يكشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۸۱
لا به لا ي خاطرات هادي ساعي
ارباب ضربه ها
چهل و هشت ساعت از ابراز احساسات به مدال حسين رضازاده مي گذشت كه مسئولان ورزش ايران با خوشحالي تمام براي تكنواندوكايي كه دومين طلاي كاروان ايران را برده بود، كف مي زدند. آنها پس از چند روز دلسردكننده، جمعه شب را با خاطري آسوده به صبح شنبه پيوند زدند. چراكه يك ستاره درخشان از چهار سال پيش براي اين ۹ دقيقه برنامه ريزي كرده بود.
- ۴ سال بود انتظار طلاي المپيك را مي كشيدم، چيزي كه حاضر نيستم با هيچ چيز ديگر عوضش كنم.
014448.jpg
درست است كه هادي از فوتبال دل خوشي ندارد، اما پس زمينه سبز يك زمين فوتبال جاي مناسبي براي عكاسي است. چه مي شود كرد؟!

هادي ساعي متولد بيست ارديبهشت ۱۳۵۵ است، بچه شهرري. او پس از ناكامي در سيدني ۲۰۰۰ دومين مدال المپيك خود را گرفت. البته اين كه نوشتيم ناكامي حفظ خود اوست والا مدال برنز المپيك نهايت آرزوي خيلي هاست، خيلي ها جز ساعي.
- همه بچه ها مي رفتند باشگاه. من هم يكروز همراهشان رفتم. خوشم آمد. قرار شد يكي از همسايه ها كه تكواندوكا بود و فروشگاه لوازم ورزشي داشت برايم لباس بياورد. به او مي گفتيم عمو قربون. چند هفته اي طول كشيد و به قولش عمل نكرد. يك روز رفتم پيش او و گفتم خسته شدم. اگر نمي شود بگو پدر از جاي ديگري برايم خريد كند. او هم گفت امروز بيا برويم باشگاه، فردا لباست آماده است.
ساعي را در حالي تصور كنيد كه با تي شرت و گرمكن لاي كلي آدم لباس سفيد ايستاده بالا و پايين مي پرد.
آقاي مهيمن مربي باشگاه بود. تا چشمش به من خورد گفت بچه لباس تكنواندويت كو؟ جواب دادم عمو قربون برايم نياورده، گفت عمو قربون ديگه كيه؟ من هم با اشاره آقاي همسايه را كه ارشد كلا س بود نشان دادم...
اولين و دومين درس ساعي از تكواندو در همين جا شكل مي گيرد: عمو قربون نه، استاد، فهميدي؟
- بعد هم گفت از فردا هم بدون لباس باشگاه نمي آيي. آقاي... چرا براي بچه لباس نياوردي؟ و عمو قربون جواب داد: چشم، فردا!
تكواندو ورزش ايراني ها نيست، اما از اوائل دهه ۱۳۶۰ شمسي بچه هايي كه استعداد خوبي در جست و خيز و لگد زدن داشتند جذب اين رشته شدند. در شرايطي كه اقبال كاراته و سبك كيوكوشين به دليل افسانه هاي بزرگي مثل بروس لي و چند كاراته كاي ايراني بيش از اين رشته ناشناخته بود ، به دليل دو مدال نقره و برنز سيدحسين زاهدي و فيصل دانش به سرعت سر زبان ها افتاد. تكواندو، رشته اي كه برخلاف كاراته مسابقات جهاني رسمي داشت و كره اي ها به هر زحمتي كه بود آن را از المپيك ۱۹۸۸ وارد رشته هاي المپيكي كردند، گرچه در دوره هاي اول، رقابت هاي اين رشته به شكل نمايشي برگزار مي شد.
هادي ساعي اما از نسل تكواندوكاهايي است كه تاب برتري مطلق صاحبان تكواندو را نمي آورند. ورزشكاري كه خيلي اتفاقي تكواندوكا بود اما به قول يكي از مربيانش اينكاره به دنيا آمده بود.
مسير قهرماني 
ساعي در المپيك آتن ابتدا به مصاف«كارلو مولفتا» از ايتاليا رفت و در حالي كه ۱۰ بر ۴ از تكواندوكار ايتاليايي جلو بود. او را ضربه كرد و وي نتوانست به مسابقه ادامه بدهد.
اين تكواندوكار برجسته ايراني در دومين مسابقه خود، «دياگو داسيلوا» برزيلي را كه سال گذشته در مسابقات انتخابي المپيك در فرانسه بر ساعي پيروز شده بود. با نتيجه ۸ بر ۶ شكست داد و راهي مرحله نيمه نهايي شد.
وي در مرحله نيمه نهايي در برابر يك تكواندوكار تازه چهره شده كره جنوبي ايستاد و در يك مسابقه حساس و نزديك با نتيجه ۱۰ بر ۹ برنده اعلام شد تا به مرحله فينال راه يابد.
ساعي در ديدار نهايي به مصاف «هونگ چي هسونگ» از تايوان كه شاگرد «رضا ميهماندوست» مربي ايراني اين تيم است رفت و در يك مسابقه برتر صاحب پيروزي شد و به مدال طلا رسيد.
افتخارات 
طلا.............................جام جهاني ۱۹۹۸ كانادا
طلا......................... قهرماني جهان ۱۹۹۹ كانادا
طلا.................................جام جهاني ۲۰۰۰ فرانسه 
برنز ................................ المپيك۲۰۰۰ سيدني 
طلا................................. جام جهاني ۲۰۰۱ ويتنام 
طلا .............................. جام جهاني۲۰۰۲ ژاپن 
نقره.......................... قهرماني جهاني ۲۰۰۳ آلمان 
طلا...................... بازي هاي آسيايي ۲۰۰۲ بوسان 
فني ترين تكواندو كار سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ جهان به انتخاب فدراسيون جهاني 
بچه شر شهر ري 
مادر هادي مي گويد: خيلي شلوغ بود و بيش از حد ناآرام و جسور. هيكل ريزه ميزه اي داشت اما شيطان بود. يكروز آمد گفت: بچه ها مي روند تكواندو، من هم مي خواهم بروم. ۱۵-۱۶ نفر بودند، باشگاه محمدي. آقاي قربان نجفي همسايه روبه روي ما هم مربي تكواندو بود. هادي آنقدر شلوغ بود كه من نمي گذاشتم برود بيرون. برايش فوتبال دستي گرفته بودم تا در خانه مشغول باشد. يك روز كه رفته بودم مجلس ختم يكي از فاميل ها و در را قفل كرده بودم، هادي رفته بود پشت بام. يك بشكه آب گذاشته بوديم آن جا كه با لوله اي به حياط وصل مي شد. هادي عادت داشت چيزي مثل چوبدست دستش باشد. آن روز چوب پرده اي دستش بود...
طفلك مادر. مي رسد خانه مي بيند صدايي آمد. هادي چوب پرده را زده بود به آب و بعد تكيه اش داده بود به سيم برق: «سه تا پشت بام پرت شد آن طرف،  صداي جرقه آمد و داد او. رفتم بالا صحنه را ديدم از حال رفتم.
جيغ... داد... هوار. همسايه ها مي ريزند خانه بچه شر محل: «خانم ساعي چيزي نشده، بلند شو!»
- خودش بالاي سرم بود. گفت مامان چيزيم نشده، پاشو. عصباني شدم. با دست زدم به او، دستم درد گرفت. عصباني ترشدم.
با چوب زدم به سرش اما چوب شكست. هادي هميشه مي گويد: «مادر، اگر آن چوب را به من نمي زدي، قهرمان نمي شدم!»
مادر كمتر پاي مسابقات هادي مي نشيند. ساعي مي گويد: «ممكن است در مسابقه آسيب ببينم و او تحمل ديدن اين صحنه ها را ندارد. دلشوره تماشاي اين دوره ها هم به جاي خود.»
جمعه شب هم مادر پاي تلويزيون نبود. گفتند رفته سوريه براي هادي دعا كند. لحظه عجيبي بود وقتي يكي از همسفرها آمد پيش او گفت: «خانم دهقان مشتلق.»!
اشك روي صورت مادر نشانه برآورده شدن حاجت بود.
مباركه حاج خانم!
زندگي 
هادي بچه دردكشيده است. او دو برادر و پدرش را در فاصله كوتاهي از دست داده. پدرراننده ماشين سنگين بود. ۷ سال پيش در يك حادثه از دست رفت، درست مثل علي برادر بزرگتر و البته نه شبيه مهدي داداش كوچيكه كه بر اثر يك بيماري كبدي ذره ذره آب شد و تمام كرد.
- دوست داشتم پدرم بود و موفقيت مرا مي ديد. او هميشه سر تمرينات من حاضر بود و تشويقم مي كرد.
- وقتي حرف به آن مي رسد كه پدر بعد از اولين قهرماني كشور مهماني بزرگي گرفت و همه فاميل را دعوت كرد تا گل پسرش را ببينند، بغض راه گلوي قهرمان را مي بندد.
- مهروز، خواهر هادي كه ملي پوش بانوان تكواندوست مي گويد: «هادي مهربان و ساده است و البته كمي اخمو. آدم پرجذبه ايست. البته خيلي ها فكر مي كنند پسر بداخلاقي است. اما من خوب مي شناسمش.»
- يازده سالم بود به خاطر بيماري برادرم خيلي درگير بوديم. روز تولدم به نيمه شعبان افتاده بود و وسط شلوغي و بيمارستان كسي يادش نبود... وقتي برگشتم برايم جشن تولد گرفته بود و برايم يك ساعت خريده بود. خيلي ذوق كردم.
- او مي گويد بيشترين تلاشش براي موفقيت در تكواندو به خاطر هادي و جديت او بوده است.
وقتي مي پرسيم يك خاطره از اين روزهاي خيلي جدي تعريف كن، از روزي مي گويد كه به دليل سبكسري در تمرين تكواندو از طرف برادر تنبيه شد: «گفت ضربه اي مي زنم كه يادت نرود»! بالاخره لابد اين راه قهرماني جهان است، جديت و تمرين.
اكثر ايراني ها همسر آينده هادي ساعي را در برنامه ويژه جمعه شب شبكه سه ديدند. كمند صادقي كه قرار است دهم مهر زندگي مشتركش را با قهرمان جهان  آغاز كند. از او درباره قهرماني همسر مي پرسيم: «به من قول داده بود كه بي طلا برنگردد. من هميشه روي حرف او حساب مي  كنم.»
بحث مي رود روي صد ميليون جايزه اي كه بعد از قهرماني براي شروع زندگي كافي به نظر مي رسد:  «هادي كلي قرض دارد، اول بايد آن ها را بدهد!»
014451.jpg
014454.jpg
014457.jpg
چند قاب از شب طلا يي . پسر خوب شهر ري ملتي را خوشحال كرد.او ۴ سال زحمت كشيد و ديگران ... نوش جان آقاي ساعي. اين جمله قصار اوست: « وقتي از روي سكو پايين مي آيم ديگر خودم را قهرمان نمي دانم.» ساعي اسطوره تكواندوي ايران است.
مربي او غلا محسن ذوالقدر كه شايسته است در اين موفقيت يادي از او بكنيم، مي گويد: «اين طلا  ۴ سال زمان برد.هادي ۴ سال زحمت كشيد.»

كوتاه از هادي ساعي
ساعت سه شب ۲۰ ارديبهشت ۱۳۵۵ به دنيا آمد. كجا؟ بيمارستان امام خميني مادر هادي مي گويد پدرش شهرستان بود و ۵ روز بعد آمد.
درباره او مي گويند در اردوها براي بچه هاغذا درست مي كند. خودش مي گويد فقط تخم مرغ اما بقيه مي گويند هرچه فكرش را بكنيد.
قهرماني المپيك شروع دوباره اي براي اوست: «من فقط ۵ دقيقه روي سكوي قهرماني بود. بايد دوباره اين لحظه را تكرار كنم.»
هادي سواركار خوبي هم هست. بعضي ها از قول او مي گويند قرار است در بازيهاي آسيايي دوحه عضو تيم سواركاري باشد.
ساعي دانشجوي ترم آخر رشته تربيت بدني است. ادامه تحصيل از اهداف اوست و گفته مي شود همه استادها به او نمره ۲۰ مي دهند!
او يك تكواندوكاي صاحب سبك است و روي حريفان برنامه ريزي مي كند. در المپيك همه ديدند او چه كلاس فوق العاده اي دارد.
«بن كوهلي» كه پسوند نام خانوادگي اوست، نام دهي است در اطراف تبريز كه پدر و مادر ساعي متولد آنجا هستند.
او پرعنوان ترين تكواندوكار ايراني است. سه طلاي جهاني، يك طلاي المپيك و يك برنز المپيك. مدال هايي كه به جز آخري وقف زلزله زدگان بم شد.
بهزاد خداداد دوست صميمي او مي گويد: هميشه در تستهاي بدني كميته المپيك بهترين نمره را كسب مي كند. او فيزيك بدني فوق العاده اي دارد و در هر رشته اي جز تكواندو موفق مي شد.
چهره اش خشن است، چه مي شود كرد. اما قلبش طلاست. يكي از رفقا: «افتادگي عجيبي دارد. گذشته خودش را فراموش نكرد. بچه شهر ري بوده و هست.»
هم اتاقي او مي گويد:او شبها خواب حريفانش را مي ديد. ۴ سال فكر روي المپيك شوخي نيست. مثل رابرت دنيرو كه براي فيلم راننده تاكسي با اين نقش زندگي كرد.
صميمي ترين دوست او: شايد مجيد افلاكي. البته بچه هاي اردوي تكواندو با هم كلي داداشند. به هرحال آنها نزديك به ۱۱ ماه سال را با هم اند.
ساعي در كره كلي مشهور است دليلش سماجت ساعي در مبارزات با مدعيان كره اي است.
نسخه كيفيت هر جوك جديدي كه به بازار مي آيد. پيش هادي است. اين را رفقا مي گويند. تقصير ما نيست.
او دل خوشي از فوتباليست ها ندارد. طلاي المپيك و كتك خوردن مال امثال اوست و توجه و درآمد و غيره مال فوتبال!

ستون ما
خسته نباشيد
پژمان راهبر
نه مدال هاي آخرين روزهاي المپيك و نه نقاط تيره پيشين، تفاوتي در ارزيابي ورزش ايران ايجاد نمي كند. آتن براي جماعت ايراني تكرار چندباره واقعيتي بود كه هر ۴ سال پنجه بر صورت ما مي اندازد. ياد همه المپيك هايي كه با اميد و گردنهاي برافراشته   آغاز مي شد و با تلخي به پايان مي رسيد به خير. ياد تيتر هاي شلا قي هفته نامه ها و روزنامه ها...
آتن ۲۰۰۴، از همان روز اول كه كاروان ايران با لباس هاي بددوخت ناشاد، بدون ابراز احساسات و برون فكني هيچ توجهي را برنيانگيخت براي ايراني ها   به سياق سابقآغاز شد. آن جا كه يك روزنامه ، نام همراهان و مسوولاني كه به جاي ورزشكاران در افتتاحيه رژه مي رفتند را منتشر كرد تا درايت سياستگذاران ورزش ايران به چشم آيد. از اين پس وتا شبي كه رضازاده روي صحنه آمد همه چيز مطابق انتظار بدبين ها و البته خرد كننده اعصاب مردمي بود كه هنوز دل به ورزش بسته اند.
درشرايطي كه بسياري از كشورها از جمله خود يونان ميزبان، عراق، مصر، و درصدر همه چين توانستند به كمك ورزش و المپيك، بر وجهه و اعتبار خود بيفزايند، ايران به تكرار مو به موي المپيك هاي قبل پرداخت. ناكام در رشته هاي پرمدال پايه به انضمام چند «بازنده خوب» در رشته جودو و وزنه برداري و كشتي فرنگي. اينان ورزشكاراني بودند كه جز آرش ميراسماعيلي - كه از رويارويي با ورزشكار رژيم اشغالگر قدس خودداري كرد و از رقابتها كنار رفت - بختي براي كسب طلا و مدال المپيك نداشتند. اين حقيقت را مي توان اينطور معنا كرد كه دستگاه عريض و طويل ورزش ايران قادر به پرورش قهرمانان جديد، جز همان نوابغي كه «قهرمان» متولد شده اند، نيست. اين در حالي بود كه امارات متحده عربي در تيراندازي طلا گرفت و مصر با يك كشتي گير عجيب، طلايي در رشته فرنگي كسب كرد كه برق از چشم همه پريد.
واقعيت ورزش ايران را مي شود در چهره مديراني ديد كه روي سكو مي نشينند و مانند يك تماشاچي عادي پرچم روي پاي خود پهن مي كنند، چهره هايي البته بيگانه با ورزش با سابقه صنعتي. واقعيت ورزش ايران را در چيزهايي ديگري هم قابل تماشاست، از اختلاف عميق بين دو دستگاه اجرايي ورزش (كميته الميپيك و سازمان تربيت بدني) گرفته تا يك معاونت مهم كه به وزنه برداري كه فقط خوب وزنه مي زند پيشنهاد رياست فدراسيون را مي دهد!
سالها پيش، زماني كه كاروان ورزش ايران با نقره عسگري محمديان از سئول به كشور بازگشت، ما كلي بهانه براي اين ناكامي داشتيم. از ناداوري كه به دليل شرايط سياسي آن زمان محمل مناسبي بود تا كمبود امكانات، كه البته واقعيتي تلخ و صريح بود. اما وقتي ۱۶ سال بعد مي شنويم كه هنوز داوران عليه ما سوت مي زنند و دستهايي در كار است و امكانات نيست، فقط زهرخند مي زنيم. راستي عمر مفيد يك توجيه  تكراري چقدر است؟
قرار بود اين يادداشت تجليلي باشد از قهرماني هادي ساعي و حسين رضازاده، اما جوهر قلم تلخي حقايقي بود كه نياز به واگويه آن حس مي شد، چه با طلاي حسين و هادي، چه بي طلاي آنها. ما به قهرمانان خود مي نازيم اما اگر برق چند طلا تمام سوي چشم ما را بگيرد، ۴ سال بعد هم بايد وقت خودمان را در همين نقطه تلف كنيم و لابد مي دانيد مرثيه سرايي پس از شكست چه كار عبثي است!
آرزوي ما رسيدن به نقطه ايست كه المپيك را با شرايط متفاوتي    آغاز كرده و به پايان ببريم، نقطه اي كه چين، بزرگ ورزش امروز، آن را از بيست سال پيش هدف گرفت. ما بيست سال بعد چه كاره ايم!

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |