شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۳
سايه روشن هنر
هشتصد قدم در لاله زار آماده نمايش
001542.jpg

با پايان صداگذاري فيلم مستند «هشتصد قدم در لاله زار» اين فيلم آماده نمايش شد .
اميد شريف موسوي با اعلام اين خبر گفت : ساخت اين فيلم حدود دو سال به طول انجاميد . وي در مورد حضور مسعود كيميايي در اين فيلم گفت : نمي دانم خواب بود يا بيداري ، اما هر چه بود عزيز بود و استاد و رفيق . حتي بسيار فراتر از تمامي آنچه، سعي داشته ام از لابلاي فيلم هايشان بياموزم اين افتخار، اگر هيچ كار ديگري هم نكنم ، براي تمام عمرم بس است. در كنار موضوع خاص «هشتصد قدم در لاله زار» حضور راويان اصلي فيلم قابل توجه است . مسعود كيميايي ، پايه گذار موج نو سينماي ايران در سالهاي نه چندان دور در نخستين حضور خود در مقابل دوربين و آن هم در خيابان لاله زار ، از روزگار سپري شده خيابان و سينماهايي مي گويد كه به تعبير خود او «معلم خيلي ها بوده اند».شريف موسوي در مورد حضور مجيد رضا بالا به عنوان ديگر راوي اصلي فيلم گفت : «مجيد رضابالا» محقق و كارشناس تاريخ و فرهنگ است كه در عرصه توليدات تاريخي حضوري موثر دارد. براي ايجاد امكان حضور وي در اين فيلم، تغييرات بسياري را در طرح اوليه ايجاد كردم. رضا بالا در دكور ساخته شده خيابان لاله زار در شهرك سينمايي غزالي به بررسي پيامدهاي منفي و مثبت شكل گيري هر يك از مقولات تئاتر، شعر، موسيقي و سينما در لاله زار طهران قديم پرداخته است. ايشان مروري دارند بر ريشه هاي تاريخي شكل گيري اين خيابان، حضور سربازان خارجي طي جنگ جهاني در طهران و لاله زار و نخستين جلوه گري هاي هنر در لاله زار. عليرضا بهرامي ، شاعر معاصر در اين فيلم شريف موسوي را همراهي كرده است و تصويربرداري فيلم توسط مهدي قاسمي و عباس عبدالعلي زاده انجام شده است . همچنين علي اكبر عبدالعلي زاده مدير توليد و عباس عبدالعلي زاده تدوينگر اين فيلم هستند.
سينما و ادبيات منتشر شد
001551.jpg

نخستين شماره فصلنامه سينما و ادبيات با مدير مسئولي همايون خسروي دهكردي منتشر شد.
گفت و گو با ويم وندرس، سينماي وندرس، نقد فيلم هتل ميليون دلاري، آثار ويم وندرس، معيارهاي انجمن نويسندگان آمريكا براي صنعت سينما، ساختارشكني چيست، نقد ادبي، متن ادبي و اقتدارگرايي، مقوله فرهنگ و نقاشي معاصر ايران، نرم افزارهاي داستان و فيلمنامه نويسي، درباره فيلم تروا و... از جمله مطالبي است كه در فصلنامه سينما و ادبيات به چاپ رسيده است.

ديدار در بعد چهارم با حسين پناهي
... چندم مرداد است؟!
فرامرز نايبي
... در شعرهايش كه خود از آن به «دل واره» تعبير مي كرد، آن قدر از «مرداد» و «مادر» نوشت تا عاقبت در شامگاه سال و ماه و روزي كه آغشته به بوي مادر و مرداد بود، «بي پناه» خداحافظي كرد و رفت. حسين پناهي وجه شاعرش را مي گويم، با همان شوريدگي ها، خستگي ها و بي پناهي هايش.
* با «سفر» شروع كنيم. موقع سفر چه كردي، حسين آقا؟!
- نگو موقع، بگو انتها... در انتهاي سفر/ در آينه/ دار و ندار خويش را مرور كردم.
* با خداي دلت، چه كردي؟
- اما خداي دل!/ در آخرين سفر/ در آينه به جز دو بيكرانه كران/ به جز زمين و آسمان/ چيزي نمانده است./ گم گشته ام، كجا!/ نديده اي مرا؟!
* عجيب است. «مرداد» و «مادر» در كنج شعرهايت جاي خاصي دارند. قصه رفتنت هم در شامگاه روز مادر، يك جورهايي ربط پيدا كرد به همين كنج شريف شعرهايت...؟
- گفتي مرداد، ياد بدهكاري مان افتادم؟!
* بدهكاري؟ به چه كساني در زندگي بدهكاريم؟
- به كساني كه صميمانه ز ما پرسيدند/ «معذرت مي خواهم، چندم مرداد است؟!»/ و نگفتيم/ چون كه مرداد/ گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است!
* ... اما مادر؟
- آخ! مادر... مي داني، وقتي مادري بميرد، قسمتي از فرزندانش را با خود به زير خاك خواهد برد.
* خوب مي دانم. حالا چه موقع بايد دست مادر را گرفت؟
- وقتي اخم مي كنند و بي دليل وسايل خانه را به هم مي ريزند/ ما بايد بدويم، دستشان را بگيريم./ تا مباد كه خداي نكرده تب كرده باشند.
* اولين سطرهاي اولين نامه اي كه به مادر بزرگت نوشتي، چه بود؟
- مادر بزرگ!/ گم كرده ام در هياهوي شهر/ آن نظر بند سبز را/ كه در كودكي بسته بودي به بازوي من/ در اولين حمله ناگهاني تا تار عشق/ خمره دلم/ بر ايوان سنگ و سنگ شكست...
* بزرگ ترين حسرتي كه در زندگي زميني خوردي...؟
- دستم به دست دوست ماند/ پايم به پاي راه رفت/ من چشم خورده ام... من چشم خورده ام/ من تكه تكه از دست رفته ام/ در روز روز زندگاني ام.
* زمين زندگي را چگونه يافتي؟
- اين زمين/ پاپوش پاي خسته ام بود.
* و آسمان را...؟
- اين سقف كوتاه آسمان/ سرپوش چشم بسته ام بود.
* مي تواني همين الان خورشيد را تعريف كني؟
- خورشيد.... خورشيد، جاودانه مي درخشد در مدار خويش/ ماييم كه پا، جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي  كنيم/ هر پسين.
* وقتي اولين بار نقش خورشيد را در تابلويي يافتي، چه گفتي؟
- به آن نقاش گفتم: فرزانگان رنگ و بوم و قلم!/ به من بگوييد/ چگونه/ خورشيدي را تصوير مي كنيد/ كه ترسيمش/ سراسر خاك را خاكستر نمي كند؟
* آيا خودت نقاش خوبي بودي؟
- هيچ وقت. هيچ وقت نقاش خوبي نبودم، اما...
* اما؟
- امشب دلي كشيدم/ شبيه نيمه سيبي/ كه به خاطر لرزش دستانم/ در زير آواري از رنگ ها/ ناپديد ماند.

به ياد زنده ياد حسين پناهي
كوچ مرغابي در مه
001548.jpg
001545.jpg
علي شيدفر
حسين پناهي هنرمند سرشناس هنرهاي نمايشي و بازيگر پر آوازه سينما و تلويزيون هفته پيش در سن ۴۸ سالگي بر اثر عارضه قلبي در گذشت و جامعه هنري ايران در غم از دست رفتن هنرمندي خلاق و پرتوان به سوگ نشست. پناهي كه شخصيتي ساده دل و كودك مآب را ارايه مي داد در سال ۱۳۳۵ در روستاي دژكوه از توابع استان كهكيلويه و بويراحمد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در همان روستا گذرانيد و براي ورود به دبيرستان راهي بهبهان شد و آنگاه به تحصيل در مدرسه آيت الله گلپايگاني در قم پرداخت. پناهي دوره چهارساله هنرجويي خود را نيز در مدرسه آناهيتا گذراند و پس از آن فعاليت خود را آغاز كرد.
اين بازيگر سينما و تلويزيون در سال ۶۷ براي نخستين بار با فيلم گال ساخته ابوالفضل جليلي پا به عرصه سينما گذاشت و آثاري چون در مسير تندباد، هي جو، ارثيه، ناروني، راز كوكب، سايه خيال، اونيار، مرد ناتمام، مهاجران، هنرپيشه، آرزوي بزرگ و روز واقعه را چنان نقشي زد كه هرگز از خاطره ها نخواهد رفت.
بازي در مجموعه هاي تلويزيوني آژانس دوستي، رعنا، محله بهداشت، روزي روزگاري، دزدان مادربزرگ، يحيي و گلابتون و مجموعه امام علي(ع)- كه نقشي كوتاه اما ماندگار داشت- از ديگر كارهاي به يادماندني اين هنرمند است.
مسعود جعفري جوزاني در مراسم تشييع جنازه پناهي گفت: امروز براي وداع با يك قلب روستايي و آسماني در اين جا جمع شده ايم. حسين پناهي كودكي بود با سر بزرگ و جثه اي كوچك كه در دامنه كوه بزرگ شد و سرش پر از سؤالات بود.
پناهي هميشه مي گفت دوست ندارم بيش از ۴۰ سال زندگي كنم. او انساني در جست وجوي حقيقت بود و به تمام واژه ها احترام مي گذاشت و هميشه مي گفت كودك بمانيد تا رستگار شويد. او در طول زندگي۴۸ ساله خود ۱۵ كتاب و ۲۵ نمايشنامه نوشت.
حجت الاسلام موحد نماينده مردم كهكيلويه و بويراحمد در مجلس شوراي اسلامي نيز در اين مراسم گفت: من نه به عنوان نماينده مردم اين شهر از حسين پناهي به عنوان يك دوست ياد مي كنم كه همراه با عده اي از دوستانش وارد حوزه علميه شد و من همانجا افتخار آشنايي با ايشان را داشتم. او به حهت استعداد فوق العاده اي كه داشت، روح بلند پروازش غير از اينجا جايي ديگر سير مي كرد. او معتقد بود كه بايد جاهايي ديگر را فتح كند. وي از يك خانواده باتقوا و دين دار بود و با همين انگيزه به حوزه علميه رفت. او مظلوم زيست و مظلوم مرد.
بهزاد فراهاني كه در مجموعه تلويزيوني رعنا همبازي او بود از اين تجربه به نيكي ياد مي كند و مي گويد: حسين پناهي يكي از صادق ترين هنرمندان حرفه ورز، شاعر و اهل ادب بود و اگر قرار است در باره او چيزي بگويم همه در تله تئاتر «دو مرغابي» كه نوشته اوست خلاصه مي شود. فراهاني از تجربه ديگرش با او در فيلم گرگ ها مي گويد كه هركسي نمي توانست در مقابل او بازي كند. او طوري بازي مي كرد كه نقش مقابلش بهت زده مي شد. فراهاني معتقد است حسين پناهي پرستوي كوچ كرده اي بود كه با فرهنگ مخوف شهرنشيني بيگانه بود.
آخرين فعاليت هنري پناهي بازي و كارگرداني نمايش چيزي شبيه زندگي در سالن اصلي تئاتر شهر به صحنه آمد. اين اواخر نيز مشغول تمرين نمايشي نوشته خودش براي اجرا در تالار مولوي بود. اين نمايش «هات كلات» عنوان داشت كه يك واژه لري به معناي درهم  ريختگي است. حسين پناهي در شمار هنرمنداني بود كه حضور در عرضه هنرهاي نمايشي او را اغنا نمي كرد به همين دليل در كار نوشتن و سرودن دست داشت.
مرغابي در مه، گوش بزرگ ديوار، يك گل و بهار، گلدان ها و آفتاب ، ماجراي رونالدو و مادرش، پيامبران بي كتاب، چيزي شبيه زندگي، خروس و ساعت ها، آسانسور به سبك آمريكايي، من و نازي، كابوس هاي روسي، ستاره ها و چشم چپ سگ از جمله آثاري است كه از پناهي به يادگار مانده است.
در مراسم تشييع جنازه زنده ياد پناهي نيز انتشار مجموعه عكس ها و شعرهاي اين هنرمند از سوي مؤسسه فرهنگي هنري دارينوش اعلام شد. حسين معظمي يكي از مديران اين مؤسسه گفت اين مجموعه كه به زودي منتشر مي شود تمامي شعرهاي سروده شده توسط پناهي و عكس هاي وي را از دوران كودكي تا به امروز در برمي گيرد. معظمي همچنين از انتشار كاستي در آينده نزديك خبر داد كه در آن تعدادي از شعرها و ترانه هاي لري حسين پناهي با صداي مسعود بختياري كه در ميان لرها به علاءالدين مشهور است انتشار مي يابد. دارينوش پيش از اين مجموعه  شعرهاي پناهي را با عنوان ستاره ها منتشر كرده است. در ستاره ها حسين پناهي شعرهايش را دكلمه مي كند و حسين بختياري مي خواند.
كساني كه پناهي را از نزديك مي شناختند مي دانستند كه اين بازيگر روحي حساس و اثر پذير دارد. اين موضوع را شعرهاي صادقانه اش گواهي مي دهد:
بيكرانه‎/ در انتهاي هر سفر‎/ در آينه‎/ داروندار خويش را مرور مي كنم‎/ اين خاك تيره اين زمين‎/ پاپوش پاي خسته ام‎/ اين سقف كوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام‎/ اما خداي دل‎/ در آخرين سفر‎/ در آينه به جز دو بيكرانه كران‎/ به جز زمين و آسمان‎/ چيزي نمانده است‎/ گم گشته ام، كجا‎/ نديده اي مرا؟
حسين پناهي اگر چه چندين دفتر شعر را روانه چاپ كرد اما هيچ گاه مدعي نشد كه آنچه مي گويد و مي نويسد شعر است. او به حق مرثيه خوان دل عاشق و روستايي خويش بود. چشمان كنجكاو او در شهر هم به دنبال سايه مهربان درختي مي گشت تا در هواي معطر آن، لختي با روح تنهاي خويش بياسايد و آوازهاي روستايي و ايلياتي اش را مرور كند.
زنده ياد پناهي فريب شهر را نخورد. چشمانش را به زرق و برق كاذب شهر نفروخت و هيچگاه نگاه زلال و روستايي اش را با صداقت باران و رنگين كمان عوض نكرد. او هرگز به خود و به مخاطبانش دروغ نمي گفت. همان بود كه مي نمود و آنچه را مي نوشت كه حس مي كرد. سال هاي غريب شهرنشيني او را شكست اما نتوانست تحقيرش كند و به غم نام و نان گرفتارش سازد. هر چند او هم تاول فقر را همراه خود داشت اما اين فقر، هرگز به انديشه هايش راه نيافت و او را تهي از كلام نكرد. دل او هنوز نگران گله اي بود كه به چراي سبز دامنه مي رود و زخمي باز مي گردد. از دندان تيز گرگ ها و ددها مي نوشت. از رنج ايل مي سرود و نگران خشمگين حقيقت در زبان و انديشه انسان غربت زده امروز بود.

هنر
اقتصاد
انديشه
سياست
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |