دوشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۷۸
خبرسازان
Front Page

اسفند دود كنيد!
چشم بد دور يك كار تجربي ست؛ آنقدر تجربي كه كارگردانش معتقد است بايد از اجرايش زمان بگذرد تا بشود درباره اش قضاوت كرد
007383.jpg
عكس:علي اكبر شير ژيان
سعيده امين
شعاع نور ساطع از يك پروژكتور به شكل دايره روي زمين افتاده؛ دايره اي كه در مركز آن جوانكي ژنده پوش با كليدي كف پايش را مي خاراند و چشمانش به اين طرف و آن طرف دودو مي زند: اي لامروت يه گوشه چشمي به ما بنداز .
اين جوانك ژنده پوش ناصر قصه است؛ يكي از نقش هاي تئاتر چشم بد دور . از اسم نمايش پيداست كه ظاهري كوچه بازاري با نگاهي به تهران دهه 40 و 30 دارد. چشم بد دور حاصل 6 ماه تمرين 6 بازيگر تئاتر به كارگرداني امير امجد است؛ فرزين صابوني، عليرضا محمدي، علاء محسني، ياشار اميني، مريم معيني، فرانك ترابي و بازيگر نام آشناتر تئاتر و تلويزيون مهسا مهجور .
آدم هاي سايه روشن
صداي آكاردئون از گوشه سالن تئاتر بلند مي شود تا تماشاگران حاضر را به دهه 30 ببرد. صداي درشكه اي در كار نيست، اما چند شوفر تاكسي كنار خط منتظر مسافر نشسته اند و خاطرات خود را مرور مي كنند؛ اين اول داستان است. ديالوگ ها ابتدا نامفهوم و گنگ است و به مرور رنگ واقعي خود را پيدا مي كند.
عليرضا محمدي در نقش آقاي بختيار بيگي كه با مختصري گريم، مرد جاافتاده اي نشان مي دهد روي صندلي نشسته و روزنامه مي خواند و هيبت خموده آقا جلال با نقش آفريني علاءمحسني كه بيشتر به يك راننده تريلي 18 چرخ مي ماند، روي قطعه اي از يك خودرو خم شده و مدام به سيگار گوشه لبش پك مي زند. ياشار اميني در نقش برزو جوان سر به هوايي است كه يا مدام با يك راديوي خراب ور مي رود يا به گوشه اي از صحنه رفته و به برادر دختر مورد علاقه اش ناسزا مي گويد.
در آن سوي صحنه دو دختر به نام هاي سولماز و ساناز آمدن دختري به نام ليلا را سر سفره عقد انتظار مي كشند. سولماز كه نقش اش را مريم معيني ايفا مي كند، دختري سن دار از خطه شيراز است. ساناز (فرانك ترابي) از همه جوان تر است و مدام درباره پسر همسايه صحبت مي كند. محور گفت وگوهاي اين دو، دختري به نام ليلا ست كه نقش او را مهسا مهجور برعهده گرفته. ليلا نماد آرزو هاي دست نيافتني اين دو دختر است؛ نهايت آمالي كه زيرپاي تعاملات مردسالاران اجتماعي لگدكوب شده است. همه اجرا پر از نورهاي كم سو است؛ به طوري كه روي چهره آدم هاي صحنه، سايه روشني  نشسته كه كنايه از زواياي تاريك و روشن شخصيت آنها دارد.
تمام دكور صحنه  منحصر به يك پنجره با يك گلدان است و در سوي ديگر صحنه همان جايي كه مردان كنار خط تاكسي ايستاده اند، يك گرمابه است كه بر سر در آن نقش بسته: يا حق . در اين سوي صحنه كه پنجره و گلدان قرار دارد سفره عقدي با چند خنچه عقد كه نشان از وقوع يك پيوند دارد، پهن است. لباس ها، ضبط قديمي، آينه و شمعدان و در آخر صداي آكاردئون، تنها نشانه هاي گذر اين تئاتر به سال هاي دور نيست، بلكه زبان و نوع ديالوگ ها بيانگر سنت هاي اجتماعي گذشته است.
استفاده از برخي واژه ها كه در ادبيات قديم و در واقع در محاوره هاي گذشته به كار گرفته مي شد يكي از ويژگي هاي وقوع اين داستان در گذشته است.
داستاني در گذشته
امير امجد در اين نمايش، داستان را از دو مكان به طور موازي روايت كرده است؛ حكايتي از دو منظر زنانه و مردانه كه درست در مقابل هم و به صورت موازي خاطرات مردان و زنان در حول محور يك شخص را به تصوير مي كشد. امجد مي گويد: قصه تاريخ دقيقي ندارد، اما در گذشته مي گذرد. چهار مرد حكايت هاي آشنايي با يك زن را بازگو مي كنند كه هر كدام به نوبه خود حقي از آن زن را ضايع كرده اند. در سوي ديگر نمايش، همان زن با خاطراتي مبهم از اين مردان دست و پنجه نرم مي كند؛ خاطراتي كه خواسته يا ناخواسته به گوشه گمشده اي از ضمير ناخودآگاه زن رانده شده است .
در نيم ساعت اول نمايش، تماشاگر بمباران اطلاعاتي مي شود و گيج و سر در گم دنبال حلقه اتصال اين افراد به يكديگر و زن ها و مردها مي شود، اما درست در لحظه اي كه از اين جست وجوخسته مي شود، اطلاعات موزائيك وار كنار هم قرار مي گيرد؛ جرقه اي زده شده و حالا ديگر همه چيز براي تماشاگر روشن مي شود.
روايت
چهار مرد در ايستگاه تاكسي خاطرات خود را مرور مي كنند. چيزي هر چهار نفر آنها را آزار مي دهد. جواني از راه مي رسد كه مدام كف پايش را با كليدش مي خاراند. او كيسه اي را كه يكي از مسافرانش در تاكسي جا گذاشته با خود به همراه مي آورد. مسافر، پيرمردي بوده كه دنبال نشانه هايي از دختر گمشده اش مي گشته. درون كيسه يك لنگه كفش سفيد، يك ژاكت آبي و يك عكس از دختر است كه براي هر سه مرد آشناست.
در طرف مقابل، آرايشگاه زنانه اي است كه صاحب آن گذشته نامعلومي دارد. ليلا دو دختر ديگر را در آرايشگاه استخدام كرده كه تنها معناي حضورشان واگويه  كردن گذشته نوستالژيك ليلا است. تماشاگر در آخر پي مي برد اين دختران هم خود ليلا هستند. امجد مي گويد: جنس روايت در كار من اين است كه از وضوح پرهيز كنم. ما از بيان آشكار موضوع خودداري كنيم تا تماشاگر به نسبت درك شخصي خود از اين ماجرا برداشتش را بكند. ممكن است يك تماشاچي در كليت نمايش حتي يك حكايت روشن و معنادار پيدا نكند و ممكن است كه ديگري از هر لحظه آن به يك درك عميق برسد. به هر حال اين روايتي از يك رويارويي است؛ رويارويي يك زن و چهار مرد با خاطراتشان؛ حتي اگر آن خاطرات در باورهاي جامعه، گنگ و بي رنگ به نظر بيايد .
تفسير آزاد
خب، تاويل است ديگر؛ هر كس صاحب اختيار ذهنش است و مسئول درك خود از اتفاقات، نمي تواني بروي تالار مولوي و پاي نمايش امجد بنشيني و بعد بپرسي: خب اينكه گفتي يعني چه؟ سئوال ندارد.
هيچ كس به تو نمي گويد كه نمايش اميرامجد چه مي خواهد بگويد؛ خودت بايد بفهمي. اصلا او هم همين را مي خواهد: من همه آدم ها را از منظر تئاتر نگاه كردم. اشكال ندارد كه يك كارگردان، تئاتري روي صحنه ببرد كه تفسير داشته باشد. مي خواهم پاي تماشاچي بهتر به ميان ماجرا كشيده شود؛ اين نيست كه تماشاگر بنشيند گوشه سالن و يك روايت آشكار را تماشا كند و بعد برود خانه. من مي خواستم ذهن تماشاگر را درگير نمايش كنم؛ به خاطر همين نمايش من تفسير و تاويل دارد .
اميرامجد مدت هاست كه كار نقد مي كند. او نمايش ديگران را نگاه مي كند و بعد زواياي روشن و تاريك آن را مورد بحث قرار مي دهد اما براي خودش چطور منتقدي است؟ من از منظر يك تجربه به كارم نگاه كردم به همين خاطر هم اين تالار را انتخاب كردم. وقتي يك تجربه روي كاغذ مي آيد ايراداتي هم دارد. من وقتي كار را اجرا كردم، ايرادهايم را ديدم. بعد در طول اجرا به مرور ايرادها را برطرف كردم. اما در مورد اين نمايش بايد بگويم مي شد كه گزيده تر از اين هم اين نمايش رانوشت. مي شد زوائد را بريد و شكل خاص تري به آن داد. از طرفي براي آدمي كه ديگر در آن مقطع  زماني با ويژگي هاي فرهنگي اش زندگي نمي كند، درك اين نمايش كمي مشكل است . زمان روايت مربوط به سال ها قبل است كه در حال حاضر به ندرت مورد استفاده نمايشنامه نويس ها قرار مي گيرد. امجد قصد ندارد كه در نمايش هاي بعدي از اين زبان استفاده كند، اما نسبت به آن ارادت خاصي دارد: 4سال قبل اين نمايش را نوشتم و از آن زمان به بعد بارها آن را بازنويسي كردم. الگوي زباني اين نمايش تا حدودي فراموش شده است. نمونه اي كه من آن را الگو قرار دادم، مجموعه آثار اسماعيل خلج، نمايشنامه نويس دهه هاي 40 و۵۰است. اسماعيل خلج به نوعي خاص از زبان نمايش اعتقاد داشت كه بنا به دلايلي، نه خود و نه ديگران هرگز به آن بازگشت نداشتند. اين زبان قديم تهراني با قدري زبان جاهلي تلفيق شده و اين حاصل را داشته است. من يكي- دو بار متن نمايش هاي خلج را مطالعه كردم و چند اجرا از آنها را هم ديدم. سخت شيفته شكل پرداخت درام در آن شدم وسعي كردم در متني كه مي نويسم به آن حال و هوا برسم. البته ساختمان آثار خلج دچار يك جور پراكنده گويي است كه من سعي كردم در نمايشم آن را به يك انسجام برسانم . به هر حال اين كار تجربه اي است كه براي قضاوت درباره اش بايد چند سالي بگذرد؛ مدت هاست كسي به اين سبك و سياق نمايشي ننوشته و به همين دليل تاثير آن در ميان ساير آثار نمايش قابل مشاهده خواهد بود.

امجد كمال طلب
اميرامجد كارگردان جوان تئاتر، متولد سال 57 است. دانش آموخته رشته اي فني ست، اما تحت تاثير فضاي هنري خانواده اش كه بيشتر معطوف به حميد امجد نويسنده، بازيگر و كارگردان تئاتر است، وارد كار تئاتر مي شود. سال 77 دستيار برادرش در نمايش هاي نيلوفر آبي و پستوخانه مي شود، اما از سال 79 خود مستقيما به عنوان كارگردان وارد عرصه تئاتر شده و دو نمايش طعم آلبالو و ببخشيد ساعت چنده را روي صحنه مي برد. از آن به بعد او مستمرا به نقد و ترجمه پرداخته است. نمايش بانوان را سال 81 در جشنواره دانشجويي شركت داده اما اجازه اجرا نگرفته است تا اينكه سال 82 مجموعه مقام بهار را براي تلويزيون مي سازد و بعد كنار مي كشد تا كار ترجمه و نمايشنامه نويسي را دنبال كند. امجد داشتن گروه ثابت نمايشي را باتوجه به شرايط تئاتر كشور ، عدم تضمين مالي و مكان اجرا، بيشتر شبيه به يك ادا مي داند. امجد كارهايش را دوست دارد، اما بيشتر از همه، آن اثري را دوست دارد كه هنوز نوشته نشده است. او هنوز از خودش راضي نيست. چشم بد دور كه تا جمعه گذشته روي صحنه بود، نشان از پيشرفت قابل توجه امجد در فرمي است كه آن را دنبال مي كند.

پرتره: هنرمند
007425.jpg
هفت عكاس، پرتره هايي را كه از هنرمندان گرفته اند به نمايش گذاشته اند.
عكس هاي پرتره هنرمندان از هفدهم تا سي ام آذر در گالري نشر ثالث در معرض ديد عموم قرار گرفته است. اين پرتره ها، عكس هايي از آرش آزما، ساتيار امامي، كيان اماني، سينا جعفريه، ساجده شريفي، كاوه كوثري و حسن سربخشيان هستند. پيشنهاد اين نمايشگاه از سينا جعفريه بوده، حدود سه ماه پيش. دليل خاصي هم براي انتخاب افراد حاضر در نمايشگاه نمي آورد. دوستانم بوده اند و هركدام در زمينه  خاصي موفق . اما اين نمايشگاه، نمايشگاهي از پرتره هاي هنرمندان است. چرا هنوز بعد از اين مدت طولاني، تصوير هنرمندان روي ديوار مخاطب دارد؟ دليلي كه سينا مي آورد به موقعيت نمايشگاه برمي گردد؛ مكان اينجا فرهنگي است و قشري كه در رفت و آمدند هنرمند و هنردوست .
از ويژگي هاي اين نمايشگاه، محدوديت تعداد است. هر نفر سه عكس ارائه كرده. به جز ساتيار امامي كه عكس هايش با فرمي متفاوت و 5عدد در نمايشگاه است. آرش آزما در نمايشگاه، عكس هايي از جمشيدي(شاعر)، گل  محمد(كاريكاتوريست) و خود نگاره ارائه كرده. ساتيار امامي با 5عكس متفاوت، سراغ مسعود كيميايي، رخشان بني اعتماد، نيكي كريمي، پرويز پرستويي و آتنه فقيه نصيري رفته. كيان اماني دوربينش را روي چهره هاي علي نصيريان، عباس كيارستمي و محمد نوري زوم كرده. سينا جعفريه به سراغ محمود دولت آبادي، نصرت كريمي و محسن دايي نبي رفته؛ مرتضي احمدي، مهين بزرگي و اصغر بيچاره سوژه هاي عكاسي ساجده شريفي بوده اند. كاوه كوثري هم عكس هايش را از احمد اخوت، يك فيلسوف فرانسوي و پرويز كلانتري گرفته. مي ماند حسن سربخشيان كه هنرمندان موسيقي را عكس كرده.
قطع بيشتر كارها تقريبا يك اندازه است و اين طور كه سينا جعفريه به عنوان مدير پروژه مي گويد، عكس ها با سوژه سينما و موسيقي و ادبيات هستند. او مي گويد: سه ماه است كه سوژه را داريم . اين نمايشگاه از ساعت 4 تا 9 برگزار مي شود.

ما... خدا و اهل بيت(1)
در كوچه تفاوت
سيد محمد سادات اخوي
چانه مرد خندان حسابي گرم شده بود و تند تند حرف مي زد. مثل هميشه، باز روحمان را پرواز مي داد و مدام اصرار مي كرد كه حواسمان به مغز حرف ها باشد، نه پوستشان. يكي از دوستان كه حس مي كرد صداي گنجشك هاي درخت توت حياط ممكن است كلام او را قطع كند آهسته دستش را از پنجره بيرون برد و سنگي را به سوي گنجشك ها پرت كرد. ناگهان مرد خندان سكوت كرد. آرام سرش را بالا آورد و گفت:
- متشكرم... اما ديگه نمي تونم حرف بزنم... شما، موسيقي متن كلامم رو قطع كردين... .
بعد هم در سكوت، رفت!
(با الهام از زندگي علامه طباطبايي)
اول
ما، آن قدرها هم كه به نظر مي آيد، از هم دور نيستيم. لباس، نگاه و آدابمان بسيار متفاوتند اما درونمان يكي است... . يكي يكي كه نه، اما به هرحال مي توانيم دست كم در انتهاي اين كوچه ، به هم برسيم. شايد براي همين باشد كه سال ها است زنان و مردان پيرو دين هاي گوناگون، عاشق هم مي شوند و بي شناختن آداب كشور هم، سال ها در كنار هم زندگي مي كنند و گاهي چنان مهربان و عاشق، كه حتي هم كيشان شان نيز حسرت زندگي شان را مي كشند.
گفت وگوي كفر و دين، آخر به يكجا مي كشد
خواب، يك خواب است و باشد مختلف تعبيرها
دوم
محبت ، راز مشترك همه ما است. همين كه وقتي ديگران را-كه ممكن است دلمان را هم شكسته باشند- نمي بينيم و دلمان برايشان تنگ مي شود، معلوم مي كند كه نمي توانيم خودمان را فريب بدهيم و اين طور نشان بدهيم كه مي توانيم متنفر باشيم ... . نه! من كه نمي توانم؛ شما كه جاي خودتان ايد. نكته مهم اين است كه يا بايد مانند روان شناسان ريشه محبت را مبهم بدانيم و فقط ستايش اش كنيم يا بايد از نگاه هاي ديگر ببينيم و قلق محبت را پيدا كنيم(تا بتوانيم حفظش كنيم).
امام صادق(ع) معتقد است كه سه چيز، محبت را ايجاد مي كند:
فروتني (كه نمي گذارد آدم، مدام توي سر ديگران بزند و عيب هاي خودش را پيش از ديگران مي بيند. بنابراين آدم ها در كنارمان احساس امنيت و علاقه مي كنند).
سخاوتمندي(كه ديگران مي بينند با آنكه خودمان نيازمنديم، باز هم تلاش مي كنيم تا ببخشيم. يا خوب كه نگاه كنيم، مي بينيم كه همه آدم هاي اطرافمان بالاخره از محبت ما چيزي برده اند؛ پس آدمي دوست داشتني مي شويم).
و دينداري (آدم هاي ديندار براي هر چيز، تعريف مشخصي دارند و چون خودشان را تعريف كرده اند، نيازي نيست كنارشان پليس بگذاريد؛ خودشان رعايت مي كنند. براي همين رعايت كردن است كه در كل، زخم مي بينند، اما حاضر به تلافي نمي شوند؛ چون از خدا خجالت مي كشند با بنده هايش نامهربان باشند؛ البته اگر ديندار واقعي باشند!).
نسيم صبح فنا، تيغ بر كف ، استاده ست
نفس، چگونه برآرد چراغ هستي ما؟
سوم
نگاه ما به اشياي دنيا و اهالي اش، معمولي است. اگر به نظر ما خوبي شان خوبي و بدي شان، بدي باشد، آنها را خوب و بد مي بينيم. اغلب تقسيم بندي هاي ما هم اين طوري است؛ خوب ها و بدها... . حتي در بررسي  هاي دولتي و ملتي مان هم آدم ها را پاي تخته دنيا، اين طوري دسته بندي مي كنيم. اگر كسي در فهرست خوب ها باشد، او را به عرش مي رسانيم و بي آنكه ديده باشيم، همه خوبي هاي دنيا را در وجود او مي كاريم، اما خدا رحم كند به كساني كه در فهرست سياه دل ما نوشته شده اند! اگر خودشان را به سرچشمه زمزم هم برسانند، حاضر نمي شويم بپذيريم كه پاك شده اند . مي گوييد اغراق مي كنم؟ نگاه كنيد به انبوه آدم هايي كه يك بار (فقط يك بار) به خاطر اشتباه يا فريب، به راه كج رفته اند؛ بيچاره ها وقتي از زندان بيرون مي آيند، تا پايان عمرشان مارك سابقه دار مي خورند و حتي روشنفكرترين آدم ها هم حاضر نيستند كاري را به آنها بسپارند. تا هميشه هم طوري نگاه شان مي كنيم كه انگار هنوز معتاد يا خطاكارند. در نگاه دريايي و زلال خدا و اهل بيت براي همه آدم ها فرصت بازگشت هست.
شاه و گدا، به ديده دريا دلان يكي ست
پوشيده است پست و بلند زمين در آب...
چهارم
گروهي از بزرگان معتقدند كه اخلاق، نسبي است و نمي شود الگويي خاص را به عنوان آداب درست پذيرفت؛ چون ممكن است يك جور رفتار، در كشوري و فرهنگي ارزش و مناسب باشد، اما همان رفتار در جايي ديگر معنايي ديگر داشته باشد. گروه ديگر هم معتقدند اخلاق در همه جا يكسان است. هر دو گروه هم براي خودشان دليل مي آورند و مثال مي زنند و مدام با هم درگير قلمي اند. ما وارد دعواي نظريه ها نمي شويم. مي خواهم بگويم بسياري از ما با اينكه چشم داريم و مي بينيم ، هوش داريم و مي فهميم ، باز هم صبر مي كنيم تا چند نفر بشويم و كاري را (كه با همه وجود مي دانيم درست است) شروع كنيم. پيامبران الهي، هميشه تك بوده اند و تنها شروع كرده اند. از يك جاي ساده هم مي شود شروع كرد. به اطرافمان نگاه كنيم. آلود گي هاي فراواني به دست ما، پاك مي شوند و آدم هاي زيادي هستند كه وقتي ما شروع كنيم، به سوي مان خواهند آمد و ياري مان خواهند كرد.
شمعي بس است ظلمت آيينه خانه را
رنگين شود ز يك گل خورشيد، باغ صبح!
... و تا بعد:دنيا بازاري ست كه گروهي در آن سود مي برند و گروهي به دنبال زيان آنند (امام هادي).
خدا كند ما از گروه اول باشيم كه سعي مي كنند از هر فرصت كوچكي براي خوب بودن (حتي يك طرفه) استفاده كنند.
(شعرها از صائب تبريزي)
توضيح:از اين پس روزهاي زوج يادداشت هاي سيد محمد سادات اخوي را در اين ستون خواهيد خواند.

پرسوناژ
007389.jpg
مسعود ده نمكي
باورش شايد كمي سخت باشد، ولي واقعيت دارد؛ مسعود ده نمكي به زودي اولين فيلم بلند داستاني اش را مقابل دوربين خواهد برد. تا اين جايش با چيز عجيبي روبه رو نيستم، ولي خبر ادامه دارد؛ پيمان قاسم خاني اين روزها در حال نوشتن ديالوگ هاي فيلم است و محمدرضا شريفي نيا هم در حال انتخاب بازيگران.
مسعود پويا- سال گذشته در چنين روزهايي مستند فقر و فحشا سر و صداي زيادي به پا كرده بود؛ مستندي كه مسعود ده نمكي آن را پس از تحقيقات ميداني ساخته بود و پس از اينكه امكان نمايش رسمي پيدا نكرد، خيلي زود به بساط سي دي فروشان كنار خيابان راه پيدا كرد؛ آن هم نسخه اي كه اتفاقا كيفيت خوبي هم داشت. فقر و فحشا به خاطر انعكاس بي پرده برخي از زخم هاي عميق جامعه فيلم خبرسازي شد و كمتر كسي از كنارش به سادگي عبور كرد؛ از مقامات سياسي گرفته تا منتقدان سينمايي و وشايد مهمتر از همه كوچه وخيابان كه بخشي از مكالمات روزمره شان درباره فيلمي بود كه تهران را تكان داده بود.
نكته مهمتر اما پشت دوربين رفتن يك فعال سياسي بود. اينكه عضو سابق انصار حزب الله و سردبير نشرياتي چون شلمچه و جبهه و دوكوهه مديوم عوض كرده و به جاي قلم، دوربين را براي زدن حرف هايش انتخاب كرده بود. كدام استقلال؟ كدام پيروزي؟ نشان داد كه سينما واقعا دغدغه ده نمكي شده است؛ چهره اي كه شهرتش در عالم سياست باعث مي شد تا فعاليت هاي فيلمسازي او از سوي رسانه ها با حدت و شدت بيشتري دنبال شود.
ده نمكي در دومين مستندش، باز هم به سراغ موضوعي جذاب و جنجالي رفته بود؛ فوتبال و حواشي دامنه دار دو تيم پرطرفدار پايتخت. او كه در دهه 60 در يكي از باشگاه هاي تهران توپ مي زد و مي گويند همچنان يك استقلالي دوآتشه است، اين بار با امكانات و البته تجربيات گسترده تري پشت دوربين ايستاد.
مسعود ده نمكي كه نيويورك تايمز از او به عنوان مايكل مور ايران نام برد فاصله ميان يك فعال سياسي و منتقد اجتماعي تا مستندسازي كه دست روي سوژه هاي داغ مي گذارد را خيلي سريع حل كرد.
ده نمكي در سال 83 فيلمنامه اي به نام كيمياگران را در بانك فيلمنامه ثبت كرد؛ فيلمنامه اي كه با مشاوره هاي يوسفعلي ميرشكاك، سعيد دولي خاني و منوچهر هادي توسط ده نمكي نوشته شده است.
اين فيلمنامه كه حالا اخراجي ها نام دارد به گفته ده نمكي پر از فلاش بك و فلاش فوروارد است. اخراجي ها فيلمي جنگي خواهد بود با مايه هايي از طنز و البته عرفان كه قرار است با نگاهي تازه به جنگ همراه باشد. ده نمكي معتقد است براي تغيير نگرش حاكم بر سينماي دفاع مقدس بايد جسارت داشت؛ جسارتي كه ده نمكي قبلا ثابت كرده به اندازه كافي از آن برخوردار است.
ده نمكي پس از مذاكراتي كه سال گذشته با عليرضا شجاع نوري داشت در نهايت با حبيب الله كاسه ساز به عنوان تهيه كننده به توافق رسيد. فقط مي ماند اين مسئله كه او هنوز مجوز كارگرداني فيلم بلند ندارد؛ هر چند به پشتوانه فقر و فحشا و كدام استقلال؟ كدام پيروزي؟ صدور مجوز كارگرداني براي ده نمكي نبايد كار سختي باشد.
قرار است تعدادي از بازيگران شاخص و شناخته شده در فيلم تازه ده نمكي بازي كنند. ظاهرا بازي كاملا جدي ست و بايد ده نمكي را در قامت كارگردان سينما باور كرد.
نقدهاي متعددي درباره فقر و فحشا در مطبوعات به چاپ رسيد و خيلي ها فيلم را ديدند. كساني كه شايد در اين سال ها بسياري از توليدات سينماي ايران را اصلا نمي شناختند و شايد اصلا در اين چند سال به سينما نرفته بودند.با اين همه فقر و فحشا چنان كه ده نمكي انتظار داشت ديده شد؛ هرچند خودش مي گفت فيلم را براي آگاهي دادن به گروهي خاص ساخته است.

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |