کارتونهایی که حالا براقتر و شفاف ترند، شخصیتهایشان نرمتر و باورپذیر تر حرکت میکنند و حتی پیچ و تاب موهایشان چنان با معادلات ریاضی شبیهسازی شده که با واقعیت مو نمیزند و از همه مهمتر یک خاصیت خوب دارند: داستانشان تغییر نکرده است، سوالات کودکانشان را از قبل میدانند و جواب ها را از روی جواب های پدر و مادرانشان به خاطر دارند: خوب ها ، زیبا رو ها، مهربان ها پیروز میشوند و موجودات شرور و بدجنس را به سزای اعمالشان میرسانند.
داستان همان داستان است که در دکورهای مجلل تر با صداهای جذاب تر روایت میشود...اما آیا قصه ای که انگار همه برسرش در عالم خیال به توافق رسیده ایم ،واقعی است؟ آیا همیشه بدها شکست میخورند و خوب ها پیروز میشوند، آیا همیشه آدمهای خوب، زیبا و قوی و خوش شانس اند؟ آیا تمام زندگی ها با "و آنها با خوبی و خوشی تا پایان عمر زندگی کردند" تمام میشود؟
جواب این سوال ها ، برای ما که آدم بزرگ هستیم ،روشن است، آنقدر روشن و درعین حال تلخ که وقت جواب دادن شاید پوزخندی هم به لب بیاوریم ...خوب چرا باید کودکانمان را عامدانه فریب بدهیم، چرا باید اولین دریچه ای که رو به عالم به رویشان میگشاییم جهانی باشد آرمانی و دروغین؟
اولین تصاویر کودک از جهان ، عموما از کارتون هاست، کارتون ها هستند که جهان را جایی ساده ،با قوانین از پیش تعیین شده و همیشه گی و پر از موجودات سیاه وسفید نشان میدهند، بیشتر اوقات خانواده هم این نوع جهان بینی را تقویت میکنند و به خیال خودشان "دنیای کودکانه ای" را به کودکانشان هدیه میدهند، دنیای کودکانه ای که کودک هیچ نقش و جایگاهی در آن حس نمیکند، جهانی پر از شخصیتهای مونث (چه حیوان چه انسان) زیبا و مذکرهایی پر زور با نیروهایی خارق العاده یا دست کم پر از اتفاقات هیجان انگیز و صد در صد خیالی، کودک نه معمولا شبیه به شاهزاده و نه شاهد هیچ کدام از خوش شانسیها و اتفاقات هیجان انگیز زندگی آنهاست.
جهانش در مقایسه با جهان کارتون دنیایی است کسل کننده، رنگ پریده و بیمزه! و "خودش" کودکی که چیزی نیست جز یک بینندهی بی دست و پا! که حتی برای تخیلش در این جهان خیالی جایی نیست، اتفاقات چنان ماورای تخیل او اتفاق می افتند که تنها میتواند از آنها الگو بگیرد و همان ها را بارها و بارها در خیالاتش مجسم کند.
بعد وقتی این کودکان قدری بزرگتر شدند و میبایست آماده ورود به جامعه واقعی شوند ،چه کسی باید هزینه های عاطفی و اجتماعی جایگزین کردن دنیای "کارتونی" با دنیای "واقعی" را بپردازد؟ خودشان؟ خانوادهشان؟ جامعه؟
همین میشود که تا چشممان را باز میکنیم، شهر را پر شده از شاهزاده خانمهای رنگ آمیزی شده که بخش زیادی از درآمد خود یا خانوادهشان را صرف "شاهزاده "شدن میکنند و در این میان کمپانیهای مواد آرایشی، لباس، زیورآلات و... "رویای کودکی" میفروشند. و صد البته صدمات و خسارات مالی گذار از دنیای "آرمانی"(بیشتر دوست دارم خیالی بنامم) به دنیای واقعی در مقایسه با خسارات معنوی و انسانی این جریان چندان بزرگ نیست.
عمر و انرژی ای که از کودکان امروز صرف خواهند کرد(همانطور که نسل ما و نسل قبل از ما صرف کرد) تا مختصات خود را پیدا کنند، قوانین جهان را بفهمند و تصویر واقعی از خود و محیطشان پیدا کنند و افسردگی ها و سرخوردگی های خاموش ناشی از مواجه با دنیای "واقعی" جبران ناپذیر می نماید.
قدر مسلم کسی که وارد اجتماع شود در آن زندگی کند و با آدم ها رابطه داشته باشد بالاخره شناختی، دست کم نسبی از دنیای واقعی و روابط و ضوابط آن به دست خواهد آورد اما این شناخت بدون کمک کارتون های واقعی و با آدرس غلط کارتون های امروزی به تاخیر خواهد افتاد. کارتون هایی که بیشتر به عرصه ای برای به رخ کشیدن تکنولوژی های برتر و میخ کوب کردن بزرگسالان تبدیل شده اند تا ابزار سرگرمی و رشد کودکان.
شاید دیگر وقت آن رسیده باشد که مخاطب های بزرگسال کارتونها ،همانطور که در سالها پیش فیلم های "هپی اند" هالیوود یا کپی شده از هالیوود را پس زدند و بازاری برای فیلم های واقعی تر ایجاد کردند، کم کم این شکلات های خوش آب و رنگ را هم که چیزی جز توهم مزهی شیرین در دهان کودکان باقی نمیگذارد را با چیزی به همین زیبایی و با شیرینی واقعی جایگزین کنند، کمپانیهای کارتونسازی همانطور که میلیونها دلار صرف تکنولوژی ها جدید برای تولید کارتون میکنند، حاضر خواهند بود داستانهایی کودکانه و درعین حال این "جهانی" تر را برای کارتون هایشان برگزینند، اگر بازاری برایش ببینند.