يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۲
شهر آرا
Front Page

دروازه غار در آغوش داربست هاي زنگ زده
واپسين نفس هاي اين آخرين دروازه
005640.jpg
عكس ها: گلناز بهشتي
مهرداد قوام
آخرين دروازه به جا مانده از دوران قاجار معروف به دروازه غار، ايستاده روبه احتضار است و در آغوش داربست هاي زنگ زده، از ذهن متوليانش فراموش شده.هنوز آخرين نفس هايش مانده. هرچند اكثر تماشاگران و همسايگانش از ديدن حال نزارش، او را در ذهن خود يك مرده مي پندارند، ولي هنوز به نفس آخر نرسيده است. آخرين دروازه پايتخت كه عمرش هنوز به يك قرن و نيم نرسيده و البته تنها به جامانده از۱۹ دروازه تهران است، هنوز به نفس آخر نرسيده است. درنگي ديگر از پس وعده اي ديگر مي تواند تماشاگران گاه و بيگاهش را با يك نعش واقعي رودررو كند؛ تاريخي كه مرده و زل مي زند به چشمان زنده هايي كه هرگز او را نديده اند.
دروازه نو، دروازه محمديه يا دروازه غار، فرقي ندارد؛ هر سه نام يك نيمچه دروازه بي در است. درش را برده اند حرم حضرت عبدالعظيم(ع). از دروازه هم ديگر چيزي باقي نمانده است. داربستي كهنه و زنگ زده و البته كج و ناپايدار به خاطر برخورد كاميون هاي حمل بار، مغازه هايي خلوت و تاريك و دنج و باروهايي با رنگ لاجوردي لعاب خورده. اين مغازه ها، داربست ها را به دوش مي كشند. داربست ها، باروهاي كاشي شدة كار دست استاد محمدقلي كاشي پز را تنگ در آغوش گرفته است. مغازه ها تاب و توانشان را از دست داده اند. داربست ها كج شده اند. آخرين دروازه تهران، آخرين نفس هايش را در احتضاري سخت به آرامي فراموش مي كند. براي رفتن و ديدن اين دروازه، به آدرسي داخلي و تخصصي در دنياي مجازي اعتماد كرديم: اين دروازه ارزشمند پيش از انقلاب اسلامي در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده و باقيمانده هاي اين بنا در انتهاي بازار نو، بالاتر از ميدان محمديه، در محدوده بازار تهران قرار دارد . حركت تا جلوي بازار بزرگ تهران. سبزه ميدان كه سال هاست پانزده خرداد ناميده مي شود. ساخت و ماندگاري دروازه غار به دوراني دور در طهراني كه امروز، تهران مي نويسيم، مربوط مي شود. حوالي سال 1250 هجري كه محمد شاه قاجار-پدر ناصر الدين شاه- بر ايران حكمراني مي كرد.
جلوي بازار از دستفروشي، آدرس بازار نو را مي خواهيم. مي گويد كه بازارهاي تهران بر اساس تجمع اصناف شناخته مي شود؛ بازار كفاشان، پلاستيك فروش ها و فرش فروش ها. چيزي از بازار نو نشنيده است. مردي در حدود 70 تا 75 ساله در كنار فروشگاه لوازم خانگي دوست جوان ترش ايستاده است. ما را به خيابان هدايت كرد: ميدان محمديه در طهران پاقاپوق ناميده مي شد. مجرم ها را در اين ميدان به دار مي آويختند. اين واژه را هم رويش گذاشته بودند. از دوران حكومت قجرها با ادامه همان كارآيي، نامش را اعدام گذاشتند. پس از آغامحمدخان و فتحعلي شاه، محمد شاه تاج شاهي بر سر گذاشت. او مراسم اعدام را به توپخانه منتقل كرد و نام محمديه را بر ميدان گذاشت. در واقع از آن دوران اين ميدان رونق پيدا كرد . لحظه اي در ظرافت گفتار تاريخش تأمل مي كند و دنبال حرفش را مي گيرد: شيخ فضل الله نوري را دوره پسر مظفر الدين شاه به دار كشيدند. شيخ شهيد را در توپخانه از پا انداختند. دروازه غار كه هنوز به نفس آخر نرسيده، در خيابان خيام است. راسته چرخ خياطي فروش ها و تعميركارهاي چرخ خياطي را كه پايين تر بروي(به سمت جنوب) تابلو دروازه نو جلوي چشم مي آيد .
خيابان يك طرفه به سمت شمال خيام را به سوي جنوب پيش مي رويم. ايستگاه مترو خيام را از زير پاشنه در مي كنيم و هنوز راسته تعميركاران چرخ خياطي و گهگاه فروشگاه هايش به پايان خط نرسيده است. 500 متر پايين تر، پيشاني نوشت خياباني دروازه نو نام نهاده شده است. چند كارگر سر كوچه كنار پليس يار ايستاده اند. هيچ كدام از دروازه غار هيچ نديده اند. از دروازه هايي كه سه سال پيش از اين نيز مطبوعات از آن نوشته بودند. در نهايت ما را به داخل بازار دعوت كردند.
طاق ها شكسته است
آخرين تيتري كه در آخرين روزهاي سال 1382 درباره آخرين دروازه تهران نوشته شده بود، تصويري بي ارتباط با آنچه در پايش ايستاديم در ذهن حك كرده بود: دروازه محمديه تهران دوباره جان مي گيرد . در ابتداي اين گزارش روز هجدهم اسفند ماه سه سال پيش نوشته شده بود: دروازه محمديه تهران قديم كه تنها يادگار به جاي مانده از دوره قاجاريه است و نگراني ها بابت تخريب آن در روزهاي اخير، شدت گرفته، با همكاري شهرداري منطقه 12 و ميراث فرهنگي استان تهران بازسازي مي شود و به اين ترتيب هويت اين منطقه احيا خواهد شد. گفتني است كه پس از احياي اين دروازه، بررسي وضعيت دروازه قديمي ارگ و ساير دروازه هاي قديمي تهران نيز در دستور كار قرار مي گيرد .
در خيلي از فيلم هاي فارسي وقتي صحبت از مردانگي و جوانمردي گل مي اندازد، نام دروازه غار شنيده مي شود. حتي چند قهرمان دنياي سينما هم بچه اين محل بودند؛ محلي كه خيلي ها از نام و دروازه بي درش بي خبرند. از خيابان دروازه نو داخل شديم و به سوي چپ راه كج كرديم و پس از پنجاه قدم، گيج و گنگ دنبال دروازه مي گشتيم. در ميدان گاهي كوچك، چند دكان قديمي تنگ، كنار هم چسبيده و چند مغازه نوساز تر دورادور يك سه راهي بن بست را احاطه كرده اند. از در دروازه خبري نيست. يك ستون كاشي لاجوردي بالاي دكان نخ نايلون فروشي روي داربستي متزلزل ايستاده است. داربستي كه كج و زنگ خورده به تاريخي كه امانت  وار بر دوش مي كشد، دهن كجي مي كند. فروشندگان مغازه ها مي آيند، جمع مي شوند تا بگويند همين ديشب يك بنز خاور هنگام خروج از بازار به داربست خورد و پايه هايش را براي چندمين بار لرزاند و كج كرد. داربست به سوي شرق كج شده و ستون به سوي غرب مايل ايستاده است. داربست از دو بازوي سردر بازار دروازه هاي نو بالا رفته و دوستون در ضلع غربي و يكي در ضلع شرقي را در برگرفته است. اعتراض كسبه دروازه غار واقعيتي تلخ تر از تاريخ پيش رو است: با اين بناي نيمه كاره، ما مدام بايد خاك بخوريم. الان از 10 سال مي گذرد و خاك علاوه بر دود در ريه هامان جا خوش مي كند .صاحب مغازه نخ فروشي كه يك ضلع مغازه اش در حصار داربست گرفتار است، مي گويد: از سال 1377 آمده اند اين داربست ها را نصب كرده اند. مغازه هاي ما در خطر است. اين داربست ها قابل اعتماد نيست . مي گويد: ما كه شانس آورديم، كوبيديم و ساختيم ولي اين همسايه مان سقف دكانش ترك برداشته است . طاق ضربي مغازه تنها شانس اش اين بوده كه هنوز ستون دروازه غار فرو نريخته است. طاق ترك برداشته و شكسته است. پلاك هاي 54، 56، 58 و 60 زير دو ستون ضلع غربي دروازه و شماره هاي 79، 81 و 83 زير ستون ضلع شرقي ايستاده اند. اين املاك به صورت شراكت بين حاج حسين عربشاهي و سازمان اوقاف سند دارد. كسبه محل مي گويند شهرداري و ميراث هيچ كاري نكرده اند. اگر اجازه بدهند، خودمان وارد عمل مي شويم. هزينه اش را مي پردازيم و مرمتش مي كنيم. هيچ كدام از ما دوست نداريم مغازه  مان را بفروشيم ولي براي مرمت سريع آخرين دروازه، هر كمكي از دستمان بربيايد انجام مي دهيم و حرف هاي ديگري به گوش مي رسد: اين بنا از پايه مشكل دارد. تحمل مرمت ندارد. اجازه بدهند، مي زنيم، مي كوبيم، درستش مي كنيم. آقاي دانشجو كه الان استاندار تهران شده، پيش از اين، سال گذشته در همين روزها آمد، مغازه پلاك 79 را ديد و از دروازه بازديد كرد. قول داد تكليف ما را روشن كنند. مغازه داران اينجا براي طرح و اجراي نماي مغازه هايشان معطل مانده اند .
005637.jpg
اقتدار يك شهر
اگر رم امروز در زمره پايتخت هاي مهم و متمدن دنيا به حساب مي آيد، بنا به احترام آن مردم به سرزمين شان است. از ابتداي بنا گذاشتن شهر رم كه داستان برادران دو قلوي رومولوس و روموس پيش كشيده مي شود، همه مردم رم نهايت آرمان و آرزوهايشان انجام كاري ماندگار براي رم است. هنرمندان، پيشه وران، معماران، سربازها و كشاورزان، همه از زن و مرد براي سرفرازي شهرشان تلاش مي كنند. با اينكه مانند ايران و يونان اساطيري نداشتند و قصه هاي اسطوره اي را از فرهنگ هاي ديگر وام گرفته ولي اجرا كردند.
پايتخت امروز ايران كاري با داستان و افسانه ندارد. اسير در چنگال واقعيت تلخ ويراني است. تنها دروازه به جامانده از تهران قديم، روي پاهايش بند نيست. هر آن است كه بريزد و مرمتش براي هميشه به بوته فراموشي سپرده شود و اين شهر ديگر دروازه اي به خود نبيند. تهران آن روزهايي كه پيرمرد جلوي بازار از آن ياد مي كرد، حال و هواي ديگري داشت. وقتي دروازه غار بالا رفت و مأموراني پشت دروازه اش از مردم عوارض تردد مي گرفتند، جمعيت پايتخت حدود 15هزار نفر بود. از وقتي فتحعلي شاه قاجار، پس از ترور آغامحمدخان به پادشاهي رسيد، دروازه هاي شهر را افزايش داد. شاه طهماسب اول علاقه زيادي به تهران داشت و بازار بزرگي براي اين شاهراه خوش آب و هوا ساخت. او دروازه هاي تهران را بنا گذاشت تا اين قريه آباد، شكل و شمايل شهر پيدا كند. تهران تا پايان دوره قاجاريه 14 دروازه دورادور خود داشت.
اوژن فلاندن جهانگرد مشهور اروپايي، سال 1281 هجري قمري وارد تهران شد و اين شهر را تماشا كرد. او دروازه هاي پايتخت را چنين توصيف مي كند: حصار شهر طهران مانند ساير شهرهاي كشور ايران، داراي برج ها و منارهايي است كه اطراف آن خندق ايجاد شده است. در طهران شش دروازه هست كه با كاشي هاي رنگارنگ تزئين شده و برخي از دروازه ها قلعه كوچكي دارند كه در فاصله يكصد متري دروازه هاست و كنار اين قلعه ها، خندقي حفر شده است .
تهران دوازده دروازه داشت و دو دروازه آخر در دار الخلافه و نزديك باغ شاه احداث شد.
آنجا كه كاتبان قاجاري، تاريخ و جغرافياي تهران را ثبت مي كنند، چهار دروازه در چهار گوشه شهر بوده و يك دروازه هم ويژه قطار تهران (ماشين دودي) كه از توپخانه تا حرم حضرت عبدالعظيم حركت مي كرد. دروازه هاي داخل شهري، دروازه چراغ گاز (كه چراغ برق شد و امروزه اميركبير نوشته مي شود)، دروازه باب همايون، علاءالدوله، لاله زار، اراك، سردر الماسيه و دروازه غار ناميده شدند. دروازه شميران در شمال، دروازه باغ شاه در غرب، دروازه خاني آباد در جنوب و دروازه خراسان در شرق، چهار گوشه پايتخت ايران، راست ايستاده بودند. دروازه هاي داخل شهري ديگري با ستون و بارو بالا رفت. دروازه يوسف آباد، دولت، گمرك، دولاب و دوشان تپه از جمله اين دروازه ها بودند. هر دروازه مأموراني داشت كه رفت و آمدهاي مردم را كنترل مي كردند و تنها به كساني كه اسم شب را مي دانستند، اجازه ورود يا خروج داده مي شد. در آن دوران مرسوم بود كه مسافران بابت رفت و آمدشان عوارض پرداخت كنند. قاعده قانوني عوارض براي هر چهار پا 10 شاهي، براي بار قاطر و هر نفر 15 شاهي، شتر يك قران، درشكه دو قران، دليجان سه قران و اتومبيل پنج قران بود. علاوه بر مأموران مسئول عوارض، مأموراني كالاهاي مردم را بازرسي مي كردند. مسافران مجبور بودند همه بارشان را نشان دهند و به تناسب ارزش كالايشان، پول پرداخت كنند.
اقتدار چهره پايتخت تنها تا پايان قاجار بر جا بود. پهلوي كه روي كار آمد، قصد كرد پايتخت را چهره اي مدرن ببخشد؛ از اين رو تمام دروازه ها و خندق ها را فرو ريخت و پرچم سرخ را در پايتخت به اهتزاز درآورد. ولي نخستين بار كه برج و باروي پايتخت را به قصد تركاندن پوسته قديمي فروريختند، سال 1384 هجري قمري بود. در آن سال محدوده جغرافيايي شاه طهماسب اول مورد اعتراض قرار گرفت. اين روند در سال 1309 به پايان رسيد و قصه دروازه هاي اين شهر به آخرين نفس هاي آخرين دروازه زنده و گوياست. پس از نابودي دروازه غار، ديگر قصه اي از دروازه هاي طهران سينه به سينه گفته نمي شود.
وعده آخر
روزنامه همشهري در روز 22/7/82 گزارشي از تخريب و وضعيت نابسامان داربست هاي دروازه غار به خوانندگانش عرضه كرد. در پايان آن سال، سعيد سادات نيا- مشاور وقت سازمان ميراث فرهنگي و شهرداري تهران- درباره پروژه بازسازي دروازه غار به ميراث خبر گفت: از سال 74 كه نخستين مطالعات در مورد سامان دهي بازار تهران آغاز شد، رسيدگي به وضعيت نامطلوب دروازه محمديه- كه يكي از مهم ترين ميراث فرهنگي تهران محسوب مي شود- مورد توجه مسئولان ميراث فرهنگي قرار گرفت و هم اكنون نيز با نظر مساعد شهرداري منطقه، اقداماتي براي حفظ و احياي اين دروازه ارزشمند و حصار صفوي اطراف آن آغاز شده و در جريان است .
اين درحالي است كه ستون هاي دروازه همچنان ايستاده است، اما رنجور و مهجور. داوود اسدالله وش عالي كارشناس مرمت درباره بازسازي دروازه غار مي گويد: امكان بازسازي همه چيز وجود دارد چون عكس و مدارك و اسناد اين دروازه وجود دارد و آنقدر گويا هست كه بتوان آن را به شكل نخست برگرداند. حتي مي توان برج هايش را نيز سرپا كرد ولي معمولاً مشكل كمبود اعتبار، از دلايل عقب ماندن اين پروژه هاست . او با استناد به تفكيك بافت اصلي دروازه غار و مغازه هاي اطراف ادامه داد: براي پيشگيري از آسيب بيشتر بايد اقدامات حفاظتي آغاز و داربست ها جمع شود. وجود داربست هاي كج و ناپايدار كه مدام در معرض ضربه قرار دارد، تنها سرعت تخريب را بيشتر مي كند .
از روزهاي سه سال پيش تاكنون وعده اي داده نشده است، گرچه دروازه محمديه هنوز به نفس آخر نرسيده است و هنوز فرصت براي بازسازي آن وجود دارد ولي وعده اي جديد در اين باره داده نشده و اين بر نگراني ها مي افزايد. گرچه شايد دلخوش بودن به وعده اي نو نيز دردي از دروازه غار دوا نكند ولي هنوز آخرين دروازه به نفس آخر نرسيده است.

بازتاب
دارالفنون نخستين نهاد آكادميك آسيا
پديد آمدن دارالفنون، نخستين نهاد آكادميك آسيايي، تجسم و نماد اين چالش عظيم است. جالب آن كه ژاپن مشتاق پذيرش مدرنيته، تازه نزديك به دو دهه بعد بود كه به فكر تأسيس چنين نهاد آكادميكي افتاد. امير نظام، اميركبير بعدي با ديدن مؤسسات تمدني ديارتزارو نيز بنيان هاي نوپاي امپراتوري عثماني كه در سفر بعدي به عثماني هنگام عقد قرارداد ارض روم با آنها روبه رو شده بود، انگيزه اي قوي يافت تا به محض رسيدن به منصب به ايجاد دارالفنون بپردازد و شاه جوان را برانگيزد تا در محلي نزديك به كاخ هاي سلطنتي در تهران، در فاصله ميان ميدان توپخانه و در خيابان الماسيه و ناصريه بناي نخستين نهاد دانشگاهي ايران را برپا دارد. نقشه بنا را ميرزا رضاخان مهندس باشي (1299-1203) يكي از پنج محصلي كه عباس ميرزا روانه فرنگ كرده بود. همزمان با آغاز بنا اميركبير جان داوود خان، مترجم اول وزارت امور خارجه را براي استخدام 6 معلم به اطريش نزد فرانسوا ژوزف (1916-1830) فرستاد، وي موفق شد در رشته هاي مورد نظر دولت ايران يعني؛ داروسازي، معدن، پزشكي، حكمت، رياضي و فنون نظامي (پياده- توپخانه و سواره نظام) طي قراردادهاي جداگانه اما مشابه معلميني را به مدت 5 سال با حقوق مكفي به استخدام درآورد.
گزينش اطريش و پروس براي جذب معلم پاسخي بود در قبال رقابت خانمان برانداز روس و انگليس بر سر نفوذ در ايران و اتكا به نيروي سومي در سياست خارجه تا موازنه قوا را به نفع ايران حفظ كند. قراردادها، دربرگيرنده نكاتي بود كه هوشياري حكومت ايران را در برابر امر خطير و حساسيت برانگيز جذب مدرنيته به نحوي كه هويت و غرور ملي ايرانيان خدشه دار نشود، نمايان مي ساخت. از جمله همه اين آموزگاران متعهد بودن در صورت بروز هر نوع ناخشنودي، شكايت و نارضايتي خود را فقط و فقط با اعضاي دولت ايران درميان بگذارند و نيز نسبت به عادات و قواعد كشور ايران احترام و دقت لازم را مرعي دارند.
نخستين معلمان مدرسه ادوارد ياكوب پولاك و بعدها ملكم خان و بهلر در طب، ذاتي در تاريخ و كرشيش فرانسوي در هندسه، جغرافيا و حساب و هندسه و فنون توپخانه، چارنوتا شيمي و داروسازي، فوكاتي و نمير در فنون نظامي و... تدريس مي كرد. اما شمشير دو دم قدرت وزارت در ايران، كه از سده هاي پيشين دولتمردان پرقدرت را قرباني نگراني شاه از تحديد قواي خود مي كرد، اميركبير را در 25 محرم 1268 چند روزي پيش از گشايش دارالفنون از صحنه حذف كرد و امير آرزوي گشايش دارالفنون را به گور برد.از آنجايي كه طرف قرارداد مدرسان دارالفنون، جان داوود خان بود، دارالفنون نخست  زير نظر اين وزارتخانه اداره مي شد، نام نويسي از داوطلبان نيز زير نظر محمدعلي خان شيرازي وزير خارجه وقت صورت گرفت. دارالفنون با 150 داوطلب تحصيل در ربيع الاول 1268 آغاز به كار كرد. ساخت دارالفنون به طور كامل در ربيع الاول 1269 پايان پذيرفت؛ بنايي كه اكنون كاملاً از بين رفته بدين گونه توصيف شده است: بر چهار طرف دارالفنون پنجاه اتاق كه قسمتي از ديوارهاي آن به گچ بري ها و نقش ها و تذهيب بديع آراسته بود، شد. اين اتاق ها همسان و هم اندازه بود، هريك چهار متر درازا و چهار متر پهنا داشت. جلوي اتاق ها ايوان بود. ميان حياط دارالفنون حوض بزرگي ساخته بودند و پيرامونش كرت هايي كه در آنها درختان ميوه از قبيل زردآلو و توت و شاه توت نشانده بودند. اين كرت ها به وسيله خيابان هاي كوتاهي كه با آجرهاي معروف به قزاقي فرش شده بود از هم جدا مي شد از فواره حوض آب قنات معروف به آب شاه كه صاف ترين و گواراترين آب هاي آشاميدني تهران بود از مجراي زيرزميني به حوض جريان داشت و شاگردان براي رفع تشنگي از آن استفاده مي كردند. در نيمه اول سال 1304 قمري برابر با 1266 شمسي منير الملك وزير علوم با همراهي امين السلطان كه در آن هنگام وزير ماليه بود اين كار را فيصله بخشيد و پس از خريد مستغلات چند اتاق و تالاري بزرگ بنا كرد.كلاس هاي دارالفنون از صبح زود، اندكي پس از آمدن خورشيد تا ساعتي پيش از غروب آفتاب ادامه داشت. به شاگردان، ناهار، دو دست لباس و كمك هزينه داده مي شد.
در دارالفنون سه زبان فرانسه، انگليسي و روسي تدريس مي شد اما شاگردان عموماً به آموختن فرانسه اقبال بيشتري نشان مي دادند. از همين رو استادان و شاگردان دارالفنون از اركان اصلي نوعي نهضت ترجمه در دوره قاجار شدند.به زودي كلاس هاي دست چپ حياط، مدرسه، دبيرستان نظام و سپس دانشگاه جنگ شد. سالن كتابخانه مدرسه كه وجوه جمع آوري شده براي برپايي مجسمه اميركبير، صرف غني ساختن آن شده بود در 1280 توسط اعتضادالسلطنه گشايش يافت. همين مجموعه در زمان محمود خان علاءالملك به جاي مستقلي منتقل شد و اساس كتابخانه ملي گرديد؛ چنانكه هم اكنون نيز برخي تأليفات خطي و چاپي معلمان اروپايي دارالفنون در كتابخانه ملي محفوظ است. در ضلع شمال شرقي دارالفنون تالار تئاتري ساخته شد كه سياق درام اروپايي در آن اجرا مي شد. عكاسخانه مجهز مدرسه كه در 1306 مظفرالدين شاه در آن بر صندلي، مقابل مدير آن عبدالله ميرزا نشست تا عكس او را بردارد، نسلي از نخستين عكاسان ايران را پرورش داد.اتاق نقاشي دارالفنون كه شاگرداني چون كمال الملك و اسماعيل جلاير را پرورده بود نطفه مدرسه صنايع مستظرفه شد كه سال ها متولي پرورش هنرمندان بنام ايراني گرديد.در 1304 قمري ساختمان آزمايشگاه شيمي و معدني با اجاق ها و كوره هاي متعدد براي ذوب فلزات در دارالفنون پايان يافت تا پرورش يافتگان دارالفنون در طب، داروسازي و شيمي و ديگر علوم محض در اين آزمايشگاه و كلاس هاي درس مدرسه بانيان طب شدند. بناي قديمي دارالفنون اندك اندك رو به ويراني نهاد. نامناسب بودن اتاق هاي قديمي از نظر سرمايش و گرمايشي موجب شد در سال 1308 بنا در هم كوبيده شود و مهندس روسي نيكلاي نيكلايوويچ ماركوف كه تبعيت ايران داشت مامور طراحي و ساخت بناي جديد شد. عمارت جديد پس از 5 سال در سوم مهر 1313 همزمان با گشايش دانشگاه تهران توسط علي اصغر حكمت افتتاح شد. ساختمان حاضر، همين بناي هفتاد سال پيش است كه نجات و بازسازي آن ضمن حفظ يكي از مهم ترين يادمان هاي تاريخ معاصر، انگيزه اي خواهد شد .حسين اديب از دانش آموختگان قديمي دارالفنون زماني دارالفنون را به درخت انجير معابد مانند كرده بود؛ درختي كه هر شاخه اش در زمين ريشه مي دواند و خود به درختي تناور بدل مي گردد.

گزارشي از فعاليت هاي مرمتي صورت گرفته بر دارالفنون
درخت انجير معابد يا مكتب  خانه پادشاهي
005697.jpg
مدفون زير غبار تباهي عنوان گزارشي بود كه در روز دوشنبه 28/1/85 چاپ شد. بسياري از علاقمندان تماس گرفتند و عده اي از فارغ التحصيلان دارالفنون نيز گفتارهاي مختلفي داشتند. در اين گذار اطلاع دقيق از سابقه اين بنا بر مبناي اطلاعات كارشناسي، لازم مي نمود. به همين دليل به سراغ مهندس مهرداد بهمني رفتيم.
مهندس بهمني گفت كه چندي پيش به درخواست مهندس مشايي، سرپرست سابق معاونت امور اجتماعي و فرهنگي وقت شهرداري تهران و به دستور آقاي احمدي نژاد شهردار وقت، گزارشي دقيق از دارالفنون تهيه گرديده است.
متن گزارش كه با تلاش مهندس مهرداد بهمني براي ارائه به شهرداري تهران تهيه شده است در ذيل مي آيد.
آقاي فتح الله توحيدلو مشاور رئيس پژوهشگاه و مدير گنجينه دارالفنون در نامه اي به جناب آقاي مهندس چمران رياست محترم شوراي اسلامي شهر تهران به شماره /1/900 مورخ 11/12/83 ضمن ارائه گزارش مختصري از روند مرمت دو ساله گنجينه دارالفنون با همكاري وزارت آموزش و پرورش و سازمان ميراث فرهنگي كشور تقاضاي كمكي به مبلغ 000/000/600/21 ريال جهت ساماندهي اين مجموعه مي نمايند.
جناب آقاي مهندس چمران در پي نويس نامه ضمن تأييد نامه را به جناب آقاي دكتر احمدي نژاد شهردار محترم تهران جهت كمك ارجاع مي نمايند. كه ايشان نيز كمك را موكول به ارائه گزارش دقيق و جزيي از مجموعه نموده كه طبق نامه شماره 83151932 مورخ 25/12/83 مشاور و مدير كل محترم دفتر شهردار تهران به آقاي مهندس مشايي سرپرست محترم معاونت امور اجتماعي و فرهنگي ارجاع مي شود. متعاقباً در تاريخ 14/1/84 موضوع تهيه گزارش به شركت توسعه فضاهاي فرهنگي محول شده و در تاريخ 27/1/84 از طرف آن شركت به شركت آذر هفتاد و نه جهت تهيه گزارش ارجاع مي شود.
از تاريخ فوق مطالعات تاريخ، بازديد از بنا، مشاوره با مجري مرمت اوليه و تهيه نقشه ها و عكاسي وضع موجود انجام و با كاربري تكميلي در قالب گزارش حاضر ارائه گرديد.
دارالفنون كه حدود 158 سال از ساخت آن مي گذرد، نخستين مدرسه و به طور مشخص اولين مدرسه عالي پلي تكنيك به سبك مدارس اروپايي بود كه در سال 1266 تا 1268 هـ.ق به همت اميركبير و به منظور وارد كردن علوم و فنون اروپايي به ايران داير شد. دارالفنون تا سال هاي پاياني دهه 50 شمسي فعال بود. بعد از انقلاب، به مركز آموزش تربيت معلم، خوابگاه و مركز آموزش هاي ضمن خدمت تغيير كاربري داده شد.
آموزش و پرورش در سال 1375، مدرسه را تعطيل كرد. دارالفنون در سال 1378 در فهرست آثار ملي كشور ثبت شد.
اكنون نزديك به دو دهه است كه از افول فعاليت آموزشي دارالفنون مي گذرد. در سال هاي پاياني دهه هفتاد عده اي از مسئولان، براي فعاليت مجدد اين نهاد پافشاري بسيار كردند، اما با توجه به بودجه آموزش و پرورش اين وزارتخانه ناتواني خود را نسبت به مرمت بناي دارالفنون اعلام كرده است.
از اواخر سال 79 طرح، بازسازي دارالفنون از سوي آموزش و پرورش و با سرپرستي پژوهشكده تعليم و تربيت و با همكاري اداره ميراث فرهنگي آغاز شد ولي به علت نبود اعتبار كافي پروژه متوقف شد. در حالي كه پيش بيني براي اتمام پروژه دو سال زمانبندي شده بود.
براساس اين طرح مرمت در دو مرحله اجرا مي شد: در مرحله نخست از بين بردن عواملي كه سبب تخريب و آسيب بيشتر بنا شده بود و در مرحله دوم تبديل آن به گنجينه يا موزه تعليم و تربيت مد نظر بود. مرحله نخست با تعمير و احيا شيرواني ها و سازه زير شيرواني كه از چوب مي باشد در ساختمان اصلي و چهار طرف آن، تقويت شده، دور تا دور حياط داخلي زهكشي شده تا از ورود نم باغچه به بنا جلوگيري شده و رطوبت درون ديوارها نيز تخليه شود و نماي ساختمان و حياط مركزي هم به طور كامل بازسازي گرديده است.
علي اصغر كاكوجويباري، رئيس مركز دارالفنون و نماينده وزير آموزش و پرورش در اين پروژه و مصطفي دانشور، مدير طرح مرمت آن بوده اند به گفته ايشان تعميراتي كه در اين مدرسه توسط اشخاص مختلف انجام گرفته، بيشتر به تخريب آن كمك كرده است. ديوارهاي حياط و سالن ها سنگ شده و برخي از كتيبه هاي حياط به دليل مسائل اعتقادي شكسته بود.

|  آرمانشهر  |   شهر تماشا  |   گزارش  |   دخل و خرج  |   نمايشگاه  |   سلامت  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |