سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۳
فرهنگ
Front Page

گفت و گو با دكتر علي رؤوف به مناسبت برگزاري همايش «موضوع انشا: زندگي»
انشا درس مادر
009354.jpg
عكس ها:محمد كربلايي احمد
اميد نيايش
اشاره؛
در اوايل دهه هفتاد، همايش بين المللي بزرگي در تهران تشكيل شد با عنوان «شيوه هاي آموزش و پرورش كاربردي» . در كنار اين همايش، كارگاه هاي مختلفي تشكيل شد و از جمله كارگاه  انشا كه به مدت دو هفته براي دو گروه از معلمان يكي از مناطق تهران برگزار شد. برگزاركننده اولين كارگاه درس انشا دكتر علي رؤوف معلم، پژوهشگر و استاد با سابقه دانشگاه بود. دكتر رؤوف، اكنون در پنجاهمين سال معلمي خود است. از وي بيش از ۵۰ كتاب به چاپ رسيده است كه از جمله آنها مي توان به كتاب هاي بالا نشيني مديريت آموزشي، ياد دادن براي ياد گرفتن، جنبش جهاني براي بهسازي تربيت معلم، درسمايه تكنولوژي آموزشي، سهم معلم- شيوه معلم، پژوهش در كلاس درس و مدرسه و كار مايه معلمان اشاره كرد.
اين روزها، باز سخن از همايش «موضوع انشا: زندگي» است كه به همت سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در شرف انجام است. نگاهي نو و توجهي نو به درس در سايه و احتمالاً اگر با خوشبيني بسيار بنگريم، تحولي در شيوه هاي تدريس اين درس.
وقتي بحث تحول در انشا مطرح مي شود، طبيعي است كه به نظريات و ديدگاه هاي صاحب نظران اين حوزه مراجعه شود، به ويژه آن كه اگر اين صاحب نظر، خود معلم انشا بوده باشد و معلم معلمان انشا.
* درس انشا، در شرايط كنوني اش چگونه است؟
- درس انشا، درس مهجوري است. شايد من بتوانم بگويم كه در سايه قرار گرفته است. يك درس عقب  افتاده است.
* چرا؟
- علتش اين است كه از آغاز تغيير نظام آموزشي ما از سيستم مكتبي به مدرسه اي كه درسي به نام انشا در برنامه آموزشي گنجانده شد، تا امروز، اين درس بدون هيچ تغيير و با همان روش سنتي ادامه يافته است. اين ادامه بي تغييري را مي توانيم حتي در موضوع هايي كه معلمان براي انشا مي دهند از پايين ترين كلاس تا بالاترين سطح ببينيم.
* بهار را تعريف كنيد، علم بهتر است يا ثروت، ...
- من خودم از چهارم ابتدايي تا اواخر دبيرستان چندين بار انشاي علم بهتر است يا ثروت را نوشتم و متأسفانه طي اين ساليان دراز هنوز هم هيچ يك از دانش آموزان ما واقعاً نفهميدند كه علم بهتر است يا ثروت و به هيچ كدام هم گفته نشد كه اين دو، دو روي يك سكه اند و دو بال براي پرواز.
* شايد بهتر باشد كه در همين آغاز بحث، انشا را تعريف كنيم.
- مي دانيد كه انشا، از همان زماني كه وارد نظام آموزش و پرورش ما شد، قدرت نوشتن، پيشرفت نوشتن و مهارت در نوشت مطرح بود. فكر مي كردند انشا يعني نوشتن.
* مگر معني كلمه غير از اين است؟
- خوشبختانه آن اصلاً چنين معنايي ندارد. اگر شما ده تا فرهنگ لغت را بگرديد، بيشترين و بهترين معنايي كه برايش تعريف شده است، عبارتند از: آفريدن، خلق كردن، بيان كردن، روييدن. از «نشأت» سرچشمه مي گيرد. چيزي كه به معني رويش است. وقتي ما درس انشا را در نظام تعليم و تربيتمان قرار مي دهيم به رويش فكري و ذهني و پرورش تخيل فكر مي كنيم.
* مگر تخيل را با اجبار و تهديد و ترس از نمره مي توان پرورش داد؟
- متأسفانه در انشا هميشه ما اجبار را اعمال كرده ايم. بايد در مورد فلان موضوع بنويسيد. حتي در مورد موضوع هم اجبار حاكم است.
بهتر است بپردازيم به داستان هايي كه پس از تعيين موضوع انشا توسط معلم اتفاق مي افتد و بچه ها مي آيند در خانه كه بنويسند و هفته يا روز بعد آن را تحويل دهند.
* يا بنويسانند!
- در اينجا ماجراهاي بسياري اتفاق افتاده و مي افتد. مي دانيد در جامعه آن زمان ما، خانواده ها عموماً يا بي سواد بودند و يا تك و توكي سواد داشتند. به بچه ها هم گفته نمي شد كه چگونه انشا بنويسند. نظمي، نسخي، نظامي براي نوشتن انشا تا حالا نديده ايم. براي انشا هيچ برنامه اي يا متدي و روشي توسط معلمان و برنامه هاي آموزشي پيشنهاد نشده است كه مثلاً اگر مي خواهيد انشا بنويسيد، اين گونه بنويسيد، اين مرحله ها را طي كنيد...
* من به خاطر مي آورم، تنها مسئله اي كه معلمان ما اشاره مي كردند، جنبه كمي داشت: «ده خط كمتر نباشد.»
- اين كه جوك شده است. دقيقاً اين طور است. هر چه مي خواهيد بنويسيد، بنويسيد ولي يك صفحه كمتر نباشد و از اين نوع حرف ها. اينها مسائلي است كه زندگي انشاي ما را خيلي عقب انداخت. مسئله ديگري هم كه در اول بحث اشاره كردم، در سايه قرارگرفتن اين درس است.
به خاطر اين كه در نظام آموزشي ما جايگاه و اهميتي ندارد. مثل درس ورزش، شده است. ساعت جبران عقب افتادگي هاي درس هاي ديگر. چون اهميت درس هاي علوم و رياضي، ... در نظام كنكوري  ما بيشتر جلوه كرده است و بچه هاي زرنگ را از اين دروس انتخاب مي كنند و خيال مي كنند كه اينها انديشمندند. درس انشا را به درس هاي ديگري كه تصور مي كنند مهم تر است، وام مي دهند. البته وامي بدون بازگشت.
انشا درس مادر است و اگر به آن توجه كنيم، همه درس هاي ديگر در روال روان و سليس خودش حركت مي كند. ضمن اين كه معتقدم، درس انشا حتماً بايد از خانه به مدرسه بيايد.
* چرا براي انشا چنين جايگاهي را قايل مي شويد؟
- براي اين كه انشا درس بيان خود است. آفرينندگي و رشد و نمو در اين است كه بچه ها در اين درس خود را بيان كنند. بيان خود دو گونه است. گفتاري و نوشتاري. خيلي جالب است كه بيان گفتاري الان مورد توجه همه نظام هاي آموزشي دنياست - البته نظام هاي پيشرفته و بهنگام را عرض مي كنم - و به بيان نوشتاري، آن چنان توجه نمي شود و باز جالب است بدانيد وقتي بيوگرافي ادبيات را مطالعه مي كنيم، همواره از درس انشا ناليده اند. براي مثال همين جلال  آل احمد خودمان كه نويسنده بزرگ معاصر است، در كتاب مدير مدرسه اش به درس انشا مي كوبد و غبطه مي خورد كه من هرگز در درس انشا نتوانستم چيز به درد خوري بنويسم. الان در درس انشا تمريناتي مطرح هست كه بچه هاي ما بيان گفتاري را ياد بگيرند.
* پس آيا بايد انشا و كاركردهايش را دوباره تعريف كرد؟
- ما مي توانيم براي انشا تعريف ديگري هم بدهيم كه از قضا مهم تر است. انشا يعني تمرين جرأت ورزي بچه ها براي حرف زدن و بيان كردن؛ هم گفتاري و هم نوشتاري. ضمن اين كه ما يك چيز ديگر را هم بايد از ذهنمان بيرون بياوريم. ما در درس انشا اصلاً نمي خواهيم نويسنده تربيت كنيم. نويسندگان نخبگان هستند. يكي از مهارت هاي عمده زندگي ما بيان خود از طريق گفتار است. نود و هشت درصد ارتباطات انسان ها از طريق زبان و بيان مطرح است و ما اگر نتوانيم اين مهارت را به بچه ها بياموزيم، نه تنها درس زندگي را نتوانسته ايم برايشان بياموزيم، بلكه درياد دادن درس هاي ديگر هم ناموفق بوده ايم.
009357.jpg
* البته اثبات شق دوم اين مسئله چندان راحت نيست. ممكن است عده اي بگويند كه ما در حال حاضر بدون نگاه اين چنيني به انشا، در يادگيري دروس ديگر بسيار هم موفقيم.
- خوب براي اين است كه ما براي جبران ضعف مان به روش حافظه اي روي آورده ايم و مطالب را در حافظه بچه ها مي گنجانيم يا بهتر بگويم مي چپانيم و بعد هم اين مطالب طوطي وار بيرون مي آيد.
در اين درس ما بايد به بچه ها جرأت دهيم كه حرف بزنند، اظهار عقيده كنند. اين بيان نظر، چيزي است كه در زندگي ما خاموش است. اگر نگاهي به جامعه خودمان بيندازيم، بسياري از تحصيل كردگان ما هم، از مهارت بيان و اظهار نظر فردي برخوردار نيستند.
*يعني اگر درس انشا با روش هاي متنوع خودش، در مدارس ما درست اجرا مي  شد، ما در ايجاد ارتباط در جامعه، هيچ مشكلي نمي داشتيم!
- حتماً  مشكلات ما بسيار كمتر مي شد. اين مثل تمرين همه مهارت هاي زندگي است. ما در جامعه مان دچار يك فقر فعاليت هاي گروهي هستيم. هر كسي ديدگاه خود را ارجح مي داند، چرا كه تبادل و تعامل فكري جايگاهي ندارد.
تبادل و تعامل فكري در اين درس به طرز بسيار زيبايي انجام مي گيرد.
* يعني در كلاس هاي انشا، تمرين مباحثه و تبادل افكار صورت بگيرد؟
- دقيقاً. جايش همين جاست. براي همين است كه مي گويند در درس انشا شما قصه گويي بكنيد. قصه سازي بكنيد و هر كس عقيده اي دارد، بگويد.
يكي از شيوه هايي كه در كلاس انجام مي گيرد، اين است كه معلم يا يكي از بچه ها نيمي از داستان را بخواند و نوشتن نيمه ديگر را به عهده گروه هايي از بچه ها بگذارد. من با گروهي از بچه هاي پنجم ابتدايي اين تمرين را انجام دادم. هر گروهي، ده پانزده دقيقه با هم تبادل نظر كردند، تفكر كردند، تخيل كردند و بالاخره نتيجه را كه حاصل فكرهاي يك گروه پنج نفره بود، نوشتند. باور كنيد چنان تنوع و زيبايي در خاتمه دادن به داستان پديد آمده بود كه من نمي توانستم بهترينشان را انتخاب كنم. وقتي من تتمه قصه اصلي را خواندم، تمام بچه هاي كلاس پنجم وا رفتند، چرا كه معتقد بودند پاياني كه براي قصه نوشته اند، از پايان نويسنده اصلي بهتر بوده است.
شما در كدام درس مي توانيد چنين پرورش تفكر و چنين تعامل فكري را به وجود بياوريد؟
* در كشورهاي ديگر، اين درس به چه صورتي اجرا مي شود؟
- ژاپني ها همين درس را با همين كيفيت، تعامل فكري و ذهني، بيان داستان و قصه گويي بيان خود،... را از كلاس دوم ابتدايي شروع كرده اند. با روش هاي خيلي ساده؛ فرض كنيد يك جلسه، معلم يك مجسمه را سر كلاس مي آورد و از بچه ها مي خواهد در مورد مجسمه حرف بزنند.
سپس از بچه ها مي خواهد كه به صورت گروه هاي
۴-۵ نفره در مورد مجسمه قصه بنويسند. اين، پرورش تفكر و تخيل در درس انشا است. از اين مثال ها بي شمار مي توان گفت.
* با اين وصف ارزشيابي درس انشا منتفي است. شما چگونه مي خواهيد به قصه هاي بچه هاي كلاستان نمره بدهيد. آيا مقايسه اين نوشته هاي متنوع، اساساً  كار صحيحي مي تواند باشد؟
- اين هم از آن سئوالاتي است كه در جامعه ما متأسفانه مطرح است. ما به انشا چطور نمره بدهيم. من مي گويم كه اصلاً  شيوه و نظام نمره دادن ما غلط است و نمره دادن به اين صورت، اصلاً معني ندارد. ما بايد ارزشيابي مستمر را رواج دهيم. از ابتداي ترم تحصيلي، تمام نكته هاي مثبت و منفي شاگردان را چه به صورت تك- تك و چه به صورت گروهي يادداشت مي كنيم و حاصل را در انتها به صورت نمره در مي آوريم.
اينجاست كه درس انشا نيز جاي خودش را پيدا مي كند و معلم مي تواند بهترين بيان كننده، بهترين نظر دهنده، بهترين تفكر و بهترين تخيل را يادداشت كند و بعد به آن نمره بدهد.
* بهترين ها را انتخاب كردن، كار ناصحيحي نيست؟ بويژه در مقوله حساس و غيرقابل مقايسه اي چون تخيل و تفكر...
- نه ، شما اشتباه متوجه شديد. بهترين موفقيت ها و يا نقطه هاي ضعف بچه ها را به صورت تك تك وارد كند. تخيل بهتر و بدتر ندارد. هر تخيلي خوب است. وقتي شما مي بينيد كه اين دانش آموز تمرين تخيل را انجام مي دهد، جرأت بيان تخيلش را دارد، برايش امتيازي قائل مي شويد. تخيل و تفكر، فردي است. هدف ما اين است كه جرأت ورزي را تمرين كنند و به مهارت برسند.
حتي معلم مي تواند براي بچه ها امتياز گروهي ثبت كند. گروهي كه فعال است و طبيعتاً مورد توجه گروه هاي ديگر قرار مي گيرد.
در اين فرآيند، معلم حتي مي تواند بچه هايي را كه كناره گير هستند و جرأت سخن گفتن را ندارند تشويق كند.
* پس اين پرسش كه انشاي خوب چگونه انشايي است، از پاي بست ناصحيح است و نبايد مطرح شود.
- اصلاً مطرح نيست. بحث خوب و بد اصلاً  در اينجا مصداق ندارد.
* به جز مواردي كه اشاره كرديد، چه مباحث ديگري را مي توان در زنگ انشا تمرين كرد؟
- داستان نويسي، تبديل شعر به نثر يا تبديل نثر به شعر كه بچه ها خيلي دوست دارند، خلق داستان، بحث روي موضوعات زندگي، جامعه و مدرنيته يا حتي يك خبر روزنامه اي.
مي توان حتي مسائل روزمره را مطرح كرد. تمرين نامه نوشتن؛ مي شود از بچه ها خواست تا در مورد يك نامه اداري بحث كنند يا نامه اي براي مثلاً پدر بزرگشان بنويسند و درباره آن به بحث و گفت وشنود بنشينند. روش ها فراوان است و بسته به ابتكار و خلاقيت معلم دارد.
* شايد بهتر باشد كه حتي انتخاب خود موضوع را هم به بچه ها واگذار كرد. انتخاب موضوع يك نوع خلاقيت است!؟
- معلمان غالباً  موضوع خوبي نمي دهند. معلم اگر بتواند با شيوه حرفه اي اش تعيين موضوع را به عهده بچه ها بگذارد و ذوق بچه ها را شكوفا كند و بعد هم، روي همان ذوقشان اجازه بدهد حركت كنند، با دلگرمي و شور و شعف روي موضوع كار مي كنند. معلمان خوب خودشان موضوع نمي دهند، بلكه اسباب ايجاد موضوع را فراهم مي آورند. مثل مجسمه كه گفتم. مجسمه مي آورند سر كلاس، موسيقي پخش مي كنند، شعر مي خوانند، ضرب المثل مي گويند و از بارش ذهني بچه ها و گفتار بچه ها توسط خود بچه ها موضوع آفريني مي كنند. اگر بتوانيم درس انشا را به مهارت هاي زندگي تبديل كنيم، آن وقت انشا درس مادر مي شود براي همه درس هاي ديگر.
اين باور من است و در كتابي نيز به همين نام به اين مسأله به تفصيل پرداخته ام. انشا درس مادر است حتي براي درس ورزش، براي رياضي، علوم،... گو اين كه الان درس سايه شده است.
* شما خودتان از درس انشا چه خاطراتي داريد؟
- من بدترين خاطرات دوره تحصيلم را از درس انشا دارم. در برخي از داستان هايم هم نوشته ام.
* از دوره تدريس چه؟
- در دوره تدريس اين درس، بهترين خاطرات را دارم. من معجزه داستان خواني را در يكي از بدترين كلاس هاي تهران در عمل نوشته ام. شاگردان كلاس چهارم ابتدايي رانده شده از مدارس ديگر را فقط با خواندن داستان، توأم با رغبت انگيزي، جزو بهترين شاگردان مدرسه كردم. كتاب خواندن براي بچه ها، مثل استارتي است كه مي تواند موتور فكر و انديشه را روشن كند.
* مطرح شدن مجدد بحث درباره انشا را كه اين روزها به صورت جدي تري مطرح   شده است، چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- آن گونه كه من از رسانه هاي گروهي شنيده و خوانده ام، هنوز حركتي كه در اين موج جديد هم وجود دارد، متأسفانه داستان نوشتن است. يعني اعلام كرده اند كه بچه ها تا فلان تاريخ انشاهايشان را بنويسند، بياورند فلان مركز ستادي...
* منظورتان اين است كه آن نگاهي كه بايد انشا باشد در اين حركت هم ديده نمي شود؟
- آنچه كه من ديدم كاملاً  سنتي است. من فكر مي كنم بهتر است در كنار اين همايش بزرگ، كارگاه درس انشا بگذارند تا معلمان و دانش آموزان ما متوجه شوند كه مي شود جور ديگري بود.

بازارفرهنگ
009360.jpg

دايرة المعارف دموكراسي (دوره سه جلدي)
زيرنظر: سيمورمارتين ليپست/ ترجمه فارسي به سرپرستي: كامران فاني، نورالله مرادي/ ويراستاران: محبوبه مهاجر- فريبرز مجيدي/ ناشر: كتابخانه تخصصي وزارت امور خارجه/ چاپ اول، ۱۳۸۳/ ۱۷۱۶ صفحه، رحلي/ با جلد سلفون/ قيمت دوره سه جلدي: ۲۱۰۰۰ تومان.
دايره المعارف دموكراسي را در سال ،۱۹۹۵ انتشارات راتلج در چهار جلد به زبان انگليسي منتشر كرد. در اين مجموعه ۴۱۷ مدخل وجود دارد كه ۲۱۵ نفر- از استادان و صاحب نظران و كارشناسان معتبر- آن ها را تأليف كرده اند. ويراستار اصلي كتاب، سيمور مارتين ليپست است كه خود از سرآمدان و بزرگان علوم سياسي عصر حاضر است و حتي در همين دايره المعارف نيز مدخل مستقلي به او اختصاص داده شده است.
ويراستار متن اصلي، آن گونه كه در مقدمه آمده، مدخل ها را به سه گروه: افراد، كشورها و مناطق و مفاهيم تقسيم كرده است و نويسندگان مقالات كوشيده اند در هر مورد صرفاً درباره آنچه كه به «دموكراسي» مربوط مي شود بنويسند. پس تعجب آور نيست كه در مورد «افلاطون» و «ارسطو» (حتي با احتساب تصوير آن ها) بيش از يك صفحه ننوشته اند، در حالي كه در مورد «هابز» يا «لاك» مقالات مفصل آورده اند. اما اهميت كتاب بويژه براي مخاطبان ايراني آن در مفاهيمي است كه آمده و نه اسامي افراد يا كشورها. بسياري از اين مفاهيم براي نخستين بار است كه در ايران- و به زبان فارسي- مطرح مي شوند و يا اگر هم در نوشتارها- كتاب ها و مقالات- آمده اند به طور جامع و كافي تعريف و توصيف آن ها را در اختيار نداريم. مفاهيمي كه در اين كتاب آمده، به تفصيل و به صورتي سيستماتيك و نظام مند مطالبي را مطرح كرده اند كه مي تواند مورد استفاده و بهره گيري دانشجويان، استادان، روزنامه نگاران، كارشناسان و محققان علوم سياسي (يا علوم اجتماعي به طور كلي) باشد. نگاهي به مدخل ها نشان مي دهد كه در بعضي مفاهيم مهم و اصلي در علوم سياسي مدخل هاي فراواني تدوين شده است. از آن جمله است «دموكراسي» ، «انتخابات» ، يا «نمايندگي» ، در هر مدخل بخشي از آن مفاهيم به طور جامع بررسي شده است.
سرپرستان مترجمان اين دايره المعارف در مورد ترجمه فارسي و ضرورت انتشار چنين كتابي در زبان فارسي به چند نكته زير اشاره كرده اند:
۱- اگرچه مترجمان كارآمدي مدخل هاي اين كتاب را ترجمه كرده بودند، ليكن هر مدخل توسط ويراستاران كتاب، از نظر دقت و صحت ترجمه و نگارش فارسي، ويراستاري شده است و كوشش به عمل آمده تا حد ممكن در ضبط اعلام و رسم الخط و نقطه گذاري اصول علمي و يكنواختي رعايت شود.
۲- «نمايه عام» كتاب (در ۱۱۲ صفحه دوستوني) نشان مي دهد كه چه تعداد و تا چه مقدار موضوع هاي ريز در حوزه علوم سياسي در اين كتاب مطرح شده است.
۳- در پايان هر مدخل «كتابنامه» اي آمده است حاوي كتاب هايي كه نويسنده از آن ها براي نگارش مقاله خود بهره برده و يا كتاب هايي كه مي توانند براي خواننده علاقه مند و جوياي اطلاعات بيشتر مفيد فايده باشد.
شعر امروز در شوكران
دو ماهنامه «شوكران» منتشر شد. بحران كاغذ در ماههاي اخير باعث شد اين نشريه با وقفه اي چهارماهه به دست خوانندگان برسد.
مطلب اصلي اين شماره (شماره ۱۵ و ۱۶ ) را ميزگردي تشكيل مي دهد كه در آن به وضع شعر امروز پرداخته شده است. فرشته ساري، عنايت سميعي، كاميار عابدي، فرهاد عابديني، هيوا مسيح  و پونه ندايي در اين ميزگرد حضور دارند و درباره شعر و شاعري بحث كرده اند. در بخش شعر ايران شعرهايي از احمدرضا احمدي، صفورا نيري، علي اكبر گودرزي طائمه، فرشته ساري، سيف ا... ملكي، محمد علي موحدي و فريد برازجاني به چشم مي خورد. شعر جهان هم به شعر تاجيكستان، شاعران امروز ايتاليا، و شعري از كلود استبان اختصاص دارد. مقالاتي با نام «عارف قزويني، شاعر شور انقلاب» از فهيمه غني نژاد و «مشاهدات در ديار وايكينگ ها» از محمد علي علومي در بخش مقالات به چاپ رسيده است.
صفحاتي از اين شماره شوكران نيز چند داستان ايراني و خارجي دارد كه داستان هاي ايراني به مسعود ميري، عليرضا طاهري عراقي و ارژنگ توراني تعلق دارند و از استفانو بنني و آبيوسه نيكل نيز داستان هايي با ترجمه هاي دكتر رضا قيصريه و محمود فاضلي بيرجندي چاپ شده است. صاحب امتياز، مدير مسئول و سردبير شوكران خانم پونه ندايي است.

در حاشيه انتشار نامه معلمان به مجلس در روزنامه همشهري
باوري كه ترك برداشت
009363.jpg
صحنه اي از اجتماع معلمان در مقابل مجلس-زمستان ۸۰

شيرزاد عبداللهي
روز دوشنبه ۲۸ دي، روزنامه همشهري، نامه جمعي از فرهنگيان خطاب به نمايندگان مجلس را درج كرد. در مقدمه اين نامه سرگشاده، از همه فرهنگيان خواسته شده است كه در صورت موافقت با متن نامه، آن را امضا كرده و توسط نماينده معلمان هر مدرسه، به مجلس شوراي اسلامي تحويل دهند. قبل از هر چيز بايد به اين نكته اشاره كنم كه در نبود يك رسانه سراسري ويژه فرهنگيان، اقدام روزنامه پرتيراژ همشهري در انعكاس شايسته اين مطلب، به ويژه اختصاص تيتر يك روزنامه به مطالبات فرهنگيان، موجي از شور و شعف و سپاسگزاري را در ميان همكاران برانگيخت. آن روز صفحه اول همشهري زينت بخش  تابلوي اعلانات دفتر معلمان بسياري از مدارش شد. گپ زدن هاي روزمره معلمان در زنگ تفريح جاي خود را به بحث جدي پيرامون حقوق و مطالبات فرهنگيان داد. روزنامه دست به دست مي شد و لبخندي كم رنگ چهره هاي دژم و رنج كشيده معلمان را آراسته بود. البته هيچ كس گمان نداشت كه با نوشتن يك نامه، مشكلات معلمان يك باره حل شود. اما اين باور كه گويا معلمان قشري فراموش شده هستند و كسي به فكر آنها نيست، كمي ترك برداشت. در برخي مدارس، معلمان بلافاصله متن نامه را روي ورقه اي نوشتند و امضا كردند و تصميم گرفتند در اين حركت سهيم شوند: «درست است كه با انتشار اين نامه در مطبوعات، حالا ديگر نمايندگان از متن آن باخبر هستند، اما ما هم مي نويسيم و امضا مي كنيم تا ثابت شود كه زنده ايم.» در برخي مدارس بر سر متن و جمله بندي آن گفتگوهايي صورت گرفت. در برخي مدرسه ها چيزهاي ديگري به متن افزوده شد و برخي بندهاي نامه را حذف كردند. مطابق معمول دوستاني هم بودند كه زير لب زمزمه مي كردند: «شايد اين يك ترفند است و زير كاسه حتماً نيم كاسه اي است.» دوشنبه آخر دي ماه براي فرهنگيان روز خوبي بود. به بهانه انتشار اين نامه، نكاتي را پيرامون حركت هاي صنفي معلمان متذكر مي شوم.
۱- تجربه ۷ سال گذشته نشان داده است كه اجتماعات و اعتراضات معلمان كه اتفاقاً در برخي موارد شديد و پرهزينه بوده، دستاورد ملموس نداشته است و همين امر به يأس و سرخوردگي تعداد زيادي از همكاران منجر شده است: «اين كارها فايده ندارد. هيچ كس به حرف ما گوش نمي دهد و ما را فراموش كرده اند.» به عنوان نمونه فرهنگيان نتوانستند، از اعتراضات ۱۱ روزه خود در زمستان سال ۸۰ (۲۶ دي تا ۶ بهمن) به رغم هزينه هاي فراواني كه پرداختند، به نحو مطلوبي بهره برداري كنند. معلمان نتوانستند از مزيت هاي خود در عرصه مبارزات صنفي بهره برداري كنند، مزيت ما چيست؟
ما فرهنگي هستيم و كارآمدترين وسائل مبارزه را در اختيار داريم: قلم و زبان. برخي از همكاران نوعي اصالت براي برخي اشكال اعتراض قائلند و چيزي كمتر از ريختن به خيابان و تحصن و اعتصاب آنها را راضي نمي كند. اما همه اعتراضات سرانجام به مذاكره ختم مي شود. پشت ميز، ديگر خشم و خروش و احساسات به كار نمي آيد. ابزار مذاكره، استدلال ،توان كارشناسي و ارتباط ماهرانه با افكار عمومي است. گفت وگو، منطق و قوانين خاص خودش را دارد. محروم كردن معلمان از ابزار و روش هايي كه در آن مزيت دارند، كار درستي نيست. اگر در پوسترهاي اعتراضي كارگران بر عضلات پيچيده، بازو و دهاني كه به فرياد باز شده است، تأكيد مي شود. بر پلاكارد اعتراضي معلمان بايد تصوير قلم ترسيم شود.
ما معلم هستيم و روش مبارزه معلمان بايد متناسب با شأن و شخصيت فرهنگي ما باشد. علاوه بر اين، اعتراض مراحلي دارد. كار آخر را نبايد همان اول انجام داد. حرف آخر را نبايد اول گفت: به عنوان مثال اعتصاب آخرين تير تركش معلمان است. بعد از اعتصاب، معلمان چه تاكتيكي بايد انتخاب كنند؟ آنهايي كه حرف اول و آخرشان تعطيلي كلاس ها و اعتصاب بود. حالا كه به گفته خودشان مطالبات معلمان برآورده نشد، چه پيشنهادي دارند؟ قاعدتاً در مرحله بعد بايد معلمان را به حضور غيرقانوني در خيابان ها و زد و خورد و درگيري دعوت كنند. آيا اين كار شدني است؟ ساختن يك خانه با روي هم نهادن آجرهاي كوچك آغاز مي شود. براي صعود به قله دماوند نمي توان پرواز كرد. پيمودن اين مسير سخت و طولاني تنها با گام هاي كوچك و استوار ميسر مي شود. در انتخاب روش، بايد به روان شناسي معلمان و موقعيت اقتصادي متزلزل و شكننده آنها توجه كرد. معلم با كارگر و دانش آموز و دانشجو متفاوت است. براي گرفتن يك تصميم كوچك، ساعت ها فكر مي كند و همه جوانب را مي سنجد.
اهل ريسك كردن نيست. با ديدن يك لكه ابر كوچك در روز آفتابي،  چتر برمي دارد. معلم زن و فرزند دارد. بايد قسط بانك و كرايه منزل را سر موعد بپردازد. ممكن است زنگ تفريح ودر جمع همكاران و البته در حرف، رستم دستان باشد. ممكن است بتوان او را براي يك ساعت و يا يك روز تهييج كرد. حتي فرياد بزند. اما به سرعت به ياد واقعيت ها مي افتد و در لاك محافظه كاري فرو مي رود و در هر اقدام اعتراضي بايد به معلم اطمينان داد كه خطري او را تهديد نمي كند و هزينه فعاليت او بسيار كم است. امضا كردن يك نامه اعتراض را دست كم نگيريد. اين يك گام كوچك و بسيار تأثيرگذار است. مهم اين است كه معلم معمولي مدرسه منتظر قهرمان نشسته است، عينكش را روي بيني جابجا كند، قلمش را از جيب درآورد و نامش را به صورت واضح  پاي يك درخواست جمعي بنويسد و امضا كند. اگر ريسك فعاليت بالا باشد، او بهانه اي مي آورد و خود را كنار مي كشد، همه دوست دارند، ديگران به جاي آنها فعاليت كنند. مهم اين است كه تماشاگر وارد بازي شود. عصر قهرمان ها سپري شده است. كار و فعاليت جمعي ما بايد قهرمانانه باشد و كارهايي مانند خواندن يك نامه و امضاي آن، شركت در يك جلسه سخنراني، خواندن روزنامه و كتاب، اظهار نظر در جلسه شوراي معلمان، رأي دادن براي انتخاب مدير مدرسه، مشاركت فعال در امور آموزشي مدرسه،  اداره يك مدرسه به نحو شايسته و ... كارهايي به ظاهر كوچك و كم اهميت، با برآيند قهرمانانه است.
۲- در مبارزات صنفي، واژه ها و مفاهيمي مانند خشونت، قهر، دشمني، آشتي ناپذيري تا آخرين نفس، حركت نهايي، قاطعيت انقلابي ، مرگ طلبي، مزدور، قهرمان، بايكوت، مخفي كاري و امثال اينها راه ندارد. اينها واژه هايي مربوط به حوزه سياست و انقلاب است و در فعاليت هاي صنفي كاربردي ندارند. متأسفانه در حركت هاي جمعي معلمان، عده اي از دوستان شايد از روي بي اطلاعي، از ادبيات پرخاشگر استفاده مي كنند. بايد قبول كنيم كه فعاليت صنفي را با شيوه هاي پرخاشگرانه و روش هاي خشن نمي توان پيش برد. مبارز صنفي آشتي ناپذير نيست، اهل سازش و مصالحه است (البته نه براي منافع شخصي) ، مبارز صنفي اهل قهر انقلابي نيست، در همه جا دنبال دوست مي گردد. مطلق گرا نيست و تصور نمي كند كه با يك اقدام همه كارها روبه راه مي شود. بلكه دنبال امتيازهاي كوچك است و هر جا ضرورت داشته باشد، عقب نشيني مي كند. نبايد تصور كنيم كه چون «معلم» هستيم حق داريم با تازيانه كلام همه را از خود برنجانيم. فعال صنفي حق ندارد عقربه راهنماي خود را با لايه هاي نوميد و كمتر فرهيخته و حاشيه اي فرهنگيان تنظيم كند. به جاي عميق تر كردن شكاف هايي مانند شكاف اداره- مدرسه بايد در صدد ترميم اين شكاف ها باشيم. تاكتيك غلطي كه مدتي قبل توسط يك تشكل مشخص اتخاذ شده بود، يعني شوراندن معلمان عليه مديران مدارس، رؤساي مناطق، مدير كل ها و وزير هيچ حاصلي براي معلمان نداشت. گرچه ستاره اقبال اين گروه افول كرد اما پس از كنار رفتن اين گروه از صحنه، تشكل ديگري با شدت و حدت همين راه را ادامه داد. برخي گروه ها، مديران آموزش و پروش را به عنوان كارفرماي استثمارگر و معلمان را به عنوان كارگر فرهنگي مي شناسند و الگوي مبارزه آنها شبيه ماركسيست ها در ابتداي قرن گذشته است. اين گروه ها و افراد به اين نكته توجه نمي كنند كه كلنجار رفتن با مديران، چه فرصت ها و امكاناتي را از مجموعه آموزش و پرورش گرفته است. صرف نظر از اين كه چه كسي و با چه گرايش سياسي، وزير آموزش و پرورش باشد، اين تصور عوامانه است كه فكر كنيم اگر حقوق ما كم است، تقصير مديران كوچك و بزرگ اداري است. در وزارتخانه اي كه ۹۰ درصد بودجه جاري صرف پرداخت حقوق و مزايا مي شود و هر ساله در سه ماه پاياني سال با كمبود بودجه براي پرداخت حقوق و مزايا روبه روست، از دست يك رئيس آموزش و پرورش چه كاري ساخته است؟ همه ما بايد براي نجات اين خانواده بزرگ فقير و بحران زده فكري بكنيم. انتقاد از مديران و روش هاي مديريتي ضروري است اما اگر فرض را بر اين بگذاريم كه برخي گروه هاي تندرو متعصب در مخالفت آتشين با مديران استثمارگر صادقند، چرا تاكنون در كنار شعارهاي تند و تيز خود، تحليلي پيرامون نواقص مديريت در آموزش و پرورش ارايه نداده اند؟ و چرا اصولاً با كار فكري و كارشناسي مخالفند و آن را فوق طاقت گروه هاي خود مي دانند؟
۳- معلمان در فعاليت هاي صنفي خود بايد همدردي و همدلي ساير گروه ها و اقشار جامعه را جلب كنند. اگر نماينده مجلس و يا مسئول دولتي را به جلسه خود دعوت مي كنيم، حق نداريم به او اهانت كنيم. نتيجه اين كار اين است كه آنها ديگر در جلسات ما شركت نمي كنند. نبايد معلمان را تافته جدا بافته و گل سر سبد عالم آفرينش تصور كنيم. پزشكان، پرستاران، مهندسان، كاركنان شركت نفت، كارمندان و كارشناسان سازمان مديريت، نظاميان، پليس و... همگي اقشاري مورد احترام و خدمتگزار جامعه هستند. اگر مي گويند معلمان چهار ماه در سال تعطيل هستند و كار آنها نيمه وقت است به جاي پرخاشگري، بايد با استدلال پاسخ دهيم. فيش حقوقي ساير كارمندان را بر در و ديوار مدرسه ها زدن، اين احساس را در آنها به وجود مي آورد كه ما به حقوق آنها چشم دوخته ايم. تعطيلي كلاس ها و يا كم كاري به عنوان اعتراض براي افزايش حقوق، همه اقشار جامعه را عليه معلمان تحريك مي كند. جامعه بايد اين احساس را داشته باشد كه افزايش حقوق معلمان به نفع جامعه است و كيفيت آموزش در مدارس را ارتقا مي بخشد.
۴- ظاهراً بودجه آموزش و پرورش نسبت به سال گذشته ۲۴ درصد افزايش يافته است. با توجه به نرخ ۱۵ درصدي تورم، افزايش واقعي بودجه ۹ درصد است. معنا و مفهوم اين رقم اين است كه سال آينده وضع آموزش و پرورش تفاوت چنداني با وضع امسال آن نخواهد داشت. در نامه معلمان براين واقعيت تأكيد شده است كه «مصرف درآمدهاي نفتي براي هزينه هاي جاري، اقتصاد كشور را ويران مي كند» . از طرفي براي رسيدن به آموزش و پرورش در حد استاندارد، لازم است كه بودجه اين وزارتخانه ۴۰۰۰ ميليارد تومان افزايش يابد. آيا مجلس قادر به افزايش صددرصدي بودجه آموزش و پرورش است؟ در نامه اظهار اميدواري شده است كه مجلس بتواند اين كار را انجام دهد. اما كارشناسان اقتصادي معتقدند كه انجام چنين كاري در توان دولت و مجلس نيست. اگر بودجه آموزش و پرورش ثابت بماند، تكليف شعارهايي كه در مورد آموزش و پرورش رايگان و رفع مشكلات معيشتي معلمان داده شده چه مي شود؟ متأسفانه احزاب و گروه هاي سياسي، بي اعتنا به اعداد و ارقام واقعي و توانايي اقتصادي كشور، وعده رفاه و مصرف بيشتر به همه اقشار از جمله معلمان مي دهند و معلوم نيست نتيجه اين توقعات برانگيخته چه خواهد شد. اگر شعارهاي سياسي و آرماني را كنار بگذاريم اين سؤال همچنان ذهن ما را آزار مي دهد كه چگونه مي توان به اقتصاد آموزش و پرورش سروسامان داد به گونه اي كه مدير مدرسه حداقل بتواند يك كپسول آتش نشاني تهيه كند و هزينه هاي جاري مدرسه را پرداخت نمايد و حقوق كاركنان آموزش و پرورش با ساير كاركنان دولت هماهنگ شود؟ بايد به جست وجوي منابع جديد رفت، يك راه توسعه مشاركت هاي مردمي، تأسيس مدارس خصوصي، واگذاري مديريت دولتي مدارس به بخش خصوصي، خود گرداني مدارس، جذب سرمايه هاي بخش خصوصي، برچيدن سيستم ثابت كارمند رسمي براي مدت ۳۰ سال و تعديل قابل ملاحظه نيروهاي وزارتخانه تا حد ۷۰۰ هزار كه راه حل مورد قبول دولت خاتمي و مجلس ششم است. راه ديگر افزايش سهم آموزش و پرورش از بودجه دولت و تأكيد بر دولتي بودن مدارس، اصل ۳۰ قانون اساسي و بستن راه مشاركت هاي مالي مردم در امور آموزش و پرورش است. راه سوم ادامه وضع موجود و به عقب انداختن بحران است و راه چهارم پيدا كردن منابع جديد و ناشناخته براي تزريق به اقتصاد بيمار آموزش و پرورش است. همانگونه كه در نامه سرگشاده معلمان آمده است بدون بودجه كافي، آموزش و پرورش به باتلاق استعدادهاي دانش آموزان تبديل مي شود.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |