همشهری آنلاین: پایان داعش، مسکن مهر و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های چهارشنبه- اول آذر-جای گرفتند.

الياس حضرتي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد با تيتر«وفاي به عهد خوبان» نوشت:

روزنامه اعتماد، یک آذر

حاج قاسم سليماني به وعده‌اش عمل كرد. او به حلقوم بريده شهيد سرافرازِ بي‌سر، حججي، سوگند خورده بود كه تا نابودي غده خطرناك برآمده در پيكر جهان اسلام از پاي نخواهد نشست و چه مردانه پاي سوگندش ايستاد. راستش وقتي نامه حاج قاسم به رهبر معظم انقلاب و اعلام نابودي داعش را ديدم و خواندم، روحم سبك شد و قلبم آرام گرفت چرا كه سايه شوم برخاسته از تحجر و افراطي‌گري از سر ايران و ايراني برداشته و به تاراج باد سپرده شد. داعش، همان‌هايي كه با جنايت‌هاي وحشيانه شان در عراق و سوريه چهره‌اي زمخت و زشت از اسلام و جهان اسلام به افكار عمومي بين‌الملل مخابره مي‌كردند و در اين سال‌ها اجازه ندادند آب خوش از گلوي اهل اسلام پايين برود.

به پايان خط توحش و مزاحمت خود رسيدند. اين عمل به وعده حاج قاسم سليماني و پيروزي جبهه مقاومت در نبرد با تكفيري‌ها البته به دست نمي‌آمد مگر با جانفشاني‌ها و ايثارگري‌هاي رزمندگان مدافع حرم. جواناني كه با تاسي از شهداي هشت سال دفاع مقدس ترك دنيا كردند و نه با پا كه با سر، براي تخليه دمل چركي داعش، جبّه جهد و جهاد پوشيدند ودر سايه رهبري داهيانه مقام معظم رهبري، سينه‌شان را براي اسلام رحماني و امنيت مردم منطقه سپر بلا كردند. رمز پيروزي در اين نبرد پيچيده و خطرناك جداي از ايثارگري‌هاي در ميدان جنگ، همدلي و همزباني همه نهادهاي ملي و نظامي تحت رهبري فرزانه انقلاب بود. به واقع اگر دولت با علمداري رييس‌جمهوري و وزير امور خارجه در عرصه بين‌الملل و ديپلماسي به حمايت از حاج قاسم و مدافعين حرم برنمي‌آمد يا مجلس و ديگر نهادهاي قدرت در كشور توان و اراده خود را همراه آنان نمي‌كردند، اين پيروزي براي اسلام و ايران رقم مي‌خورد؟  از سويي، يك مساله ديگر را نبايد ناديده گرفت. اينكه حاج قاسم را نمي‌توان- و نبايد- در يك جناح سياسي خلاصه كرد كه اگر كسي چنين كاري بكند بي‌شك رفيق شفيق حاج قاسم سليماني نيست. چرا كه خود حاج قاسم هم، هيچ‌وقت لباس رزمندگي‌اش را در تشت سياست نشست و خيس نكرد و حق آن است كه همه به اين رفتار سردار سليماني احترام بگذارند و پاي ايشان را به ميدان سياست نكشانند. براي حاج قاسم و مدافعين حرم بلوك‌بندي‌هاي سياسي و جناحي كوچك است. اصلا آنها و كوچه پس‌كوچه‌هاي سياست سنخيتي با هم ندارند. حاج قاسم امروز همان كاري را با داعش كرد كه محمدجواد ظريف در عرصه ديپلماسي كرده بود. يكي با لباس خاكي براي امنيت ملي ايران جنگيد و آن يكي با كت و شلوار ديپلماسي.  پيام اين پيروزي‌ها براي همه ما يك چيز است؛ اينكه اگر به جاي تخريب و تخفيف يكديگر، ضريب انسجام و اتحادمان را بالا ببريم، خواهيم توانست هم مچ قدرت‌هاي جهاني را بخوابانيم و هم به تكفيري‌هاي تروريست پشت پايي بيندازيم كه رمقي براي دوباره برخاستن نداشته باشند. حاج قاسم و مدافعين حرم به ما آموختند كه با انگيزه الهي و با برنامه‌ريزي و همراهي همه نهادهاي ملي مي‌شود هم، سايه تهديدهاي نظامي را از سر اسلام و ايران برداشت و هم تحديد‌هاي سياسي و اقتصادي را. توفيق دستيابي به موفقيت عليه گروهك‌هاي تروريستي، دستاورد رشادت‌ها و ايثارگري‌هاي مدافعين حرم و سربازان سياست خارجي است. قدر آنها را بدانيم.

  • چالش «مهر»

نعمت احمدی . حقوق‌دان در ستون سرمقاله شرق نوشت:

روزنامه شرق،۱ آذر

مسکن مهر امروز به بزرگ‌ترین چالش اقتصادی چهاردهه انقلاب تبدیل شده است. طرحی خام که اگر با برنامه‌ریزی و کارشناسی‌های لازمه اجرا می‌شد، می‌توانست به گفته آقای وحید حقانیان ١٠ تا ٢٠‌ میلیون نفر از جمعیت ٨٠‌ میلیونی کشور را صاحب خانه کند و از رنج مستأجری و اثاث‌کشی سالانه و بلعیدن بخش عمده‌ای از درآمد خانوارها بابت اجاره مسکن بکاهد. محمود احمدی‌نژاد یک‌بار هم تصمیم گرفت به هر خانوار یک هکتار زمین زراعی با کاربری مسکونی - زراعی تحویل دهد، لابد شهرها را تخلیه و غیرمسکونی کند! او مدعی بود هشت‌میلیون هکتار زمین قابل کشت داریم و اگر هر خانوار یک هکتار زمین داشته باشد در گوشه‌ای از آن خانه‌ای بسازد، آن گوشه گاو و گوسفند پرورش دهد و مرغ و خروس و لابد استخر پرورش ماهی داشته باشد، ما به گذشته‌های دور آن زمانی که هنوز انقلاب صنعتی زندگی کشاورزی را دگرگون نکرده بود، خواهیم رفت و همه مشکلات حل خواهد شد! در همان زمان نوشتم هزینه آب، برق، گاز و آسفالت این خانه - مزرعه‌های از هم فاصله دار را با کدام بودجه تأمین می‌کنید؟ تازه اگر بودجه‌ای هم بود و طرح خیال‌پردازانه خانه -مزرعه به واقعیت پیوست با شهرهای موجود چگونه قابل جمع است؟

شهرهایی که لابد باید رها شوند و مهم‌تر اینکه جابه‌جایی سکونتی به‌وجود خواهد آمد؛ یعنی ساکنان حیات وحش با ساختن خانه - مزرعه و تصرف زیستگاه آنان به‌وسیله انسان به داخل شهرهای کنونی کوچ خواهند کرد! خدا را شکر آن طرح خام کنار گذاشته شد اما طرح مسکن مهر کلید خورد. اولین اشکال این طرح مکان‌یابی آن بود. کافی است از همین تهران خودمان به طرف مثلا ساوه حرکت کنید. بعد از عوارضی دوم درست در گرمای تفتیده و کشنده رود شور، بناهایی از آهن و بتون در دامنه کوه روییده است. گرمای طاقت‌فرسای تابستان بالای ٥٠ درجه و سرمای سینه‌سوز زمستان کویری چندین درجه زیر صفر است و دریغ از مراکز خدماتی از مسجد و مدرسه و بازار و سینما گرفته تا پارک و دیگر مکان‌های مورد نیاز شهری در آن. یک شهر بدون داشتن زیرساخت‌های شهری ساخته شد. حال اگر همین ساخت‌وسازها در بافت فرسوده مثلا سلطان‌آباد یا اکبرآباد یا در قلب تهران در هزاران هکتار بافت فرسوده مرکز شهر که هم آب و برق و گاز و تلفن داشت و هم زیستگاه بومی چند‌صد‌ساله مردم بوده است اجرا می‌شد، طرحی موفق بود. طرح مسکن اجتماعی در دهه ٦٠ و ٧٠ میلادی در اروپا موجی از ساخت‌وساز و رونق اقتصادی را به‌همراه آورد؛ هم شغل به‌وجود آورد و هم طبقات ضعیف را صاحب مسکن کرد و هم بافت فرسوده شهرها را نوسازی کرد.

مسکن اجتماعی را در شهرهای مهمی مثل وین، برلین و استکهلم می‌توان دید. در تهران هم نوعی مسکن مهر یا مسکن اجتماعی در رژیم سابق ساخته شد. طرح شهرک اکباتان با همین دیدگاه یعنی حذف زمین از قیمت‌گذاری مسکن با دیدگاه خاص سازندگان آن احداث شد. دومین عیب مسکن مهر رعایت‌نکردن ملزومات زندگی شهری در یک مجموعه مسکونی که بافت شهری پیدا می‌کند، است. فضای سبز، مدرسه، مسجد، بازار، مکان‌های ورزشی، آموزشی و بهداشتی در آن به‌درستی جایابی نشده است. عیب دیگر به عدم توجه دست‌اندرکاران ساخت این نوع منازل به شیوه زندگی ساکنان بعدی برمی‌گردد که نیاز به نقشه و سکونت اجتماعی داشت. یکی، دو طرح مسکن مهر را نگارنده از نزدیک دید. کمترین نشانه‌ای از زندگی آپارتمانی و فضای مناسب سکونتی در نظر گرفته نشده است.

 

طبقاتی روی هم گذاشته شده و با بدسلیقگی تمام به دلخواه تقسیم‌بندی‌هایی صورت گرفته است که می‌شد با اندک سلیقه و ذوق فضایابی مناسبی را برای زندگی آپارتمانی در نظر گرفت. آخرین مطلب و ایراد و اشکال اساسی که آقای دکتر جهانگیری به آن انتقاد داشت و اکثر کارشناسان به آن باور دارند و در اولین تجربه زلزله، نمره منفی گرفت، مصالح به ‌کار‌ گرفته‌شده در مسکن مهر است. مقاوم‌سازی بنا در شرایط خاص کشور ایران که در منطقه‌ای زلزله‌خیز قرار دارد و هر چند وقت یک‌بار شاهد زلزله‌هایی هستیم که بالای هفت ریشتر هستند، لحاظ نشده است. زلزله‌های طبس، زرند کرمان، رودبار، بم و زلزله‌های کوچکی مانند ورزقان و اردبیل هر کدام مشکلات جدی ایجاد کردند. در‌حالی‌که ایران روی کمربند زلزله قرار دارد و در طول تاریخ زلزله‌های بزرگی داشته‌ایم که بعضی از شهرها مانند همین ری را خالی از سکونت کرده‌اند، وقتی مسکن دولتی ساخته می‌شود، باید الگویی از مسکن مقاوم باشد تا سازندگان مسکن شخصی تشویق شوند مسکن مقاوم بسازند. اگر در جمع کارشناسان مسکن‌ساز مهر هیئتی حضور داشت که همانند ژاپن جوانب زلزله را در نظر می‌گرفت و با اندکی مقاوم‌سازی بنا را در مقابل لرزه و پس‌لرزه‌های آن تضمین می‌کرد، امروزه به بانیان این طرح صلوات می‌فرستادیم.

  • آنها که خواب آمریکا می‌بینند

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه کیهان،۱ آذر

پیروزی مهم و شکوهمند نیروهای مقاومت بر اَبَر‌پروژه آمریکا در منطقه یعنی جریان وحشی و تکفیری داعش، می‌تواند و باید مبنای تجدیدنظر در بسیاری از روش‌ها، رفتارها و راهکارها باشد.

پیروزی بزرگی که حاصل این سه‌گانه مهم بود: هوشمندی در شناخت برنامه هولناک دشمن، برنامه‌ریزی برای غلبه بر آن نقشه و مقاومت و جان‌فشانی تا حصول نتیجه می‌بینید که این سه‌گزاره، نه موضوعاتی نمایشی است که برای آن در فلان میتینگ و فلان جشن کف و سوت بزنند و نه رویکردی و‌اداده و از سر ضعف. بلکه جوششی از درون و پرزحمت است که جز از مردان میدان و شیران کارآزموده بر نمی‌آید.

اما این جوشش درونی‌، بر خلاف ظاهرش‌، موضوعی نیست که با تقابل دو گزینه جنگ یا مذاکره ملازمه داشته باشد.

از قضا این منطق غلطی است که سالیانی است توسط برخی از عوامل دولتی و رسانه‌های زنجیره‌ای به عنوان دوگانه‌ای حیاتی و تعیین‌کننده مورد استفاده قرار گرفته‌، در حالی‌که واقعیت چیز دیگری است.

نه مذاکره فی نفسه مقدس است و نه جنگ اما دولتمردان و بوق‌های تبلیغاتی کوشیدند این دوگانه را تعمیق کنند‌! چرا!؟

برای رسیدن به پاسخ، در بازخوانی چند نکته همراه باشید:

1- پیروزی در هر میدانی‌، حاصل ایمان و اراده است و هیچ فرض دیگری متصور نیست. یک رزمنده تنها در بیابان‌های سوریه‌، بیش از هرچیز به وعده نصرت الهی و سپس به توان جهادگرانه خود متکی بود و این دو عنصر، از او مبارزی نستوه ساخته بود که کابوس داعش و اربابان تا دندان مسلح او شد. ما امروز طعم شیرین میوه ایمان و اراده آنها را می‌چشیم.

2- در کنار این دو عنصر کلیدی، فهم از عمق ترفند و کید دشمن، همان بصیرتی است که از یک رزمنده پیروز انتظار می‌رود و رزمندگان ما در نبرد با داعش، دهها بار این هوشمندی را بروز دادند، بارها و بارها از تله‌ها و عملیات ایذایی دشمن، سربلند عبور کردند و در آن دام‌ها نیفتادند. هریک از آن عملیات‌های فریب، برای منحرف کردن یک جبهه کافی بود اما وقتی نقشه راه در دستت باشد، به دشمن مجال عملیات ایذایی و انحرافی را نخواهی داد.

3- ایمان و اراده با چاشنی بصیرت و دشمن‌شناسی، در هر میدانی موفقیت را رقم خواهد زد. چه در میدان رزم و چه در سر میز مذاکره. شاید برای خیلی‌ها باورپذیر نباشد اما سردار سلیمانی دقیقا به همان اندازه که فرماندهی پیروز و شکست‌ناپذیر است، مذاکره‌کننده‌ای موفق و پردستاورد است. او ذاتا نه نظامی بوده و نه دیپلمات اما با اتکا به عناصر تعیین‌کننده پیروزی، در هر میدانی که وارد شد، دست پر و موفق بیرون آمد. آخرین گام غیر‌نظامی او را به خاطر دارید؟! بعد از همه‌پرسی اسرائیل ساخته در کردستان عراق، این سلیمانی بود که بدون دست بردن به اسلحه‌، تنها با دو دیدار، کار را یکسره کرد و کرکوک را با صلح‌آمیز‌ترین عملیات نظامی به عراق بازگرداند. آن روز تحصیل‌کردگان مدارس دیپلماسی این تفکر شوم را تئوریزه می‌کردند که باید با واقعیت موجود کنار آمد! یادتان هست!؟ سفر قبلی او به روسیه و دیدارش با پو‌تین‌، سفر‌های دیگر او و دیدار‌های دیپلماتیک شیر میدان‌های نبرد، همه و همه توفیق در سایه ایمان و اراده با چاشنی دشمن‌شناسی را تایید می‌کند.

حالا و در میانه نوشتار، خوب است بار دیگر به پرسش پیش‌گفته باز‌گردیم. اکنون می‌توان آن پرسش را به این شکل توسعه و بسط داد که اگر چنین چیزی ممکن است و اگر ایمان و اراده می‌تواند ما را هم در میدان نبرد و هم در میدان مذاکره پیروز کند، چرا بر دوگانه جنگ - مذاکره تاکید می‌شود!؟ اینها که قرار است یک نتیجه بدهد‌، پس چه تقابلی!؟

4- آن دوگانه تنها به این دلیل شکل می‌گیرد که سازندگان آن‌، نه رزمندگان موفقی هستند و نه مذاکره‌کنندگانی کار‌بلد! دلیل آن هم واضح است، فقدان عوامل و اسباب پیروزی. وقتی جریانی به جای قبول بدیهیات عقلی و تاریخی یعنی دشمنی عمیق و ریشه‌ای آمریکا و یارانش، آنها را بزرگ‌ترهای جهان می‌داند و بر این باور است که در اثر رفتار‌های تند ما، این دشمنی شکل گرفته، طبیعتا مبانی رفتار خود را با همان مبانی فکری تنظیم می‌کند. این موضع کاملا در تضاد با موضع کسی است که آمریکا را دشمن و شیطان بزرگ می‌داند. همین یک تفاوت کافی است تا هدف تغییر کند‌، حال چه در میدان رزم و چه در میز مذاکره.

5- تفاوت در اینکه اوباما «رئیس‌جمهور مؤدب آمریکا» است یا «‌کدخدای جهان» با اینکه «آمریکا شیطان بزرگ» است، آنقدر زیاد هست که هر ناظر بی‌طرفی، بلافاصله متوجه تغییر آرایش ذهنی و سپس رفتاری بشود. رفتار شما با هر یک از این اعتقادات، به کلی متفاوت و دیگرگون خواهد بود. برای گروهی که قائل به موضع اول، یعنی کدخدا بودن آمریکا هستند، هر نوع ایستادگی در برابر آمریکا، خطایی بزرگ و خلاف منطق مادی و دکترین جهانی است. حال این ایستادگی در میدان رزم باشد یا در معرکه مذاکره. دقیقا به همین خاطر است که کشتی کمک‌رسان به یمن باید باز‌گردد، به همین خاطر است که نبرد مظلومانه در بیابان‌های عراق و سوریه برخلاف امنیت ملی و موجب دردسر(!)برای کشور قلمداد می‌شود و به همین خاطر است که در مذاکرات، هر امتیاز مورد مطالبه دشمن، باید بی‌چون و چرا و کاملا یکطرفه داده شود! چون در این منطق، هر نوع مقاومتی غلط و مذموم است.

6- این مشرب یک پایه اساسی و مهم دارد که دقیقا مخالف منطق ایمان و اراده است. در این مرام، حق با قوی‌تر است و جهان، دارای نظامی است که عده‌ای در بالای مجلس نشسته‌اند و ما اگر بخواهیم از سر میز بلندمان نکنند، باید به حرف بالا‌نشین‌ها گوش کنیم بدون هیچ چون و چرایی! منطقی که در عمل و نه در تئوری و به‌گونه‌ای ایدئولوژیک بر محاسبات مادی استوار است و هیچ چیزی - حتی توان ملت‌ها - را هم در زمره اسباب موفقیت به حساب نمی‌آورد، حالا امداد‌های غیبی که هیچ! با این منطق، طبیعی‌ترین، منطقی‌ترین و عاقلانه‌ترین کار، تسلیم است! اما چون این واقعیت عریان، خیلی ذلت‌بار و حقارت‌آمیز است، آن را در برابر جنگ قرار می‌دهند! یعنی می‌گویند تسلیم شویم تا جنگ نشود! تسلیم شویم تا کشته نشویم! یعنی از ترس مرگ، خودکشی کردن! در این منطق، پیش‌فرض شکست و کشته شدن است و پیروزی معنایی ندارد‌!

7- حالا فرض کنید- فرض محال البته- که همین جماعت قرار بود جنگی را فرماندهی کنند! نتیجه قابل پیش‌بینی نیست!؟ تسلیم و عقب‌نشینی مکرر در هر میدان و منطقه جنگی به خاطر کشته ندادن! این البته ظاهر زیبایی دارد، حفظ جان سربازانمان، اما عاقبتش هم به همین زیبایی است!؟ یقینا بعد از چند روز جنگ، کل کشور به دست دشمن می‌افتد، چون جانمان را بیش از شرف و عزتمان دوست داشته‌ایم‌! آیا جز این است!؟

8- قدرت «نه گفتن» گم شده همه مذاکرات ما در ادوار اخیر بوده است، آمریکا خواست و پاسخ مثبت شنید، فرانسه بازی را به هم زد و بله شنید! حاصل این بله گفتن‌ها و مقاومت نکردن‌ها چه شد!؟ تنگ‌تر شدن حلقه محاصره! یعنی دقیقا آنچه را که به خاطرش و از ترسش مذاکره کردیم، به سرمان آمد! مذاکره کردیم که تحریم‌ها برود، بدتر شد! امتیاز دادیم که اقتصاد رونق بگیرد، رکود عمیق‌تر شد! درهای واردات را باز کردیم که گردش پولی ممکن شود، تحریم بانکی استمرار یافت! آیا نبض زندگی در جامعه، چیزی جز اینها را نشانمان می‌دهد!؟

اجازه بدهید به این اندیشه غلط هم که ممکن است در ذهن کسی نقش بسته باشد، پاسخ بدهیم. اینجا مراد مقایسه سردار سلیمانی با فلان شخص و فلام مقام نیست، بحث بر سر جابجایی این شخص با آن شخص هم نیست، موضوع بر سر تفاوت‌های دو نگاه و نتایج حاصل از آن است.

هر نگاه اقتضائات و مختصات خود و لاجرم نتایج خاص خودش را دارد.

امروز امید می‌رود رفتار‌های یکی دو سال اخیر آمریکا و نیز پیروزی‌های پی‌در‌پی مقاومت در منطقه، خفته‌ترین افراد را هم به این نتیجه رسانده باشد که دشمنی آمریکا با ما، نه بر سر موضوع هسته‌ای و موشکی و... است و نه بر سر هیچ بهانه دیگری! آنها با اصل اعتقاد ما، با اصل موجودیت ما، با اصل هویت ما مشکل دارند و حیات و رشد و تعالی ما را مساوی مرگ و فنای خود می‌دانند و به همین خاطر، کمر به نابودی ما بسته‌اند.

این منطق آمریکایی بارها و بارها در طول تاریخ انقلاب تا کنون به تلخ‌ترین ‌اشکال ممکن خود را نشان داده و از قضا، نیروهای مقاومت این را به درستی دریافته‌اند به همین خاطر است که فریب لبخند و مذاکره با آمریکا را نمی‌خورند.

امام راحل(ره) سال‌ها قبل و در ماجرای سلمان رشدی مرتد درباره این نگاه فرمودند: «‌آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید‌نظر ‌نماییم و ما خامی کرده‌ایم و ‌اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند. این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب ‌اشتباه و سوء مدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله ‌اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است.»

پیروزی اخیر فرصت خوبی است برای آنها که فکر می‌کردند می‌شود با شیطان بزرگ کنار آمد و دشمنی‌ها را به دوستی(!) بدل کرد! این البته مخصوص آنهایی است که اندیشه‌ای به خطا داشتند و گرنه به تعبیر حضرت امام(ره) «آنها که خواب آمریکا می‌بینند، خدا بیدارشان کند.»

 

کد خبر 390225

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha