همشهری آنلاین: عضو مجلس خبرگان رهبری تاکید کرد: اقتضای ایمان، جذب دیگران و کمک به رشد معنوی آنان است نه دفع و تنگ ‌کردن دایره دینداران.

به گزارش همشهري آنلاين، دكتر محسن اسماعيلي در یکصد و هفدهمین جلسه شرح و تفسیر نهج‌البلاغه در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی (سرچشمه)، افزود: آنان كه خيال مي‌كنند در مرتبه بالايي از ايمان و خوبي هستند، نبايد ديگران را ناچيز انگاشته و از خود ندانند و برانند. برعکس؛ مومن واقعی عاشق گسترش دین و افزایش دینداران است و می‌داند که دین و ایمان دارای درجات متفاوت است.

وي با طرح اين سوال كه با وجود دین و دستورهای اکید قرآن و سنت، چرا مسلمانان تا این اندازه پراکنده و دور از یکدیگر هستند، گفت: در پاسخ به این سوال باید به این مقدمه مهم تربیتی اشاره کرد که همواره نقطه قوت فرد یا جامعه می‌تواند نقطه ضعف و آسیب‌پذیری آنان هم باشد. فردی را در نظر بگیرید که دارای هوشی سرشار و استعدادی درخشان است؛ این نقطه قوت اوست که در صورت به کارگیری صحیح و پشتکار مداوم مي‌تواند او را به درجات بالاتر علمی یا عملی برساند. اما بسیار دیده می‌شود که اتکای نادرست به این موهبت الهی، فرد را تنبل و مغرور ساخته و از همگان عقب می‌افتد.

عضو حقوقدان شوراي نگهبان در بررسي سخنان هشدارگونه اميرالمومنين(ع) در زمينه تنبلي و غرور ناشي از اتکای نادرست به نقاط قوت، به «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ» (چه بسيارند كسانى كه به سبب نعمتى كه به آنها داده شده در غفلت فرو مى‌روند و به سبب پرده‌پوشى خدا بر آنها مغرور مى‌گردند و بر اثر تعريف و تمجيد از آنان فريب مى‌خورند.) اشاره كرد و گفت: نعمت دین هم از این قاعده مستثنا نیست و به همان اندازه که می‌تواند نقش سازنده و مثبت برای فرد یا جامعه ایفا کند، ممکن است اثر تخریبی و منفی از خود برجا گذارد. درباره خود قرآن داریم که «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا».

عضو مجلس خبرگان رهبري با بيان اينكه «به حکم تحلیل منطقی و بر اساس نصوص دینی، اسلام و ایمان منشأ اجتماع و الفت هستند اما نتیجه مطالعات تاریخی و مشاهدات عینی چیز دیگری است»، تصريح كرد: چگونه دین که نقطه قوت بشریت است و باید موجب اجتماع و الفت شود، نتیجه خسارت‌بار و زیان‌آوری مانند اختلاف و عداوت بر جا می‌گذارد؟ پاسخ این است که دو عامل می‌تواند باعث تبدیل این نعمت به آن نقمت شود؛ یک عامل درونی و اخلاقی، و یک عامل بیرونی و سیاسی. در نهج‌البلاغه و دیگر متون دینی به هر دو عامل اشاره شده است.

وي افزود: آنچه از درون می‌تواند چنین اثری داشته باشد، عُجب، غرور و تکبر است. این خطر بزرگی است که انسان مومن و متدین را تهدید می‌کند. حتی گاهی کار از خود شیفتگی و خود حق‌پنداری گذشته و به خود معیار پنداری هم می‌رسد! روشن است که این مشکل قاعدتاً در ميان خوبان و مومنان دیده می‌شود. آن کس که خود را گنهکار و بد می‌بیند دلیلی برای خودبرتربینی و طرد دیگران ندارد. اما کسی که از خود راضی می‌شود، از دیگران ناراضی خواهد شد و در نتیجه نسبت به آنان خشم و کینه پیدا می‌کند؛ چنان که امام علی علیه‌السلام فرمود: «ثَمَرَةُ العُجبِ البَغضاءُ» (ميوه خودپسندى و غرور، دشمنى و كينه‌توزى است.)

به گفته دكتر اسماعيلي، وقتی فرد نسبت به دیگران دچار خودپسندى و غرور مي‌شود، طبعاً رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که آنان هم نسبت به وي فاصله و دشمنی پیدا می‌کنند. نتیجه این بغض و دشمنی دوطرفه چیزی جز اختلاف و تنها ماندن نیست؛ آن هم تنها ماندنی وحشتناک و بلکه وحشتناک‌ترین تنهایی! در دو موضع از نهج‌البلاغه به این نکته تصریح شده است که هيچ تنهايى وحشت‌انگيزتر از خودپسندى نيست: «لاَ وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ».

وي درباره راه چاره دچار نشدن به اين وضعيت، خاطرنشان كرد: راه چاره این است که از همان ابتدا مراقب خودشیفتگی باشیم، به آنچه داریم یا خیال می‌کنیم که داریم! مغرور نشویم و دیگران را منحرف و خطاکار نشماریم. آنان كه خيال مي‌كنند در مرتبه بالايي از ايمان و خوبي هستند، نبايد ديگران را ناچيز انگاشته و از خود ندانند و برانند. برعکس، اقتضاي ايمان، جذب ديگران و كمك به رشد معنوي آنان است نه دفع و تنگ‌كردن دايره دينداران. مومن واقعی عاشق گسترش دین و افزایش دینداران است و می‌داند که دین و ایمان دارای درجات متفاوت است. اما همه متدینان عزیزند و باید به بالاتر آمدن سطح ایمان‌شان کمک کرد.

دكتر اسماعيلي در ادامه به روايات درس‌آموز گردآوري شده در كتاب گران‌بهاي اصول كافي مرحوم محدث كليني كه به «درجات ايمان» توجه دارند، اشاره كرد و گفت: در این روایات تاکید شده است که دینداری سهم‌های متفاوتی است. هر کس حتی یک سهم از این سهام را داشته باشد، در دایره دینداران است و آن کس که سهم بیشتری دارد، نمی‌تواند او را داخل این مجموعه نداند؛ درست مانند یک شرکت سهامی که دارنده ده سهم نمی‌تواند دارنده یک سهم را عضو شرکت نداند!

استاد دانشگاه تهران در ادامه به رواياتي درباره موضوع درجات ايمان اشاره كرد:

در یکی از آن احادیث، شخصی به نام «عـبـدالعـزيـر قَـراطيـسـى» می‌گـويد: «امام صادق علیه‌السلام به من فرمود: اى عبدالعزيز! ايمان مانند نـردبـاني است كه ده پله دارد و مؤمنين پله‌اى را بعد از پله ديگر بالا مى‌روند. پس كسى كه در پـله دوم است نبايد به آن كس که در پله اول است بگويد: تو هيچ ايمان ندارى؛ تا برسد بـه دهـمـى كه نـبـايـد چنين سخنى به نهمى بگويد. پس آنكه را از تو پست‌تر است دور نينداز كه بالاتر از تو نیز تو را دور اندازد. و چون كسى را يك درجه پایين‌تر از خود ديدى، بـا مـلايـمـت او را به سـوى خـود كـشـان و چـيـزى را هـم كـه طـاقـتش را نـدارد بـر او تحميل مكن كه او را می‌شكنى و هر كس مؤمنى را بشكند، بر او لازم است جبرانش كند.

در حديثي ديگر از همین باب ضمن تکرار همین مطلب، حضرت مثال آن تازه مسلمان را می‌زنند و می‌فرمایند: مردى همسايه‌اى مسيحى داشت. او را به اسلام دعوت كرد و اسلام را برايش زيبا تصوير نمود و آن مرد مسيحى نيز دعوتش را پاسخ داد و مسلمان شد. آنگاه سحرگاه نزد او رفت و درِ خانه‌اش را كوفت. همسايه‌اش گفت: كيست؟ گفت: من فلانى هستم. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير و لباس‌هايت را بپوش و مهيّاى نماز خواندن با ما باش. آن مرد تازه مسلمان، وضو گرفت و لباس‌هايش را پوشيد و به همراه آن همسايه مسلمان، رهسپار شد. آن دو فراوان نماز خواندند. آنگاه نماز صبح خواندند. سپس تا بامداد در مسجد ماندند. مرد نصرانى به قصد خانه‌اش برخاست. همسايه مسلمان به او گفت: كجا مى‌روى؟ روز كوتاه است و تا ظهر، وقتِ اندكى مانده است. آن مرد تا نماز ظهر همراه او نشست. همسايه مسلمان گفت: بين نماز ظهر و عصر، زمان كوتاهى مانده است، از اين رو، مرد تازه مسلمان را تا نماز عصر نگاه داشت. مرد نصرانى برخاست تا به خانه‌اش برود؛ اما همسايه مسلمانش گفت: ديگر آخرِ روز است، و از آغاز آن، كوتاه‌تر است. بدين ترتيب، آن مرد را تا خواندن نماز مغرب نگاه داشت. آنگاه وقتى آن مرد خواست به سوى خانه‌اش رهسپار شود، باز همسايه مسلمان گفت: تنها يك نماز مانده است. آن مرد تازه مسلمان، ماند تا نماز عشاء را خواند. آنگاه از هم جدا شدند. وقتى سحرگاه روز دوم شد، همسايه مسلمان، مجدّدا درِ خانه تازه مسلمان را زد. آن مرد گفت: كيستى؟ گفت: من فلانى هستم. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير و لباس‌هايت را بپوش و براى اداى نماز بيرون بيا. «قالَ: اُطلُب لِهذَا الدّينِ مَن هُوَ أفرَغُ مِنّي؛ أنَا إنسانٌ مِسكينٌ، و عَلَيَّ عِيالٌ»؛ تازه مسلمان گفت: براى چنين دينى به دنبال كسى باش كه از من بى‌كارتر باشد. من انسانى تهى‌دست هستم و عيال‌مندم.

کد خبر 400620

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha