يكشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۵
اجتماعي
Front Page

آيا افسردگي راه حلي دارد؟
003036.jpg
درست است كه مشكلات اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي بر ميزان رشد و يا كاهش افسردگي و خودكشي در يك جامعه اثرات مستقيم دارند، اما ما در اين نوشته به بعد و جنبه ديگري از اين مشكل مي پردازيم. چگونه يك انسان از نظر رواني چنان قوي گردد كه در مقابل همه اين فشارها مقاومت كند و به زندگي شاد و با نشاط خويش ادامه دهد و آرامش خود را در زير تمامي ضربات گاهي كشنده حفظ كند؟
در آغاز به مقدمه كتاب صداي سايش بال ها نوشته علي اكبر نيكوصفت مي پردازيم. اين مقدمه خيلي خلاصه و سريع اهميت افكار و اعمال انسان را به وجود آمدن ناآرامي ها يا آرامش روحي نشان مي دهد.
چهار ماه رنج و سرانجام تولد! خدايا چرا چنين سخت و دردآلود؟ هر شب لوليدن در تختخوابي كه ميخ هاي دراز و باريكش در جاي جاي تنت نشاني براي آينده بر جاي مي گذاشت، آينده اي كه بدون اين جاي ميخ ها تاريكي عظيمي را در خود نهان داشت. چگونه مي توان پي برد كه راه را گم كرده اي كه در كهكشان خالي به دنبال هيچ پرپر مي زني، از سياهي مي ترسي اما تمام روحت را سياهي فرا گرفته و مانند پرنده اي كه چشمانش را در آورده باشند هر چه بيشتر بال و پر مي زني طعم مرگ را در زير دندان هايت بهتر حس مي كني.
از تاريكي مي ترسي اما در چاه وجودت هر لحظه بيشتر فرو مي روي. فرياد مي كشي، ناله مي كني، اما ديگران كاري از دستشان ساخته نيست. تازه وقتي از روي نزار و تعداد قرص هايت به وجود چاه پي مي برند و تو را در حال دست و پا زدن مي بينند، طناب را نمي شناسند، همه بر و بر به هم نگاه مي كنند، گيجي زجرآوري همه را در برمي گيرد. راه چيست؟ چاه چيست؟ طناب كدام است؟
عده اي فرياد مي كنند، خب زني به كلبه سردت بياور، شوهر كن، بچه چاره همه دردهاست، شغلت را عوض كن، خانه ات بوي كهنگي گرفته خراب كن و دوباره بساز، شايد بوي تعفن از مبل ها برمي خيزد از پنجره بيرونشان بريز، در زير خاك دفنشان كن. چگونه بگويي كه اين روحت است كه دارد مي گندد، چون به جاي عشق كينه! به جاي محبت سكه! به جاي نوازش، زهر در دل مردمان نهاده اي يا اصلاً سر در لاك خود فرو برده اي و مي گويي مگر من پيامبرم!
ورزش نمي كني چون وقت نمي كني، شكمت مرتب جلوتر مي آيد و اندام هايت شكل طبيعي شان را كم كم  از دست مي دهند، اما تو حوصله نداري. حركت دائمي به سوي كمال، اصل آفرينش را مي سازد ولي تو را به ياد خستگي مي اندازد. هرچه مي گويند «دويدن! گام هايي به سوي خستگي نيست، طراوت آينده را بشارت مي دهد» به گوش تو نمي رود.
فكر تغيير، عرق سردي بر تنت مي نشاند. مي ترسي كه گرگ هاي ديگر پاره پاره ات كنند، فكر نمي كني كه بين گرگ بودن و گوسفند شدن، ممكن است كه راه سومي هم باشد، مثلاً انسان شدن! همه فكر و ذكرت دنبال راحتي است، نمي داني كه راحتي مانند كرمي، درخت وجودت را از درون مي پوساند.
خودخواهي با تبر به جان درخت وجودت افتاده و بوي تعفن و ميخ ها در رختخوابت نمي گذارند كه بخوابي. بدون بوي تعفن! بدون درد ميخ! بايد ايمان بياوري كه خدا نيست؛ كه هر كي هر كي است و هر كس فقط بايد خر خودش را براند. خوشبختانه خدا هست و بوي تعفن و ميخ هم! و متأسفانه خر تو لنگ.
قبل از هر چيز بايد به يك سؤال مهم كه پايه و اساس آفرينش است جواب گوييم. چرا خلق شده ايم و اينجا به چه كار آمده ايم. جوابي كه ما به اين سؤال مي دهيم اين است كه آمده ايم كه لذت ببريم، لذتي خالص و بي نهايت و هر عاملي كه باعث افزايش لذت ما مي شود بايد مورد توجه قرار گيرد ولي دو شرط دارد يكي اينكه اين لذت دراز مدت و دائمي باشد، ديگر اينكه به جسم و روح ما آسيب نزند.
براي يافتن اين لذت دائمي انسان ها به همه جا سر زده اند خانه هاي قمار، مشروب، مواد مخدر، فحشاء، فيلم هاي ترسناك يا جنسي، موزيكي كه به جاي اينكه روح را نوازش كند آن را مي خراشد. ما در اين نوشته نشاني و آدرس پنج جاي ديگر را مي دهيم كه در آنها مي توان لذت دائم يافت بي آنكه روح و جسم آسيب ببيند. پنج عاملي كه فكر را منظم مي كنند تا اعمال منظم و زيبايي داشته باشيم و هيچ چيز اين جهان را بيهوده نبينيم.
۱- كار با فقرا و نيازمندان و تنهايان كه شامل همه كساني مي شود كه فقر يا تنهايي شان باعث مي شود كه از زندگي لذت نبرند. ما قبل از اينكه براي اين افراد پول ببريم در درجه اول برايشان فرهنگ مي بريم؛ فرهنگي كه به آنها طرز درست زيستن را آموزش مي دهد (يعني اينكه به آنها ماهي نمي دهيم بلكه ماهيگيري يادشان مي دهيم.) به ايشان مي گوييم كه شادي هاي ما در هم گره خورده است يعني تا شادي به ديگران نبخشي نمي تواني خودت شاد باشي و در اين راه نبايد از هيچ كس پاداش و يا تشكر انتظار داشته باشي، به جز از خداي متعالي كه پاداش را به صورت آرامش، خوشرويي و نشاط به ما مي بخشد و اين عمل را براساس يك سري قوانين كه ما آنها را «قوانين حاكم بر پديده هاي مادي» مي ناميم، انجام مي دهد.
اين قوانين مي گويند كه اگر بدي به كسي كردي، حالت بد مي شود و اگر خوبي به كسي كردي حالت روحي ات خوب مي شود و هر چه مقدار انرژي و وقتي كه در خدمت شادي ديگران مي گذاري بيشتر باشد به همان نسبت شادتر زندگي خواهي كرد تا جايي كه راه رفتن تو به دويدن و دويدن تو به پرواز تبديل مي شود و روحت را از زمين بلند مي كند و تازه مي فهمي كه لذت بردن يعني چه و زماني كه اين لذت را چشيدي، ديگر هيچ لذت ديگري ارضايت نمي كند. دوست داري هر روز ۲۴۰ ساعت باشد و تو هر چه بيشتر در اين لذت ها غوطه بخوري. اضطراب ها و نااميدي ها و ترشرويي ها تو را براي هميشه ترك مي كنند و تازه مي شوي نماينده خدا بر زمين؛ موجود پرعظمتي كه مي تواند كوه ها را جابه جا كند و كلمات «غيرممكن» و «نمي شود» را نمي شناسد.
برنامه ريزي بسيار دقيق، نظم پايدار، پشتكار بي نهايت و ايمان به آينده و آرامش بيشتر هر روز موتور او را قوي تر و پرقدرت تر مي سازد و ديگر كلماتي مانند افسردگي يا خودكشي به نظرش كلماتي كاملاً مسخره مي آيند. خدمت به ديگران آن هم نه در حرف بلكه در عمل، مهم ترين عامل شادي زايي در انسان هاست و فرار از آن غيرممكن است.
آنهايي كه با فانوسي، در شب سياه مردم رنج ديده و تنهاي اطرافشان، به تنهايي براي كشف گنج خوشبختي به راه مي افتند، از اين غافلند كه توفان فانوسشان را خاموش مي كند و در دهليزهاي وحشت انگيز درون، سال ها براي يافتن راه گريز سرگردان خواهند ماند و به جاي گنج خوشبختي، رنج بدبختي را خواهند يافت. لحظاتي هر چند كوتاه با كمك مشروب و مواد مخدر از چنگال اين رنج خواهند گريخت، اما موج هاي عظيم عذاب با شدت هر چه بيشتر باز مي گردند تا بر سرشان دوباره فرود آيند و تا غرقشان نكنند، رهايشان نخواهند ساخت. تنها راه نجات، نقب زدن در چاه خودخواهي وجودمان و رسيدن به ارزش هاي انساني است. رفتن به ميان مردم رنجيده اي كه براي نشنيدن فريادهايشان، سالهاست پنبه در گوش داريم و هر چه پنبه ضخيم تر، عذاب  عظيم تر. (نقل از مقاله افسردگي نوشته نگارنده)
۲- ورزش: ورزش يعني حركت، يعني هر عملي كه جسم ما را به حركت در مي آورد. از خانه تميز كردن و ظرف شستن شروع مي شود تا دويدن در بازي هاي المپيك. ورزش، نان شب است؛ نمي توان از فردا شروع كرد. با كمي پياده روي با كمي حركت هاي ورزشي شروع مي شود و كم كم يك انسان قوي مي سازد كه سرماخوردگي چچني و افغاني را نمي شناسد، اصلاً ميانه اش با دارو مصرف كردن به هم مي خورد. احساس نشاط و سرزندگي دارد و مي داند هرچه بيشتر عرقش در بيايد، امكان اينكه روزي از يك بيمارستان سر در بياورد كمتر مي شود. قلبش عالي كار مي كند، غذاهاي كم كلسترول و زياد كلسترول را نمي شناسد و هر چه دلش مي خواهد مي خورد و همه را در ورزش مي سوزاند. رژيم هاي غذايي و قرص كاهش وزن برايش واقعي نيستند. مي داند كه «دويدن، گام هايي به سوي خستگي نيست؛ طراوت آينده را بشارت مي دهد.» ضمن اينكه خوب مي داند كه غير از كمك به سلامتي، ورزش به آرامش روحي و به وجود آوردن روحيه شادتر در شخص كمك مي كند. دلش نمي خواهد قهرمان شود مي داند كه عرق ريختن و سعي كردن، خودش پيروزي است و تابلو نتايج زياد در بندش نمي كند.
اگر كسي دو عمل بالا را انجام دهد، زندگي شاد و پر نشاطي خواهد داشت اما اگر اين شخص به خدا هم اعتقاد داشت، سه عامل انرژي زاي ديگر وارد داستان مي شوند.
۱- خواندن قرآن و در درجه بعد كتاب هاي آسماني ديگر به زبان فارسي سليس. اولاً خود قرآن خواندن به ما آرامش روحي شديدي مي بخشد. كلمات قرآن در خودشان انرژي مدفون شده دارند كه هنگامي كه آنها را مي خوانيم، آزاد مي شوند و به ما انرژي و آرامش مي بخشند اين را بايد خود امتحان كنيد. ثانياً خواندن قرآن به ما يك سيستم ارزشي مي بخشد. سيستم ارزشي كه از طريق آن مي توانيد بدي ها و خوبي ها را بشناسيم بي آنكه بهاي سنگين تجربه كردن آنها را در زندگي بپردازيم. مثلاً وقتي مي گويد قمار نكنيد، مي توان قمار كرد و نتايج منفي آن را بر روح و جسم ديد، اما قمار اعتيادآور است و كنار گذاشتن آن، كار ساده اي نيست. همين موضوع در مورد سيگار، مشروب، ترياك و ديگر مواد مخدر صدق مي كند و حتي دروغگويي و زنا از اين قاعده مستثني نيستند. خواندن قرآن به ما وفاي به عهد، تواضع، محبت به ديگران و غيره مي آموزد و خلاصه بگوييم كه قرآن آدرس رفتن به بهشت درونمان است. بدون اين آدرس گم مي شويم و احتمال اينكه از جهنم درونمان سر در بياوريم، بسيار است. قرآن را به مانند قوي ترين قرص آرامش بخش وارد زندگي مان كنيم.
۲- نماز: نماز يعني گفت وگوي عاشقانه و محبت آميز بين دو دوست، دو دوستي كه يكديگر را خوب مي فهمند و از گفت وگوي با يكديگر بي نهايت لذت مي برند. جهان بر پايه دوستي ها آفريده شده است و نماز يعني احترام و تلاش براي حفظ اين دوستي و لذت بي نهايتي كه در درونش مدفون است. هر وقت احساس تنهايي مي كني، هر وقت دردمندي، هر وقت نااميدي، رنج هايت را با دوستت در ميان بگذار، او مي شنود و جواب مي دهد. اين مسئله مي تواند آنقدر لذت بخش بشود كه نماز خواندن را به خوابيدن ترجيح دهي. نماز پلكاني است كه تو را به بهشت درونت رهنمون مي شود. از پله ها بالا برو، خدا آن بالا منتظر توست و خدا يعني شادي، يعني لذت، يعني آرامش.
۳- روزه: روزه، دو كار مهم انجام مي دهد؛ اول اينكه اعتماد به نفس شخص را بالا مي برد يعني انسان مي فهمد كه با حيوان فرق دارد و مي تواند غرايز خودش را كنترل كند. تشنه است اما نمي نوشد، گرسنه است اما نمي خورد. يعني اگر روزي فقير بودي و به تو رشوه پيشنهاد شد، مي تواني نگيري. روزه، يعني تمرين باور كردن توانايي هاي شخص.
دوم؛ روزه گرفتن ما را آماده مي كند كه ماه رمضان را به عنوان الگويي براي تمامي ماه هاي سال بپذيريم و مانند آن رفتار كنيم. يعني شب زود بخوابيم كه اين يكي از سخت ترين كارهاي دنياست و صبح زود از خواب بلند شويم و بعد از خوردن يك صبحانه كامل كه نامش سحري است، برويم دنبال كار و زندگي و ناهار هم چندان لازم نيست؛ مخصوصاً براي كساني كه پشت ميز نشينند و سرانجام در هنگام غروب آفتاب يك وعده غذايي ديگر، اين مي شود برنامه همه سال نه فقط ماه رمضان.
آخرين نكته مسئله ازدواج جوانان است كه شايد به بحث ما زياد مرتبط نباشد ولي يكي از عوامل مهم افسردگي يا شادي در جوانان مي باشد.
اول ببينيم ازدواج چيست؟
ازدواج يعني به وجود آوردن و تداوم يك دوستي. اين دوستي مي توانست بين دو خانم يا دو آقا باشد و در ازدواج، يك خانم و يك آقاست. در زندگي دو دوست توقعات بالا نيست ولي در زندگي زناشويي معلوم نيست چرا اين همه توقعات بالا مي رود. چه كسي بايد ظرف ها را بشويد؟ آن كسي كه وقت آزاد بيشتري دارد. بايد تقسيم كار كرد و توقعات بيجا اين امكان را نمي دهد. جوانان در هنگام ازدواج كاملاً گيج هستند. نمي دانند كه چه عواملي را بايد مهم در نظر بگيرند، ماشين، خانه، كار و غيره خيلي مورد توجهند، اما اين سه نكته كه در اينجا مي آوريم در اين ارزيابي از داماد يا عروس آينده جايشان خالي است.
۱- عشق: عشق يعني جست وجوي مداوم معشوق و وقتي كه معشوق نيست، احساس كمبود و دلتنگ شدن داريم. اين يك احساس زيباست اما اين احساس نابيناست و اين نابينايي مي تواند بسيار مخرب باشد. بايد به عشق وقت داد تا بينا شود، در آغاز يك آينه كدر است كه نمي شود شكل ها را خوب در آن ديد ولي كم كم واضح مي شود و مي فهمي كه طرف مقابلت براي تو ساخته شده و يا اينكه دارد تو را به سوي يك جهنم واقعي مي برد.
۲- ارتباط روحي: ارتباط روحي يعني توانايي درك و فهميدن حرف هاي يكديگر و لذت بردن از اين گفت وگوها، نه اعصاب يكديگر را خرد كردن. يعني آنقدر گفت وگوها لذت بخش است كه گذر زمان را حس نمي كني و دوست داري بعد از كار هرچه زودتر به خانه برسي تا لذت گفت وگو را دوباره و هزار باره تجربه كني. زوجي كه زود به زود سر هر چيزي دعوايشان مي شود دارند وقت يكديگر را تلف مي كنند؛ خانواده خوشبخت هرگز آنجا پا نخواهد گرفت.
۳- سيستم ارزشي: سيستم ارزشي همان طور كه در بخش قرآن خواندن ، اشاره كرديم بايدها و نبايدها را به خوبي بيان مي كند و زن و شوهر قبل از ازدواج بايد ببينند كه تا چه حد سيستم ارزشي مشابه دارند. مثلاً زن يا شوهري كه مرتب دروغ مي گويد هرگز نمي تواند با يك آدم راستگو زير يك سقف زندگي كند. در يك شركت تعاوني براي خريد خانه ثبت نام كرده اند و مسئول شركت مي گويد كه اگر مثلاً ۵۰۰هزار تومان رشوه به من بدهيد مي آورمتان بالاي ليست و دو ماه ديگر صاحب خانه مي شويد و اگر نپردازيد مي رويد ته ليست و تا سه سال ديگر هم نوبتتان نمي رسد. تصميمي كه در اينجا مي گيريم كه رشوه را بپردازيم و در فساد جامعه مان شريك شويم و يا اينكه به ته ليست برويم و سه سال منتظر شويم، يك تصميم ارزشي است و زن و شوهر بايد جهان را تقريباً از يك دريچه ببينند و الا اگر يكي راضي به پرداخت رشوه باشد و ديگري نه، مرتب با هم اختلاف خواهند داشت.

خاطرات زندگي روزانه

در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
درسي كه فراموش نمي شود
در يك مهماني كه جمع بسيار زيادي حضور داشتند روبه روي يك آدم بسيار بي ادب و شلوغ نشسته بودم. رفتارهاي بي ادبانه و فضولي هاي او همه را به طرف خود جلب كرده و ناراحت ساخته بود ولي هيچ كس به او چيزي نمي گفت. دو سه بار خواستم به او تذكر بدهم ولي فكر كردم شايد او پاسخ نامناسبي بدهد و در شأن خود نمي ديدم با او دهان به دهان بشوم.
خلاصه مدتي كه گذشت موقع شام براي هر كسي يك شيشه نوشابه گذاشتند كه در داخل آن يك ني قرار داشت. آن بنده خدا بدون اين كه منتظر رسيدن غذا بشود صبر نكرد و شيشه نوشابه را برداشت و ني را در دهانش گذاشت و شيشه را بالا آورد و با ني سر كشيد!  همه هم داشتند به حركات او نگاه مي كردند. بلافاصله نوشابه از سر شيشه روي لباس و سر و صورت او ريخت. همه زدند زير خنده و او اين قدر خجالت كشيد كه به بهانه شستن دست و صورتش رفت و ديگر برنگشت. خدا مي خواست درسي به او بدهد تا در مقابل ديگران ادب و متانت خود را حفظ كند.
حميدرضا مجمع الادبا- دانشجو- كرمان
مانتويتان را در نمي آوريد؟
من روحاني هستم. چند سال پيش كه تازه ازدواج كرده بودم يك شب شام منزل پدر خانمم در تهران بوديم. وقتي به آنجا رسيدم و داخل منزل شدم عباي خود را در آوردم و تا كردم و گوشه اي گذاشتم اما همچنان قبا تنم بود. چند دقيقه اي گذشت كه خواهر كوچك همسرم جلو آمد و با شيرين زباني پرسيد: آقا رضا، مانتويتان را در نمي آوريد؟
با اين حرف او همه زدند زير خنده. او كه دلش مي خواست من بيشتر آنجا بمانم فكر كرد چون قبايم را در نياورده ام مي خواهم سريع بروم. با اين حرف او قبايم را نيز در آوردم و راحت نشستم. از آن روز تا حالا كه سالها گذشته هنوز هم گاهي توي خانه از اين سخن او ياد مي كنيم و مي خنديم.
سيدعبدالرضا موسوي- قم

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |