چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶ - ۰۵:۰۱
۰ نفر

مانی رضوی زاده: از نظر شاخص فقر، ایران در میان کشورهای در حال توسعه رتبه 36 را به دست آورده است.

من یک معلول ضایعه نخاعی گردنی هستم. این را از این جهت نگفتم که شروع مطلبم کنجکاوی برانگیز باشد. شاید این موضوع حتی به سوژه مورد نظرم، مستقیماً مربوط نباشد، اما مهمترین عاملی است که موجب می‌شود اخبار و تحلیل‌هایی در مورد وزارت رفاه و تأمین اجتماعی را پیگیری کنم، چرا که طبق قوانین مصوب، معلولان تحت پوشش سازمان بهزیستی هستند و بهزیستی هم زیرمجموعه وزارت رفاه.

 حوزه عملکردی این وزارتخانه ذاتاً جذاب است؛ تلاش جهت بالا بردن سطح رفاه در کشور و رسیدگی به امور اجتماعی اقشار آسیب‌پذیر، شاید یکی از مهمترین کارکردهای دولت محسوب شود. امری که توجه یا عدم توجه به آن، سطح رضایتمندی عمومی جامعه را بالا و یا پایین می‌برد و گویا تشکیل وزارتخانه نسبتاً جدیدالتأسیس رفاه، گامی در این جهت بوده است. گامی که از ابتدا کمی لرزان برداشته شد، با فراز و نشیب‌ ‌هایی همراه بود و نتوانست یکپارچگی مطلوب در بخش رفاه و تأمین اجتماعی را محقق کند.

کابینه نهم برای این وزارتخانه شخصی را انتخاب کرد که در ابتدا بارقه‌های امیدی را از همسویی سیاست‌های کلان در زیرمجموعه‌های وزارت رفاه ایجاد نمود. اما عبدالرضا مصری که آشنا به مدیریت کمیته امداد امام خمینی(ره) و سازمان بهزیستی بود، تاکنون انتظارها را با اقدام‌هایی عجیب و سخنانی غیرمنتظره پاسخ داده است. از ماجرای واگذاری بودجه حمایتی سازمان بهزیستی که بگذریم، اظهارات ایشان در مورد خط فقر و باز تعریف آن جای سؤال و تعجب و حتی تأسف دارد.

خبرگزاری جمهوری اسلامی ماه گذشته گزارش داد: «وزیر رفاه در حاشیه دومین همایش ملی «توانمندسازی اجتماع محور» در تهران به خبرنگاران گفت: من قائل به تعیین خط فقر نیستم و معتقدم که باید خط بقا در جامعه تعیین شود. مؤلفه خط بقا نیز استفاده از دو هزار کالری انرژی توسط هر فرد در روز است.» و این در حالی است که سند فقرزدایی و هدفمند کردن یارانه‌ها، وزارت رفاه و تأمین اجتماعی را موظف کرده است تا سالیانه میزان خط فقر را اعلام کند.

 ایشان در قسمتی دیگر از اظهارات شگفت‌‌انگیزشان می‌گویند: «فقر خشن برای افرادی است که حداقل یک دلار در روز درآمد دارند و ما در ایران فقر خشن نداریم، چون هر فردی که ‌تحت پوشش نهادهای حمایتی است در طول این دو سال با ۱۵۰درصد افزایش مستمری‌ها مشکلش مرتفع شده است.» سؤال این است که آیا در ایران هیچ کسی را نداریم که کمتر از یک دلار در روز درآمد داشته باشد و تحت پوشش نهادهای حمایتی نباشد؟

 برای روشن‌تر شدن تفاوت اشاره‌ای کوتاه می‌کنم به شاخص توسعه انسانی برنامه توسعه سازمان ملل که از سال 1991 به اجرا درآمده است.

 این شاخص دارای سه جزء اصلی است: توان برخورداری از عمری طولانی و همراه با سلامتی – توان کسب دانش – توان دسترسی به منابع و امکانات لازم برای برخورداری از یک سطح زندگی مناسب و آسوده.

 از این جهت است که در یک جدول تناسبی، کشورهای جهان بر اساس حدود 33 عامل از جمله درآمد سرانه واقعی، نرخ باسوادی، آموزش، بهره‌وری از اینترنت، بهداشت، تغذیه، امید به زندگی (متوسط طول عمر) و نیز میزان زنانی که در بازار کار حضور دارند، مورد مقایسه قرار می‌گیرند.

 در گزارش منتشر شده سال 2006، ایران در بین 177 کشور چیزی بیشتر از رتبه 99 را به دست نیاورد. در همین گزارش از نظر شاخص فقر، ایران در میان کشورهای در حال توسعه رتبه 36 را به دست آورده است.

 اما در مورد شاخص فقر؛ نخست، بحث فقر شدید است (یا به تعبیر وزیر رفاه: فقر خشن). در این حالت، منظور گروه‌هاى جمعیتى‌اند که درآمد کافى براى حداقل کالرى مورد نیاز انسان را ندارند. هر فرد در روز باید بین ۲۰۰۰ تا ۲۳۰۰ کالرى (در بعضی نظرات کارشناسی تا 2500 کالری) از طریق تغذیه تأمین کند و بخشى از جمعیت چنین درآمدى ندارند، لذا دچار فقر شدید هستند.

 به این فقر، فقر شکمى هم گفته مى شود؛ چرا که فرد حتی به سیرى مطلوب نمى‌رسد. ملاحظه می‌کنید که تعریف خط بقا قائل شدن امکانات حداقلی برای زنده ماندن، و نه زندگی کردن، است. همچنین طبق آمار رسمی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی چیزی حدود 1/2 درصد جمعیت ایران در معرض گرسنگی و زیر این خط هستند. هرچند آمارهای غیر رسمی بسیار فراتر از این رقم هم وجود دارند.

 در مرحله بعدى، با فقر مطلق سر و کار داریم. در فقر مطلق فرد امکان تأمین اغلب نیازهایش را ندارد. از آنجا که نسبت سهم درآمد اختصاص داده شده به مواد خوراکى، یک سوم هزینه هاست، برای محاسبه خط فقر مطلق میزان هزینه مورد نیاز براى تأمین ۲۰۰۰ تا ۲۳۰۰ کالرى را به دست آورده، سپس آن را سه برابر مى‌کنند.

 جمعیتى که در زیر خط فقر مطلق قرار دارند، در واقع ممکن است سیرى شکمى هم داشته باشند، اما به هر حال نمى‌توانند نیازهاى اساسى خود را که شامل بهداشت، پوشاک، آموزش و مسکن است، تأمین کنند. تخمین زده می‌شود حدود 16 درصد جمعیت ایران در این تقسیم‌بندی قرار دارند.

در مرحله بعد با پدیده فقر نسبى سروکار داریم. فقر نسبى نابرابرى را در جامعه توضیح مى‌دهد. فقر نسبى، تعیین کننده آن بخش از جامعه است که درآمدشان کمتر از میانگین جامعه می‌باشد. پس در واقع معمولاً جمعیتى که نصف یا دو سوم میانگین درآمد جامعه را ندارد، در زیر خط فقر نسبى به سر مى‌برد.

در تمام این موارد، فقر درآمدى یا نابرابرى درآمدى را مورد نظر قرار مى‌دهند. یعنى همه چیز در اینجا موکول به درآمد افراد در زندگى است و بسته به زیاد و کم بودن آن افراد در یکى از گروه‌هاى درآمدى قرار مى‌گیرند.

معتقد نبودن وزیر رفاه به تعریف علمی خط فقر، عملاً ارزیابی کیفیت زندگی را از برنامه‌ریزی توسعه‌ای و رفاهی کشور، حذف می‌کند. خط بقا اهمیتی برای مسکن‌های بی دوام، تجهیزات خدماتی ناکافی (برق و تلفن و گاز و...) و آب غیر بهداشتی قائل نیست. در این تعریف، رابطه بدیهی درآمد پایین با بهداشت کم و تغذیه ناسالم و سوادآموزی، در مناطق کمتر توسعه یافته روستایی یا دورافتاده، نادیده انگاشته می‌شود. آیا به این روش و با واژه‌سازی، می‌توان فقر و بی عدالتی را در جامعه ریشه‌کن کرد؟ و آیا با پاک کردن صورت مسئله، مسئله حل می‌شود؟

 و در نهایت تأسفی که باقی می‌ماند، بازگویی این صحبت‌ها در همایش ملی توانمندسازی اجتماع محور است.

 مفهوم توانمندسازی مبتنی بر اجتماع حکایت از بسیج همه امکانات و تجهیزات جامعه برای حمایت از کم‌توانان دارد. هرچند معمولاً از این مفهوم در بحث توانبخشی اجتماعی معلولان استفاده می‌شود، اما گستردگی آن می‌تواند برای حوزه‌های دیگر اجتماعی نیز مفید واقع شود. و حال باید متأسف باشیم که در کنار طرح چنین مفاهیم مهمی در بخش‌هایی از کشور، تنها زنده ماندن حداقلی و سیر کردن یک انسان، سرلوحه برنامه‌های توسعه‌ای وزارت رفاه قرار دارد.

کد خبر 26828

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز