الهه فراهانی: مردی که ۱۱‌ماه پیش جوان کارتن‌خوابی را در کارگاهی متروکه به قتل رسانده بود، وقتی برای ترک اعتیاد به کمپ رفت در جمع معتادان برای خودنمایی راز جنایت را فاش کرد.

قاتل

تحقيقات در اين پرونده از ساعت 19:45سي‌ام آبان‌ماه 95همزمان با اعلام گزارش قتل جوان 30ساله‌اي شروع شد. محل جنايت كارگاهي متروكه در محدوده اتوبان چمران بعد از پل ملاصدرا بود كه قاضي محسن مديروروستا كشيك جنايي به همراه تيم تجسس در محل حاضر شدند. مقتول در اتاقك نگهباني با دست و پاي بسته افتاده بود. روي صورت و سرش خراشيدگي ديده مي‌شد و آثار خون در همه جاي اتاقك وجود داشت. كمي آن طرف‌تر كنار جسد كلنگي رها شده بود كه نشان مي‌داد قاتل با ضربات كلنگ دست به جنايت زده است. هنوز چند ساعتي از مرگ وي نمي‌گذشت و گزارش قتل را صاحب كارگاه به پليس اعلام كرده بود. به گفته وي قاتل، نگهبان كارگاه بود كه پس از جنايت فراري شده بود. صاحب كارگاه به ماموران گفت: پس از تعطيلي موقت كارگاه، مردي 67ساله در آنجا نگهباني مي‌داد و در اتاقكي زندگي مي‌كرد. چند ساعت قبل او با پسرم تماس گرفت و حقايقي را فاش كرد. وي گفت مقتول كارتن خواب بوده و هر ازگاهي به خانه وي رفت‌وآمد داشته است. او گاهي شب‌ها در اتاقك نگهباني مي‌خوابيد تا اينكه يك شب مقداري مواد‌مخدر و 500هزارتومان پول وي را سرقت كرده و پس از آن فراري شده است. به گفته نگهبان، او بارها از كارتن خواب خواسته بود تا پول و مواد را برگرداند اما قرباني طفره رفته بود تا اينكه روزحادثه او را در اتاق زنداني كرده و كتكش زده بود.

صاحب كارگاه در ادامه گفت: نگهبان وقتي با پسرم تماس گرفت اين ماجرا را تعريف كرد و فقط به ما گفت كه جوان كارتن خواب را كتك زده و در اتاقك زنداني كرده است. براي همين از ما خواست تا به كمك او برويم.من و پسرم هم به خيال اينكه او را زخمي كرده راهي كارگاه شديم اما وقتي متوجه شديم كه قرباني نفس نمي‌كشد به پليس زنگ زديم. پس از اظهارات صاحب كارگاه، ماموران به تحقيقات ميداني دست زدند و پي بردند كه مقابل كارگاه فضاي سبزي قرار دارد و گاهي كارتن خواب‌ها در آنجا مي‌خوابند. همچنين نگهبان كارگاه ديگري كه در آنجا قرار دارد به كارآگاهان گفت: روز حادثه قرباني را ديدم كه به كارگاه متروكه رفت، چند دقيقه بعد هم صداي درگيري از داخل كارگاه شنيدم و به آنجا رفتم. وقتي در زدم، نگهبان مقابل در آمد و گفت جوان كارتن خواب به او بدهكار است و مي‌خواهد ادبش كند تا پولش را پس بگيرد. وقتي به او اعتراض كردم و گفتم چرا كتكش مي‌زني؟ با لحن تندي جوابم را داد و خواست تا در مسائل خصوصي او دخالت نكنم. اين را گفت و دررا محكم بست. پس از چند ساعت هم با ديدن خودروي پليس متوجه شدم كه حادثه هولناكي رخ داده است.

  • پايان فرار 11ماهه

11‌ماه از زمان جنايت گذشت و مأموران هنوز ردي از نگهبان فراري كارگاه متروكه به‌دست نياورده بودند.همچنان كه تحقيقات ادامه داشت، مردي معتاد، 23مهرماه امسال خودش را به مسئولان كمپي درمنطقه فشافويه رساند و گفت: يكي از معتادان كه مردي 67ساله به نام قربان است سال گذشته در كارگاه متروكه جواني را شكنجه كرده و او را به قتل رسانده است. وي ادامه داد: شب گذشته زماني كه در جمع معتادان مشغول صحبت و تعريف كردن خاطرات گذشته بوديم ناگهان قربان خاطره قتلي كه سال گذشته در تهران انجام داده را فاش كرد و گفت تحت تعقيب پليس است. همين كافي بود تا مسئولان كمپ موضوع را به مأموران پليس گزارش دهند و عصر همان روز متهم دستگير شود. اگرچه او با هويت جعلي در كمپ بستري بود اما در نهايت لب به اعتراف گشود و به قتل اقرار كرد. به گفته سرهنگ حميد مكرم، معاون مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي، ‌متهم پس از اقرار به جنايت با قرار بازداشت موقت در اختيار مأموران اداره دهم پليس آگاهي تهران قرار گرفت.

  • مقتول را مي‌شناختي؟

كانكس كارگاه محل زندگي من و مقتول هم پاتوقش اتاقك من بود. او معتاد بود و براي مصرف به همراه دوستان ديگرمان پيش من مي‌آمد. 2سالي مي‌شد كه او را مي‌شناختم.

  • با مقتول اختلاف داشتي؟

راستش را بخواهيد روز حادثه من هروئين خريده بودم و داخل كانكس گذاشتم تا مصرف كنم. براي چند لحظه از كانكس خارج شدم اما وقتي برگشتم موادم سرجايش نبود.از سوي ديگر مقداري هم پول داشتم كه آن هم سرقت شده بود. به سراغ معتاداني كه پاتوقشان در نزديك كانكس من بود رفتم و از آنها پرس و جو كردم تا ببينم كدام يكي از آنها موادم را برداشته‌اند. آنها مي‌گفتند كه مقتول را در نزديكي كانكس ديده‌اند. همين شد كه از او كينه به دل گرفتم. هرچه به او گفتم كه مواد و پولم را برگرداند طفره رفت. همين شروع اختلاف من با مقتول بود.

  • از جنايت بگو.

من قصدم قتل نبود، فقط مي‌خواستم جوان كارتن‌خواب را در اتاق زنداني كنم و كتكش بزنم تا مواد را برگرداند. براي همين به بهانه مصرف مواد او را به كانكس كشاندم. آنجا بود كه بار ديگر از او پرسيدم و باز هم جواب تكراري شنيدم. همين شد كه با هم درگير شديم و دست و پايش را بستم. بارها در فيلم‌هاي مختلف ديده بودم كه چگونه افراد را براي گرفتن اعتراف آويزان مي‌كنند. به همين علت دست و پاي كيوان را از پشت سر بستم و او را از سقف كانكس آويزان كردم تا بگويد مواد مرا كجا پنهان كرده است. او همچنان مقاومت مي‌كرد و من با چوب او را كتك زدم. او 2نفر از دوستانش را به من معرفي كرد و مدعي شد كه آنها مواد و پولم را برداشته‌اند. همان لحظه به سراغ 2 معتاد ديگر كه پاتوقشان در همان نزديكي بود رفتم اما آنها مدعي شدند كه از موضوع اطلاعي ندارند. دوباره به داخل كانكس برگشتم و به‌شدت عصباني بودم. اين‌بار با ضربات چوب دستي به سر و صورتش ضربه زدم. او را پايين آوردم و متوجه شدم كه نفس نمي‌كشد.

از كانكس خارج شدم اما موبايلم را جا گذاشته بودم از دوستانم خواستم تا به كانكس بروند و ببينند كه جوان كارتن خواب زنده است يا نه. از آنها خواستم موبايلم را همراهشان بياورند. دوستانم كه برگشتند گفتند او مرده و نفس نمي‌كشد. من هم از ترسم فرار كردم.

  • به كجا فرار كردي؟

به شهرهاي مختلف كشور رفتم و ضايعات مي‌فروختم.

  • چه شد كه گير افتادي؟

بعد از چند‌ماه به تهران برگشتم. به خيال اينكه آب‌ها از آسياب افتاده است. اما چند وقت پيش در طرح جمع‌آوري معتادان توسط پليس دستگير شدم و خودم را با نام ديگري معرفي كردم. از آنجا مرا به كمپ ترك اعتياد در فشافويه فرستادند. يك شب در جمع معتادان نشسته بودم و خاطرات گذشته را تعريف مي‌كردم. كار به جايي رسيد كه همه از خاطرات گذشته صحبت مي‌كردند. تعدادي از آنها براي خودنمايي از شاهكارهايي كه انجام داده بودند، مي‌گفتند و من هم براي اينكه كم نياورم و به‌اصطلاح خودي نشان بدهم راز جنايتي كه 11‌ماه پيش انجام داده بودم را فاش كردم و گفتم براي اعتراف گرفتن از جواني او را از سقف آويزان كرده و شكنجه‌اش دادم اما نمي‌دانستم بازگو كردن اين خاطره كار دستم مي‌دهد.

  • خانواده ات مي‌دانند كه مرتكب قتل شده‌اي ؟

خانواده‌ام در شهرستان زندگي مي‌كنند و از آنها بي‌خبرهستم.

  • حالا چه احساسي داري ؟

به‌شدت عذاب وجدان دارم. حتي تصميم داشتم كه خودم را تسليم كنم، باز با خودم گفتم كه اول ترك كنم و بعد از آن به سراغ خانواده مقتول بروم و رضايت بگيرم. پس از آن خودم را معرفي كنم. البته باز هم مي‌گويم من قصدم قتل نبود و حالا آرزويم است كه تا يك ساعت ديگر قصاصم كنند و از اين زندگي نجات پيدا كنم.

کد خبر 385379

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha