شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۷۲
گفت وگو با دكتر احمد بياني درباره توسعه اصلاحات و آموزش و پرورش
توليد سياسي نداريم
اگر دانش آموختگان سيستم آموزشي به جاي شناخت، تكميل و توليد زمان به ستيز با آن بپردازند، معلوم است كه نظام آموزشي در تحقق اين اهداف كلي موفق نبوده است
مرتضي نظري
006330.jpg

اشاره: سالياني بود كه در اغلب نظريات، به توسعه از منظري اقتصادي پرداخته مي شد، ولي به تدريج بعد فرهنگي و انساني توسعه يافتگي نيز اهميت يافت و مورد توجه واقع شد تا جايي كه از سوي سازمان ملل يك بار به نام «توسعه فرهنگي» ناميده شد و ازآن پس در شاخص هاي توسعه يافتگي جوامع، معيارهاي فرهنگي و كيفي،  در كنار مؤلفه هاي اقتصادي و كمي قرارگرفت. در اين بين شاخص «آموزش و سواد»، اگر چه در كنار ساير مواردي چون بهداشت، امنيت، رفاه و .... قرار مي گيرد، اما خود، نقش زير بنايي در فراهم سازي زمينه توسعه يافتگي دارد.
گفت وگوي حاضر، ارتباط آموزش و توسعه را با تأكيد بر شرايط داخلي، مورد كاوش قرار مي دهد.
دكتر احمد بياني با پختگي خاصي به سئوالات ما پاسخ مي دهد. شايد سال ها حضور و فعاليت وي در سمت مديريت دپارتمان آموزش و پرورش يونسكو در ايران و شركت در همايش ها و برنامه هاي علمي و بين المللي يكي از دلايل آن باشد. دكتر بياني تحصيلات خود را تا مقطع فوق ليسانس در دانشگاه تهران و دكترا را در رشته روان شناسي آموزشي در دانشگاه سوربن فرانسه به اتمام رسانده و تا كنون تأليفات و تحقيقات بسياري را به جامعه علمي و دانشگاهي عرضه كرده است.حاصل اين گفت و گو را مي خوانيد.
* جناب آقاي دكتر بياني، شايد نشست مكزيك در سال ۱۹۸۲ را بتوان سرآغاز بعد فرهنگي توسعه به كشورها تلقي كرد. با توجه به اينكه جنابعالي نيز از طرف ايران در اين نشست حضور داشتيد،   به طور خلاصه بفرمائيد «توسعه انسان محور» و «محوريت توسعه بر مدار انسان» داراي چه جنبه ها و ابعادي است؟
- بارزترين ويژگي توسعه «انسان محور» و يا «محوريت توسعه بر مدار انسان» آن است كه شهروندان يك جامعه خود در ايجاد توسعه سهيم باشند. به عبارت ديگر توسعه به دست انسان هايي به وجود مي آيد كه خود نيز از موهبات آن بهره مند مي شوند.
در اين گفته دو نكته اساسي نهفته است: اول آن كه انسان ها عامل توسعه هستند و براي آن كه بتوانند توسعه را به وجود آورند لازم است به سطحي از تفكر و انديشه متعالي برسند كه بتوانند در ايجاد توسعه سهيم باشند و در خلق توسعه شركت كنند. پس نكته اول ما را به اينجا مي رساند كه «توسعه» ابتدا در تفكر شهروندان به وجود مي آيد، بطوري كه بر اثر تغييرات مطلوب تفكر توانايي شركت در پروسه ايجاد «توسعه» شركت كنند اين حد از رشد فكري به انسان ها و به طور كلي شهروندان جامعه اين فرصت را ايجاد مي كند كه خود در مسير توسعه راه بروند نه آن كه آنان را راه ببرند.
نكته دوم آن است كه اگر توسعه را تغيير مطلوب و هماهنگ تلقي كنيم، مجموعه اين تغييرات در خدمت انسان است و انسان ها بايد ازآن بهره مند گردند و دگرگوني هاي مربوط به توسعه بايد طوري باشد كه تغيير مطلوب در زندگي انسان داشته باشد و آن را بهبود بخشد. به عبارت ديگر انسان ها نبايد قرباني توسعه باشند، بلكه بايد بر توسعه اشراف داشته باشند و آن را در خدمت زندگي بهتر خود درآورند.
در دهه هاي اخير ، به ويژه در كشورهاي غيرصنعتي شاهد اين پديده بوده ايم كه برخي از حاكمان و يا نظام هاي حكومتي مستند كه توسعه را پديده وارداتي تلقي مي كردند و يا از آن تصور ذهني الگوواري داشته اند كه براساس ايدئولوژي معين و باورهاي عقيدتي حاصل مي شود، بدون توجه به اين كه رويكرد به اين الگو در وضعيت زندگي شهروندان چه تأثيري داشته باشد و چه تغييراتي ايجاد كند، زندگي نسل هاي بشري را براي رسيدن به هدف هاي ذهني و جدا از عينيت جامعه فدا كرده اند. براي مثال شهروندان زندگي خود را در تبعيدگاه هاي سيبري تباه كرده اند تا توسعه اي براساس آرمان ايدئولوژيك حاكمان كرملين براي نسل هاي آينده به وجود آيد! دگرگوني هايي كه براساس قرباني كردن زندگي انسان به وجود مي آيد، راه به توسعه نمي برد.
همچنان كه اشاره شد انسان هايي به توسعه مي رسند كه قبل از هر چيز به نرم افزار فكري و فرهنگي آن رسيده باشند و براساس همان نرم افزار انديشه و فرهنگ، بطور آگاهانه و داوطلب در جهت تغيير مطلوب و هماهنگ زندگي در ابعاد مختلف اقدام و به دگرگوني هايي نائل شوند كه حيات آنان را بهبود بخشد.
* باتوجه به توضيحاتي كه داديد، به طور مشخص نقش آموزش و پروش در توسعه چيست و ارتباط اين دو را از چه منظري ارزيابي مي كنيد؟
- تقريباً از كليه تعاريفي كه پيرامون توسعه ارائه شده، اين مفهوم حاصل مي شود كه توسعه،  تحول مطلوبي است كه ابعاد اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، علمي،  آموزشي،  سياسي و ... جامعه را به طور هماهنگ در برداشته باشد و همين نكته است كه توسعه جامعه را به طور مثال با رشد اقتصادي متمايز مي سازد.
با تأمل در اين نكته از مفهوم توسعه در مي بابيم كه توسعه پديده تعميم يافته اي محسوب مي شود كه باجهش هاي مصنوعي و كاذب و يا برنامه هاي نمايشي متفاوت است. براي مثال،  رتبه هاي برتر چند دانش آموز يا دانشجو در المپيادهاي علمي را نمي توان به عنوان شاخص توسعه تلقي كرد. همچنانكه تعداد مدال هاي شوروي سابق در مسابقات المپيك هاي متمادي را نمي توانستيم نشانه اي از تحول مطلوب و تعميم يافته و يا توسعه آن جامعه تلقي كنيم يا برنامه نمايشي گندم كاري در منطقه خاصي از كشور عربستان و صدور گندم توسط اين كشور نيز نمي تواند دليلي بر توسعه جامعه ياد شده باشد. همچنين پيشرفت هاي هسته اي كره شمالي را كه در يك جامعه فقر زده و فاقد آزادي رخ داده به جاي آنكه نشانه اي از توسعه باشد مي توان به انقباض بخشي و ساختار در آن كشور تعبير كرد كه در حقيقت با نوعي آكرومگالي (نوعي بيماري رشد) قابل مقايسه است و مي توان از آن تحت عنوان آكرومگالي اجتماعي ياد كرد.
006360.jpg

بنابراين، توسعه را مي توان به يك تحول فراگير و تعميم يافته تعبير كرد و آن با اشتياق انتخاب و تحرك عمومي جامعه و با تلاش افرادي تحقق مي يابد كه خود از آن بهره مند مي شوند . با توجه به همين نكته، آزادي و مشاركت همگاني از مشخصه هاي بارز جوامع توسعه يافته محسوب مي شوند. تاكنون، بحث هاي طولاني و متعددي در اجلاسيه هاي سازمان ملل متحد و يونسكو درباره شاخص هاي جوامع توسعه يافته به عمل آمده است. برخي معتقدند: جوامع توسعه يافته اقتصاد كشاورزي خود را تبديل به اقتصاد صنعتي كرده اند. بعضي ديگر موازيني از قبيل قدرت، برنامه ريزي،  درآمد سرانه بالا، توليد سرانه قابل قبول و ... را به عنوان نمودهاي توسعه يافتگي جامعه مي دانند ولي بايد در نظر داشت كه زمينه  اصلي اين گونه تحولات توليد انديشه است.
نشانه هاي ياد شده در جوامعي به منصه ظهور مي رسد كه در آن فكر و خلاقيت وجود داشته باشد. جامعه بايد انديشه زا باشد و همچنان كه اشاره شد، آزادي انديشه، فكر، انتخاب و تحرك، زمينه ساز توليد انديشه در جامعه محسوب شود. با اين توضيح درباره توسعه و شاخص هاي جامعه توسعه يافته پاسخ به پرسش شما آسان مي شود. با در نظر گرفتن نشانه هايي كه به آنها اشاره شد آموزش و پرورشي توسعه زا تلقي مي شود كه شاخص هاي ياد شده را بشناسد و به آنها احترام بگذارد و به توليد انديشه بينجامد. به عبارت ديگر آموزشي كه بر مبناي مشاركت انجام پذيرد و به آزادي انديشه و انتخاب احترام بگذارد و به توليد انديشه بينجامد، نسبت مستقيمي با توسعه جامعه خواهد داشت. يك چنين آموزشي در بعد اقتصادي جامعه تربيت نيروي انساني كارآمد و خلاق،  در بعد علمي، نوآوري و تفكر تحقيقاتي و در بعد فرهنگي، ارتباطات مربوط به كار گروهي و همكاري و تعاون را براي جامعه به ارمغان مي آورد و از طريق تأثيرگذاري در رفتارهاي اجتماعي، بهداشتي و محيط زيست موجبات حفظ محيط زيست و جامعه سالم را فراهم آورد كه درآن هزينه هاي پيشگيري از بيماري ها و مراقبت هاي بهداشتي از مخارج درمان بيشتر است و هزينه هاي آموزش و پرورش بر اعتبارات قوه قضايي، زندان، دادگستري و ... مي چربد.
به عبارت ديگر، اگر به ارتباط ارگانيك و تنگاتنگ بين «توليد انديشه» و «توسعه» توجه داشته باشيم مي توانيم نتيجه بگيريم كه آموزش مبتني بر توليد انديشه با توسعه نسبت مستقيم دارد و آموزشي كه براساس كنترل تفكر و در بند كشيدن انديشه نسل هاي آينده باشد ما را از توسعه دور مي كند. فراموش نمي كنيم كه در فرهنگ امروزي توسعه به عنوان يك پديده فكري و ذهني مطرح است و عقب ماندگي جوامع توسعه نيافته نسبت به كشورهاي صنعتي را بايد يك فاصله تفكر و انديشه به حساب آورد كه تنها با تحول مادي جبران نمي شود.
* آقاي دكتر! با اين توضيحات، اساسي  ترين شاخصه هاي آموزش و پرورش در قرن جديد چيست؟
- در هزار سوم ميلادي، شاخص هاي آموزش و پرورش و آموزش عالي به طور عمده جنبه كيفي دارند و همان طوري كه اشاره شد بر محور «تحول انديشه» و «توليد فكر» شكل مي گيرند. به عبارت ديگر، آموزش و پرورش مؤثر را با توجه به نتايجي كه در زمينه «توليد انديشه» دارد و يا تحولي كه در تفكر يادگيرندگان ايجاد مي كند شناسايي مي كنيم. از سوي ديگر همچنان كه اشاره شد، با مراجعه به ميزان تأثيرگذاري آموزش و پرورش در توسعه جامعه آن را شناسايي مي كنيم و به نكات قوت و يا خلأ آن پي مي بريم. طرز تفكر فارغ التحصيلان،  نحوه زندگي آنان و ميزان تطبيق آن با استانداردهاي بهزيستي،همچنين ميزان تأثيرگذاري دانش آموختگان در جامعه خود، از شاخص هاي عمده آموزش و پرورش محسوب مي شود و مي توان با در نظر گرفتن همين شاخص ها آموزش و پرورش جوامع مختلف را مورد ارزيابي قرار داد.
آموزش و پرورش كه دانش آموختگان آن نتوانند شرايط بهزيستي را براي خود و اطرافيان فراهم آورند و در راه ارزش هاي بهزيستي مانند عدالت اجتماعي، ارتباطات تكميلي سالم با سايرين و يا با زمان خود ارتباط مؤثر برقرار سازند، به يقين تلاش مؤثر به شمار نمي آيد.
فراموش نكنيم يكي از اهداف كلي آموزش و پرورش آن است كه نسل هاي آينده را ياري دهد تا به زمان بپيوندند، به عبارت ديگر طوري زندگي كنند كه در توليد زمان و تكميل آن نقش داشته باشند نه آنكه در مقابل تحولات و دگرگوني هاي زمان مقاومت ورزند. اگر دانش آموختگان سيستم آموزشي به جاي شناخت، تكميل و توليد زمان به ستيز با آن بپردازند، معلوم است كه نظام آموزشي در تحقق اين هدف كلي موفق نبوده است و تحقق اين هدف زماني ممكن است كه دانش آموختگان ويژگي هايي مانند: «تفكر علمي» و «بينش تحقيقي» برخوردار باشند و ضد ارزش هاي زمان ما از قبيل «منيت جويي»، «خودكامگي»،  «خرافه پرستي» رفتارهاي غيربهداشتي، سلطه جويي و ... برخوردار باشند.
علاوه بر شاخص هايي كه در دانش آموختگان نظام آموزشي آنها را جست وجو مي كنيم برخي ديگر از شاخص هاي آموزش و پرورش در جامعه به طور كلي بروز مي كند. براي مثال اگر جامعه اي در ارتباط با ساير جوامع دچار مشكل شود مي توان آن را عارضه اي برخاسته از آموزش و پرورش تلقي كرد. به كلام ديگر، شاخص جامعه داراي نظام آموزشي مؤثر آن است كه مي تواند با جوامع ديگر ارتباط فعال، مؤثر و تكميلي پيدا كند. عدم ارتباط و يا مشكل ارتباطي با جوامع ديگر اگر به صورت تعميم يافته باشد نشان از بيماري نظام آموزشي دارد. فراموش نكنيم هر جامعه اي براساس يافته هاي تربيتي خود اين حق را دارد كه در ساير جوامع تأثير بگذارد ولي هرگز اين حق را ندارد كه با جوامع ديگر به ستيز برخيزد. ما حق تأثيرگذاري در جهان را داريم ولي اين حق را نداريم كه با جهان به ستيز برخيزيم و از همه جوامع بخواهيم مانند ما فكر كنند!
شاخص ديگر آموزش و پرورش عبارت از آن است كه نظام آموزشي تا چه اندازه سياست توليد مي كند و يا برعكس اسير دست سياست هاي بيرون مدرسه است. فراموش نكنيم كه توليد سياست يكي از رسالت هاي اساسي آموزش و پرورش مؤثر است و همين موجب مي شود كه سياست گذاران از طريق مدارس و دانشگاه ها راهنمايي شوند. اگر مسير برخلاف آن باشد يعني مدرسه و دانشگاه توسط سياست گذاران و سياست بازان جهت دهي شود، مانند آن است كه به جاي مسير علم به سياست در مسير معكوس سياست به علم قرار گرفته ايم كه نه مبناي علمي خواهد داشت و نه ما را به سياست هاي اصولي و علمي رهنمون مي سازد.
* جناب آقاي دكتر بياني،شما براي ايجاد اصلاحات در آموزش و پرورش چه راهكارهايي را پيشنهاد مي كنيد؟
- ايجاد اصلاحات در آموزش و پرورش كشور ما نياز به اصلاح سيستمي دارد و لازم است تأثيرگذاري هاي مختلف و متعددي را در نظر داشت. اگر نظام آموزش و پرورش را حاصل تعامل عناصر مختلفي از قبيل: برنامه، مديريت،  امكانات و تجهيزات، روش هاي آموزشي، هدف گذاري آموزشي، تدوين سياست هاي آموزشي و ... بدانيم اين ضرورت وجود دارد كه در كليه اين موارد اصلاحات هماهنگ و سنجيده اي به عمل آيد. در عين حال اين كلان نگري به آن معني نيست كه ما ندانيم از كجا بايد شروع كنيم. به نظر من مهندسي سيستم ها فرايندي از جزء به كل دارد، اصلاح هر كدام از اين موارد نياز به برنامه ريزي و نظام مندي جداگانه اي دارد.
در طراحي اصلاحات واقع بينانه، بايد توجه داشت كه اگر قرار باشد با توجه به شرايط موجود و امكاناتي كه داريم اصلاحات مؤثر به عمل آيد، نياز به ايجاد تحول در مديريت آموزشي داريم. اين گفته به آن معني نيست كه برنامه، هدف، سياست ها و يا وضعيت معيشتي معلمان در اولويت قرار ندارد، بلكه در شرايطي كه ايجاد تغييرات اساسي در اين موارد از حوزه نظام آموزشي فراتر مي رود و در حقيقت از اختيارات وزارت آموزش و پرورش و يا علوم فناوري خارج است. تنها راه اصلاح آن است كه از امكانات موجود در شرايط حاضر چگونه بهره بيشتري ببريم و اين هدف از طريق اصلاح مديريت انجام مي پذيرد و گاهي اوقات در همايش ها و كارگاه هاي آموزشي شاهد آن هستيم كه برخي از مديران اظهار نظر مي كنند در شرايطي كه معلمان چند شغل را همزمان انجام مي دهند يا برنامه ها داراي نقايص عمده هستند و در حالي كه مدارس، فاقد تجهيزات و امكانات هستند چگونه مي توان از اصلاح مديريت سخن گفت. بايد در نظر گرفت كه اصلاح مديريت منافاتي با اصلاح موارد ياد شده ندارد و اصلاح واقع بينانه مديريت با اين هدف مد نظر است كه در شرايط كنوني چه كاري از دست ما ساخته است كه در وضع موجود تأثير بيشتري داشته باشيم. فراموش نكنيم كه مطالعات علمي و تحقيقي بايد شكل ميكروسكوپي داشته باشد. وقتي ما سلول مديريت را زير ميكروسكوپ مطالعه قرار داده ايم به آن معني نيست كه برنامه و تجهيزات و سياست ها و ... را فراموش كرده ايم. اين ضرورت دارد كه با در نظر گرفتن ارتباط مديريت با ساير عناصر نظام آموزش و پرورش آن را به طور كامل بررسي كنيم ولي انجام اين كار به آن معني نيست كه در حين مطالعه مديريت با توجه به زمينه خارج از سلول مورد مطالعه و با كل گويي مطالعه را مخدوش سازيم. فراموش نكنيم كه مطالعات علمي مبتني بر روش استقرايي است و از جزء بايد به كل رفت. كلي گويي با همه جانبه بيني متفاوت است.
ادامه اين گفت و گو را فردا بخوانيد.

نگاه امروز
نخستين گام اصلاحات
محمد اميري
«خروس خاله مرجان، شب هاي متمادي از شنيدن صداي رفت و آمد اهالي دهكده كنار چشمه روستا لذت مي برد. حسي ناخودآگاه، او را به اين تفكر كشاند تا با كنجكاوي، رمز و راز حوادث شبانه را كشف كند. اما اين پرسشگري، عاقبت خوبي را براي او رقم نزد، چراكه پس از فروكش كردن سروصداها، باران، سرما و بي خوابي به سراغش آمد.»
تحليل محتواي اين قصه مندرج در كتاب هاي درسي، شايد در اين نوشتار نگنجد، اما مي توان با استناد به همين قصه، سياق فكري و عملي سياست گذاران آموزشي كشور را به تصوير كشيد، تدبيري كه كودكان دوره ابتدايي را از هر نوع پرسش و پرسشگري در حوزه هاي آموزشي برحذر مي داشت!
با مرور نمونه هايي از اين دست در حوزه كتاب هاي درسي، مي توان به خوبي به اين نكته دست يافت كه ارتقاي تفكر، قبل از آن كه عامل موثري براي توسعه افراد محسوب شود، مي تواند بازتاب هاي منفي گوناگوني در پي داشته باشد. امروزه با تغييرات صورت گرفته در محتواي كتاب هاي درسي، انديشه هاي پنهاني چنين سياست گذاري هايي، از جامعه آموزشي ما رخت بربسته، اما هنوز جامعه آموزشي به لحاظ داشتن جمعيت آماري تأثيرگذار در تحولات اجتماعي و فرهنگي، همچنان مورد توجه سياستمداران بوده و هست.
تجربه اصلاحات آموزشي در جامعه ايراني، نشان مي دهد كه متوليان امر تعليم و تربيت قبل از پرداختن به موانع موجود بر سر راه توسعه آموزش و پرورش، صرفا به جابه جايي مديران سياسي در نهادهاي آموزشي و يا گسترش برخي امكانات فيزيكي آموزشي بسنده كرده اند. متأسفانه درخشش هاي رگباري در زمينه المپيادهاي علمي دانش آموزي يا به دست آوردن چند مدال ريز و درشت دوپينگي در عرصه هاي جهاني، اين ذهنيت را در مديران ارشد آموزش و پرورش ما ايجاد كرده است كه سامانه آموزشي ما دچار تحولات اساسي شده است.
درحالي كه در مدارسي كه هنوز انتخاب مدير مدرسه از طريق مديران فرادست سياسي نهادهاي آموزشي صورت مي گيرد و هيأت هاي تعليمي موجود در مدرسه، نقشي در عزل و نصب مديران آموزشي ندارند، چگونه مي توان به توسعه آموزشي اميدوار بود؟ تجربه تحولات موجود در نظام هاي آموزشي جهان نشان مي دهد كه قبل از وقوع هر تحولي در امر آموزش، بايد تكليف دو موضوع روشن شود:
۱- چگونه مي توانيم انديشه موجود آموزشي را متحول كنيم؟
اگر نسل هاي گذشته از موضوع پرسشگري نهي مي شدند، حال چگونه مي توان در عين ترويج روحيه پرسشگري در بين دانش آموزان، روحيه كار گروهي را نشر داد و به تعبير ديگر مشاركت جويي در بين آنها را تقويت كرد.
۲- آيا با ايجاد تحول انديشه،  مي توان به توليد فكر در اين زمينه ها پرداخت؟
بي گمان اگر چنين اتفاقي در حوزه آموزشي رخ دهد، ديگر هيچگاه، نهادهاي آموزشي دنباله رو نگاههاي سياستمداران در عرصه هاي آموزشي نخواهند بود، و دست اندركاران حوزه هاي آموزشي ياد مي گيرند به جاي ترويج تفكر ستيزه جويي با فرهنگ جوامع ديگر به اشاعه فرهنگ مثبت خود بپردازند.اما همچنان اين پرسش وجود دارد كه آيا با وضعيت موجود آموزشي، مي توان انديشه تحول را در اين سامانه گسترده ايجاد كرد؟ به نظر مي رسد اين مهم شكل نمي گيرد، مگر آن كه مديريت آموزشي موجود، دگرگوني اساسي را پذيرا باشد و معلمان چند پيشه نيز، به جز دغدغه تعليم و تربيت هيچ دغدغه ديگري نداشته باشند.

با خوانندگان گروه هاي علمي، فرهنگي و هنري
همه روزه نامه هايي از خوانندگان روزنامه به دستمان مي رسد كه در ميان آنها مخاطبان بخش هاي فرهنگي، هنري، ادبي و علمي نيز جايگاه ويژه اي دارند. آن چه در پي مي آيد نام و مشخصات گروهي از خوانندگان فرهيخته همشهري است كه مطالب ارسالي آنها به دلايلي چند، در روزنامه چاپ نخواهد شد. منتظر مطالب جديدي از اين عزيزان هستيم:
خانم يا آقاي احمد زاده (از تهران، سه شعر با نام هاي در عزاي من، من شب- تو ماهي، برگ درخت بي جوانه)، م. ح. مهرداد (از تهران، شعري درباره فلسطين)، محمد فريد الدين ملكيان (از تهران، نوشته اي كوتاه درباره سيدحسن حسيني)، نرگس طالبي (از كرج، مقاله اي با عنوان «الفباي آسان»)، نسرين رمضانعلي (از تهران، چند مقاله ترجمه شده)، سيده فاطمه نبوي (از تهران، چند قطعه شعر)، دكتر علي اكبر جلالي (از تهران، مقاله اي درباره همايش كاربرد فناوري اطلاعات در روستا)، محمدحسين مهاجري هيدجي (يك مقاله و چند قطعه شعر)، سعيده شيخان(از تهران)، رسول كاظم الوندي (كارشناس امور استخدامي و بازنشستگي از تهران، نوشته اي درباره پاداش پايان خدمت بازنشستگان)، منوچهر دانايي (از تهران، چند مقاله علمي)، محمد جواد روزبه حقيقي (از تهران، شعري بدون عنوان)، عليرضا يزدانيان و دكتر سيدحسن تائب (مقاله اي درباره فاويسم)، محمدحسين عصاره (مطالبي درباره آسمان شب بهار)، محمد دستان (از كرج، مقاله اي درباره مشكلات معيشتي معلمان)، محمدحسين ميرزا محمدي (از تهران، نوشته ها و اشعاري گوناگون)، هوشيار سلطاني فر (از تهران، طرحي با عنوان شوراي عالي مردان)، محمود آرام نژاد (از بابلسر، بيانيه اعلام موجوديت جمعيت پيش آهنگي ايران)، گيتا موللي (از تهران، نوشته هاي متعددي درباره گوش و بيماري هاي آن)، غلامرضا كمالي پناه (از تهران، مقاله اي به نام پيامبري بعد از خاتم) و محمود قاضي زاده خسرو شاهي (از تهران، شرح حالي از خود به همراه يك شعر فارسي و چند شعر تركي).

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |