پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵ - ۰۷:۳۱
۰ نفر

در قطعه هفده شهریور بهشت‌‌زهرا، گوش تا گوش آدم نشسته. مردم از درخت‌ها بالا رفته‌اند و دور تا دور جایگاه را گرفته‌اند.

جوان‌ترها، برای دیدن امام از سرو کول هم بالا می‌روند. صدای امام در قطعه هفده شهریور بهشت زهرا طنین می‌اندازد: «من دولت تعیین می‌کنم. من به اعتبار این ملت دولت تعیین می‌کنم.» حاج آقا مرتضوی‌فر چهل ساله، به هیجان آمده است. جمعیت برای تأکید امام کف می‌زند. حاج آقا مرتضوی احساس می‌کند یک جای کار می‌لنگد. این کف‌زدن‌ها انگار با حرف‌های امام به هم نمی‌آیند. دستش را به نشانه اعتراض مشت می‌کند و فریاد می‌زند: الله اکبر، الله اکبر! مردم از کف زدن دست بر می‌دارند و یک صدا در تایید حرف‌های امام تکبیر می‌گویند.

بهترین خاطره حاج آقای مرتضوی، بازگشت امام به وطن است: «یک کمیته درست کرده بودیم به نام کمیته استقبال از امام. مقام رهبری رییس کمیته بود و اسدالله بادامچیان جانشین ایشان بود.

قرار بود امام ابتدا در مقابل دانشگاه تهران سخنرانی کنند، بعد با ماشین به بهشت زهرا منتقل شوند. اما ازدحام به حدی بود که محسن رفیق‌دوست راننده امام تصمیم گرفت امام را از بیراهه به بهشت زهرا ببرد. امام از خیابان قم بهشت زهرا وارد بهشت زهرا شد، اما ازدحام به حدی بود که نمی‌شد با ماشین جلوتر رفت، برای همین هم از ارتش یک دستگاه هلی‌کوپتر آوردند و امام را سوار آن کردند و در جایگاه پیاده کردند. هلی‌کوپتر به‌سختی نشست.

مردم به چرخ‌های هلی‌کوپتر آویزان می‌شدند. بالاخره امام به جایگاه آمد. من توانستم قاطی آن همه سر و صدا شعاری را که ساخته بودم، فریاد کنم: «خمینی، خمینی، تو وارث حسینی!»

 آقای مرتضوی مکبر نماز جمعه تهران هم بوده و هست. خاطره اولین نماز جمعه، از آن خاطراتی است که هیچ‌وقت از ذهن حاج آقا مرتضوی پاک نمی‌شود: «یک روز رسانه‌ها اعلام کردند که این هفته، نماز جمعه تهران در دانشگاه تهران برگزار می‌شود.

 نمی‌دانم چقدر اطلاع دارید که نماز جمعه یک برنامه سیاسی - اجتماعی است و وقتی تشکیل می‌شود که رأس حکومت یک مملکت یک فرد عادل باشد، نماز جمعه تهران هم به این دلیل برگزار شد که آیت‌الله طالقانی آمدند خدمت امام و گفتند: حالا که بحمدالله در رأس حکومت فردی عادل هست، دستور بفرمایید نماز جمعه در تهران اقامه شود.

بعد رسانه‌ها اعلام کردند. روز جمعه من ساعت هشت به دانشگاه رفتم، با آشنایی که از قبل با آیت‌الله طالقانی به خاطر فعالیت‌های انقلابی داشتم (مجری برنامه‌ها ایشان در مسجد استانبول بودم) به پیشنهاد ایشان مکبر نماز جمعه شدم.»

شعارهای وسط برنامه و بین دو نماز، تکبیر بین سخنان امام جمعه و همه از ابتکارات آقای مرتضوی‌فر است: «یک بار صدام گفته بود این هفته نماز جمعة تهران را بمباران می‌کند. هدفش این بود که مردم را بترساند تا به نماز جمعه نیایند، آن هفته نماز جمعه به امامت آقای خامنه‌ای برگزار شد.

بین خطبه‌ها، یک بمب میان مردم منفجر شد و عده‌ای شهید شدند. شدت انفجارها به حدی بود که اجساد تکه تکه شده به اطراف دانشگاه پرت می‌شد. ما سعی کردیم مقام رهبری را از محل دور کنیم تا اوضاع آرام شود، بعد از مدتی که اوضاع آرام شد، من چون می‌دانستم حضرت امام برنامه نماز جمعه تهران را پی‌گیری می‌کنند، برای این‌که ایشان تصور نکنند که آقای خامنه‌ای آسیب دیده‌اند، سریع در بلندگو گفتم: امام جمعه تهران خطبه‌ها را ادامه می‌دهد.» 

حاج آقا مرتضوی الان چهل و پنج سالی می‌شود که در بازار بزرگ تهران حجره دارد، حاج آقا در کار آهن است و از سیزده سالگی وارد بازار تهران شده. آن موقع در یک دوزندگی پیراهن شاگردی می‌کرده، همان موقع بوده که با سن کم‌اش در جلسات فداییان اسلام شرکت می‌کرده، البته بیشتر به عنوان تماشاچی و ناظر همراه یکی از آشنایانش آن‌جا می‌رفته. زمان انقلاب حجرة حاج آقا مرتضوی مرکز پخش اعلامیه و جمع شدن گروه‌های ضد رژیم شاهنشاهی بوده است.

کد خبر 15266

پر بیننده‌ترین اخبار فرهنگ عمومی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز