پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۵ - ۰۴:۱۹
۰ نفر

محمد بیات: سرم به شدت درد گرفته و چشمانم می‌سوزد. یکی با صدای بلند از پشت سر می‌گوید: «اگر دوباره خواستی پیش ما بیایی با خودت ماسک شیمیایی بیار!». کاوه است که مزه می‌ریزد؛ یکی از همان سه کارگر شبکار پمپ بنزین.

ایده اولیه تهیه این گزارش، شایعاتی بود که در مورد درآمد کارکنان پمپ‌بنزین‌ها شنیده می‌شد؛ اینکه گفته می‌شد درآمد کارگران بعضی از پمپ‌بنزین‌ها سر به فلک می‌زند و حتی پست کار در بعضی پمپ‌بنزین‌ها سرقفلی دارد!

منشأ این شایعات هم این بود که گفته می‌شد خیلی از مشتریان – به‌خصوص در بالای شهر- از خیر بقیه پول بنزین می‌گذرند و مجموع این گذشت‌ها در آخر ماه، به بیش از 600هزار تومان می‌رسد.

 از طرف دیگر، پایین‌بودن حقوق این کارکنان هم باعث می‌شد که این شایعات باورپذیرتر باشد. بنابراین تصمیم گرفتیم که گفت‌وگویی با کارکنان شبکار یکی از پمپ‌بنزین‌ها انجام دهیم تا با یک تیر، دو نشان زده باشیم.

گپ و گفت ما در اتاقی شکل گرفت که از هجوم صدای بوق‌ها و ماشین‌ها در امان بود؛ اتاقی با 15کمد فلزی، یک بخاری با کتری روی آن و کفپوشی موزاییکی. اتاق، خالی از هر وسیله دیگری بود و ناخودآگاه احساس موقتی‌بودن حضور را به آدم منتقل می‌کرد؛ فضایی شبیه اتاق‌های سربازخانه.

اما چرا فضای این اتاق این‌قدر برایمان مهم است؟ دلیل جالبی دارد و آن اینکه فضای دلگیر اتاق، روحیه‌ گرفته‌ کارکنان شبکار آن پمپ‌بنزین را همراه با بخارات بنزین به حلق و مغز ما فرستاد. بهروز، کاوه و اکبر که با احتساب شایعات مربوط به درآمد کارکنان پمپ‌بنزین، میلیونرهای آن شب ما بودند، به نوبت از تمام جزئیات کار خود گفتند؛ از حقوق ماهی 90هزار تومان گرفته تا دلتنگی دوری از خانواده و سختی کار.

 به اینها مشکلات کار شبانه را –که در شماره‌های پیشین بارها گفته‌ایم- هم اضافه کنید؛ کلکسیونی از مشکلات روبه‌روی‌تان می‌بینید. اما با این وجود، به نظر سه میزبان ما، مشکل ناراحت‌کننده اصلی، هیچ‌کدام از اینها نبود.

بانکی 24ساعته بدون نگهبان
بهروز که بیشتر از بقیه آمادگی گفت‌وگو دارد، در یک جمله مشکل اصلی را مطرح می‌کند: «اگر دزد پول‌هایمان را بزند یا ماشینی بنزین بزند و فرار کند، مسئولیتش پای خودمان است و این اتفاق بعد از نیمه‌شب- در حالی که هیچ نگهبانی دوروبرمان نیست- به‌سادگی می‌افتد».

 موضوع، اصلا پیچیده نیست و اثبات آن ساده‌تر از اثبات شایعه‌هایی است که در مورد درآمد آنها گفته می‌شود. کاوه می‌گوید: «چند وقت پیش که پول‌های یکی از همکارانم را دزدیدند، مجبور شد حقوق سه ماهش را بدهد». کاوه هم به حرف می‌آید: « چرا من را نمی‌گویی که پول‌ها از دستم رها شد و بعد از دو ساعت گشتن، 30هزار تومان کم آوردم؟».


حرف‌هایشان گل انداخته  و تو در بین این حرف‌هایی که با خنده گفته می‌شود، خاطراتی از پول‌قاپی و ضرر و زیان به خاطر خرابی پمپ‌ها می‌شنوی. اما وقتی که در مورد شایعات مربوط به درآمدشان صحبت می‌کنیم، ابروهایشان گره می‌خورد و لبخند تلخی می‌زنند.
کاوه می‌گوید: «حتی تلویزیون هم گزارش‌هایی پخش می‌کند که در آنها می‌گویند پمپ‌بنزینی‌ها دزد هستند...».

بهروز حرف او را قطع می‌کند که: «چند شب پیش جایی مهمان بودیم. یکی از خانم‌های فامیل می‌گفت که شوهرش می‌خواست در پمپ‌بنزین کار کند اما وقتی شنید دزدی می‌کنند، منصرف شد». حرفش تمام‌نشده، صورتش سرخ می‌شود: «از خجالت سرم را نمی‌توانم بلند کنم».

لحظه‌ای نگذشته که کاوه از داخل اتاق، پمپی را کنترل می‌کند و می‌گوید: «دیدی؟ پراید مشکی 4تا بیشتر زد. حالا کی دزده؟».

منتظر پمپ‌بنزین‌های کارتی
بهروز که دیگر از دل‌ودماغ افتاده، می‌گوید: «نمی‌توانیم همیشه پول خرد همراه داشته باشیم. تازه اگر پولی اضافه بگیریم، از محل زیان‌های دیگر، چند برابر آن را پس می‌دهیم. یک روز یکی بنزین می‌زند و فرار می‌کند و روز دیگر بنزین می‌زنند و دزدکی رقم پمپ را صفر می‌کنند. لیتراژ بنزین ما هم مشخص است و موقع شروع کار و اتمام کار، عدد آن را یادداشت می‌کنیم. میزان مصرف ما مشخص است و صبح که حسابدار می‌آید، تا ریال آخر آن را حساب می‌کند».

کاوه بلند می‌شود، در کتری را بر‌می‌دارد و مشتی چای توی آن می‌ریزد. شب خوبی نبود. آنها وقتی درد دل کردند، بیشتر یاد مشکلات‌شان افتادند و بیشتر دلشان گرفت. وقتی می‌پرسم با این همه دردسر چرا ‌این کار را ول نمی‌کنید، کاوه بلافاصله می‌گوید: «به خاطر بیمه؛ اینجا بیمه هستیم و نمی‌خواهیم قطع شود». اکبر هم که بالاخره وارد بحث می‌شود می‌گوید: «2سال است توی این کار هستم و هنوز نتوانسته‌ام یک زیرزمین اجاره کنم؛ مجبورم  داخل مغازه آشنایمان بخوابم».

احساس می‌کنم اگر بخواهم همه حرف‌هایشان را بشنوم، باید تا صبح پیش آنها بنشینم. دستشان را می‌فشارم و برایشان آرزوی موفقیت می‌کنم اما همین موقع بهروز یادمان می‌آورد که ممکن است تا چند وقت دیگرخیلی چیزها تغییر کند؛ «فکر می‌کنم به‌زودی همه ما راحت شویم، چون قرار است پمپ‌بنزین‌ها کارتی شود».

کد خبر 7619

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز