حسینعلی مکوندی: یادمه یه معلم خوب جغرافی داشتیم؛ آخرهای سال که مدرسه تعطیل می‌شد و تابستان گرم و طولانی می‌اومد، از همه ما پرسید: «دوست دارین کجای ایران برین.»

شاگردها خیلی چیزها گفتن. حرف بعضی‌هاشون یادمه، اما اول، حرفی رو که خودم زدم، می‌گم.

یادمه گفتم: «آقا من دوست دارم برم بوشهر. بابام می‌گه اونجا یه مدرسه‌ای هست مال صد سال پیش، به اسم مدرسه سعادت. این مدرسه را مردم با پول خودشون ساختن. این مدرسه اون زمون‌ها آزمایشگاه داشته؛ زبان توش تدریس می‌شده؛ تیم تنیس داشته؛ کتاب‌های درسی  را هم خود معلم‌ها می‌نوشتند؛ آخر سال هم به کسی کارنامه نمی‌دادن. یه هیأت تصمیم می‌گرفته که شاگردها برن کلاس بالاتر یا نه. آقا، بابام می‌گه چند تا از نویسنده‌های خوب ما شاگرد همین مدرسه بودن.»

   - یکی گفت: من بچه عشایرم، یعنی از بختیاری‌هام، دلم می‌خواد با کوچ لرها از جنوب برم تا چهار محال و بختیاری، بین راه اسب ‌سوار بشم، از آب خروشان کارون رد بشم، ماست و کره محلی بخورم، حتی نان بلوط.

   - یکی گفت: آقا، مامان من اهل نیشابوره. امسال می‌خواد مارو ببره نیشابور. خیلی دلم می‌خواد اون‌جا آرامگاه عطار و خیام و یه نقاش معروف رو ببینم.

تصویرگری: هدا حدادی

   - آقا من عاشق ماهی‌گیری‌ام. بلد هم نیستم که کجا می‌شه رفت ماهی گرفت؟

   - آقا من جنوبی‌ام، اما جنوب نبودم.دوست دارم برم اهواز سوار بلم بشم، روی رود کارون.

   - آقا، بابام از جیرفت خیلی تعریف می‌کنه. می‌گه هندوستان ایرانه. خیلی چیزها که همه جای ایران عمل نمی‌آد، اون‌جا توی باغ‌هاش هست؛ مثل انبه و غیره. من باغ و گل و گیاه و درخت خرما خیلی دوست دارم. اصلاً همیشه دلم می‌خواست باغبون باشم، اما بابام می‌گه پسر من باید دکتر بشه.

   من از بیمارستان و دوا بدم می‌آد. اصلاً دلم نمی‌خواد دکتر بشم. زورکی که نیست!

   - یکی گفت: من دوست دارم برم مسجد سلیمون. اولین چاه نفت ایران رو ببینم.

   - من دوست دارم تابستونا بیام تهران؛ تهرونی حرف بزنم و برم کوه.

   - یکی گفت: من دوست دارم برم کیش. می‌گن آب‌های این جزیره خیلی زیباست و توی آب‌هاش 73 نوع ماهی رنگی هست . شنیدم توی این جزیره یه درختی هست که  بهش می‌گن انجیر معابد. باید درخت جالبی باشه. دوست دارم برم اونهارو ببینم.

   اون روز شاگردا خیلی حرف‌های دیگه هم زدن. اون‌وقت یه نفر هم از معلم پرسید که آقا شما دوست دارین کجا برین؟

   همون موقع زنگ خورد و مدرسه شلوغ شد؛ خلاصه نشد معلم جواب بده. اما گفت: جلسه بعد یادم بیارین بهتون بگم.

کد خبر 68694

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز