چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۹۶
گفت و گو با بهمن بهلولي - داور پيشكسوت فوتبال
الا ن هم مي گويند دقيقه ۹۸ يادت نره
مي خواستم سرم را با خود تراش تيغ بزنم، يك «حبيب داي اوغلي» بود كه هم تيم ما بود و بهترين بازيكن تبريز هم بود. او داشت موهاي سرم را مي زد. آنقدر سرم را زخمي كرده بود كه ده دوازده جايش را پنبه گذاشته بودم
آرش نصيري 
002289.jpg
آقاي «امين بخش» كه نايب رئيس بود به من گفت: آقاي بهلولي تبريك عرض مي كنم، تو بين المللي شدي. ما در دهكده المپيك بوديم. من رفتم يك ميز در يك رستوران شهر زيبا كرايه كردم. حقوق دو برجم را قرض كردم و از خوشحالي به حدود پانزده نفر شام دادم، چون آرزوي من اين بود. داشتيم صبحانه مي خورديم كه آقاي صالحي آمد و گفت يك چيزي بگويم ناراحت نمي شوي؟ گفتم: نه.گفت: اسمت را ديشب خط زدند.

آقاي بهلولي، چند سال است به تهران آمده ايد؟
من از مهرماه ۱۳۴۹ آمدم تهران.
به چه مناسبتي آمده بوديد؟
من دبير ورزش بودم. برادرهايم و مادرم تهران بودند. مادرم مريض شد و ناچار شدم منتقل شوم به تهران.
پس از روي ناچاري آمدي؟
من عاشق تبريز بودم. پدر نداشتم وبيشتر با رفيق هايم سر مي كردم. هميشه در استاديوم باغ شمال بوديم. به هر حال ترك عادت موجب مرض است و نمي توانستم تبريز را ول كنم. بالاخره توفيق اجباري شد و آمدم تهران. بعد از طرف كميته داوران دعوت شدم براي داوري و يواش يواش پا گرفتم. قبل از آن در آنجا فوتبال بازي مي كردم. سال ۴۸ فوتبال را گذاشتم كنار و سال بعدش آمدم تهران البته اينجا هم مي توانستم فوتبال بازي كنم.
آنجا در چه تيمي بازي مي كرديد؟
من در تاج تبريز بازي مي كردم و عضو تيم كلوني آذربايجان بودم. تيم كلوني همانطوري كه شايد مي دانيد تيم منتخب را مي گفتند. من هم جزو شانزده بازيكن تيم تبريز بودم. درهمه پست ها به جز دروازه بان بازي  كردم. ولي بيشتر هافبك و فوروارد بودم. آن موقع تيم كلوني بود و سالي يك دفعه در يك شهرستان بازي مي گذاشتند ويكي دو هفته مي رفتيم و بازي مي كرديم. مثل الان جوانان،  نوجوانان اين حرف ها نبود.
قهرمان هم شديد؟
من سال ۳۸ عضوتيم تبريز شدم. همان سال در قهرماني كشور اول شديم. سال ۳۹ بازي ها باشگاهي شد و در ساري بود و من به علت برخوردي كه با آقاي جويكار داشتم مرا نبردند. سال ۴۰ فكرمي كنم زلزله آمد و در مسابقات شركت نكرديم.۴۱ در اصفهان بوديم، دوم شديم. ۴۳ در مشهد بود كه به فينال رسيدم و در فينال با تهران بازي كرديم كه آقاي مصطفوي اينها بازي مي كردند و يك بر صفر باختيم.
كي به شما گل زده بود؟
آقاي خسروشاهي، سرش شكسته بود. خدا بيامرز آقاي صدقياني گذاشته بود در آفسايد وهمين طوري مانده بود. دو دقيقه مانده بود بازي تمام شود ما گل را خورديم ودوم شديم. سال ۴۴ قرار بود مسابقات المپيكي شود كه نشد، نمي دانم به خاطر مسايل امنيتي بود يا چيز ديگر كه انجام نشد. سال ۴۵ در خوزستان بوديم و باز فينال بازي كرديم. مصطفي عراقي و اينها بازي مي كردند. سال ۴۶ در كرمان بوديم، آقاي حشمت مهاجراني بود، آقاي حبيبي بود و باز در فينال دو برصفر از تهران خورديم. سال ۴۷ در رشت قهرماني باشگاه ها بود و حذف شديم و سال ۴۸ فوتبال را گذاشتم كنار.
آن موقع چند سالتان بود؟
من متولد سال ۱۳۱۷ هستم. آن موقع ۳۱ ساله بودم. در تهران هم كه آمده بودم مي توانستم بازي كنم ولي خب به يك علت هايي بازي نكردم. خدابيامرز دكتر اكرامي براي من نامه نوشته بود كه بيايم در شاهين تهران بازي كنم ولي آنقدر رفيق باز بودم و دوست و رفيق داشتم كه تبريز را نمي توانستم ول كنم. عاشق تبريز بودم. الان سي وسه سال است كه تهران زندگي مي كنم ولي هنوز فارسي را نمي توانم راحت صحبت كنم. با اينكه خودم ليسانس ادبيات هستم، ليسانس تاريخ و جغرافيا و روانشناسي دارم، يعني سه ليسانس دارم. يعني هنوز نتوانستم اين لهجه آذري خودم را از دست بدهم، يعني نخواستم.
كجا درس خوانديد؟
من سال ۳۸ در تبريز ديپلم را گرفتم. من پدر نداشتم و تامين هزينه زندگي هم مشكل بود. مجبور شدم و رفتم در آموزش و پرورش امتحان دادم و در سيصد نفر شاگرد پنجم شدم و درتبريز استخدام شدم. در دانشگاه شبانه كنكور دادم چون روزانه نمي توانستم بروم. در شبانه هم فقط رشته هاي ادبيات و تاريخ و روانشناسي و زبان فرانسه و زبان انگليسي بود. رشته من هم زبان فرانسه بود. در همان سال ۳۸ هم انتخاب شده بودم براي اعزام به فرانسه به عنوان دانش آموز و ورزشكار. مادر و برادرم تهران بودند و من هم براي خودم يك اتاق گرفته بودم و بنابراين آدرس درست و حسابي نداشتم. نتوانسته بودند مرا پيدا كنند و نامه، بايگاني شده بود. يك شانس خيلي بزرگ را در آن سال از دست دادم. اگر رفته بودم دكتراي تربيت بدني مي گرفتم. به هر حال در دانشگاه فوتباليست بودم. كاپيتان دانشگاه تبريز بودم. به خاطر اينكه استمرار داشته باشد همان جا ماندم و چند رشته را خواندم. آنها هم چون فوتبالم خوب بود همه امتيازات را به من مي دادند. من عاشق فوتبال بودم. پنج سال در دانشگاه بودم.
بعد كه آمديد تهران چطور شد كه دعوت شديد به كميته داوران؟
دو سال بعد از اينكه آمده بودم تهران باز مي رفتم تبريز. تابستان ها اينجا خانه ام را قفل مي كردم، مي رفتم تبريز اتاق مي گرفتم و آنجا مي ماندم. تبريز را ول نمي كردم.
اين خانه اي كه درش را قفل مي كرديد و مي رفتيد، كجاي تهران بود؟
خانه ما در شهر آرا بود، آن موقع من مجرد بودم و برادرم متاهل. قبل از آن، مادرم پيش برادرم زندگي مي كرد و بعد از آن آمد پيش من. مدتي هم در اميريه بغل مسجد فخريه مي نشستم. آن موقع آنجا منطقه ۸ بود و الان شده است منطقه۱۱ .بعد از انقلاب هم آمدم شهر آرا منزل گرفتم و الان هم كه در شهرك غرب هستم.
چطور شد داور شديد؟
سال ۵۱، زمان تيمسار مكري، قهرماني كشور باشگاهي شد. تيم تراكتورسازي قهرمان تبريز بود و آمد اصفهان. هر تيم كه مي رفت قهرماني كشور، يك داور هم بايد با خودش مي برد. من به عنوان داور به همراه تيم تراكتورسازي  آمدم اصفهان. آن موقع آقاي شرفي و حسن حبيبي و اينها در تيم تهران بودند. من آنجا به عنوان داور سوت زدم و كمك داوري كردم. آنجا كه سوت زدم، رئيس كميته داوران كه آقاي «داود حيدري» بود، كار مرا ديد و گزارش داد به آقاي «موزون» كه رئيس كميته داوران  آن زمان بود. مرا دعوت كردند و گفتند تو كه ليسانس هم داري و داوري بلدي بيا اينجا. من از سال ۵۲ آمدم فدراسيون فوتبال، كميته داوران. آن زمان رئيس كميته فني، استاد «داود نصيري» بود. به من در بدو ورود به فدراسيون، كارت درجه يك دادند. از سال ۵۳ هم در جام تخت جمشيد سوت زدم.
اولين بازي كه در جام تخت جمشيد سوت زديد كدام بازي بود؟
اولين بازي بين ذوب آهن بود با نيروي اهواز كه در اصفهان برگزار مي شد. يك داور خوزستاني به نام آقاي «اخباري» را برايشان گذاشته بودند كه الان در خارج از ايران است. اصفهاني ها اعتراض كرده بودند كه اين داور خوزستاني است. شبانه به خانه من نامه آوردند كه بروم آن بازي را سوت بزنم. آن زمان رئيس كميته داوران، آقاي «نامدار» بود. آقاي «خلخالي» هم دبيرش بود. من آن موقع يك فولكس قورباغه  اي داشتم كه ۴ هزار و ۲۰۰ تومان خريده بودم. وسايلم را برداشتم و رفتم اصفهان. آن اولين سوت رسمي من بود و آخرينش هم بازي هاي حذفي كشوري بود، بين پرسپوليس تهران و ملوان بندر انزلي در استاديوم آزادي. همان جا هم اعلام كردم كه ديگر سوت نخواهم زد. يك دفعه هم نشد كه من با پليس از ورزشگاه بروم بيرون يا مشكلي براي من به وجود بيايد. خدا به من كمك كرد.
بازيكن معروف آن بازي اصفهان چه كسي بود؟
«نوري خداياري» بود كه خيلي بازيكن شيطاني بود و تكنيك خيلي خوبي داشت. هميشه براي داور دردسرآفرين بود و در محوطه جريمه مشكلاتي به وجود مي آورد. آن زمان هنوز اين قانون نبود كه هر بازيكن تمارض بكند، اخطار بگيرد. آن زمان خيلي كم اخطار مي داديم. نتيجه آن بازي يادم نيست. مال خيلي سال پيش است.
سال ۵۴ هم كانديد داوري بين المللي شدم. متاسفانه دست هايي در كار بود و اسم مرا خط زدند. سال ۵۵ بازي تيم ملي ايران و تيم ملي شوروي را در استاديوم آزادي سوت زدم. هفته بعد بازي «نفت يانيك» باكو را با پرسپوليس تهران سوت زدم. آن سال امتحان بدني گرفتند، سه هزار متر دويدم، چشمم ده دهم بود. آقاي آتاباي كه رئيس فدراسيون بود اسم مرا امضا كرد جزو هفت نفر، ولي اسمم را به هر حال خط زدند. شب قبلش آقاي «امين بخش» كه نايب رئيس بود به من گفت: آقاي بهلولي تبريك عرض مي كنم، تو بين المللي شدي. ما در دهكده المپيك بوديم. من رفتم يك ميز در يك رستوران شهر زيبا كرايه كردم. حقوق دو برجم را قرض كردم و از خوشحالي به حدود پانزده نفر شام دادم، چون آرزوي من اين بود. داشتيم صبحانه مي خورديم كه آقاي صالحي آمد و گفت يك چيزي بگويم ناراحت نمي شوي؟ گفتم: نه.گفت: اسمت را ديشب خط زدند. من نمي دانستم علت چيست. گفتم حتما جلسه كردند و مصلحت ندانستند. اگر علت را مي دانستم، مي رفتم پيش آتاباي.
002292.jpg
من هنوز هم كه استاديوم مي روم بعضي ها دادمي زنند فلاني پرسپوليسيه. من خودم در تاج تبريز بازي مي كردم . هيچ ارتباطي با تيم پرسپوليس نداشتم.

آقاي «محمد صالحي» داور به شما خبر داد؟
بله، انگار دنيا را به سرم ريختند. ولي زورم به كسي نمي رسيد. بعد هم انقلاب شد و كمي طول كشيد تا زمان آقاي «ارشد برازنده»، يعني سال ۶۰رفتم عضو ليست بين المللي و تا سال ۶۸ بودم. البته از سال ۵۹ تا حدود سال هاي ۶۸ كه من داوري را كنار گذاشتم مسايل جنگ و اين چيزها بود و ما زياد در مسابقات نبوديم. ولي براي تورنمنت ها مي رفتيم. با تيم ملي در يك تورنمنت به پاكستان رفتم. آنجا بهترين داور شناخته شدم. در جام ميلز هندوستان رفتم كه تيم ملي شوروي بود، داسايف اينها بودند. چك و اسلواكي بود، يوگسلاوي بود، كره بود، الجزاير بود و خود هندوستان بود كه تيم ايران اوت شد و برگشت و مرا نگه داشتند براي فينال. عكس آن را در دنياي ورزش هم انداخته بودند. بهترين داور آن جام هم شناخته شدم، با بودن چند داور بين المللي از شوروي، ژاپن وچين. آن زمان داوران بين المللي در پنجاه سالگي كنار مي كشيدند. الان شده ۴۵ سال. پنج شش ماه مانده بود كه پنجاه ساله بشوم، خودم را كنار كشيدم. گفتم سر حال بكشم كنار.
من يادم مي آيد وقتي داور بوديد موهايتان را از ته مي زديد، اين زدن موها از كي شروع شد؟
من مدرسه مي رفتم، كار مي كردم. بعضي وقت ها پول سلماني هم نداشتيم. در باغ شمال بوديم و كنار آن يك گرمابه بود به نام گرمابه ختايي. همه ورزشكارها مي رفتند آنجا. ما ديگر در آنجا خودي شده بوديم، مثل اينكه شاگرد آن حمام بوديم. حتي ديگر، آنجا از ما پول هم نمي گرفتند، چون من زندگي ام را در باغ شمال گذراندم. امكانات نداشتيم، هر طوري كه بود موهايمان را از ته مي زديم. بعد كه معلم شدم، حقوقي در حدود ماهي ۲۵۰تومان مي گرفتم و با اولين حقوقم يك دوچرخه كورسي خريدم به مبلغ ۱۳۰ تومان. هفت هشت كيلومتر راه مدرسه و منزل را با آن مي رفتم. يواش يواش آن موقع مي توانستم پول سلماني بدهم. از سال ۳۹ موهايم شروع كرد به ريختن. چون فوتبال بازي مي كردم، براي اينكه راحت باشم، هميشه تيغ مي زدم.
لابد از «يول براينر» ياد گرفته بوديد، چون آن موقع ستاره بود و موهايش را هم از ته مي زد...
... نه، من كه از يول براينر شناختي نداشتم. من سينما هم نمي رفتم. خدا شاهد است كه همه چيز من فوتبال بود.
خدايي اش قبل از آن، يول براينر را ديده بوديد يا نه؟
نه، بعدها شناخت پيدا كردم. من در زمان فوتبال بازي كردن، تيغ مي زدم. مثل اين بازيكنان كه الان تيغ مي زنند مثل اين بازيكن است، شيري نه، شيردل كه در استقلال اهواز است و اينها. خلاصه اين هم براي ما يك سوژه شده بود.
قبل از آن، فوتباليست ها اين كار را مي كردند؟
نه، در تبريز كسي اين كار را نمي كرد. حتي يك بار صنعت نفت ما را دعوت كرده بود آبادان. خدا بيامرز آقاي «دهداري» بود و «جعفر نامدار» هم آن زمان در آبادان بازي مي كرد. ما رفته بوديم بازي كنيم و من يادم است كه مي خواستم سرم را با خود تراش تيغ بزنم، يك «حبيب داي اوغلي» بود كه هم تيم ما بود و بهترين بازيكن تبريز هم بود. او داشت موهاي سرم را مي زد. آنقدر سرم را زخمي كرده بود كه ده دوازده جايش را پنبه گذاشته بودم. وقتي داور شدم ديگر نمي زدم.
ولي ما كه بچه بوديم و شما داوري مي كرديد موهايتان را مي زديد...
... نه ديگر، آن موقع ريخته بود (مي خندد)
من مي خواهم ثابت كنم كه شما بالاخره قبل از پي ير لوئيجي كولينا، موهايتان را از ته مي زديد...
نه بابا آن موقع كولينا نبود. او جوان تر است.
نظرتان راجع به كولينا چيست؟
من فكر مي كنم واقعا بهترين داور اروپا است. داور فقط اين نيست كه مقررات را بداند. داور بايد روانشناس باشد، معلم باشد، عقده اي و قدرت پرست نباشد.
خيلي چيزها هست كه يك داور بايد داشته باشد. متاسفانه در مملكت ما در تربيت داور، اين الگوها را در نظر نمي گيرند، شخصي عمل مي كنند و ... مشكلات خيلي زيادي داريم كه انشاءالله آقاي دادكان بتواند آنها را حل كند.
از داوران الان كار كداميك را مي پسنديد؟
آقاي «مسعود مرادي» نسبتا خوب شروع كرده، اگر بتواند خوب ادامه بدهد و تحت تاثير لقبش قرار نگيرد. من يكي دو مورد، صحنه هايي ديدم كه فكر مي كنم رفتن به جام كنفدراسيون و انتخاب شدنش به عنوان بهترين داور يك مقداري رويش اثر گذاشته است كه به نظر من نبايد اينطور باشد و قدرت نمايي نكند و از قدرتش به نفع واقعيت استفاده بكند. خسروي يك زمان، خوب سوت مي زد. در اين اواخر به نظر من مغرور بود و مصاحبه هاي آنچناني و ... اين اواخر مقداري خوب نبود و اگر تجديدنظر بكند در تمريناتش و در خويشتن داري، بهتر است. بالاخره انتقاد مي كنند در روزنامه ها و فحش مي دهند ولي ايشان جوان است و مي تواند اينها را تحمل بكند و اگر دقت بكند مي تواند يكي از بهترين داورهاي ما باشد. از تبريز هم آقاي رحيم رحيمي مقدم است كه اگرمطالعه بكند و انتقادپذير باشد داور خوبي خواهد شد.بقيه هم جوان هستند. در طول عمر يك داور، انتخاب كننده آن داورخيلي مهم است. من در بازي استقلال اهواز و سايپا در خوزستان ناظر بودم. آقاي «نوشه ور» يكي از داوران خيلي علاقه مند و جوان ما است كه در ليست كمك داوري بود. چون مي خواست در داوري شركت كند يك سال خودش را كشيد كنار و امسال آمده داوري مي كند. استقلال اهواز يك هفته در نوشهر مشكل درست كرده بود و آنجا آقاي حجازي مجروح شده بود و چند بازيكنش محروم شده بودند. اهوازي ها هم خودتان مي دانيد خيلي استقلالي هستند و خيلي متعصب، فوتبال دوست و فوتبال شناس هستند، از طرفي سايپا هم تيمي بود كه هي صدمه مي ديد و هي امتياز از دست مي داد و زخم خورده بود. يعني اين بازي به نظر من از نظر انتخاب كننده داور بايد يك بازي سطح بالا در نظر گرفته شود. نمي بايد اين داور جوان را در نظر مي گرفتند به نظر من با دادن اين قضاوت به اين داور ، به او ظلم كردند و همانطوري كه ديديد در دقيقه ۹۴ يك گل مسلم سايپا را رد كرد و به خودش هم خيلي صدمه زد. به نظر من در پيشرفت داوري، كميته داوران خيلي اهميت دارد كه بتواند نسبت به حد داور به اوميدان بدهد تا يواش يواش پيشرفت كند.
شما در حال حاضر به عنوان ناظر عمل مي كنيد؟
بله، معمولا هر دو هفته يكبار است. نوبت گذاشتند. روي لياقت و كسوت نيست. به هر حال خيلي مسايل است كه بايد رعايت شود. شما مي بينيد كه هر كشوري كه فوتبال خوبي دارد سطح داوري آن هم بالاست. اين دو ركن از هم جدا شدني نيستند.
به خاطر مي آورم زماني كه داوري مي كرديد، بعضي تماشاچي ها شما را به پرسپوليسي بودن متهم مي كردند؟
من هنوز هم كه استاديوم مي روم بعضي ها دادمي زنند فلاني پرسپوليسيه. من خودم در تاج تبريز بازي مي كردم همانطوري كه گفتم آقاي دكتر اكرامي به من لطف داشتند و نامه داده بودند كه بيايم در شاهين بازي كنم كه نامه اش را هم دارم. هيچ ارتباطي با تيم پرسپوليس نداشتم. البته اولش پرسپوليسي هم وجود نداشت. آن وقت ها هر موقع بازي پرسپوليس بود به خاطر جوي كه وجود داشت، داورها امتناع مي كردند، آقاي ارشد برازنده رئيس كميته داوران بود، آقاي محمودخوشخوان هم بود. آقاي برازنده استاد و پيشكسوت من است وهمين الان هم به من هر دستور بدهد گوش مي كنم. به من مي گفت: بهلول جان برو فردا بازي مثلا پرسپوليس وگسترش را سوت بزن، مي گفتم آقاي برازنده من هفته قبل بازي پرسپوليس را سوت زدم. مي گفت: عيبي ندارد، فلان شخص نرفته تو برو سوت بزن. من علاقه به داوري داشتم به هيچكس هم وابستگي نداشتم، ترسي هم نداشتم بنابراين خيلي وقت ها بازي پرسپوليس را سوت مي زدم. آن موقع چهارده تيم بود و رفت و برگشت هم كه نبود بنابراين هر تيم سيزده بازي مي كرد. از اين سيزده بازي، براي پرسپوليس بعضي سال ها يازده بازي يا ده و كم كم هشت نه بازي را سوت مي زدم.
يكي دو تا هم استقلال را سوت مي زدم. آن اواخر كه سوت مي زدم از شانس من پرسپوليس يا مي برد و يا مساوي مي كرد. استقلال يا مي باخت و يا مساوي مي كرد.
اين بود كه شايع شده بود من پرسپوليسي هستم. يك بازي هم بود بين هما و پرسپوليس. آن زمان مد نبود كه وقت اضافه بگيرند.آقاي سجادي دروازه بان هما بود و خودش را انداخته بود زمين و بلند نمي شد. كاپيتان تيم آقاي مشتري بود. خيلي بازي را معطل كردند من اخطار هم دادم لجبازي كردم و سه دقيقه وقت اضافه گرفتم. خدا شاهد است كه سه دقيقه بيشتر نبود.
خلاصه آنكه پرسپوليس آن بازي را يك بر صفر باخته بود و در وقت اضافه اي كه من گرفتم علي پروين يك گل از پشت محوطه جريمه زد داخل دروازه و بازي يك بر يك شد. الان هم كه مي روم استاديوم به من مي گويند دقيقه ۹۸ يادت نره. در حالي كه خدا شاهد است من هيچ وابستگي به هيچ تيمي نداشتم و ندارم. من شماره تلفن يكي از اين هيات هاي استان ها را ندارم. اصلا ارتباطي هم ندارم.
ولي خوب آن موقع كه ما سوت مي زديم، پرسپوليس يك علي پروين داشت و به غير از اين مرد، كسي حرف نمي زد. اما در تيم هاي ديگر اينطور نبود.
در اين سال ها كه داوري مي كرديد لابدبازي ها را هم نگاه مي كرديد، بهترين بازيكنان از نظر شما چه كساني بودند؟
در ضربه سر هيچكس را مثل همايون بهزادي نديدم، در بازي روي زمين بهتراز حميد برمكي نديدم كه به نظرم نابغه فوتبال بود. منتها زياد اهميت نمي داد. بازي اش مثل گارنيشا بود. از بازيكنان جديدتر آقاي حسن روشن بود بعد از آن مجتبي محرمي بود كه بازيكن خوبي بود ولي زياد اخطار مي گرفت. آقاي پنجعلي خوب بود. چنگيز و غلامحسين مظلومي.
آنهايي كه داور را زياد اذيت نمي كردند...
... من خيلي كم اخطار مي دادم. خيلي وقت ها شعار مي دادند «داور كارت نداره.» من براي بازيكنان شخصيت قائل مي شدم. آنها هم احترام مي گذاشتند. يك دفعه هم نشد كه در رختكن قايم شوم و يا با پليس بروم بيرون.

آبگوشت و فوتبال
002295.jpg
از همان لحظه اول كه گوشي را بر مي دارد مي فهمم با يك مرد صادق و مهربان طرف هستم كه البته، لهجه شيرين آذري اش مزيد بر علت مي شود. قرارمان را در فرحزاد مي گذاريم. چون ساعت قرار ما نزديك ظهر است، طبيعي است كه آبگوشت هم خود به خود مطرح شود. موقع ناهار، جريان لهجه، مطرح مي شود و مي پرسم چطور است كه بعد از اين همه سال، اينقدر لهجه دارد. اين را بعد از آن مي پرسم كه مي گويد نزديك سي و پنج سال است كه ساكن تهران است. مي گويد: «ما آذري هستيم و از قديم همين لهجه را داريم ديگه.» بعد اضافه مي كند: «من نخواستم كه سعي كنم لهجه ام را تغيير دهم. من عاشق تبريز هستم. از نظر من آدم بايد قوميت خودش را حفظ كند. من حتي اگر بتوانم وقتي نكير و منكر از من سوال مي كنند، تركي جواب بدهم، راحت تر و صادقانه تر جواب خواهم داد.»
اضافه مي كند: ما همه ايراني هستيم، كرد داريم، لر داريم، گيلكي داريم، مازندراني داريم. همه ايراني هستيم. من هم اولآذري هستم و بعد فارس.» آخرش هم اضافه مي كند: «والله.»
آنقدر صادقانه و دوستانه برخورد مي كند و جواب مي دهد كه تعجب مي كنم چطور در فضاي فوتبال اين همه دوام آورده است. بعد به حرفهايش فكر مي كنم كه گفته است من عاشق فوتبال هستم و اينكه بارها با جديت و تلاش، خودش را مطرح كرده و در اوج، نگه داشته است. چندين بار تاكيد مي كند كه «هيچگاه با پليس از ورزشگاه خارج نشدم. هميشه مثل بقيه از در ورزشگاه خارج شدم. ممكن است بعضي وقت ها فحش هم خورده  باشم و بعضي ها به طرفم سنگ هم پرتاب كرده باشند ولي چون صادقانه داوري مي كردم از هيچ چيزي نمي ترسيدم.»
چقدر جاي صداقت در متن فوتبال ما خالي است بهمن خان؟
آبگوشت مي خورديم و درددل مي كرديم. از كولينا هم حرف زديم كه موهايش را از ته مي زند و قيافه خشني دارد. اما كوليناي قديمي ما مهربان و صميمي است.

خدا شاهد است
اول قسم مي خورد:«خدا شاهد است. خدا شاهد است» بعد مي گويد كه « من به خاطر نام هيچ باشگاه و يا رنگ هيچ پيراهني در سوت زدن خودم عمدا تغييري ندادم. داور ممكن است اشتباه كند.» آنقدر صادقانه مي گويد و نگاه مي كند كه من لاجرم باور مي كنم. اينها را زماني مي گويد كه من پرسيده ام آيا شده است كه قضاوتي بكنيد و بعدا ببينيد كه بد سوت زده ايد؟ بعد كه اين حرف ها رامي زند مي گويم خيلي خب كجا اشتباه كرده ايد؟ آنجا هم بحث كشيده مي شود به اينكه آن موقع ما كه امكانات الان رانداشتيم كه بيست بار بازي را ببينيم و مرور كنيم. يكبار ديگر هم لازم مي بيند كه بگويد:« حضرت عباسي من آنچه را كه بلد بودم سوت زدم.» حتما مي دانيد كه يك آذري وقتي قسم حضرت عباس بخورد ديگر رد خور ندارد كه راست مي گويد. خلاصه آخر سر از خطايي مي گويد كه اصغر حاجيلو روي فرشادپيوس كرده بود و همه مي گفتند كه پنالتي است اما او پنالتي نگرفته بود. مي گويد: در آن موقع همه مي گفتند كه من پرسپوليسي هستم. اين خطا هم اول بازي اتفاق افتاده بود و من يك لحظه فكر كردم كه اگر اول بازي اين خطا را بگيرم، ديگر همه مي گويند كه حتما او پرسپوليسي است، من كمي تحت تاثير جو قرار گرفتم. البته چندان مطمئن نشده بودم كه پنالتي است. الان هم واقعا اگر مي توانستم آن نوار را پيدا كنم و ببينم و مطمئن شوم كه پنالتي بود مي روم از آقاي پيوس عذرخواهي مي كنم. من به هر حال تحت تاثير شعارها قرار گرفته بودم ولي نمي خواستم حق را ناحق كنم. فقط همين اشتباه يادم مي آيد.
هنوز هم خجالت مي كشم. فكر مي كنم اشتباه كرده باشم. اگر اشتباه كرده باشم انشاءالله خدا مرا ببخشد.

عادل فردوسي پور، داوري و باقي قضايا
معلوم است كه وقتي با يك داور پيشكسوت صحبت مي كنيد بحث عادل فردوسي پور هم مي شود كه با برنامه نود، كلي دردسر براي داوران درست كرده است. مي گويد: «خيلي برنامه خوبيست، خدايي اش آقاي فردوسي  پور هم خوب اجرا مي كند اما متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه من معني كارشناس را نمي دانم. معلوم نيست كه كارشناس به چه كسي مي گويند. من وقتي مي روم يك خانه درست كنم، براي سفيد كاري اش يك بنا مي آورم. كارش را مي روم چند جا مي بينم آن وقت با او قرارداد مي بندم. جوشكار، آهنگر، كابينت ساز و غيره را به همين صورت. من نمي دانم از لحاظ شما مطبوعاتي ها يا خود صداوسيما، كارشناس به چه كسي مي گويند؟ چه كسي مي تواند كارشناس داوري باشد؟ چه ركن هايي را بايد داشته باشد؟ من پنجاه و سه سال است كه از فوتبال جدا نبودم. چهل سال، معلم ورزش بودم ولي سه ثانيه بسكتبال را الان هم نمي دانم چيه ولي تيم من در تهران فينال بازي مي كرد، براي اينكه مربي بسكتبال مي آوردم و در كارش هم اصلا دخالت نمي كردم چون من واليبال و بسكتبال بلد نيستم. من پنجاه و چند سال است كه مستقيم دست اندركار فوتبال هستم ولي هنوز نمي توانم بگويم، كارشناس فوتبال هستم. من نمي دانم اينهايي كه در مطبوعات، نقد داوري مي نويسند و خودشان را كارشناس مي دانند چطور اينقدر راحت فكر مي كنند كه كارشناس هستند. من الان اگر بگويند كاربراتور چه كاري انجام مي دهد از لحاظ تئوري شايد بتوانم بگويم ولي اگر ماشينم صدا بدهد دو تا پيچ را نمي توانم ببندم. پلاتين را نمي توانم تنظيم كنم ولي يك مكانيك بيسواد با يك فوت، آن را درست مي كند. خلاصه آنكه جايگاه كارشناس، مشخص نيست. اگر...»
گلايه ها ادامه دارد و ما هم گوش مي كنيم. بيشتر درددل است. اگر قرار باشد بحث كارشناسي شود، ما كه اينكاره نيستيم. اما آقاي بهلولي با حرارت درددل مي كند. وسط حرفهايش مهرباني را از ياد نمي برد و از هر كسي كه اسم مي برد مي گويد: «البته من به ايشان ارادت دارم، دوست هستيم با هم اما...»

يك شهروند
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |