احمد افشار: نمایشگاه نقاشی‌های استاد پرویز کلانتری که تا فردا در گالری ساربان دایراست، بخش کوچکی از بیوگرافی هنری این هنرمند 79 ساله را به‌نمایش گذاشته است.

نمایشگاه نقاشی

هنر این نقاش صاحب سبک و پیشکسوت، حاصل مهرورزی‌های بی‌حساب او به هویت بومی و اقلیمی و سنت‌های ایرانی- اسلامی است. بازنگری در سنت‌های تصویری و معماری ایران و تلفیق آن با دستاوردهای هنر نوین در شکل‌گرفتن هنر او نقشی بزرگ داشته است.

اما او از میان عناصر فرهنگی، تنها عناصری را برمی‌گزیند که برای بیان تصویری‌اش کارایی داشته باشند و به شکلی به هویت ایرانی می‌پردازد که منطبق و سازگار با نگرش او باشد. سوژه‌های نقاشی‌های کلانتری چون منشأ بومی دارند به همین دلیل دارای اصالت ایرانی هستند و او توانسته از دل خشونت طبیعت و سختی‌های معیشت ایران، عناصر زیبایی‌شناختی بسیار ظریفی بیرون بکشد و با زبان هنر آنها را به هنردوستان معرفی کند.

این خود نیز علاوه بر هنر نقاشی یک خلاقیت و نوآوری در سبک و شیوه‌های نقاشی است. کلانتری بی‌آنکه تابع میثاق‌های هنری باشد و به مکتب و مشربی خاص تن دهد هنرمندی سبک گزین است. او در‌عین حال که با آثار خود سنت‌گرایی هنری را نفی می‌کند به شکلی آشکار به سنت می‌پردازد. کلانتری از یک سو مدرن است و از سوی دیگر مانند نقاشان کلاسیک، آثارش را سرشار از سادگی جلوه می‌د‌هد. سادگی آثار کلانتری گهگاه شکلی راز‌آمیز به خود می‌گیرد و تماشاگر را بر آن می‌دارد تا در اندیشه کاویدن لایه‌های زیرین برای یافتن معانی دیگر باشد؛ برای واقعی‌تر کردن اثر خود به‌جای آنکه به شیوه نقاشان سنتی، توهم کاشی و خشت و گل و گچ را تصویرکند خود آن را به نمایش می‌گذارد و با این روش آثاری پدید می‌آورد که هم نقاشی است و هم کلاژ و هم نقش برجسته؛ از مفاهیم نمادین عناصر معماری سنتی ایران و نقش‌مایه‌های ایرانی- اسلامی بهره می‌گیرد و با تلفیق همزمان هنر امروز و نقش‌مایه‌های فرهنگی، تا مرزهای نقاشی انتزاعی پیش می‌رود.

  • استاد شما را همه به‌عنوان یک نقاش ایرانی می‌شناسند و هرکس با دیدن تابلوهای شما اگر ایران را ندیده باشد جلوه‌ای از ایران برایش تداعی می‌شود( چون در آثار شما معماری اصیل ایرانی دیده می‌شود) از هویت ایرانی آثارتان بگویید و از امروزی که ما در آن هستیم، از تناسب آنچه که در تابلوهایتان می گذرد و بیرونی که با آن روبه‌رو هستیم و زندگی می‌کنیم.

اجازه بدهید اساسا از معنای شهر صحبت را شروع کنیم، به‌هرحال تمدن از شهرنشینی شروع می‌شود. شهر یک تعریفی دارد که این تعریف همسو می‌شود با تعریفی که از تمدن دستگیرمان می‌شود. البته من نمی‌خواهم اینجا وارد مقوله‌ای بشوم که مقاله دانشگاهی بدهم ولی آن‌موقع که من دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا بودم سال‌هایی بود که دانشکده، مشترک مجله‌های آردوژوردویی و آرشیتکس ژودویی بود و ما خیلی با اشتیاق اینها را دنبال می‌کردیم. تمام بوق و کرنای معماری قرن بیستم درباره معماری شهر برزیلیا پایتخت برزیل بود.

این شهر را غول‌های معماری قرن بیستم ساختند مثل اسکارینمایر، لوکودوزیه و... . از ویژگی‌های این شهر که خیلی به آن پز می‌دادند این بود که یک شهروند برازیلیایی از خانه‌اش تا محل کارش با هیچ مانعی برخورد نمی‌کند و این اولین بار بود که طراحی پل‌های شبدری را با بتن زدند به‌گونه‌ای که رفت‌وآمد ماشین‌ها بدون مواجه شدن با ترافیک بود و آنها با این مسئله پز می‌دادند. تا اینکه یک متخصص شهرسازی ایتالیایی همه اینها را برد زیر سؤال و گفت آیا هویت شهر را بتن، شیشه، فولاد و... می‌سازد؟ یا شهر یک معنای دیگر دارد؟ او ادعا کرد که شهر برازیلیا یک گورستان مدرن قرن بیستمی است که هیچ برخوردی بین انسان و انسان اتفاق نمی‌افتد. او معتقد بود که شهر را برخورد انسان با انسان می‌سازد. در برابر آن ایتالیا را مثال زد که پر است از شهرهای پرسروصدا که در خیابان همه‌اش برخورد آدم‌ها و گفت‌وگوی آنها به چشم می‌آید به‌گونه‌ای که احساس می‌شود آنها کلام کم می‌آورند و تازه با حرکت دست‌هایشان می‌خواهند مقاصدشان را به هم بفهمانند.

وقتی در کوچه‌های تنگ رم آفتاب طلوع می‌کند همسایه این‌طرف کوچه با همسایه آن طرف کوچه که رخت‌هایشان را پهن می‌کنند اولین غیبت‌های زنانه را ردوبدل می‌کنند. لذا شهر با گفت‌وگو شروع می‌شود و هویت شهر منوط به برخورد آدم‌هاست. پاتوق‌هایی که بحث‌های فلسفی و هنری می‌کنند، احزاب گوناگون، سلیقه‌های گوناگون و... اینهاست که شهر را می‌سازد. خب بنابراین یک مشکلی که ما در ایران با شهردارها داشتیم همیشه این بود که اینها تصورشان این بود که شهر جمع‌آوری زباله، تعریض خیابان‌ها، ساختن پل‌ها و... است.

البته خدمات شهرداری قابل تحسین است و شخص آقای قالیباف شهردار فعلی، مدیر قدرتمندی است ولی اساسا در نگرش شهرداری از هویت اصلی شهر که همان انسان است از همان ابتدای تغییرات گسترده در تهران غفلت شده؛ شهر در قلمرو فرهنگ و هنرش و در قالب موزه‌هایش تعریف می‌شود، در قالب چهره‌هایی که تمدن‌ساز هستند در دوران خودشان، در قالب پاتوق‌ها و جاهایی که مراکز گفت‌وگوست؛ این‌جوری تعریف می‌شود.

همان موقع که تهران سخت در تغییرات چهره ظاهری‌اش بود آقای جعفر شهری 6جلد کتاب تحقیقاتی درباره تاریخ تهران نوشت و تمام آن هویت گمشده تهران را در آن 6جلد کتاب جمع‌آوری کرد. یادم هست جعفر شهری در بزرگداشت‌اش که پسرش زیر بغلش را گرفته بود به من گفت: شما هم یک هدیه‌ای به من بده و من هم یک نقاشی کشیدم و به ایشان هدیه کردم. در آن مراسم گفتم در شأن اینگونه آدم‌ها فقط هدیه‌دادن کافی نیست. کسی که تمام هویت تاریخ تهران را در کتاب‌هایش توضیح داده و زنده کرده است، حداقل این است که یکی از پارک‌های تهران به‌نام ایشان باشد.

  • منظورتان دقیقاً چیست که می‌گویید گفت‌وگو بین انسان‌هاست که به شهر هویت شهری می‌‌دهد؟

ببینید یک حالت معماگونه است. وقتی ما می‌گوییم فضا برای گفت‌وگو، شهرداری گمان می‌کند با ساختن فرهنگسراها این‌کار را کرده است. اما ما نمی‌بینیم فرهنگسراها پاتوق باشند که مثلا شعرا، نویسنده‌ها و سایر هنرمندان آنجا جمع بشوند و با هم گفت‌وگو کنند. درست است اقدامات فیزیکی صورت گرفته و فرهنگسراهای زیادی ساخته شده‌اند در محله‌های مختلف. به نظرم این موضوع پیچیدگی‌هایی دارد که انصافا شهرداری هم ممکن است دستش بسته باشد. بعضی‌ وقت‌ها هویت دادن به شهر آن‌قدر آسان است که هزینه زیادی هم نمی‌خواهد. با چنین چیزهایی است که می‌توان هویت داشت. هویت شهر مربوط می‌شود به آدم‌هایش؛ به آدم‌های بزرگی که یکی یکی از دنیا می‌روند. الان که با شما صحبت می‌کنم روزنامه‌ها نوشته‌اند استادمحمد نوری هم رفت. خب محمدنوری یک جایی زندگی می‌کرده است.

اگر در فرهنگسرای نزدیک آنجا جایی هست که سالن موسیقی دارد، اسم محمدنوری را آنجا بزنید، اینها که هزینه زیادی نمی‌خواهد. چرا امثال محمدنوری بعد از مدتی فراموش می‌شوند؟ بنابراین به نظر می‌آید بی‌انصاف هم نباید باشیم. قالیباف قدرتمند است و توانسته حضور خودش را به عنوان شهردار در کلانشهری که این همه معضلات و مشکلات عجیب و غریب دارد ثابت کند. مردم از میان سایر سازمان‌های دولتی متوجه می‌شوند که یک شهردار دارند که از صبح تا شب دارد سعی می‌کند خدماتی انجام بدهد. چه بسا کارهایی هم از دستش برنمی‌آید، ولی بعضی کارها هست که خیلی آسان است. من گمان می‌کنم سمت و سوی آینده برای هویت دادن به شهر باشد آن هم با این روش که برویم سراغ بزرگانمان تا وقتی که در قید حیات هستند. ببینیم چگونه می‌توانیم مهر زمانه خودمان را به شهرمان بزنیم.

  • ویژگی‌های سبک‌های جدید در آثارتان را که در این نمایشگاه مشهود است بیان بفرمایید.

به‌نظر می‌رسد مسئله اساسی همه هنرمندان این است که من کیستم؟ بهترین نمونه این کار را انسان غارنشین کرد و دستش را زد توی رنگ و زد روی دیوار غار و گفت من هستم. او خودش را معرفی کرد، بنابراین سؤال جدی این است که من کیستم؟ کجا ایستاده‌ام؟ در چه زمانی ایستاده‌ام؟ می‌خواهم مهر زمان خودم را به کار بزنم. من یک ایرانی هستم و در تمام این کارهایی که کرده‌ام یک وجه اشتراک وجود دارد و آن اینکه به عناصر بومی سرزمین خودم عاشقانه پرداخته‌ام.

خاک را انتخاب کردم و معماری را انتخاب کردم به دلیل اینکه من معلم طراحی رشته معماری بودم. بچه‌های معماری‌ که دانشجو بودند می‌بردیم ارگ بم و اینها طراحی می‌کردند و من تعلیم می‌دادم و آنجا من این فرصت را پیدا کردم که به این چشم‌اندازها خیره بشوم و ببینم که اجداد ما چه کار کرده‌اند، چقدر زیبا ساخته‌اند این بناهای قدیمی را با خشت خام. اما من می‌خواهم مهر زمان خودم را بزنم.

چگونه می‌توانم این کار بکنم؟ می‌توانم نگاه کنم ببینم که امروزه هنرمندان قرن21 چه‌کار می‌کنند. چرا این‌کار را می‌کنم؟ برای اینکه به هر حال جهانی شدن یک تقدیر تاریخی است؛ چه دوست داشته باشیم، چه دوست نداشته باشیم.

من جزو این آدم‌هایی هستم که اینجوری فکر می‌کنم که ما با بقیه مردم این کره زمین زیر این آسمان با هم زندگی می‌کنیم و نیازمند این هستیم که ببینیم؛ من اینطوری نقاشی می‌کنم، تو چطوری نقاشی می‌کنی؟ من اینطور فکر می‌کنم، تو چطوری فکر می‌کنی؟ در این دادوستد فرهنگی ما مشغول کار خودمان هستیم با همان معیارهای امروزی و من به همین عناصر بومی در این چشم‌اندازهایی که در کاه و گل هستند موادش، پرداخته‌ام و رنگ کاشی را تسری داده‌ام.

کد خبر 113545

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز