يكشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
به مناسبت هفتاد و دومين سالگرد درگذشت
مرحوم سيداشرف الدين حسيني گيلاني(نسيم شمال)
نسيم جاري
002064.jpg
مريم فريام منش
غروب يكي از روزهاي سرد زمستان است درختان و درختچه هاي لخت و عور گورستان ابن بابويه فضاي سرد و خاموش اين گورستان را خوفناك جلوه مي دهند. سنگ هاي قبور پست و بلند، عريض و كم عرض، همانند بناهاي هندسي ناهمگون يك شهر ريشه در خاك دارند و خفته در زير آسمان نيلگون روي زينت مردگان و سنگ فرش زمين اند. اين گورستان نام خود را از محمدبن علي ابن بابويه معروف به شيخ صدوق از فقيهان و متكلمان بزرگ شيعه و صاحب كتاب معروف «من لايحضره الفقيه» گرفته است. شيخ صدوق در سال ۳۰۶ يا ۳۰۷ ه.ق در قم به دنيا آمد و در سال ۳۸۱ ه.ق در شهرري رحلت نمود و در اين مكان به خاك سپرده شد. در عصر قاجار باغات اطراف اين بقعه توسط متوليان خريداري و به گورستان تبديل گرديد و در حال حاضر محدوده ۷۵ هزار مترمربعي اين گورستان تاريخي مدفن بسياري از رجال علم، حكمت، ادب، هنر، فقه و.... يك صد ساله گذشته ايران است.
هر تازه واردي به گورستان بر تيرك چراغ برقي كه تعدادي تابلوهاي كوچك فلزي مشكي رنگ بر آن نصب گرديده اند و مسير حركت جهت رسيدن به قبور عده اي از مشاهير مدفون در اين گورستان را مشخص نموده اند(ميرزا ابوالحسن جلوه، ميرزاده عشقي، علي اكبر دهخدا، شيخ رجبعلي خياط، غلامرضا تختي و...) نظرش را جلب مي كند. ولي اين نام ها تنها تعدادي از مشاهير مدفون در اين گورستان مي باشند. چه بسيار تاج وران، سياستمداران و ثروتمنداني كه دست از تاج و تخت، رياست و ثروت خود بريده و چه نويسندگان و هنرمندان و قهرمانان كه از ميدان بلاغت و فصاحت،  هنر و زورآزمايي دست كشيده و در سينه خاك سرد اين گورستان آرميده اند.
هنگام گذر و قدم زدن به قبور و سنگ نبشته ها نظر مي دوزم. ناگاه نامي آشنا روي سنگي كدر و رنگ رو پريده نظرم را جلب مي كند. متن حكاكي شده روي سنگ اينچنين است:
«شميم عشق وطن با تو اشرف الدين رفت
مگر ببوي تو باز آورد نسيم شمال»
آرامگاه شادروان اشرف الدين حسيني گيلاني شاعر ملي دوران مشروطيت و مدير روزنامه نسيم شمال تاريخ وفات بيست و نهم اسفند ماه سال ۱۳۱۲ه.ش.
***
بر اساس منظومه اي كه سيد اشرف الدين حسيني گيلاني به نام «در تأسيس نسيم باغ بهشت» در شرح زندگي خود سروده است مي توان گفت كه وي در سال ۱۲۸۸ ه.ق در قزوين به دنيا آمده است. پدرش احمد نام داشت و شش ماه بعد از تولد او از دنيا رفت. وي كودكي را در فقر و تنگدستي گذراند. در نوجواني از قزوين به كربلا و نجف رفت و مدت پنج سال را در اين شهرها گذراند ولي عشق به وطن او را دوباره به زادگاهش قزوين كشاند، در ۲۲ سالگي از قزوين به تبريز سفر كرد و در آنجا به تحصيل علم پرداخت و بعد از چندي از تبريز به گيلان(رشت) رفت و در اين شهر مورد احترام و استقبال اهالي اين شهر قرار گرفت. در اين زمان براي اولين بار اقدام به سرودن شعر كرد.
در رشت با روزنامه هاي انقلابي منتشره در قفقاز و باكو به خصوص روزنامه ملانصرالدين آشنا شد. او سخت تحت تأثير اين روزنامه قرار گرفته و شيوه كار و طنز پردازي اين روزنامه را سرلوحه كار خود قرار داد. همين امر او را مصمم به انتشار روزنامه جهت مبارزه با استبداد كرد.
اولين شماره نشريه او كه نسيم شمال نام دارد در تاريخ دوم شعبان سال ۱۳۲۵ ه.ق منتشر شد: «اين روزنامه كوچك كه معمولاً در چهار صفحه به قطع وزيري و با چاپ سربي در رشت، مطبعه عروه الوثقي به طبع مي رسيد عنوان هفتگي داشته ولي به طور غيرمرتب تا انحلال مشروطه الاولي منتشر مي شده است.» (۱)
در بيست و سوم جمادي الاول سال ۱۳۲۶ ه.ق پس از به توپ بستن مجلس و توقيف مطبوعات، نسيم شمال نيز تعطيل شد ولي او از پا نايستاد و در رشت به كميته سري ستار پيوست و در اين شهر همگام با مبارزان انقلابي سلاح در دست گرفت و با مستبدان و طرفداران محمدعلي شاه مبارزه كرد.
چند ماه بعد يعني در جمادي الثاني ۱۳۲۷ ه.ق كه تهران توسط مشروطه خواهان آزاد شد و محمدعلي شاه برابر اعلاميه سران مليون و پيشوايان مذهبي و بقاياي وكلاي مجلس دوره اول از سلطنت خلع و پسرش احمدشاه به عنوان جانشين او انتخاب شد نسيم شمال اين بار در تهران منتشر شد. اين نشريه به زودي در تهران نيز محبوبيتي بيش از آنچه در رشت داشت به دست آورد و از استقبال عمومي شهروندان برخوردار شد. يكي از عوامل اين محبوبيت و اقبال عامه را مي توان در همزباني اشعار اين نشريه با زبان مردم كوچه و بازار و پيوند نويسنده با اقشار متوسط و پايين جامعه دانست تا آنجا كه شعرهاي او هيجان زيادي در ميان مردم حتي در بين كساني كه خواندن و نوشتن هم نمي دانستند اما با مفاهيم ساده و روان شعرهاي او آشنايي داشتند برانگيخت. هنگام انتشار پيرو جوان، با سواد وبي سواد آن را دست به دست مي گرداندند و با جان و دل شعرهايش را مي شنيدند و با چشماني پر شور به تحولات كشور و انقلاب مشروطه چشم مي دوختند.
002061.jpg
«او نخستين كسي بود كه شعر را در ايران و در سطح افكار توده مردم با مطالب سياسي، اجتماعي، مذهبي و... سرود. اشعارش تجسم آشفتگي ها و اضطراب هاي دوران انقلاب مشروطه بود كه در آنها ماهيت حكومت مطلقه ظلم و فساد اجتماعي، سياست داخلي و خارجي ايران و دخالت هاي نارواي روس و انگليس به باد انتقاد گرفته مي شد. سيد اشرف الدين هم زبان ادب را مي شناسد و هم زبان مردم را، اين است كه در اشعارش به لحن كنايي روي مي آورد، او از لحاظ شكل نگارش دست به ابتكار مي زند چيزهايي را كه بايد بگويد و همه نيز بدانند با زباني ساده در اشعارش شكل مي گيرد از اين روست كه تأثير و نفوذ شگفت آوري بر مردم عادي داشت» (۲)
گذشته از توجه به آزادي، ميهن پرستي، عدالت طلبي و مبارزه با ظلم و استبداد كه در جاي جاي اشعار سيد اشرف الدين به چشم مي خورد در اكثر شماره هاي اين نشريه كه انتشار آنها مصادف و مقارن با مناسبت هاي مختلف مذهبي از قبيل اعياد و عزاداري ها بوده است اشعاري به اين مناسبت ها در آنها به چاپ رسيده كه نشان از اعتقادات عميق او به مباني مذهبي است. علاوه بر اين كساني كه در خصوص زندگي او مطلب نگاشته اند وي را مسلماني پاك اعتقاد و شيفته قرآن و دوستدار خاندان عصمت و طهارت معرفي نموده اند كه غم دين و مملكت و ملت را يك جا در سينه داشته است. گرايش به اين اعتقادات را مي توان در زندگي ساده و فقيرانه او جستجو كرد تا آنجا كه در اوج شهرت و محبوبيت و زماني كه روزنامه اش دست به دست مي گشت در حجره اي كوچك و محقر در مدرسه صدر زندگي مي كرد و در تمام عمر با قناعت روزگار گذراند.
انتشار دوره دوم نسيم شمال با تمام تنگناها و كم و كاستي ها تا اوايل حكومت رضاخان به صورت مرتب تداوم يافت و از آن تاريخ تا سال ۱۳۰۹ ه.ش كه شايع گرديد سيداشرف الدين به بيماري جنون مبتلا گرديده به صورت نامرتب و هر چند گاه يك شماره منتشر مي گرديد. بعد از بيماري او را به تيمارستاني كه به دارالمجانين معروف بود بردند و در آنجا اتاقي به او اختصاص دادند. مرحوم سعيد نفيسي مي نويسد: «من در اين زمان بارها در آنجا به ديدن و دلجويي و پرسش و پرستاري او رفتم. من نفهميدم چه نشانه  در ا ين مرد بزرگ بود!؟ همان بود كه هميشه بود. مقصود از اين كار چه بود؟ اين يكي از بزرگترين معماهاي حوادث اين دوران زندگي ماست.»
بعد از بازگشت از تيمارستان مبادرت به انتشار سومين دوره روزنامه نسيم شمال نمود انتشار اين دوره كه شماره اول آن مطابق با شماره اول سال پانزدهم روزنامه بود در هشت صفحه قطع وزيري و با چاپ سربي به طبع مي رسيد كه انتشار آن تا دو ماه و نيم بعد از مرگ وي يعني تا تاريخ ۱۰ خرداد ماه ۱۳۱۳ ه.ش به طول انجاميد.
عاقبت سيد اشرف الدين حسيني گيلاني بعد از چند سال بيماري و تنگدستي در اسفندماه سال ۱۳۱۲ ه. ش درگذشت و در گورستان ابن بابويه به خاك سپرده شد.
شرح حال نويساني كه در زمينه زندگي و مرگ وي مطلب نوشته اند در خصوص زمان فوت او تاريخ هاي متفاوتي را بيان كرده اند. نويسنده كتاب تاريخ جرايد و مطبوعات تاريخ فوت او را سال ۱۳۱۴ ه.ش ذكر كرده است و مرحوم علامه قزويني در مجله يادگار زمان فوت او را حدود ۱۳۰۲ ه.ش نوشته است. جاي بس تعجب است، شاعر بزرگي كه عده اي از مورخين و اديبان نقش و اجر او را در آزادي و روشنگري ايران عصر مشروطه كمتر از نقش ستارخان نمي دانند تاريخ فوت اش نامشخص است و يا حتي در خصوص زندگاني او نقاط ابهام و ناگفته هاي بسيار وجود دارد. شايد زيباترين بيان را در وصف زندگاني و مرگ او مرحوم سعيد نفسيي دارد. او مي نويسد:
«اين مرد از ميان مردم بيرون آمد، با مردم زيست و در ميان مردم فرو رفت... او نه وزير شد، نه وكيل ، نه رئيس اداره ، نه پولي به هم زد، نه خانه ساخت، نه ملك خريد، نه مال كسي را با خود برد. نه خون كسي را به گردن گرفت، شايد روز ولادت او هم كسي جشن نگرفت و من خود شاهد بودم كه در مرگ او ختم هم نگذاشتند...»
«هر روز و هر شب شعر مي گفت و اشعار هر هفته را چاپ مي كرد و به دست مردم مي داد. نزديك بيست سال هر هفته روزنامه نسيم شمال را در چهار صفحه كوچك به قطع كاغذهاي يك ورقي امروز چاپ و به دست مردم داده شد هنگامي كه روزنامه فروشان دوره گرد فرياد را سر مي دادند و روزنامه را اعلان مي كردند راستي مردم هجوم مي آورند...
در قهوه خانه ها، در سرگذر، در جاهايي كه مردم گرد مي آمدند با سوادها براي بي سوادها مي خواندند و مردم حلقه مي زدند و روي خاك مي نشستند و گوش مي دادند.»
«روزي نشد كه اين روزنامه ولوله اي در طهران نيندازد دولت ها مكرر از دست او به ستوه آمدند اما با اين سيد جلنبر آسمان جل وارسته بي  اعتنا به همه كس و همه چيز چه بكنند؟ به چه دردشان مي خورد او را جلب كنند؟ مگر در زندان آرام مي نشست؟ حافظه عجيبي داشت كه هر چه مي سرود بدون يادداشت از برمي خواند در اين صورت محتاج به كاغذ و قلم و مركب و مداد نبود و سينه او خود لوح محفوظ بود» .(۳)
امروز بيش از هفتاد سال است كه سيد اشرف الدين حسيني گيلاني از اين جهان فاني رخت بر بسته است و قبرش غريبانه مي رود تا سنگ نبشه هايش در زير پاي رهگذران اين گورستان محو شود ولي نام او هرگز از صحيفه تاريخ اين كشور پاك نخواهد شد و همواره در كنار نام رهبران بزرگ تاريخ مشروطه و شعراي بزرگ تاريخ ادبيات فارسي زنده باقي خواهد ماند.
* * * 
بعد از نثار فاتحه، گورستان را پشت سر مي نهم. روز رو به تيرگي نهاده است و شب در پيش، هوا سرد است و نسيمي خنك از پس پشت بلنداي برج تاريخي طغرل به سوي گورستان جاري است. با خود مي گويم سالها گذشته است هنوز اين نسيم جاري است و سالها و قرن ها خواهد گذشت و همچنان جاري خواهد بود چرا كه پژواك طنين آزادي در اوج قله ها باقي است.
پي نوشت ها:
۱- تاريخ جرايد و مجلات ايران- سيد محمد صدر هاشمي ۱۳۳۲ ه.ش جلد چهارم ص ۲۹۵
۲- زندگي و شعر سيداشرف الدين حسيني گيلاني(نسيم شمال) دكتر فريده كريمي موغاري ۱۳۸۲ ص ۳۶
۳- مقاله استاد سعيد نفيسي در مورد سيد اشرف الدين حسيني گيلاني(نسيم شمال) مجله سپيد و سياه- شهريور ماه ۱۳۳۴ ه.ش

سايه روشن هنر
شاهنامه وارد فرهنگ پاپ آمريكا شد
شركت هايپروركس در اقدامي تازه از ورود داستان هاي رستم، پهلوان باستاني ايران به فرهنگ پاپ آمريكا خبر داد. اين شركت، شاهنامه فردوسي را به صورت الكترونيكي و به زبان انگليسي منتشر كرده است.
داستان هاي رستم، پهلوان باستاني ايران در شاهنامه فردوسي به صورت يك كتاب الكترونيكي و به زبان انگليسي از سوي شركت «هايپروركس» روانه بازار كتاب خوان هاي امريكا شد.
شركت هايپروركس كه شركتي متشكل از هنرمندان و نويسندگان جوان براي توليد روش هاي جديد توليد سرگرمي هاي فرهنگي در رسانه هاي مختلف ارتباطي است، در آخرين اقدام خود دست به توليد داستان هايي از شاهنامه و نقل حكاياتي از ماجراهاي «رستم» ، پهلوان باستاني ايران زده است.
«كارل الستيت» كه خود باني ايجاد اين شركت ابتكاري است درباره فعاليت هاي اين شركت گفت: «براي مدت هاي مديد كتاب هاي كميك به طور نامحسوسي وابسته به فرهنگ پاپ بوده اند. به عنوان مثال در ژاپن كتاب هاي طنز و كميك نه تنها به عنوان يك هنر مشروع و مرسوم بلكه به عنوان يك سرگرمي كامل تلقي مي شده اند. هدف ما در شركت  هايپروركس نقل و انتقال مهم ترين داستان هاي موجود جهان در فرهنگ پاپ امريكاست.»داستان هاي رستم در شاهنامه از جمله آخرين پروژه هايي است كه از سوي شركت  هايپروركس توليد و منتشر شده است.اين شركت درباره توليد اخير خود آورده است: «حكايات رستم، جديدترين پروژه شركت  هايپروركس است كه برگرفته اي از ابيات غني شاهنامه فردوسي، شاعر مشهور ايراني و شرح حماسه شجاعت و دلاوري هاي رستم شخصيت افسانه اي ايراني است كه براي نخستين بار به سبك كمدي هاي امريكايي طراحي و ارائه شده است.»
اين شركت در معرفي اين اثر جديد خود افزوده است: «رستم قهرمان افسانه اي سرزمين ايران است كه در صدد دفاع و حمايت از اين سرزمين در برابر تمام مهاجمان و غاصبان است. او نه تنها با دشمنان خارجي كه با اهريمن دروني نفس خود نيز رويارو مي شود و اين موضوع نوعي نگرش و اشاره ضمني به خصوصيات بشري و روان ما انسان ها نيز هست.»
در بخش هاي نخست اين مجموعه داستاني «رستم» ناگزير از رويارويي با تهديد تازه اي نسبت به تاج و تخت ايران است و اين تهديد تازه از سوي جوان نيرومندي به نام «سهراب» صورت مي گيرد.به گفته دست اندركاران شركت  هايپروركس، كار تهيه اين كتاب به دليل ضرورت اعمال دقت فراوان در طراحي دستي و رنگ آميزي طرح ها بيش از پنج سال به طول انجاميده است. در اين كتاب تمام جزئيات از جمله جنگ افزارها، معماري، بناها و طراحي لباس ها متاثر و منطبق با روش ها و طرح هاي اصيل و مرسوم در فرهنگ ايراني است. اين اثر متضمن نوعي احترام، تمجيد و وفاداري به خطوط و جزئيات اصلي اين داستان غني و كهن ايراني است. احترامي كه اميدواريم درخور اثري چون شاهنامه يا كتاب پادشاهان باشد.
از بدو تشكيل اين شركت در سال ۱۹۹۷ مجموعه هاي سه قسمتي تحت عنوان مجموعه هاي اصيل، تاريكي و روشني و كشف الهام كه با اشكال كميك و طنزآميز طراحي و تصوير شده اند، از سوي اين شركت به بازار نشر عرضه شده است.اين شركت با هدف گسترش كتاب هاي كميك به صورت انيميشن مجموعه هاي تلويزيوني نيز ارائه كرده است. هايپروركس درنظر دارد توليدات فرهنگي خود را در ساير اشكال و روش هاي رسانه اي گسترش دهد.دست اندركاران اين شركت كار اخير خود كه نوعي نقل گرافيكي و الكترونيكي شاهنامه است را يكي از دو كار مهم و برجسته ترين آثار عرضه شده خود اعلام كرده اند.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |