از تعقیل دشوار و ثقیل می‌نماید. باید منتظر بود که اجمال به مرحله تفصیل و روشنی برسد.

کد خبر 130785

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز