پنجشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۴۵
سياست
Front Page

تزي براي تحرك
خاورميانه بزرگ و راهكارهاي ديپلماسي ايران
004674.jpg

جمشيد رستگار
مقدمه
اتخاذ سياست تنش زدايي كه به صورت رسمي و عملي از سال ۱۳۷۶ در روابط جمهوري اسلامي ايران به كار گرفته شد عليرغم آنكه به لحاظ گفتاري از سال ۱۳۶۸ اعلام گرديده بود در عمل در دوران مشهور به اصلاحات به منصه ظهور رسيد. در قبال اتخاذ اين روش طبيعي بود كه رفتار دولت هاي منطقه اي، فرامنطقه اي و جهاني نسبت به جمهوري اسلامي ايران تغيير نموده شاهد مناسبات و رويه هاي نويني در هر چه بيشتر پذيرش جمهوري اسلامي ايران در صحنه روابط بين الملل باشيم. تعميق و تغيير سطح روابط با كشورهاي منطقه از جمله عربستان سعودي، فرامنطقه اي مثل انگلستان و جهاني مثل پذيرش انديشه سال گفت وگوي تمدن ها نشانه هاي ظاهري از استقبال جهاني نسبت به جمهوري اسلامي ايران بود. متأسفانه تغيير مدار «قدرت» در جهان از دو قطبي به نوعي «سياست قدرت» در مرحله گذار به يك يا چند قطبي شدن با واقعه عظيم و خطرناك ۱۱ سپتامبر كفه سنگين «سياست قدرت» را زودتر از موعد مقرر به سود هژموني بلامنازع ايالات متحده دگرگون ساخت.
در اين مرحله « ماهيت» هژموني قدرت و سلطه كامل آمريكا بر عرصه روابط بين الملل بر تمام سطوح منطقه اي، فرامنطقه اي و جهاني با آنچه كه در دوران دوقطبي تجربه كرده ايم تفاوت كرده و از شكل «تسلط» به «تعامل» تغيير ماهيت داده و از شيوه هاي نوين «همكاري» و «هماهنگي» به صورت «گزينه اي» در صحنه بين الملل استفاده مي كند درك «ماهيت قدرت» جديد پس از فروپاشي شوروي و واقعه ۱۱ سپتامبر و چگونگي اعمال هژموني آمريكا و دوستان بين المللي آن در جهان، چالش اصلي تئوريك و نظري جمهوري اسلامي ايران است كه تا كنون توجه و تعمق در خور را نداشته، بلكه اساساً در قالب برقراري و عدم برقراري «روابط» با آمريكا محور نظري همه تصميم گيرندگان اصلي و جناح هاي سياسي كشور بوده است.
در تاريخ دوم دسامبر ۱۹۱۷ بالفور وزير خارجه بريتانيا خطاب به لرد روچيلد رئيس فدراسيون انگليسي صهيونيستي نامه اي فرستاد كه به اعلاميه بالفور مشهور گرديد. اين نامه اصل موجوديت مستقل در سرزمين فلسطين جهت يهوديان را به رسميت مي شناخت. اين اقدام دولت انگليس كه از دولت هاي پيروز جنگ جهاني اول و در ماه هاي پاياني اين جنگ در سال ۱۹۱۸ صادر گرديد در شرايطي صورت گرفت كه با فروپاشي امپراتوري بزرگ عثماني و پروس همزمان بود. شكست دولت  بزرگ عثماني تولد كشورهاي كوچكي را به همراه داشت كه «خاورميانه بزرگ» آن روز را به صورت غيرمتساوي بين انگليس و فرانسه تقسيم كرد.
نقشه جديد جغرافياي سياسي كه منطقه اي از مديترانه تا خليج فارس را دربرمي گرفت به همراه آنچه كه در تقسيمات بالكان صورت گرفته بود ،طي سال هاي ۴۵-۱۹۳۸ جنگ جهاني دوم را به گونه اي رقم زد كه هم نطفه جهان دو قطبي در محل كنفرانس يالتا شكل گرفت و هم در سه سال بعد يعني سال ۱۹۴۸ دولت غاصب اسرائيل رسماً موجوديت يافت. جالب آنكه اولين دولت كارگري (پرولتاريا) جهان يعني اتحاد جماهير شوروي اولين قدرت بزرگ آن روز بود كه موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت. در نامه وزير خارجه انگليس به لرد روچيلد رسماً اعلام گرديد كه:«دولت اعليحضرت (انگليس) به تأسيس موطن ملي يهوديان در فلسطين توجه دارد و حداكثر كوشش خود را براي ايجاد تسهيلات حصول به اين هدف مبذول خواهد داشت و در عين حال هيچ گونه عملي خلاف حقوق مدني و مذهبي جمعيت غيريهودي فلسطين يا حقوق و موقعيت سياسي يهوديان در هر كشور ديگر انجام نخواهد شد.»
آوارگي بيش از پنج ميليون مردم مظلوم فلسطين و جنگ هاي اعراب و اسرائيل نشان داد كه نه تنها حقوق مدني مذهبي جمعيت غيريهودي (فلسطينيان) توسط رژيم اشغالگر قدس رعايت نگرديد بلكه تروريسم صريح و رسمي دولتي رژيم اشغالگر، ترور رهبران فلسطيني كه آخرين آن شهيد شيخ احمد ياسين مي باشد را به عنوان سند افتخار خود اعلام مي دارد. اين نحوه از حيات رژيم اشغالگر قدس نيز ته مانده هايي از شيوه حيات سياسي در دوران دو قطبي مي باشد كه زوال محتوم آن در پرده جديد هژموني قدرت در جهان قابل دوام و حيات نمي باشد. اگر از سال ۱۹۱۷ تا كنون موجوديت رژيم غاصب فلسطين را در قلب سرزمين هاي عربي، اسلامي پايگاه آمريكا در منطقه مهم و استراتژيك خاورميانه يك ضرورت سياسي، اقتصادي مي دانستيم هم اكنون حضور مستقيم آمريكا در خليج فارس، عراق و افغانستان در كنار هم پيمان وفادارش انگليس ضرورت هاي ديگري را طلب مي كند كه «موجوديت اسرائيل» نيز صرفاً در آن مجموعه تعريف مي گردد. اعمال وقيحانه و تروريستي اخير دولت غاصب فلسطين (ترور رهبران و سركوب انتفاضه فلسطين) تلاش مذبوحانه اي است از به تعويق انداختن برنامه جديدي (خاورميانه بزرگ) كه ديگر اسرائيل «سوگلي» منطقه محسوب نمي گردد. به عبارت روشن تر اقتضائات پروسه و نه پروژه جهاني شدن و اعمال هژموني آمريكا به گونه اي مي باشد كه جايگاه «قطر» و «اسرائيل» در اين پروسه جهاني شدن و هژموني قدرت تفاوت چنداني ندارد.
بيانيه بارسلون
Barcelona Declaration
تشكيل اتحاديه اروپا از همان ابتدا نياز به حاشيه امنيتي را در دستور كار خود داشت. فروپاشي شوروي در ۱۹۹۱ شرايط فراهم آمدن ايجاد بخشي از حاشيه امنيتي را با الحاق كشورهاي رها شده از قدرت و نفوذ شوروي به وجود آورد. ظرفيت اتحاديه اروپا در پذيرش كشورهاي جديد پس از واقعه ۱۱ سپتامبر الزاماً فزوني گرفته و با يك عجله بي سابقه با ناديده گرفتن معيارها و ضوابط ۱۵ كشور اوليه اتحاديه اروپا را به ۲۵ كشور در سال ۲۰۰۴ عملي ساخت.
حاشيه امنيتي در شرق اتحاديه اروپا بدون توجه به حاشيه امنيتي در جنوب مرزهاي اتحاديه نه تنها كامل نمي شد بلكه با مخاطرات عديده ديگري هم چون خيزش جديد «اسلام سياسي» روبرو بود كه ضرورت فراهم سازي چنين حاشيه امنيتي را در منطقه بزرگي از «شمال آفريقا و جنوب مديترانه» واقع در جنوب اتحاديه اروپا را دو صد چندان مي نمود. اقتصاد عقب افتاده كشورهاي شمال آفريقا و جنوب مديترانه كه در مجاورت دريايي اتحاديه اروپا قرار داشتند، سطح نازل تحصيلات دانشگاهي، رشد بي رويه جمعيت، بيكاري فزاينده و تفاوت زياد سطح زندگي مشكل كشورهاي جنوب مديترانه و شمال آفريقا بود كه به طور طبيعي به اتحاديه اروپا منتقل مي گرديد. بنابراين در حوالي سال ۱۹۹۵ اتحاديه اروپا كشورهاي فرانسه و اسپانيا را مأمور بررسي، تجزيه و تحليل و به دست آوردن راهكارهاي مناسب حل معضلات كشورهاي شمال آفريقا و جنوب مديترانه نمود. مشكلاتي كه به صورت روزافزون در قبال مهاجرت هاي غيرقانوني دامنگير اتحاديه اروپا گرديده بود. بدين منظور تحت عنوان روند بارسلون و در قالب يك پروژه در سال ۱۹۹۵ گردهمايي بزرگي از رؤساي كشورهاي اتحاديه اروپا، كميسيون هاي اتحاديه و كشورهاي شمال آفريقا و مديترانه شامل: الجزاير، قبرس،  مصر،  فلسطين اشغالي (اسرائيل)، اردن، لبنان، مالت، مراكش، سوريه،  تونس،  تركيه و نمايندگاني از مردم فلسطين را در بارسلوناي اسپانيا برگزار نمودند.
كليه اعضا در محورهاي ذيل توافق نموده و بيانيه اي صادر نمودند كه به بيانيه بارسلون مشهور گرديد.
در اين بيانيه همكاري هاي فراگير بين اتحاديه اروپا و يازده كشور ذكر شده در بالا مورد تأكيد و توافق قرار گرفت:
۱- گفت وگوهاي سياسي و امنيتي
۲- همكاري هاي اقتصادي و مالي از جمله تشكيل منطقه آزاد تجاري
۳- همكاري هاي فرهنگي، اجتماعي و انساني
ضمناً تأكيد گرديد كه هيچ نوع ورودي به درگيري ها و مسائلي كه از قبل دامنگير اين كشورها بوده است از قبيل اختلافات اعراب و اسرائيل و ... نخواهند داشت.
طرح خاورميانه بزرگ
طرح خاورميانه بزرگ ظاهراً طي چند ماه گذشته و پس از پيروزي آمريكا در جنگ با عراق و استقرار در مرز مشترك كشورهاي عربي و غيرعربي (ايران، تركيه، پاكستان و افغانستان) خاورميانه بزرگ يعني عراق مطرح گرديده است.
اشاره به بيانيه بارسلون و تلاش هاي اتحاديه اروپا بخوبي نشان داد كه نه تنها انديشه خاورميانه بزرگ از يك رشته نگراني هاي عميق از مخاطرات انساني، اقتصادي و امنيتي در منطقه برخوردار مي باشد، بلكه اتحاديه اروپا كه در حال حاضر از ۲۵ كشور تشكيل مي گردد توجه مضاعفي نسبت به خاورميانه بزرگ دارد. از سوي ديگر ارجاعات اصلي طرح در رفع مسائل و مشكلات كشورهاي منطقه خاورميانه بزرگ همواره متوجه كشورهاي گروه هشت (آمريكا، كانادا، انگلستان، آلمان، ايتاليا، فرانسه، ژاپن، روسيه) مي باشد.تداعي هژموني آمريكا در صحنه بين الملل باعث گرديده طرح خاورميانه بزرگ بيشتر يك طرح آمريكايي جلوه كند. بنابر اين پيش از آن كه به جمع بندي رسيده و راهكارهاي آينده ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران را مشخص نمائيم به چند نكته اساسي در طرح خاورميانه بزرگ اشاره نموده مطلب را پي خواهيم گرفت.
طراحان خاورميانه بزرگ دلايل اصلي اتخاذ چنين تصميمي را «كاستي هاي سه گانه كه نويسندگان عرب گزارش توسعه انساني سازمان ملل متحد طي سال هاي ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳دانسته و يادآور شده اند كه فقدان آزادي، سطح نازل دانش و جايگاه نامناسب زنان در كشورهاي خاورميانه مي تواند منجر به عواقبي گردد كه منافع هريك از كشورهاي گروه هشت را تهديد كند.»
در ادامه با بيان اين كه «آمار موجود كه وضعيت كنوني «خاورميانه بزرگ» را توصيف مي كند وحشتناك است، آورده است كه:
- جمع كل درآمد داخلي كشورهاي بيست و دوگانه عضو اتحاديه عرب كمتر از درآمد همتاي آنها در اسپانياست
- حدود ۴۰ درصد اعراب بالاي ۱۸ سال يعني ۶۵ ميليون نفر، بي سوادند و زنان يك سوم اين تعداد را تشكيل مي دهند.
- با ورود به سال ۲۰۱۰ بيش از ۵۰ ميليون جوان وارد بازار كار مي شوند و با ورود به سال ۲۰۲۰ اين تعداد به ۱۰۰ ميليون مي رسد. از اين رو بايد حداقل ۶ ميليون شغل جديد ايجاد شود تا بتواند اين افراد تازه وارد را جذب كند.
- اگر ميزان بيكاري در همين سطح باشد، تا سال ۲۰۱۰ شمار بيكاران به ۲۵ ميليون نفر بالغ خواهد شد. با آوردن تعداد آمار ديگر و اشاره به وضعيت سياسي اجتماعي منطقه صراحتاً اعلام مي دارد «اين مسأله تهديدي مستقيم براي ثبات منطقه و منافع مشترك اعضاي گروه هشت خواهد بود» و نتيجه مي گيرد كه «اصلاحات بهترين راه حل براي درمان مسايل منطقه است».
در ادامه اعلام مي دارد كه «بعضي از رهبران كشورهاي خاورميانه عملاً به فراخوان «اصلاحات» پاسخ مثبت داده و گام هايي در جهت اصلاحات سياسي، اقتصادي و اجتماعي برداشته اند كما اين كه كشورهاي عضو گروه هشت نيز به خود اين تلاش را تأييد كرده و با پيشنهادات خاص خود خواستار اصلاحات در منطقه خاورميانه شده اند. طرح «مشاركت اروپا و خاورميانه» (بخوانيد بيانيه بارسلون) و «طرح مشاركت آمريكا و خاورميانه» (بخوانيد اشغال عراق) و تلاش هاي چند جانبه براي بازسازي افغانستان و عراق (بخوانيد آغاز عمليات نظامي به عنوان حلقه تكميلي با بهره گيري كامل از واقعه ۱۱ سپتامبر بر جهت تسريع در پروسه جهاني شدن به هژموني آمريكا) تعهد گروه هشت را براي اصلاحات در منطقه آشكار ساخت.»
طرح خاورميانه بزرگ عصاره اجرايي و عملياتي خود را حول سه محور براساس «گزارش سازمان ملل متحد پيرامون توسعه انساني اعراب را به شرح زير برطرف سازد.»
- منطقه به سوي دموكراسي و حكومت هاي شايسته ترغيب شود
- جامعه اي فرهيخته تأسيس گردد
- فرصت هاي اقتصادي توسعه يابد
جهت درك بهتر از آنچه كه در حال وقوع است (خاورميانه بزرگ) و پي بردن به ريشه هاي آن در سال هاي گذشته (بيانيه بارسلون) و نهايتاً اين كه تجربه و درس آموزي دنياي غرب از «موجوديت اجباري اسرائيل» (اعلاميه بالفور) از ۱۹۴۹ لغايت ۱۹۹۱ سال فروپاشي و نگاه عميق ده ساله به آنچه كه از ۱۹۹۱ تا واقعه سپتامبر ۲۰۰۱ دوران «سياست قدرت» تا غلبه نهايي و هژموني آمريكا «تثبيت قدرت» در يك «تعامل» جهاني (گروه هشت)، جدول كوتاه و گوياي زير را ارايه نموده، كلام آخر خود را متوجه «سياست خارجي» جمهوري اسلامي ايران و راهكارهاي آينده آن مي نمائيم.
اعلاميه بالفور
«دولت اعليحضرت... هيچ گونه عملي خلاف حقوق مدني و مذهبي جمعيت غيريهودي فلسطيني... انجام نخواهد شد».
بيانيه بارسلون
۱- گفت وگوهاي سياسي و امنيتي
۲- همكاري هاي اقتصادي و مالي و تشكيل منطقه آزاد تجاري
۳- همكاري هاي فرهنگي، اجتماعي و انساني
طرح خاورميانه بزرگ
۱- منطقه به سوي دموكراسي و حكومت هاي شايسته ترغيب شود
۲- جامعه اي فرهيخته تأسيس گردد
۳- فرصت هاي اقتصادي توسعه يابد
اگر اعلاميه بالفور از نتايج محتوم به ثمر رسيدن جنگ جهاني اول در فروپاشي دولت بزرگ عثماني و رقم خوردن جغرافياي جديد سياسي در جهان بود، طرح خاورميانه بزرگ ماحصل همه چكاچك هاي جنگي، دست به دست شدن مناطق جغرافيايي و نهايتاً به ساحل امن رسيدن «پروسه جهاني شدن» است كه ديگر هيچ گونه «عمل خلاف حقوق مدني و مذهبي جمعيت ها» را نه در قالب «صهيونيزم» و نه در قالب «القاعده» پذيرا نخواهد بود. بقاء و استمرار حيات بشري در سرتاسر كره خاكي «حقوق مدني» و «تكثر مذهبي» با اتكاء به دموكراسي اين آخرين دست آورد پذيرفته شده از «تعامل اجتماعي» را انتخاب، اجرا و محقق خواهد گردانيد.
004677.jpg

سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
و راهكارهاي آينده ديپلماسي كشور
اگر گذشته را چراغ راه آينده بدانيم ابتدا لازم است نگاه كوتاهي به سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران طي ۲۵ سال گذشته صرفاً از منظر «محتواي ديپلماسي» داشته و از اين رهگذر به ديپلماسي آينده نظر افكنيم.
ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران طي ۲۵ سال گذشته سه دوره كاملاً متمايز ولي در دورن يك بستر كاملاً مشخص را سپري نموده است. دوران يازده ساله ۶۸-۱۳۵۷ دوران «ديپلماسي توضيحي»، دوران هشت ساله ۷۵-۱۳۶۸ دوران «ديپلماسي توجيهي» و دوران هفت ساله ۸۳-۱۳۷۶ دوران «ديپلماسي تبييني» در بستر ثابت و مشخص «نظام جمهوري اسلامي» ايران مي باشد. در دوران يازده ساله اول ديپلمات هاي جمهوري اسلامي كه پرورش يافته دوران مبارزات ضد استبدادي و ضد امپرياليستي بوده و نسبت به سياست نه شرقي و نه غربي و جهان دوقطبي حساسيت ايدئولوژيك و سياسي داشتند در مقام «توضيح» انقلاب اسلامي و تشريح آن چيزي برآمدند كه دنيا نسبت به آن بيگانه بود. در اين دوره كافي بود كه ديپلمات ها ايمان قلبي و باور اسلامي داشته و از شناخت لازم از عناصر تشكيل دهند، دنياي غرب اعم از دنياي سرمايه داري و جهان كمونيزم برخوردار باشند. در دوران هشت ساله ۷۵-۱۳۶۸ وزارت امور خارجه موفق به كادرسازي ديپلماتيك گرديد. ديپلمات هاي پرورش يافته در اين دوران كه بدنه اصلي كارشناسي وزارت خارجه را تشكيل دادند لزوماً خود ساخته ايدئولوژيك نبوده مي توانستند به صرف پذيرش «ايدئولوژي رسمي» به خوبي و توانايي كامل «ديپلماسي توجيهي» را مبلغ و پيش برنده باشند. در آغاز دوران سوم از سه دوره ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران يعني سال ۱۳۷۶ ديپلمات هاي دوران «توضيحي» و دوران «توجيهي» به موازات تغييراتي كه در جهان خارج رخ مي نمود يعني فروپاشي شوروي و غلبه «انديشه ليبرال دموكراسي» دستخوش «انديشه اصلاحي» در درون نظام ثابت جمهوري اسلامي گرديدند. ضمناً تجربه يك يا دو مأموريت خارج از كشور دگرگوني هاي غيرمحسوس سياسي خصوصاً بر ديپلماست هاي دوران «توجيهي» داشت.
اين دو گروه ديپلمات ها دوشادوش يكديگر در شرايطي پا به عرصه «دوران تبييني» نهادند كه از «پايه هاي اصلي معرفتي» نسبت به اين دوره يا بي بهره و يا كم بهره بودند. ديپلمات هاي دوران «تبييني» مي بايست از قوي ترين پايه هاي اعتقادي برخوردار بوده و از به روزترين دانش و انديشه سياسي بهره كافي داشته تا بتوانند اين دو (اعتقاد و دانش) را قرين ۱۹ سال تجربه ديپلماتيك نموده در صحنه بين الملل «حضوري تبييني» داشته باشند، بنابر اين به اين دليل است كه موفقيت بزرگ در به تثبيت رساندن «سال گفت وگوي» تمدن ها در بهره گيري از اوضاع بين الملل نتوانست فعاليت هاي صلح جويانه، دست يابي به انرژي هسته اي را به چالش بزرگ نظام جمهوري اسلامي ايران مبدل نسازد. برقراري سطح خوب روابط با انگلستان يكي از كشورهاي كليدي در اتحاديه اروپا و گروه هشت (طراحان خاورميانه بزرگ) نتوانست پشتوانه آن چيزي گردد كه سه وزير خارجه فرانسه، آلمان و انگليس در سعد آباد تهران متعهد شدند. خوشبختانه دوران «تبييني» ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران هنوز پايان نيافته و بهره گيري از اوضاع «تثبيتي» در جهان و تحولات داخلي در درون نظام كه اگر با «عقلانيت كامل سياسي و اعتقادي» با همه ارزش هاي والاي اسلامي «مديريت» گردد، قابليت آن را دارد كه «عصر توسعه ايران» را به «دوران پيشرفته» در كشور عزيزمان ايران مبدل نمايد.
راهكارهاي ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران
در آينده
به نظر مي رسد دستگاه ديپلماسي كشور (وزارت امور خارجه) با توجه به اهميتي كه به «طرح خاورميانه بزرگ» داده است نسبت به حضور در اتحاديه عرب و ارتقاء سطح روابط با مصر اقدام نموده كه اولي با واكنش سخت بعضي از روشنفكران ايراني در داخل و خارج از كشور روبه رو و همچنين برخورد غيرفعال اتحاديه عرب مواجه گرديد و اين دومي يعني ارتقاء سطح روابط با مصر با كمي ناپختگي سياسي نسبت به حساسيت روابط دوجانبه روبه رو شد. ضمناً به نظر مي رسد اتخاذ روش نزديكي با اتحاديه عرب با اين احساس صورت گرفته است كه «خاورميانه بزرگ» يك توطئه آمريكايي بوده و بعضاً كشورهاي مهم عرب از قبيل مصر، عربستان و سوريه مخالفت هاي جدي با آن دارند و اگر جمهوري اسلامي ايران نيز در اين «حلقه مخالفت» قرار گيرد با برگ هاي فعلي كه در دو كشور عراق و افغانستان دارد به جايگاه ويژه اي در ميان اعراب دست يافته و مي تواند مقابله با آمريكا را با همياري و همكاري كشورهاي بيشتري از منطقه به پيش برد. همانطور كه در سطور آغازين اين نوشتار اشاره كردم مشكل اصلي نظري و تئوريك سياستمداران جمهوري اسلامي ايران عدم توجه جدي به تغييرات اساسي در «ماهيت قدرت» جديد در جهان معاصر و همه چيز را از منظر «برقراري و عدم برقراري رابطه با آمريكا» تبيين و تحليل مي كنند. لذا اين «فضا» رقاصي سياسي فراواني را براي فرصت طلبان بي اعتقاد به «نظام عزيز اسلامي» در لايه هاي گوناگون سياسي، اقتصادي از مباني قدرت در جمهوري اسلامي ايران فراهم نموده است.
در حال حاضر و براي سال هاي طولاني (حداقل ۲۰۵۰) در آينده به دلايل متعدد «انرژي فسيلي»، «نيروي انساني» و «محيط زيست طبيعي و اجتماعي» منطقه خاورميانه بزرگ محل «تلاقي» قدرت هاي بزرگ صنعتي گرديده است و اين قدرت ها نيز با توجه به تجربه سال هاي گذشته و دست آوردهاي بشري كه داشته اند شيوه و روش «تفاهم» را به جاي «تهاجم» با يكديگر قرار داده و از اين راه مجالي براي «مانور» كشورهاي كوچك و بزرگ نيست، بلكه تنها مجال كه منطبق با واقعيت هاي موجود جهاني، انساني مي باشد، پيدا كردن نقش و جايگاه واقعي در سير «پروسه جهاني شدن» است كه خاورميانه بزرگ بخش بسيار مهم اين پروسه و جمهوري اسلامي ايران از كليدي ترين كشورها در اين منطقه مي باشد. تعامل هاي سياسي اتحاديه اروپا در چند سال گذشته با جمهوري اسلامي ايران از همين منظر صورت گرفته است و تمايلي كه هم اكنون نسبت به «تركيه» در
نقش آفريني در خاورميانه بزرگ يافته است صرفاً حاصل قطع اميدي است كه از درك نكردن ايران به نقش كليديش حاصل شده است. اظهار تمايلي كه اخيراً آمريكا به پاكستان نشان مي دهد و فضاي ملاطفت جويانه اي كه بين هند و پاكستان شروع گرديده تماماً در اين راستا قابل توجيه و درك مي باشد. روابط با روسيه، چين، هند و ژاپن مي بايد صرفاً از زاويه رفع نيازهاي مشخص در چارچوب چشم انداز ۲۰ ساله ديده شود و نه بهره گيري از «تضاد با آمريكا». ضمن آن كه در شرايط فعلي و آتي اساساً «رابطه با آمريكا» هيچ مشكل اساسي از موقعيت جمهوري اسلامي از كشور در حال توسعه به كشور پيشرفته را حل نخواهد كرد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |