يكشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۱۴
خرافه پرستاني كه به بازي گرفته مي شوند
دل اسير طلسم و سر به سوداي گنج
002454.jpg
عكس :علي اكبر شير ژيان
محمد مطلق
اپيزود اول؛ خيابان منوچهري
اينجا خيابان منوچهري است،  موزه اي زنده در قلب تهران كه برق سكه ها و اسكناس هايش چشمانت را نوازش خواهد داد؛ سكه هايي به بزرگي يك زيرسيگاري با نقش غازان محمود و اسكناس هايي به پهناي يك ورق دفتر مشق.
وقتي از ميدان فردوسي به سمت منوچهري قدم مي زني، از كنار دلار فروش هاي دوره گرد و صرافي ها خواهي گذشت، پياده رو بوي پول مي دهد اما آرام آرام پول هاي رايج، سكه هاي بهار آزادي و سكه هاي طرح امام، جاي خود را به عتيقه ها و پول هايي مي دهند كه واقعا نمي داني به چه دردي مي خورند. مي داني اشيايي بي نظير و بي بديل هستند، اما نه نامشان را مي داني و نه اينكه به چه كاري مي آيند؛ چيزي شبيه تانك كوچك كه شايد بتوان نامش را فندك گذاشت و سنگ هاي تراشيده شده رنگي با حاشيه نامنظم نقره كه معلوم نيست چگونه مي توان به گردن آويخت. پيرمرد مي گويد: كارم نخ كردن تسبيح است، سكه هاي خارجي هم مي فروشم، سكه هاي ايتاليايي و انگليسي، اما از وقتي كه اين يارو آمده (منظورش يوروست) اينها از رواج افتاده، تمام اين مجموعه را 1500 تومان مي فروشم، وضع كار و كاسبي خوب نيست، تعطيلي هم كه زياد است .
همانطور كه نمي داني بسياري از اشياي پشت ويترين ها به چه دردي مي خورند، از حرف هاي مغازه داران و دستفروشان اين خيابان هم چيزي دستگيرت نمي شود، نمي داني بين نخ كردن تسبيح و فروش سكه هاي خارجي چه ارتباطي وجود دارد، اصلا اين پيرمرد چه كار دارد به تعطيلات، مگر مي خواهد خودش را با بازار جهاني وفق بدهد؟! مي گويد: مردم براي سرگرمي اين پول ها را مي خرند، مي خواهند بدهند بچه هايشان تا خوشحال شوند!
پيرمرد ديگري يك آلبوم از انواع اسكناس هاي قديمي را با چند سكه روي جعبه گذاشته و با ولع چاي مي خورد: هر سكه را 50تومان مي فروشم، 50 هزارتومان نه  ها!، 50 تا تك تومني. بازنشسته شركت واحد هستم، اينجا روزي 200 تومان گيرم مي آيد، 200هزارتومان، نه ها! ، ۲۰۰ تا تك تومني. يك بار سدمعبري ها 195 تا سكه ام را بردند، براي همين، سكه هاي نقره را داخل مغازه  نگه مي دارم، اينها نمونه اند، اهل خلاف ملاف هم نيستم، از اين دست مي خرم، به آن دست مي فروشم .
مي پرسم داخل مغازه چه سكه هايي داري؟ مثل يك كارشناس توضيح مي دهد: درهم هاي اشكاني، درهم برنز با خط يوناني، طلاي غزنوي، سكه هاي ضرب نيشابوري با خط كوفي، سكه  مسي غازان محمود، سكه مسي موسي خان، درهم نادري، درهم مسي محمود افغان، پول هاي محلي، سكه هاي خارجي؛ بستگي به مشتري اش دارد . پيرمرد ديگري لنگان لنگان از جوي مي گذرد و در همان حال كه دود سيگار در چشم هايش مي رود، بدن چاقش را به زحمت روي سكوي مغازه جابه جا مي كند: دادا مانات (منات)چند؟ هزار تا خريده ام، مال 120سال پيش است .و پيرمرد اولي جوابش را مي  دهد: مهره مار را ول نكن دادا! مانات كه بازار ندارد!
اپيزود دوم؛ گورستان هاي قديمي
آقاي ميم معروف به پنجه طلا كه خود را كارشناس بازنشسته پروسه جست وجو تا فروش دفينه معرفي مي كند، مي گويد: البته آنچه كه شما در خيابان منوچهري مي بينيد، دقيقا به اين معنا نيست كه دفينه ها را كشف مي كنند و آنجا مي فروشند چون اساسا در اين شغل موضوع دفينه و عتيقه فرق مي كند. هرچند با اين بهانه نمي توان كاملا منكر شد كه در اين پروسه يعني پروسه كشف تا فروش دفينه ها يعني حفاري هاي غيرمجاز ردي از منوچهري وجود ندارد. به هر حال چيزي است كه اثبات و انكارش كار مشكلي است.
به هر حال اولين چيزي كه در پروسه استخراج دفينه و حفاري غيرقانوني با آن برخورد مي كنيم، دستگاه هاي گنج ياب است كه در ايران با عنوان فلزياب فروخته مي شود . وي در مورد اين دستگاه ها توضيح مي دهد: يكي، دو شركت در ايران اين دستگاه ها را مونتاژ مي كنند كه براساس شعاع، عمق و قدرت تفكيك آنها، قيمتشان هم متفاوت است. البته كارگاه هاي زيرزميني فراواني هم وجود دارد كه مدارها را كپي مي كنند و پس از سوار كردن IC آنها را به حفارها مي فروشند. اين دستگاه ها در 99درصد موارد خطا دارند؛ مثلا نيكل را از طلا تشخيص نمي دهند يا بعد از اينكه فركانس ها به دليل برخورد با فضاي خالي تنورهاي قديمي زيرزمين، كوزه يا قبر برنگشت، اين اشتباه را پيش مي آورند كه دفينه اي با فلان اندازه وجود دارد .دارندگان دستگاه هاي گنج ياب معمولا با چند روش كار مي كنند كه يكي از اين روش ها اجاره ساعتي است، اجاره بسته به نوع دستگاه هر 24ساعت از 50هزار تومان تا 100هزار تومان نوسان دارد. لازم به توضيح است كساني كه ناچارند از دستگاه استفاده كنند، در واقع افرادي هستند كه نسخه گنج ندارند به عبارت ديگر دو روش براي يافتن دفينه در ميان حفاران معمول است:
002457.jpg
1 - استفاده از دستگاه گنج ياب باتوجه به نشانه ها
۲ - استفاده از نسخه هاي خطي توسط خط خوان يا نسخه خوان ها
روش ديگري كه صاحبان دستگاه هاي گنج ياب با آن به كسب درآمد مي پردازند، اخذ پول براساس تعداد مكان هاي كاوش است و در نهايت اينكه دارنده دستگاه با حفاران به شكل شراكتي از يك چهارم تا يك دوم كل دفينه قرار مي گذارند.
پنجه طلا در مورد نشانه ها مي گويد: نشانه ها متفاوت هستند، اما مهمترين مسئله اين است كه بايد منطقه پيشنهاد شده، يك هفته پيش از حفاري كاوش شود. معمولا گروه يا چند نفر از آنها با يكي از افراد بومي منطقه طرح دوستي مي ريزد، تا هم مردم محل احساس كنند رفت وآمدها به دليل ارتباط فاميلي يا دوستي است و هم اين امكان به وجود  آيد كه طي فرصت به دست آمده همه نشانه ها بررسي شود. در اين ارتباط برخي واسطه ها كه از همه درصد مي گيرند نقش تعيين كننده اي دارند، اما در مورد نشانه ها مي توانم بگويم كه يك مسئله فني است و با تجربه فراوان به دست مي آيد، اما آنچه كه معمولا مورد توجه كارشناسان قرار مي گيرد، وجود درخت هاي خيلي قديمي با قطر زياد است، همچنين سرچشمه ها، درخت هاي تك و ناياب مثل سپيدارها، تپه هاي دست پر كه شكل و رنگ و موقعيتشان با تپه هاي طبيعي فرق مي كند.
سنگ هاي قديمي منقش مثل سنگ قبرها، سنگ هاي ورودي غارها يا سنگ هايي كه براي پي ساختمان هاي قديمي كاربرد داشته. وجود زغال يا خاكستر، استخوان هاي زيرخاك و همچنين خاك رس كه نشان مي دهد آنجا ساخت اشياي سفالي رواج داشته .
از آنجايي كه حفر يك تپه براي يك گروه حفار كه قرار است شبانه و مخفيانه كار كنند، امكان دارد هفته ها به طول بينجامد، به جاي كندن كل تپه، بخشي از آن با توجه به علائم جانبي حفر مي شود. پنجه طلا در اين زمينه مي گويد:
معمولا جهت غروب يا طلوع خورشيد حفر مي شود، اگر سنگ بزرگي بالاي تپه باشد از بالا به سمت پايين چاه زده مي شود كه معمولا به هواكش ها برخورد مي كنند، همچنين وجود يك چشمه يا تك  درخت مي تواند جهت حفاري را تغيير دهد. بايد عرض كنم كه 99 درصد اين شكل از حفاري ها هيچ سودي ندارد و حفاران را به سرمنزل مقصود نمي رساند، چون بسياري از تپه هاي دست پر ، پيش از اين، محل ديده باني يا محل عبادت بوده كه حفاريشان نتيجه اي در برندارد .
اپيزود سوم؛ نسخه خواني
روش ديگري هم ميان حفاران و كارشناسان براي دستيابي به گنجينه وجود دارد كه مطمئن تر از روش اول به نظر مي رسد و آن روش نسخه اي است. پنجه طلا در اين زمينه هم يك كارشناس كاركشته است:
ما دو جور نسخه داريم؛ شاهي و وزيري. لازم به ذكر است كه نسخه هاي وزيري معتبرتر از نسخه هاي شاهي هستند، چرا كه معمولا وزيران پس از آنكه شاه دستور به مخفي كردن گنجينه ها مي داد و نسخه آن را با اطلاع وزير تهيه مي كرد، وزيران جاي دفينه ها را تغيير مي دادند و نسخه ديگري به شكل مخفيانه مي نوشتند كه قاعدتا اعتبار بيشتري دارد. اين نسخه ها را بر اساس مهر و امضا مي توان تشخيص داد كه شاهي هستند يا وزيري، البته ما دو نوع ديگر نسخه داريم كه تقلبي هستند؛ يكي نسخه هايي كه توسط جاعلان نسخه روي پوست بز نوشته شده و براي آنكه كهنه به نظر برسد، دو هفته در آهك خوابانده مي شود. ما اين نسخه ها را با گازوئيل امتحان مي كرديم كه ببينيم واقعي هستند يا تقلبي، چون نسخه هاي تقلبي با گازوئيل تازه مي شوند. دوم نسخه هايي هستند كه توسط مرتاض هاي هندي يا نمونه هاي ايراني آنها نوشته مي شوند، آنها اعتقاد دارند زيرزمين، موكلي در خدمتشان است كه جاي دفينه را نشانشان مي دهد، اما طلسم دفينه به نام خود آنها شكسته نمي شود. نسخه ها بين 300 تا 500 هزار تومان خريد و فروش مي شوند و بايد بگويم كه باز 99 درصد آنها تقلبي هستند، چون نسخه هاي واقعي، داخل گنجينه هاي واقعي هستند. در واقع نسخه گنج بعدي را مي توان درون گنج هاي واقعي كشف شده پيدا كرد كه بازگشايي رموز آنها هم كار هر كسي نيست.
يك دسته از نسخه ها هم هستند كه به صورت شعر با رمز حروف ابجد و با خط كوفي بي نقطه نزد برخي افراد پيدا مي شود. نسخه هايي كه نسل به نسل منتقل شده و حالا به صورت اسناد با ارزش دست خانواده هاست .
حفاران اعتقاد دارند هر دفينه  يك طلسم دارد، اينكه واقعا طلسم در مفهوم علمي چيست بماند، اما اكنون از اين اصطلاح، حفاران بهره هاي فراوان مي برند. انواع طلسم ها را مي توان به طلسم مار، اژدها، ماهي، گربه و سوسمار تقسيم كرد.
طلسم ماهي حس جاري شدن سيل را براي حفاران تداعي خواهد كرد يا افتادن در چاه، طلسم گربه به معناي از ما بهتران يا محافظي است كه در غياب صاحب گنج، تا 5 هزار سال از آن حفاظت خواهد كرد و...
برخي از دارندگان دستگاه هاي گنج ياب پس از حفاري هاي طولاني توسط افراد بومي و اطمينان از اينكه دفينه ديگر در يك متري قرار دارد با اعلام اينكه گنج داراي طلسم سوسمار بوده و اين طلسم چهارشنبه خواهد شكست، حفاران را از كار منع كرده تا شبي ديگر در فرصتي مناسب به ربودن و انتقال آن مبادرت ورزند و انواع و اقسام كلاهبرداري ها كه گاه منجر به تهديد با سلاح گرم يا كشته شدن افراد نيز خواهد انجاميد.
اپيزود آخر؛ حرف آخر
اينكه چگونه سرمايه هاي ملي كشور توسط سوداگران قاچاق عتيقه در بازارهاي جهاني به حراج گذاشته مي شود، بماند. در اين پروسه كه آميزه اي از خرافه و طمع است، حلقه هاي مفقوده بسياري مي توان يافت كه بازگشايي از راز هر يك كار ما نيست، اما اجازه دهيد يك پيشنهاد منطقي از آقاي پنجه طلا پايان بخش نوشته ما باشد:
در برخي كشورها دولت روي دفينه هايي كه به شكل اتفاقي يا برنامه ريزي شده توسط افراد استخراج مي شود و همچنين عتيقه هاي خانوادگي كه باز اسناد ملي و سرمايه ملي تلقي مي شوند، قيمت گذاري كرده و بنا به ارزش آن شي ء، مبلغي را به افراد پرداخت مي كند، حتي گاه تا دو برابر قيمت يك شيء كه اين سياست مي تواند بخوبي جلوي خروج و قاچاق سرمايه هاي تاريخي و فرهنگي كشور را بگيرد .

قانون مبارزه با قاچاق عتيقه
در راستاي اهداف قوانين و مقررات موضوعه از جهت حفظ و حمايت از ذخاير ارزشمند وجلوگيري از غارت و صدور بي رويه اشياي عتيقه به خارج از كشور، كارشناسان پيشنهاد مي كنند تا باتوجه به اينكه در سر فصل هاي ديگر بزه قاچاق مانند قاچاق موادمخدر، اسلحه و مهمات، خاوريار و... ارتكاب اعمالي از قبيل وارد كردن، صادركردن، تهيه وعرضه، خريد وفروش، حمل ونگهداري و اختفاي غيرقانوني در يك رديف قرارگرفته و عنوان قاچاق را به خود اختصاص داده اند، در خصوص اشياي عتيقه نيز، علاوه بر خارج كردن غير قانوني از كشور، ارتكاب اعمال مجرمانه ديگر مانند خريد، فروش، حمل، نگهداري و اختفا نيز قاچاق تلقي شود.

آتش به جان طبيعت
002475.jpg
محمدرضا محمدي- بازهم خبر آتش سوزي؛ بي احتياطي يا ناآگاهي. چندي پيش يكي از زيستگاه هاي منحصربه فرد در سواحل درياي خزر به دليل سوزاندن كاه، طعمه حريق شد. پناهگاه حيات وحش اميركلايه در استان گيلان با يكهزار و 230 هكتار وسعت، يكي از تالاب هاي بين المللي ثبت شده در كنوانسيون رامسر و از جايگاه هاي مهم براي زمستان گذراني ده ها هزار پرنده مهاجر آبزي و كنار آبزي است.
دكتر شعبانعلي نظامي، مديركل حفاظت محيط زيست گيلان با تاكيد بر لزوم حفاظت و كنترل تالاب اميركلايه، يكي از معضلات منطقه را ناآگاهي شاليكاران حاشيه تالاب از مخاطرات ناشي از سوزاندن كاه مي داند.
همواره عمده ترين مشكل زيستگاه هاي تالابي ما، شكارچيان غيرمجاز بودند. تالاب اميركلايه نيز از اين امر مستثني نبوده، به طوري كه با همت اداره محيط زيست لاهيجان، پاكسازي محيط تالاب از كومه هاي صيادي و برچيدن دام ها، ازسالهاي 1372 تاكنون اميد به استمرار حيات در اميركلايه را زنده كرد؛ جايي كه در زمستان سال گذشته در چند دهه اخير، بي سابقه ترين جمعيت اردك سرسبز را پذيرا بود. اما اين بار صحبت از شاليكاران است. در مناطق پيراموني تالاب به دليل استفاده از زمين براي برنجكاري، درختان قطع شده و به جاي آن شاليزارها ايجاد شده اند، به طوري كه پناهگاه بلافاصله پس از نوار درختي باريك حاشيه اي، در ميان پهنه وسيع شاليزارها محصور شده است.
به گفته مديركل استان گيلان ، با شروع فصل برداشت محصول، سوزاندن ساقه هاي برنج در مزارع كه منجر به اسيدي شدن آب و خاك منطقه مي شود، با بي توجهي مسئولان شروع شده است.
محيط زيست استان گيلان به منظور جلوگيري از سوزاندن كاه و كلش به جاي مانده از خرمن شالي ها و آلودگي شديدي كه در نتيجه آن ايجاد مي شود، بارها تلاش كرد كه مديران شهري استان را مجاب كند تا جهت پيشگيري از زيان هاي احتمالي بسيج شوند، اما هيچ كدام از مسئولان توجهي به اين معضل مهم زيست محيطي نكرده اند.
علاوه بر احتمال آتش سوزي تالاب هاي حاشيه مزارع، سوزاندن ساقه هاي برنج، موجب بروز آلودگي هوا در منطقه مي شود. واقع شدن تالاب اميركلايه در بين شهرهاي لاهيجان، لنگرود و بندركياشهر و در كنار درياي خزر شرايط ويژه آب و هوايي را به همراه دارد؛ رطوبت بالا و شرجي بودن، دي اكسيدكربن را درخود حبس كرده و با شروع بارندگي، اسيدي شدن آب و خاك و به دنبال آن نابودي حيات خاكي و آبي حتمي است.
بنابه اظهارات مديركل استان، كشاورزان پس از درو برنج، خرمن ساقه ها را در خود مزرعه به آتش مي كشند. به دنبال اين امر، امسال حدود 10 هكتار از نيزارهاي حاشيه تالاب اميركلايه در آتش سوخت. در اين تالاب، كلوني هاي كم نظير نيلوفر سفيد در كنار ساير گياهان شناور آبزي (لاله مردابي، سرخس آبي، مريم زيبا) مناظر شگفت انگيزي را به وجود آورده كه متاسفانه در اين آتش سوزي لطمات بسيار جدي به منطقه وارد شده است. همچنين بخشي از مامن و پناهگاه زمستان گذراني و جوجه آوري بيش از 133 گونه پرنده از جمله فلامينگو، قو، كشيم، باكلان، حواصيل، اگرت، اردك ها، پرندگان شكاري، آبچليك ها، كاكايي و چنگر كه به اكوسيستم تالاب وابستگي شديدي دارند، از بين رفت.

سامان دادن به محيط اطراف مدرسه، حياتي است
002478.jpg
همزمان با بازگشايي مدارس در مهرماه، نامه اي از سوي كارشناسان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي به فرمانداري تهران ارائه شد كه در آن از مسئولان فرمانداري خواسته شده بود تا با دستفروشان دوره گرد مواد خوراكي در اطراف مدارس مبارزه شود.بخشنامه اي هم به مدارس ارسال شد تا يك بار ديگر به موضوع كارت سلامت فروشندگان بوفه مدارس تاكيد شده باشد. در اين بخشنامه، آمده است: فروشندگان حق ندارند
مواد خوراكي پركالري مثل ماكاروني، سوسيس، كالباس و... را به عنوان ميان وعده به فروش برسانند .به موضوع فوق كه تلاشي در جهت ساماندهي وضعيت غذايي دانش آموزان است، دو مسئله ديگر هم اضافه كنيد كه با توجه به شكايات متعدد خانواده  ها و نامه نگاري مديران برخي مدارس، هنوز به موضوعي قابل طرح در حد بخشنامه هم تبديل نشده است:
۱ - انباشت زباله در كنار در ورودي مدارس
۲ - استفاده از فضاي كوچه اي كه مدرسه در آن قرار دارد به عنوان پاركينگ ماشين هاي گازوئيلي و باري دودزا.
لطفا سري به مدارس جنوب شهر بزنيد تا عمق فاجعه را از نزديك ببينيد، اما چند پرسش ساده كه توجه به آنها از سوي مسئولان امرخالي از سودمندي نخواهد بود؛
۱ - براي سامان دادن به اطراف مدارس و محيطي كه مدرسه در آن قرار گرفته، مسئوليت اصلي با چه نهادي است؟
۲ - از آنجايي كه بررسي و تصميم گيري راجع به مشكلات متعدد در محيط اطراف مدارس مي تواند مربوط به نهادها و مراكز مختلف باشد، در نهايت كدام نهاد بايد نقش ايجاد هماهنگي و تصميم نهايي را بر عهده بگيرد و خانواده ها از چه طريقي مي توانند شكايات خود را پيگيري كنند؟
۳ - مسئوليت اولياي مدرسه در اين زمينه چيست و حيطه اختياراتشان كدام است؟ آيا آنها كه مشكلات را از نزديك لمس مي كنند، بايد براي رفع اين مشكلات دست به دامن نهادهاي مختلف شوند؟
۴ - محيطي كه مدرسه در آن قرار گرفته از هر حيث مورد توجه
قرار مي گيرد، به نحوي كه علاوه بر دستفروشان دوره گرد مواد غذايي، ماشين هاي دودزا و انباشت زباله هم مورد شمول آن قرار گيرند؟ البته مي توان به محيط تربيتي پيرامون مدرسه نيز اشاره كرد؛آيا مسئولان امر به همان اندازه كه محيط خانواده و مدرسه را براي تربيت صحيح كودكان جدي مي گيرند به محيطي كه مدرسه در آن قرار گرفته نيز حساس هستند؟ بددهني هاي رايج فضاي اطراف مدرسه، وجود اراذل و اوباش و... را چگونه مي توان در اين اماكن و محله ها كم رنگ يا ريشه كن كرد؟

همايش ناشنوايان، مقدمه عمل يا مراسمي سمبليك
002505.jpg
برخي اخبار، ناخودآگاه انسان را به وجد مي آورند؛ يكي از اين خبرها، خبر برگزاري همايش بزرگ ناشنوايان ايران در بوستان گفت وگو بود.
اين همايش به مناسبت هفته جهاني ناشنوايان از دوم تا هشتم مهرماه و نيز به بهانه نكوداشت جبارباغچه بان- اولين معلم زبان ناشنوايان- با حضور 2هزار و۵۰۰ ناشنوا و خانواده هاي ايشان
برگزار شد. در اين همايش بزرگ، رئيس سازمان بهزيستي ، رئيس سازمان آموزش و پرورش استثنايي، جمعي از نمايندگان مجلس، اعضاي شوراي شهر تهران و تعدادي از نمايندگان شهرداري ها و ساير دستگاه ها نيز شركت داشتند كه در اين جمع، فيلم آينه صدا نيز به نمايش درآمد. به طور طبيعي چنين حركت هايي مي تواند در جهت ايجاد نشاط و تعامل گسترده فرهنگي و اجتماعي بسيار موثر باشد، اما لازم به توضيح است كه بار ديگر بايد همان انتقاد قديمي كارشناسان و
صاحب نظران را در خصوص برگزاري اين همايش ها يادآوري كنيم و آن پرهيز از جنبه هاي غليظ و پررنگ سمبليك است.
به عبارت ديگر ، اگر اين همايش هاي جذاب و حركت هاي نمادين در بستر اجتماع نتواند به تعديل فضا و گسترش امكانات و برخورداري هرچه بيشتر از حقوق شهروندي بينجامد، چندان مفيد فايده نخواهد بود و در همان حد بزرگداشت باقي خواهد ماند. آيا همايش سمبليك ناشنوايان هم در حد يك مراسم جالب و جذاب باقي مي ماند؟
اين مراسم هر ساله در هفته چهارم سپتامبر در سراسر جهان برگزار مي شود كه هدف از آن به نقل از فدراسيون جهاني ناشنوايان، ترفيع فرهنگ ناشنوايان، دانسته هايي از زبان علم و اشاره، آگاهي مقامات و سياستمداران جامعه ناشنوا و همچنين عموم مردم از دستاورهاي اين قشر و مشكلاتي است كه جامعه ناشنوايان با آنها روبه رو هستند.
فدراسيون اتحاديه هاي ناشنوايان چهار هدف را به عنوان اهداف اصلي فعاليت خود دنبال مي كند كه برگزاري اين گردهمايي ها و همايش ها نيز در همان راستاست.
۱ - شناسايي ناشنوايان درجامعه
۲ - اختصاص مساعدت هايي به عنوان امتياز به جامعه ناشنوايان با كمك سازمان ها و موسسات مربوطه
۳ - ارائه امكانات رايگان به اين قشر
۴ - بالا بردن آگاهي عمومي مردم نسبت به خطراتي كه ناشنوايان را تهديد مي كند از طريق پوستر، جزوه، اعلاميه، سمينارهاي مفيد و نصب علائم .

مدرسه
طبقه بندي ؛شيوه اي منسوخ در آموزش خردسالان
002448.jpg
فرزانه تاري وردي- برنامه هاي درسي مناسب و ارائه راهكارهاي آموزشي پيشرفته در كلاس هاي ابتدايي مي تواند باعث موفقيت دانش آموزان شود.
امروزه فضاي كلاس هاي مدارس، ساختارها و مدل هاي سنتي آموزش، نه تنها مناسب همه بچه هايي كه وارد مدرسه مي شوند نيست، بلكه نمي گذارد تا تمامي استعدادهاي بالقوه شان كه موجب موفقيت آنها در مدرسه، محل كار و زندگي مي شود، شكوفا شود.
جامعه مربيان بايد تلاش كنند تا راه هايي براي رفع نيازهاي گوناگون بيابند. آينده جامعه ما و آموزش عمومي آن، تا حدي در گرو توانايي اعضاي جامعه مربيان، در توسعه و اجراي روش هاي صحيح آموزش به تمام كودكان است.
دست اندركاران بايد در زمينه آن چيزهايي كه كودكان را به فراگيري و باروري استعدادهايشان تشويق مي كند، تشريك مساعي بيشتري نشان دهند. مربيان كلاس هاي ابتدايي، بايد نگرش و روش هاي كودك محور را جايگزين روش رده بندي كلاسي كنند و با كمك مسئولان صاحب نظر در امر آموزش، قدم هاي موثري بردارند.
معلمان بايد براي توسعه،  اجرا و ارزشيابي يك برنامه درسي مناسب و راهكارهاي آموزشي پيشرفته، فرصت هايي را در اختيار داشته باشند تا بتوانند نگرش سنتي طبقه بندي كودكان و آموزش آنان در قالب گروه هاي خوب، بد و متوسط را تغيير دهند.
ما بايد فلسفه و باورهاي خود را در مورد فرآيند آموزش كودكان، پيوسته به آزمايش بگذاريم، چه طرفدار جوامعي باشيم كه درپي الگوهاي جديدي مانند ساختارهاي فاقد طبقه بندي كودكان و حذف محدوديت سني و كلاسي هستند يا جوامعي كه همان الگوي رده بندي را در مدارس قبول داشته و چالش هاي چندگونگي را مي پذيرند تا مطمئن شويم كه همه آنها در قالبي صحيح در روند توسعه و با عنايت بر ويژگي هاي كودكان شكل مي گيرند.
نتيجه اين امر، توسعه الگوهاي برنامه درسي و ابداع راهكارهاي ساختاري نوين در جهت يادگيري كودكانمان خواهد بود.
متخصصان آموزش خردسال، در قرن معاصر پيوسته ادعا كرده اند كه كودكان را با تنوعي بيش از آنچه كه در تست هاي هوش سنتي و سطحي موجود است، دسته بندي كرده و مي نگرند. كودكان ابتدايي را با درگير ساختن در كارهاي تحقيقي مختار يا بنابر دلايلي با روش نوشتن معني دار، آموزش مي دهند يا اينكه آنان را راهنمايي مي كنند تا راهكارهاي بيشتري را ضمن فراگيري فن خواندن، بياموزند.
سالها پيش در دوران تحصيل، با فرضيه هوارد گاردنر در مورد هوش چندگانه و آنچه كه تاكنون، راه هاي مختلف شناخت ناميده مي شود، آشنا شديم. براساس تئوري گاردنر ، بچه ها و به طور كلي مردم، بسيار پيچيده تر از آنند كه صرفا از ديدگاه تئوري هاي سنتي هوش به آنها پرداخته شود.
فرضيه گاردنر مي گويد كه مردم ذاتا داراي هر دو زمينه ضعف و قوت هستند. استعداد و توانايي موجود در آنان، صرفا در زمينه برنامه هاي درسي، زبان، اعداد و ارقام رياضي (كه هدف اصلي بسياري از آموزش ها، ارزشيابي ها و گزارش هاست) متمركز نمي شوند، بلكه اين توانايي ها از طريق پنج روش شناختي ديگر، در زمينه رشد بررسي مي شوند. اين روش هاي شناختي عبارتند از: شناخت اعمال حركتي بدن، شناخت امكانات مكاني، موسيقي شناسي، شناخت عوامل درون فردي و بين فردي.
نظريه گاردنر در عين سادگي به اين فرض بنيادين اشاره دارد كه كودكان با يكديگر متفاوتند و بيش از آنچه تاكنون در مورد آنها تصور مي شده، قابليت و توانايي دارند.
نظريه ديگري كه مبتني بر تفاوت افراد است بر اين ادعاست كه مردم از مبتدي تا مجرب در همه زمينه هاي آموزش و رشد، پيوسته در حال فراگيري هستند. اگر ما براستي بپذيريم كه كودكان با هم متفاوتند و هر كدام از آنها داراي ويژگي هاي منحصربه فردي هستند، بينش وسيع تري نسبت به مفهوم هوش پيدا كرده و اين افق باز در تعليم و تعلم، نتايج چشمگيري درپي خواهد داشت.
به نظر مي رسد ما نمي توانيم دروس را به خواندن، نوشتن و رياضيات محدود كنيم يا از تمام كودكان، انتظار انجام كارهاي مشابه را در زمان هاي مساوي داشته باشيم.
هنگامي كه كودكان را در يك كلاس (كه تركيبي از كودكان مبتدي و پيشرفته است) دور هم جمع مي كنيم تا در مورد سئوالي يا مهارتي بينديشند و ذهنشان درگير آن شود،  بايد مراحل گذر از يك مرحله به مرحله بعد را نيز فراهم كنيم، چنانچه درويس و كهلبرگ در سال 1987، چهار مرحله براي آموزش طرح ريزي كردند كه عبارتند از: آگاهي، كاوش، تحقيق و كاربرد.
كودكان ابتدا پس از آگاهي از يك موضوع به دانسته ها و تجربياتي كه از قبل درباره آن داشته اند، پي مي برند.
آنها سئوالات زيادي را مطرح، برخي از پاسخ ها را جست وجو و در يك مورد آنچه كه به دنبالش هستند، تصميم گيري و در نهايت آنچه آموخته و فهميده اند را با يكديگر به شور مي گذارند.
آن عده از دست اندركاراني كه به درستي نظريات گاردنر معتقدند به كودكان اجازه مي دهند تا مفاهيم و مهارت ها را به شيوه هاي گوناگون تجربه كنند و آموخته هايشان را با استفاده از روحيه سازگاري قوي و از طريق افزايش مهارت هايشان (از طريق والدين، معلمان و حتي خود كودكان) براي رشد بيشتر، ظاهر سازند.

يادداشت روز
عتيقه داريم پس ماندگاريم
مهرداد مشايخي
از اتومبيل مدل بالاي خودپياده مي شود و در حالي كه  با تلفن  همراهش صحبت مي كند،MP3PLAYER را براي آهنگ هاي بعدي تنظيم مي كند تا حين قدم زدن، موسيقي را از دست ندهد. او اينجا چكار مي كند؟ اينجا نه از يخچال سايد باي سايد خبري هست و نه از انواع ساندويچ ساز و مايكروفر. در اينجا نرم افزار يا قطعات كامپيوتر نمي فروشند و كسي سراغي از تكنولوژي مدرن نمي گيرد ، اما تا دلت بخواهد سكه هاي قديمي، جواهرات صد سال پيش، چيني و ظرف كهنه، اتوي زغالي، گرامافون و راديو درب و داغان و وسايلي از اين دست يافت مي شود.
تا به حال فكر كرده ايد كه شهروند امروز كه در خانه از مدرن ترين اتوي بخار خارجي استفاده مي كند، اتوي زغالي و زنگ زده را با چه انگيزه اي به دكوراسيون خانه اش اضافه مي كند؟ اگر نظر مرا بخواهيد، خريد هر كالايي سواي نياز مادي، به نياز روحي ما نيز برمي گردد.
سير در گذشته، ارتباط با دوره اي تاريخي كه ما را به اصالت زمان پيش از اين ربط دهد يا تغيير حال و هواي زندگي امروز كه تكنولوژي در ابزار آن حرف اول را مي زند، هر كدام مي تواند دليلي براي روي آوردن به كالاهاي كهنه و عتيقه باشد .
از نظر بسياري از خريداران ، كالاي خريداري شده به نوعي روحيات آنها را منعكس مي كند. كسي كه در دكوراسيون خانه يا محل كارش كهنه گرايي را مد نظر قرار مي دهد، سعي مي كند تا اين روحيه را به عنوان ويژگي خاص خود به مخاطب اش منعكس كند. از سوي ديگر خريد كالاي عتيقه، به دليل قيمت و كارايي خود، منحصر به طبقه اي است كه از نظر درآمد در سطح بالايي قرار داشته و دغدغه هاي مالي ندارد. از اين نظر روي آوري به اين خريد، خود به نوعي معرف طبقه خريدار و دغدغه هاي روحي اوست. او اگر چه در زندگي امروز به دنبال خريد پيشرفته ترين و مدرن ترين كالاهاي زندگي ست ، اما از سوي ديگر با خريد و نگهداري عتيقه، هم تجمل را در زندگي اش مد نظر دارد و هم پيوند با گذشته را به عنوان يك جور تنوع، ضمن اينكه با خريد كالايي كه با وجود ازبين رفتن كارايي اش همچنان ارزشمند مي نمايد، نوعي از ماندگاري را هم به خود منتقل مي كند و خود را صاحب آن ماندگاري مي داند.
سرانجام اينكه اصرار به خريد كالاي عتيقه و قديمي مي تواند ريشه در اين انگيزه داشته باشد كه اصالت و ريشه داشتن در گذشته را در مورد شخص خريدار تعريف كند؛ ريشه اي كه مي تواند آدم امروز را تاييد كند و پيشينه اي كه لابد از حال وهواي امروز بهتر است، براي او بسازد.

عدم حضور قدرتمند زنان در عرصه هاي كاري
كمبود فرصت هاي كمي براي مطالعه، ارتباط و تبادل اطلاعات درجامعه زنان و بالاخره عدم پذيرش خانواده ها براي حضور فعال زنان در امور صنفي و تشكيلاتي را از جمله دلايلي مي توان برشمرد كه در عقب ماندگي زنان نسبت به مسائل حقوقي، نقش بسيار موثري دارد.
درحالي كه جامعه مردان شاغل از حقوق شناخته شده اي نظير ارتقاي شغلي يكسان ، حق بهره وري، حق جذب، حق بيمه اعضاي تحت تكفل خانواده و... برخوردار است، زنان شاغل از بسياري از اين حقوق محرومند كه از آن جمله مي توان به ارتقاي شغلي يكسان همانند مردان و اختيار بيمه كردن افراد تحت تكفل خانواده اشاره كرد.
نتيجه يك تحقيق منتشرشده از سوي دانشگاه تهران نشان مي دهد كه 6/41 درصد زنان شاغل داراي بيمه نيستند؛ اين در حالي است كه كمترين حركتي از سوي زنان شاغل براي احقاق و مطالبه حقوقشان مشاهده نمي شود!
اين عدم آگاهي و بي تفاوتي نسبت به احقاق حقوق بحق زنان، سبب شده تا زنان همواره در عرصه هاي مختلف جامعه حضوري كم رنگ تر از مردان داشته باشند به طور مثال يكي از مسائلي كه سبب مي شود دريافتي بازنشستگي زنان همواره نسبت به مردان كمتر باشد؛ به طور مستقيم به عرصه فعاليت هاي كاري زنان و مردان مرتبط مي شود، زيرا مردان همواره در ادارات و موسسات و سازمان هاي دولتي و غير دولتي داراي سيستم هاي سازماني بالاتري نسبت به زنان هستند و اين امر همواره در ميزان دريافت حقوق بازنشستگي اين دو جنس موثر است.
بيمه افراد تحت تكفل نيز از ديگر مشكلاتي است كه زنان شاغل و سرپرست خانوار با آن درگيرند و اين مسئله سبب واردآمدن فشار مضاعف به زنان است، در حاليكه به گفته بهمن كشاورز ، حقوقدان، اين محروميت داراي وجاهت قانوني نيست و مي بايست براي حل آن توسط قانونگذاران و مسئولان كشور تمهيداتي انديشيده شود. محمدجواد روستا رئيس گروه نشريات تخصصي و علمي بيمه مركزي ايران در اين خصوص اظهار مي دارد كه بيمه زنان شاغل به دو بخش تقسيم مي شود؛ در بخش نخست، زنان شاغل در موسسات دولتي به طور رسمي يا قراردادي، پيماني يا شركتي اشتغال دارند كه بيمه هر كدام از اين افراد باتوجه به وضعيت استخدامي آنان تابع ضوابط و شرايط خاصي است و معمولا اين دسته از شاغلان تحت پوشش بيمه تامين اجتماعي قرار دارند، اما دسته دوم شاغلاني هستند كه در موسسات خصوصي مشغول به كارند و كارفرمايان آنان به علت اجباري بودن امر بيمه، قراردادهاي يكساله اي را با بيمه هاي ايران، آسيا، البرز و ... منعقد مي كنند و افراد، تحت پوشش بيمه قرار مي گيرند. روستا همچنين در پاسخ به متفاوت بودن بازنشستگي زنان و مردان بيمه گذار پاسخ مي دهد: دريافتي زنان و مردان بازنشسته به نسبت رسمي بودن يا نبودنشان در سازمان يا شركت محل فعاليت آنان و همچنين بسته به پست هاي سازماني آنان متفاوت است.
روستا اضافه مي كند: از آنجا كه اكثر پست هاي ادارات و سازمان ها در دست مردان است، حضور زنان كمتر در اين عرصه مشاهده مي شود و اين امر شائبه اضافه دريافت كردن مردان را در حقوق بازنشستگي قوت مي بخشد. اين كارشناس بيمه همچنين در پاسخ به ابهاماتي كه در خصوص پرداخت بيمه عمر متوفي به بازماندگان وجود دارد، گفت: پرداختي بيمه هاي مسئوليت به مصدوم يا متوفي، تابع قانون ديات كشور است و الزاما ديه فرد توسط راي دادگاه مشخص و تعيين مي شود.
او اضافه مي كند: در خصوص پرداخت بيمه هاي عمر به بيمه شدگان، شركت هاي بيمه گذار ملزم به پرداخت سرمايه هاي اشخاص در سررسيدهاي مقتضي هستند يا همچنين در صورت فوت بيمه شده، اين شركت ها موظف هستند سررسيد هاي مقرر شده را به ذي نفع بيمه شده، پرداخت كنند.
روستا، در خصوص حق مردان براي تحت تكفل قراردادن افرادخانواده خويش نيز اظهار داشت: از آنجا كه در قانون، مردان به عنوان نان آور خانواده محسوب مي شوند، از لحاظ قانون مي توانند افراد تحت تكفل خود را تحت پوشش بيمه قرار دهند، اما متاسفانه قانون به اين امر كه زنان  نيز مي توانند همراه مردان سرپرست خانوار باشند، توجه نكرده است. مطالعه سطور بالا بخوبي اهميت اين امر كه قانون بيمه نياز به تجديدنظر اساسي دارد را آشكار مي سازد، زيرا با تغيير روش هاي زندگي، هم اكنون زنان نيز همانند مردان در عرصه هاي مختلف حضور دارند و در بسياري مواقع بيش از آنان نيازمند توجه هستند.

ايرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |