يكشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۰
گامي ديگر تا نابودي بزرگترين تالاب خوزستان
هورالعظيم، قرباني جنگ و نفت
006342.jpg
معصومه صفايي
تالاب انزلي كه نه زير خمپاره و توپ بود و نه مين گذاري شده بود، ديگري اميدي به احيايش نيست، واي به هورالعظيم كه 8 سال را زير آتش جنگ تحميلي سپري كرده است.
هورالعظيم در گذشته اي نه چندان دور، بزرگترين تالاب خوزستان و مهمترين تالاب خاور ميانه بود؛ تالابي بين المللي كه از بخت بدش در مرز ايران و عراق واقع شد و طعم تلخ روزهاي سخت جنگ تحميلي را نيز چشيد.
هورالعظيم در محل تلاقي رودهاي كرخه، دويرج و اروندرود شكل گرفته است. عرضش متغير است، ولي طولش به 100 كيلومتر هم مي رسد. اين تالاب از غرب به رودخانه دجله در عراق و از شرق به جلگه ايران منتهي مي شود و در خاك عراق از جنوب تا دجله و از شمال تا نزديكي شهر عماره ادامه دارد. در خاك ايران شهرهاي بستان، سوسنگرد و هويزه در ساحل اين هور واقع شده اند.
روزگاري اين هور منشا حيات و زندگي بود، چه براي مردم محلي كه ارتزاقشان در ارتباط مستقيم با اين تالاب بود و چه حيات وحشي كه حالا ديگر كمتر اثري از آن در اين منطقه به چشم مي خورد. حاشيه هاي كم عمق هورالعظيم قبل از روزهاي سخت جنگ چراگاه گاوميش ها و مامن مردم محلي بود. گوشه گوشه اش پر از چپرهاي دست ساز آبي از جنس ني بود كه گاه و بي گاه سرپناه مردمي مي شد كه حتي بعد از پايان جنگ هم ديگر نتوانستند به زادگاهشان بازگردند. ديگر سواحل و آب هاي كم عمق هور مثل گذشته پذيرايشان نبود. كوچك ترين حركت و ارتعاش ناگهاني، تن هور را بيش از پيش مثله مي كرد. ديگر هور ميدان مين بود، انفجار پشت انفجار. از سوي ديگر ساخت سد روي رودخانه هاي مشروب كننده اين هور يعني كرخه، نسيان، سابله،  بستان و دجله و فرات، ورودي آب اين تالاب را به حداقل رساند. در 40 سال گذشته تركيه و عراق بيش از 30 سد بزرگ روي دجله و فرات تاسيس كرده اند. كانال آب صدام هم از بهره برداري هاي بي برنامه ديگري ست كه نقش بسيار مهمي در تخريب اين تالاب بين المللي داشته است. البته در اين ميان برداشت و آبگيري هاي ايران از دو سد دز و كارون را نيز نمي توان ناديده گرفت. هرچند كه از ابتدا قرار بود اين پروژه منطبق بر يك طرح آمايشي و با انجام ارزيابي هاي زيست محيطي به اجرا دربيايد، ولي ارزيابي اين پروژه هم مثل بسياري از پروژه هاي ديگر روي كاغذ به بايگاني رفت و هورالعظيم چنان شد كه امروز وسعتش نسبت به 30 سال گذشته به يك نهم تقليل يافته است.
تالاب بزرگي كه در گذشته تنها يك سومش در خاك ايران بود، حالا تنها بخش زنده اش به 100 هزار هكتار هم نمي رسد، اما هنوز هم هر ساله ميزبان بيش از 500 هزار قطعه پرنده از 200 گونه مختلف است كه براي زمستان گذراني به ايران مي آيند.
اما هورالعظيم به دليل آثار تخريبي مداوم با وجود غناي زيستي بي نظيرش، در لبه پرتگاه نابودي قرار گرفت، حتي برنامه محيط زيست سازمان ملل متحد (UNEP) نيز به طور رسمي نسبت به احتمال نابودي كامل اين تالاب به ايران اخطار داد؛ هشداري مبني بر احتمال دچار شدن هورالعظيم به سرنوشت درياچه آرال و جنگل هاي آمازون؛ فجايعي كه هيچ گاه از كتاب جدال انسان با مام زمين پاك نمي شود. در اين هشدار آمده بود فاجعه اي ديگر در راه است، البته ايران نيز به منظور احياي هورالعظيم و بازگرداندن آن با شركت ژاپني جايكا كه پيش از آن پروژه كاهش آلودگي هواي تهران و احياي تالاب انزلي را هم در دست اجرا داشت، قرار و مدارهايي گذاشت. يوريكو كاواگوچي وزير امور خارجه ژاپن- نيز آمادگي كشورش را براي كمك به ايران در جهت همكاري به منظور بازسازي تالاب جنگ زده هورالعظيم اعلام كرد، اما ديري نگذشت صدام كه نقش مهمي در تخريب اين تالاب ارزشمند داشت با اتخاذ سياست هاي غلط، بار ديگر عراق را درگير جنگ كرد. اين بار نوبت آمريكا بود؛ آمريكا كه پايش بر عراق باز شد، آتش سوزي بخشي از نيزارها و ورود آلودگي ناشي از انفجارها، رهاوردي بود تا هورالعظيم بيش از پيش به مرز نابودي كشانده شود.
حالا هم كه جنگ خاتمه پيدا كرده، در پي سياست هاي توسعه طلبانه آمريكا قرار است ساحل غربي هورالعظيم به جاي تبديل شدن به محلي امن براي پرندگان مهاجر به منطقه اي توريستي تبديل شود. شركت بكتل آمريكا كه متعلق به معاون رئيس جمهور آمريكا يعني ديك چني  ست، اعلام كرده كه قصد دارد در استان مسيان عراق شهرك گردشگري ايجاد كند.
اين شهرك قرار است ونيزعربي نامگذاري و در كنار مرز آبي عراق با استان خوزستان ايران احداث شود.
درباره اهداف اين شركت توريستي در منابع خبري عراق چنين آمده است: اين شركت آمريكايي روي آب هاي هورهاي كم عمق عراق، هتل و مراكزي براي تفريح بويژه مراكز فساد و قمار داير خواهد كرد . و اما موضع محلي ها در برابر اين قبيل تصميمات آمريكا؛ يكي از منابع محلي در مسيان عراق در اين باره مي گويد: به آمريكا اجازه نمي دهيم زندگي هورنشينان منطقه كه يك بار صدام آن را به هم زد، براي دومين بار به هم بزنند .
در هر حال اين طور كه به نظر مي رسد سياست هاي بشردوستانه جورج بوش كه از همان روز اول پيروزي اش در انتخابات آمريكا به دليل موضع جنگ طلبانه و غيرزيست محيطي اش آه از نهاد طبيعت دوستان بلند كرد، هورالعظيم را هم بي نصيب نخواهد گذاشت، البته قول وقرارهايي بين ايران و عراق در رابطه با همكاري در جهت احياي تالاب هورالعظيم در نخستين نشست فني سه جانبه ايران،  عراق و برنامه محيط زيست ملل متحد (UNEP) رد و بدل شده بود، حتي با بررسي علمي و كارشناسي بر وضعيت موجود تالاب هورالعظيم، پيش بيني هايي نيز به منظور همكاري هاي سه جانبه و برآورد خسارت هاي ناشي از جنگ در اين منطقه صورت گرفته بود، حتي عراق نيز كه تاكنون عضو هيچ يك از پيمان هاي زيست محيطي دنيا نبوده، قرار شد به كنوانسيون رامسر يعني كنوانسيون حفاظت از تالاب ها بپيوندد. در اين نشست، تصميماتي نيز در رابطه با ايجاد يك سيستم پايش مناسب در زمينه بررسي خسارات زيست محيطي در منطقه و نيز برگزاري دوره هاي آموزشي مشترك در مورد مديريت تالاب اتخاذ شد، اما اينكه مقامات عراقي تا چه حد در اجراي قرار و مدارها دست و بالشان باز است، هنوز مشخص نيست؛ ظاهرا بايد منتظر اوامر بالادست ها بمانند.گذشته از اين مسائل كه بيشتر جنبه سياسي دارد، آنچه بيش از همه بر نگراني ها مي افزايد، باز شدن پاي دلالان نفت به اين منطقه است. استحصال نفت از بخش هاي خشك تالاب و احداث چاه هاي نفت در بستر هورالعظيم،  تمام اميدها را نااميد خواهد كرد. اگر تاسيسات نفتي در قسمت هاي خشك تالاب كه اميد مي رفت روزي با برنامه اي مدون و با اتخاذ سياست هاي درست، دوباره به بزرگترين تالاب خوزستان و مهمترين تالاب خاورميانه تبديل شود،  برپا شود، ديگر هورالعظيم قامت راست نخواهد كرد و ديگر رنگ زندگي به خود نخواهد ديد.

تالاب 7 ميليارد دلاري
وسعت تالاب هورالعظيم در مجموع 450 هزار هكتار است. مجامع بين المللي ارزش اقتصادي هر هكتار از اين تالاب را 14 هزار و 600 دلار برآورد كرده اند. درآمد ساكنان 30 روستاي حاشيه اين زيستگاه از محل دامداري و صيادي در اين تالاب سالانه بيش از 400 ميليارد ريال است. طبق آمار موجود، پيش از شروع جنگ تحميلي يكهزار شكارچي پرنده و بيش از 3 هزار ماهيگير از منابع پروتئيني اين تالاب ارتزاق مي كردند كه عايدات مالي اين بهره برداري به بيش از 33 ميليارد ريال در سال مي رسيد.
مردم محلي به دليل استفاده از ني اين تالاب نيز به لحاظ اقتصاد محلي بسيار به آن وابسته اند. از اين ني ها علاوه بر اينكه به منظور تامين نياز علوفه دامي بخصوص براي گاوميش ها استفاده مي شود، در ساخت حصير، گبه و حتي در كارخانه هاي فيبرسازي، مقواسازي و توليد حصير نيز استفاده مي شود.

كوتاه
تنها سرپناه اين حيوانات در جهان وحش، آسمان نيلي رنگي ست كه اكنون به غرش ابرهاي سياه، باراني ست و چشمان اينان در انتظار آفتاب بر طاق آسمان دوخته شده است
006333.jpg
006336.jpg
006381.jpg

همچنان تلاش براي خاويار
ظاهرا نسل ماهي خاويار كاسپين واقعا رو به انقراض است. در گزارشي از بي بي سي آمده است با اين حال كه اكنون فصل وفور ماهي خاويار يا همان استروژن در درياي كاسپين است، اما يكي از ماهيگيران 40ساله ايراني مي گويد كه در دو ماه گذشته تنها يك ماهي صيد كرده است. او اميدوار است كه باد به ياريش بيايد و امواج دريا ماهي ها را روانه تور او كند. اما فعلا كه تنها سهمش از دريا تكه اي چوب و كفش و لباس هاي پاره است. صيد و صيادي هاي غيرقانوني در آب هاي محصوري كه ظرفيت بسيار محدودي دارند و ماهي كه براي قابليت زاد و ولد حداقل به 10 سال زمان نياز دارد از يكسو و آلودگي هاي شيميايي و نفتي درياي كاسپين از سوي ديگر جمعيت اين گونه ماقبل تاريخي را به ورطه نابودي كشانده است. هرچند كه آمريكا چندي پيش ورود ماهي بلوگا يا همان فيل ماهي را ظاهراً براي اعتراض به برداشت بي رويه خاويار از اين درياچه ممنوع اعلام كرد، اما بلوگا تنها يك گونه ازشش گونه است و در ضمن آمريكا تنها بازار خاويار كاسپين نيست تا بتواند تاثير چنداني بر كاهش صيادي به منظور استحصال خاويار در اين منطقه داشته باشد. تازه بر فرض هم كه قوانيني به منظور جلوگيري از صيد ماهيان خاوياري كاسپين تنظيم شود كما اينكه تنظيم هم شده است، قاعده و قانون تنها متوجه صيادان مجازي ست كه ظاهرا چندان هم نقش مهمي در بازار خاويار ايفا نمي كنند. آنچه واضح است مافياي خاويار قوي تر از آن است كه خود را در قيد و بند چنين محدوديت هايي قرار دهد.

اردك سرسفيد، بعد از 25سال
از آخرين باري كه حضور اردك سرسفيد- گونه اي ناياب در معرض خطر انقراض- در استان گيلان به ثبت رسيده حدود 25سال مي گذرد. بعد از سال 1980 ديگر نه مردم محلي و نه كارشناسان اثري از اردك سرسفيد با نام علمي Oxyura leucocephala نديدند، اما امسال گروهي از كارشناسان محيط طبيعي و تنوع زيستي استان گيلان اعلام كرده اند، چند قطعه از اين گونه مرغابي را در آب هاي پناهگاه حيات  وحش سرخانكل ديده اند. اردك سرسفيد كه درگذشته در جمعيت هاي بسيار خوب، در فصل زمستان براي زمستان گذراني  از عرض هاي شمالي كره زمين به آب هاي شمال گيلان مي آمد، به دليل از بين رفتن زيستگاه، جمعيتش بسيار كم شده است.
بهره برداري هاي كشاورزي و ورود آلودگي هاي متعدد از قبيل سموم و كودهاي شيميايي به تالاب هاي محل زيست و مهاجرت اين گونه، جمعيت آن را بشدت در معرض خطر انقراض قرار داده است.
اردك سرسفيد معمولا در نزديكي سطح آب پرواز مي كند. بيشتر در كنار آب هاي لب شور تالاب ها و درياچه ها ديده مي شود. حدود 46 سانتيمتر طول دارد و دم سيخ مانند و باريكش را معمولا بالا نگه مي دارد به طوري كه پوش پرهاي زير دمش كاملا ديده مي شود. گردن كوتاه و منقار بزرگ و كلفتي دارد. چانه و گلوي اين گونه سفيد و بدنش قهوه اي مايل به خاكستري ست.

با محيط بان
نبردباپلنگ
006417.jpg
محيط  بان داوود مشايخي/آذربايجان غربي- خردادماه 1382 بود كه براي انجام ماموريت به همراه دو نفر از محيط  بانان پاسگاه آقكند به طرف روستاي مندجين حركت كرديم. وارد روستا شديم. بعد از گفت  وگو با مردم محلي و مشورت با آنها، به همراهي چند نفر از اهالي روستا براي سركشي به سمت شكارگاه  هاي منطقه به راه افتاديم. چند ساعتي از گشت ما در منطقه گذشته بود كه به محلي به نام موسي باغ رسيديم.
اين منطقه دقيقا بالاي دره  اي قرار گرفته كه منتهي به سيلاب است. به همين دليل ما در همان ابتداي دره به دو گروه تقسيم شديم و از كناره  ها به سمت بالا حركت كرديم. من با فاصله  اي حدود 10 متر از سمت راست ديگران به طرف تخته سنگي بزرگ در حال حركت بودم. براي تسلط بيشتر و ديد كافي بعد از رسيدن به تخته  سنگ، بالاي آن رفتم. به محض رسيدن به بالاي تخته سنگ، متوجه كمين پلنگي شدم كه برق  آسا به من حمله كرد.
اين اتفاق آنقدر سريع افتاد كه من حتي فرصت نكردم دست به اسلحه  ام ببرم. بناچار با حيوان درنده درگير شدم. تنها كاري كه در آن موقعيت توانستم انجام بدهم اين بود كه از دوستانم بخواهم تيراندازي هوايي كنند.
دوستانم هم بدتر از من غافلگير شده بودند و خشكشان زده بود و بدون اينكه بتوانند حركتي به خود بدهند، خيره به درگيري من و پلنگ نگاه مي  كردند و من همچنان با پلنگ درگير بودم.
در اين گيرودار پلنگ براي گرفتن گلويم مرا دور زد و به طرف گردنم حمله  ور شد. من هم بناچار دست چپم را جلو دهانش گرفتم و پلنگ هم كه انگار منتظر چنين فرصتي بود، بلافاصله دست من را محكم در دهانش گرفت. مثل اينكه طعمه  اي در دهانش باشد، چابك به پايين تخته  سنگ پريد و من را هم محكم به زمين كوبيد.
ديگر هيچ اميدي به زنده ماندن نداشتم. دوستانم هم همچنان مبهوت ما را نگاه مي  كردند. براي آخرين بار فرياد زدم: پلنگ مرا مي  كشد، تيراندازي هوايي كنيد . بالاخره يكي از همراهانم به خودش آمد و تيري شليك كرد. پلنگ  با صداي شليك گلوله جا خورد و براي يك لحظه از من غافل شد و اين فرصتي بود تا اسلحه را از ضامن خارج كنم. در تمام مدت درگيري، حيوان سفت و سخت اسلحه را چسبيده بود. انگار مي دانست كه من بدون اسلحه هيچ كاري از دستم بر نمي آيد. واقعا كه انسان چه موجود ناتواني ست نه پنچه اي قوي دارد و نه دندان تيز، حتي زور بازويش هم چندان كه فكر مي كند كارساز نيست .
شايد تنها برتري انسان بر ديگر مخلوقات خداوند قدرت تعقل آن باشد كه مثلا اسلحه را براي دفاع از خودش ساخته است وگرنه بدون قدرت تفكر نسل انسان هم تا حالا اگر منقرض نشده بود قطعا در خطر اقراض بود.
اما ديگر احتياجي به شليك من نبود. شليك فشنگ و صداي گلوله و بوي باروت پلنگ را آنقدر وحشت  زده كرده بود كه حيوان بي درنگ پا به فرار گذاشت. در همين لحظه متوجه همكارانم شدم كه حيوان را هدف گرفته بودند و قصد تيراندازي به آن را داشتند. فرياد زدم: نزنيد، فقط تيراندازي هوايي كنيد . پلنگ دور شد و من سعي كردم خودم را از زمين بلند كنم كه متوجه شدم دست چپم حركت نمي  كند.
در اولين لحظه فكر كردم حتما دستم قطع شده، اما نه؛ فقط از ناحيه ساعد شكسته بود و بشدت هم خونريزي داشت. دستم ،كاملا به جهت مخالف برگشته بود. اسلحه را زمين گذاشتم و با دست راست قسمت شكسته را گرفته، سعي كردم آن را صاف كنم؛ كمي صاف شد. از دوستانم خواستم تا براي جمع و جور كردن دستم، آتلي از چوب درست كنند و با استفاده از پيراهن تكه  تكه  شده  ام آن را به دستم ببندند. هوا گرم بود و فاصله ما تا خودرو نسبتا زياد، اما چاره  اي نبود. با دست شكسته و بدني زخمي به راه افتادم. خونريزي داشتم و پياده  روي برايم خيلي مشكل بود. هر 15-10دقيقه توقف مي  كرديم و من استراحت مي  كردم. دوستانم هم طوري كنار من مي  ايستادند كه كمتر آفتاب بخورم.
بالاخره به هر زحمتي بود به ماشين رسيديم و من را به بهداري روستاي آقكند رساندند. از آنجا هم به وسيله آمبولانس به بيمارستان ميانه منتقل شدم. حدود پنج ساعت تا رسيدن به بيمارستان در راه بوديم. 10 روز در بيمارستان بستري شدم و بعد از عمل جراحي روي دستم و پلاتين  گذاري، مرخص شدم. حالا هم يادگاري آن حادثه يعني ازكارافتادگي انگشت اشاره دست چپم را هميشه به همراه دارم.

هنر زنده ماندن
آتش ، ناجي شما
محمدرضا محمدي - طبيعت وحشي گاهي انسان را تا ورطه مرگ مي كشاند و تنها در اين هنگام تو هستي و طبيعت. باران و برف شديد خطري ست كه هر لحظه در كمين طبيعت گردان است، بخصوص آنان كه براي تماشاي حيات وحش وارد منطقه مي شوند. زمستان فصل بسيار مناسبي براي مشاهده حيوانات در جهان وحش است، برف هاي سنگين در ارتفاعات شكار را به مناطق پست و گرم تر مي كشاند و همچنين حركت وحوش در برف بسيار كند و آرام است. اگر به اين منظور وارد طبيعت شديد بدانيد كه بايد آماده برخورد با هرگونه خطري باشيد. در شرايط نامساعد آب وهوايي پيدا كردن يك سرپناه و روشن كردن آتش از اولين اقداماتي ست كه بايد در نظر داشته باشيد. يك طبيعت مرد، آتش را دوست خوب خود مي داند، چرا كه گرماي لذتبخش آن نه تنها او را از يخ زدگي در بوران نجات مي دهد بلكه به كمك آن از شر حيوانات درنده در امان خواهد بود. سرمازدگي در هواي سرد مرطوب و برفي مشكل بزرگي ست و شما بايد دست ها و پاهاي خود را خشك نگهداريد. براي اين منظور آتش را مهيا كنيد. پس از آنكه پناهگاه مناسبي را يافتيد، محل برپايي آتش را با دقت تعيين كنيد. اين محل بايد با فاصله مناسبي از درخت و روي يك بستر كاملا پاك شده و خشك انتخاب شود. سنگ و الوار يك تكه بستر مناسبي براي آتش هستند البته از سنگ ها و صخره هاي پرمنفذ استفاده نكنيد چرا كه در اثر حرارت منفجر مي شوند. علف ها و خار و خاشاك را از محل مورد نظر پاك كنيد چرا كه جرقه هاي آتش براحتي به شاخ و برگ درختان رسيده و آن را مي سوزاند. هرماده قابل اشتعالي را كه در اطرافتان هست جمع آوري كنيد؛ تركه هاي كوچك، خرده هاي چوب، پوست درختان، برگ هاي خشك، ميوه درخت كاج، علف، دستمال كاغذي، فضولات حيوان و تنه درختان هرچند كه بيرون آنها خيس باشد براي روشن كردن آتش بسيار مناسبند.
فندك هاي پيسوله اي كه با گاز بوتان بي خطر پر شده اند براي روشن كردن آتش بسيار كاربرد آسان تري دارند. كبريت هاي چوبي به دليل آنكه در برف و باران خيس مي شوند خيلي مناسب نيستند. از پشم شيشه نيز براي افروختن آتش مي توانيد استفاده كنيد. پشم شيشه را روشن كرده و به آرامي آن را فوت كنيد و سپس تكه چوب هاي باريك و كوچك را روي آن قرار دهيد و كم كم چوب هاي بزرگتر را براي ثابت شدن آتش روي آن بگذاريد. (در لايه داخلي كيسه خواب و كاپش گاهي از پشم شيشه استفاده مي شود). البته بهتر آن است كه در اين فصول يك جعبه الكل جامد به همراه داشته باشيد تا براحتي يك آتش آماده و افروخته مهيا كنيد. هميشه چوب ها را به شكل مخروطي روي هم بگذاريد، چرا كه اكسيژن لازم بدين ترتيب از زير وارد شده و آتش شما خفه نمي شود. كم كم تكه هاي بزرگتر چوب را روي آتش كه حالا ثابت شده قرار دهيد. آتش را كوچك و همواره روشن نگه داريد تا در مصرف چوب ها صرفه جويي شود.

حيات وحش ايران
عروس غاز
گونه: Branata ruficollis
جنس: Branata
زيرخانواده: غازها (Geese)
خانواده: Anatidae
راسته: مرغابي سانان Anseriformes
رده: پرندگان Aves
006414.jpg
غازها از قوها كوچك تر بوده و پاها در وسط سطح شكمي آنها قرار دارد. غازها چرنده (Grazer) بوده و از گياهان آبزي و خشكي در مزارع كشاورزي تغذيه مي كنند. عروس غاز، كوچك ترين و رنگي ترين گونه در ميان خانواده غازهاست. سينه بلوطي رنگ و پر و بال سياه و سفيد او با يك نوار پهن سفيد در پهلوها او را از ساير غازها متمايز مي سازد. نر و ماده در عروس غازها هم شكلند. پرنده اي مهاجر است كه در شرايط آب و هوايي مناطق سيبري از ارديبهشت تا خردادماه جوجه آوري مي كند؛
4 تا 5 تخم مي گذارد و پس از 25 روز، جوجه ها سر از تخم بيرون مي آورند. در زمان هاي نه چندان دور، دسته هاي نسبتا بزرگي به سواحل شمالي كشور و آذربايجان و خوزستان مهاجرت مي كردند كه در سال هاي اخير گزارش هاي پراكنده اي به گوش مي رسد. در سيبري روباه هاي قطبي، دشمن شماره يك عروس غازها هستند؛ همزيستي مسالمت آميز شاهين ها و سارگپه ها با عروس غازها در كنترل جمعيت روباه ها به احياي نسل اين گونه، كمك زيادي كرده است.

سفر و طبيعت
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |