چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۵۱
صبحي پاييزي در پشت صحنه مجموعه يك مشت پرعقاب
مرگ در ساختمان ميدان هفت تير
005724.jpg
عكس ها: محمدرضا شاهرخي نژاد
نگارمفيد
وقتي وارد مي شوم به جز شلوغي و ازدحام فضا، متوجه اتفاق خاصي نمي شوم. آدم ها مي روند و مي آيند. يكي، چند تا چوب دستش گرفته ومي برد در اتاق آخري و ديگري نشسته روي كاناپه سياهي كه جلو در ورودي ست. فرامرز روشنايي، روابط عمومي فيلم، برگه اطلاعات اوليه سريال را دستم مي دهد. يك روز، اين خانواده چون تني واحد بود. يك روز، يك مرگ، يك شك،  اين خانواده را دوپاره كرد. يك روز، وسوسه انتقام، قلب جوان را تسخير كرد. يك روز جوان براي انتقام به شكار عقاب رفت. روز ديگر جوان با يك مشت پرعقاب بازگشت .
بعد از اينها، در همان برگه توضيح داده اند كه متن فوق خلاصه داستان مجموعه يك مشت پرعقاب به كارگرداني اصغر هاشمي ست كه تصويربرداري آن، روز 29 شهريور در خانه اي در خيابان جمالزاده، همزمان با روز ولادت حضرت قائم(عج) با مديريت تصويربرداري مسعود كراني و با حضور حامد بهداد وخزر معصومي آغاز شد.
اما اينجا طبقه سوم ساختماني قديمي در خيابان ملايري پور، حوالي ميدان هفت تير است و از اولين روز شروع فيلمبرداري بيشتر از 50 روز مي گذرد. روي در آشپزخانه شان برگه اي چسبانده اند و تاريخ 18 آبان ماه رويش نوشته شده. در حال فيلمبرداري قسمت چهارم سريال هستند. گروه تداركات از 6:30 صبح آمده اند و گروه گريم 7 صبح. حامد بهداد با گريم عجيب و غريبش با كت چرم مشكي كوتاه و سبيل كم پشت، در حال sms زدن با موبايلش است. حامد بهداد را در تلويزيون با سريال سايه آفتاب مي شناسيم. اين طرز لباس پوشيدن و فرم چهره اش ربطي به جوان هاي امروزي پايين شهر ندارد. مهين نويدي - طراح گريم سريال - مي گويد: گريم و تيپ سازي ها مربوط به سال 56 است. آن موقع آقايان پشت موهايشان بلند بوده و چكمه هاي بلند مي پوشيده اند و سبيل رشته اي داشته اند، اما نه هميشه. مشخصه خانم ها هم ابروهاي بلند و باريك بوده .
شلوغي و وضعيت مبهمي كه از بدو ورود مي ديدم كمي مشخص تر شده. آدم ها كارهايشان را بلدند. در اتاق طراحي صحنه، دارند طرح هاي خاصي را كه روي مقوا كشيده اند، قيچي مي كنند. اين طرف تر برنامه ريز سريال دارد چايي مي خورد، مجتبي خادم زاده از 2 ماه طول كشيدن پيش توليد سريال صحبت مي كند. از اوايل مرداد پيش توليد شروع شد تا آخر شهريور. ما مشكل سناريو داريم. تغييرات سناريو و بازنويسي اش همزمان انجام مي شود . داستان در سال هاي 57-56 مي گذرد.
توضيحات اصغرهاشمي (كارگردان): داستان سريال يك ملودرام خانوادگي ست با ماجرايي معمايي- جنايي. يك دختر در داستان مي ميرد، اول همه فكر مي كنند خودكشي كرده، اما بعد معلوم مي شود كه قتلي انجام شده . شخصيت هايي كه حقيقت را پنهان مي كنند جزو ويژگي هاي سريال هستند. يك عده حقيقت را پنهان مي كنند و يك عده در جست وجوي حقيقتند. چالش بين شخصيت هاي اصلي فيلم، در همين تفاوت خلاصه شده. سريال با يك قتل شروع مي شود. يك قتل اتفاق افتاده و بقيه شخصيت ها در پي كشف اين رازند كه علت مرگ چيست؟
رضا كيانيان متهم اصلي پرونده است. كسي كه احتمالا در قتل نقش داشته، اما هنوز معلوم نيست. كيانيان كه نقش شوهرخواهر مقتول را بازي مي كند، با كراوات روشن و تركيب لباس آبي و سورمه اي در اتاق گريم نشسته. با هرمز هدايت پدر خانواده- صحبت مي كند. حاتمي كيا، خيلي بدش مي آيد كسي جوك تركي تعريف كنه! هرمز هدايت متولد سال 23 است. دوران جواني اش را در سال هاي 57-56 گذرانده و آن فضا يادش مي آيد؛ حداقل راحت تر از بقيه. ديروز يادداشتي به هاشمي دادم. در ارتباط با واژه ها بود. واژه هاي خاص ادبيات فلان فرد يا فلان گروه؛ واژه هايي كه آن موقع استفاده نمي شد، ولي توي سناريوي ما بود .
نويسنده سريال فرهاد توحيدي ست؛ فيلمنامه نويسي كه دو بار پيش از اين با اصغر هاشمي كار كرده؛ مجردها و آپارتمان. آپارتمان هم با تركيب مثلث گونه توحيدي، هاشمي و خوش رزم (تهيه كننده) شكل گرفت. در اين سريال هم، چنين تركيبي را مي بينيم. حامد بهداد در حال تمرين است. شهرام شاه حسيني، دستيار اول كارگردان او را مي برد تا تمرينشان شروع شود. شوكه شدنم داره، دو ساعت با همه بحث مي كرديم، وقتي خلعت يه حرفي رو بزنه ردخور نداره . چند قدم جلو مي آيد و در حين حركت جمله اش را تكميل مي كند: دكتر گفته اصلا بعيده كه مهشيد حامله بوده باشه . مثلا به عنوان برادري كه كمي از مقتول بزرگتر است، رفته پيش شوهرخواهرش تا سر از حقيقت دربياورد. بالا و پايين مي پرد و اداهاي ورزشكاري دارد. حركت هايش قبل از تمرين اصلي مثل ورزشكارهايي ست كه خودشان را براي مسابقه گرم مي كند. همه آدم ها جلوي دوربين مثل خودشان هستند. نقش هاي آدم ها، هميشه شبيه خودشان مي شود . وقتي با بهداد درباره همين حركات صحبت مي كنم، جوابي كه مي گيرم، اين است. اصغر هاشمي كه پشت مونيتور نشسته، بلند مي شود، مي آيد طرف حامد و او را به اسم كوچك خطاب مي كند اينجا يك جمله اضافه كن. مثل اينه كه يه پارچ آب ريخته باشن روي سرم؛ يخ كردم . به تمريناتش اين هم اضافه مي شود. هر از چند گاهي صدابردار بلند مي گويد: بيرون ساكت . اينها در يك اتاق 12 متري مشغول فيلمبرداري هستند. يك ميز 12 نفره هم جلويشان است. ميز و صندلي ها تيره اند، يعني مشكي اند. لباس ها هم اكثرا تيره است. نور را هم با چراغ هاي بزرگي تامين مي كنند كه با مقواها و پارچه هاي سياه پوشيده شده. حامد! فكر كن بابات هم روي آن صندلي نشسته . حامد بهداد دو- سه جمله اي كه مدام تمرين مي كند را چند بار خراب مي كند. بايد در چشم هاي شوهرخواهرش كه مثلا پشت ميز نشسته نگاه كند، اما رضا كيانيان خارج از اين اتاق 12 متري ست و در اتاق روشن و خنك تري كه ميزهايش را به هم وصل كرده اند ايستاده. روي همه ميزها را پلاستيك مي پوشانند و قاشق و چنگال رويش مي گذارند. بازيگري كه به خاطر فيلم هاي دوران سركشي و بچه هاي خيابان   و كيف انگليسي ، چهره اش در تلويزيون برايمان غريبه نيست، تكيه داده به ديوار اتاق روشن تر. مخاطب تو نمي خواد بدونه من چي مي گم. مي خواد ببينه اينجا چه خبره؟ اينجا رو ببين . يكي از چنگال هايي كه روي ميز است را برمي دارد. دست بزن؛ اينها تيزه، دست ما را مي برد . دسته چنگال تيز است. ببين ميز را چيده اند، اما آنها هنوز درحال فيلمبرداري هستند، غذا سرد مي شود . آن اتاقي ها هم آزاد مي شوند، وقت ناهار است. سبزي پلو با ماهي دارند. دو- سه جا ميز آماده مي كنند و همه گروه روي ميزها پخش مي شوند. حامد بهداد در اين فاصله جواب سئوال هايم را مي دهد. حركت هايش غيرمتعارفند.
005745.jpg
005748.jpg
005751.jpg
اصغر هاشمي دومين سريالش را تصويربرداري مي كند؛ يك مشت پرعقاب . بازيگرهاي خوبي دارد. همگي كاركشته و محبوبند و اين گروه، اينجا در ساختماني در ميدان هفت تير سريال مي سازند.
چطور به اين گروه معرفي شدي؟
آقاي هاشمي من را قبل از بازيگر شدنم، از دوران دانشجويي مي شناخت. من از ايشان كمك خواسته بودم. بالاخره اين اتفاق افتاد. فكر مي كنم خاطره خوبي از هم داريم.
اصغر هاشمي در صحنه قبل به حامد بهداد مي گويد: حامد! گردن كشيدن را فراموش كن، جواب نمي دهد .
در كنار افرادي بازي مي كني كه سابقه بازي شان از تو خيلي بيشتر است. فكر نمي كني جلويشان كم بياوري؟
اين سئوال را جواب نمي دهم، چون ناكارآمد است. بازيگري، بازي ست، مسابقه كه نيست.
صحنه بعدي را بايد مقابل رضا كيانيان بازي كند. آمده اينجا تا از اتفاق هاي مشكوك قتل خواهرش باخبر شود.
در صحنه بعد، رضا كيانيان پشت ميز نشسته، حامد بهداد هم كمي اين طرف تر، هنوز بايد تصور كنند كه پدر خانواده آنجا نشسته؛ آنجا، گوشه ميز سياه 12 نفره. بهداد ليوان آب را از خارج كادر برمي دارد و مي گذارد جلو شوهرخواهرش و ديالوگش را مي گويد: اگه مهشيد كليد داشت، چرا گفتي... رضا كيانيان در جوابش عقب تر مي نشيند و رو به بهداد لب مي زند.
از بهداد عكس العمل را فيلمبرداري مي كنند. فيلمبرداري همچنان ادامه دارد. در مقابل بعضي حركت هاي عجيب و غريب بهداد همگي سكوت كرده اند. رضا كيانيان با خودكاري كه بايد در اين صحنه دستش باشد، بازي مي كند و نگاه مستقيمش يا به روبه روست يا به حركات و رفتار بهداد، حتي وقتي اصغر هاشمي از پشت مونيتور صدايش مي كند و مي گويد: ما نيم رخ صورتت را در تصوير داريم، حس و حال صورتت تكميل باشد . برخوردش، حركت سرش كمي به سمت راست، يعني به سمت دوربين است. من اگه جاي پدرت نباشم، جاي برادر بزرگت هستم. نبايد با من اينقدر گستاخانه حرف بزني . منشي صحنه، آذر تجلي، قبل از شروع تمرين و فيلمبرداري، ديالوگ ها، حس و حال و حركات اضافي دست و سر را يادآوري مي كند. آقاي كيانيان! شما خودكار دستتان است و پدر هم آنجا نشسته و اشاره مي كند به صندلي انتهاي ميز، اما من با هرمز هدايت پدرخانواده- دراتاق گريم صحبت مي كنم.
ديگر در نقش پدرها ثابت مانديد؟
يك دفعه، يكي از دوستانم چنين نقل قولي داشت كه به فلاني مي آيد نقش پدر را بازي كند. همان هم شد.
با فضاي سال هاي 56 و 57 آشنايي دارد. بخصوص در محيط هاي كاري خودمان هم مي گذرد، محيط هاي روشنفكري. مثلا ديدي در آن اتاق همان اتاق گرم و تاريك را مي گويد روي ديوار، تابلوهاي بازار ملي را آويزان كرده اند؟ آن موقع واقعا اين ها بود . آن طرف در شيشه اي بسته شده، رضا كيانيان و حامد بهداد در مورد مهشيد صحبت مي كنند.
در همان برگه اطلاعات فيلم، اسامي بازيگرها را هم نوشته اند. رضا كيانيان، حامد بهداد، خزر معصومي، احمد آقالو، آهو خردمند، فريبا كامران، بهرام ابراهيمي، مهرداد ضيائي، مهدي تقي نيا، كاظم هژيرآزاد، محمدرضا جوزي، ابوالفضل شاه كرم، با معرفي ساره بيات و با حضور عليرضا خمسه و هرمز هدايت .
بازيگرهاي امروز، همين سه نفر هستند. برنامه ريز و فيلمبردار وشهرام شاه حسيني در حال صحبتند. از آن طرف اصغر هاشمي مثل مصلح وارد ميدان مي شود.
مسعود كراني (مدير تصويربرداري): من مي گويم چون در حال فيلمبرداري داخلي هستيم، همه وسايلمان را نبريم بيرون. كارها را يك تكه انجام بدهيم .
مجتبي خادم زاده (برنامه ريز): چون جمعه خلوت است، فرصت فيلمبرداري روز خلوت را از دست مي دهيم. بعد هم كه برنامه هنوز معلوم نيست. بايد دو روز زودتر بگويند Location مي خواهند .
شهرام شاه حسيني: يعني در اين تهران يك ساختمان قديمي پيدا نمي شه كه جلويش يك مغازه باشه؟
همه اتفاق ها در پشت صحنه تند است، درست مثل اسفند 56 تا اسفند 57 كه همه اتفاق ها روي دور تند بوده.
قتل اتفاقي نيست كه داستان را به زمان خاصي محدود كند. چرا 56 و 57؟
چون به يك بي عدالتي قضائي كه در جامعه وجود داشته، مربوط مي شود. يكي از متهم هاي ما آمريكايي ست و در آن سال ها آمريكايي ها از مصونيت سياسي و سفارتي برخوردار بودند. آنهايي كه در دوره شاه نمي توانستند حقيقت را نشان بدهند، حالا فرصت گرفتن حقشان را به دست مي آورند.
استفاده از بازيگرهاي كهنه كاري مثل كيانيان به چه دليل بوده؟
ما احتياج به بازيگري داشتيم كه بتواند پنهان كردن حقيقت را بازي كند، ولي ما متوجه نشويم كه اين بازي ست. بازيگرهاي حرفه اي تر، اين پنهان كاري را بهتر بازي مي كردند.
و ساره بيات كه با اين سريال معرفي مي شود...
ساره بيات، نقش قرباني قصه را بازي مي كند. قصه از قتل ساره شروع مي شود و ما ساره را هميشه با فلاش بك مي بينيم، آن هم به ضرورت قصه كه تماشاچي، سريال را دنبال كند.
حامد! مستقيم را نگاه كن. هالوژن داريم؟ نور را درست مي كنند.
برنامه ريز مي گويد: داستان از اسفند 56 شروع مي شود تا اسفند 57. براي اينكه فصل را از دست ندهيم، اول، فصل هاي تابستان را مي گيريم و بعد دوباره برمي گرديم به زمستان. اميدواريم 6 ماهه كار تمام شود، البته اگر اتفاقي نيفتد .

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
سفر و طبيعت
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  سفر و طبيعت  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |