بهزاد صابری . کارشناس حقوق بینالملل در ستون سرمقاله شرق با تيتر«چرا مذاکره؟»نوشت:
در روابط بین کشورها، گفتوگو یک ضرورت است؛ چه در روابط دوستانه و چه در اختلافها. یکی از مهمترین کارکردهای گفتوگو پرهیز از برداشت اشتباه درباره خواسته طرف مقابل است. این بسیار مهم است که اگر دو دولت اختلاف جدی هم دارند، بهطور واضح درباره اختلاف خود گفتوگو کنند تا ابعاد آن دقیقا مشخص شود. گفتوگو الزاما راهی به سوی رفع اختلاف نیست. ایبسا در نتیجه گفتوگو، حتی مشخص شود که دامنه و عمق اختلاف از آنچه تصور ميشد نيز فراتر است، اما همین هم مغتنم و ضروری است. خارجکردن ابزار تماس با سایر حکومتها راه ناگزیر تکیه به طرفهای واسطه یا مطالب مطبوعاتی را پیشروی یک حاکمیت قرار میدهد. این بسیار مهم است که اگر دو دولت، حتی اگر قرار باشد به نقطه تخاصم هم برسند، مشخص شود دقیقا بر سر چه اختلاف نظر دارند و در چه موضوعاتی تضاد ندارند. در این صورت، توانایی مدیریت اختلاف بالا میرود و خطر درگیری ناخواسته بر سر سایر موضوعاتی که مورد مناقشه نیستند، از بین میرود. با توجه به معنایی که از «مذاکره» بهعنوان بدهبستان در ذهن داریم، همیشه هم «گفتوگو» به «مذاکره» منجر نمیشود. گفتوگو روشی برای آگاهییافتن و آگاهیدادن است. هدف از گفتوگو همیشه رفع اختلافات نیست، بلکه شناخت اختلافات است. گفتوگو از پشت تریبونها، نمیتواند به اندازه گفتوگوی مستقیم موجب درک خواسته طرف مقابل شود.
مواضع رسانهای با درنظرگرفتن ملاحظات مختلف داخلی و خارجی اعلام میشود و بنابراین یا «جامع» نیست یا «مانع» نیست. چون حرفهایی که به مخاطب خاص باید منتقل شود، ضرورتا قرار نیست به اطلاع عموم جهانیان برسد. نمونه تازه از این تفاوت که دستمایه تمسخر هم شد، افشای گفتوگوی تلفنی ترامپ با رئیسجمهور مکزیک بود که طی آن، پس از تأکید طرف مکزیکی بر اینکه هرگز هزینهای برای ساخت دیوار مرزی که وعده انتخاباتی ترامپ بوده پرداخت نمیکند، ترامپ از وی میخواهد لااقل چنین چیزی را علنی نگوید. یعنی برخلاف مواضع رسانهایاش، ترامپ در گفتوگو با طرف مکزیکی روی هزینه ساخت دیوار پافشاری نکرده و صرفا به دنبال وجهه سیاسی بیرونی خود بوده است. ممکن است دولتی بههردلیل، حاضر به «مذاکره» با دولت دیگر درباره موضوع یا موضوعات مورد اختلاف نباشد. اما این تعارضی با گفتوگو ندارد. اخیرا، مقام معظم رهبری تعامل گسترده با دنیا و ایستادگی در مقابل سلطهطلبان را بهعنوان دو جهتگیری اصلی که باید در دستور کار دولت باشد تعیین کردند. ابزار اولیه این هردو، گفتوگو است. جمهوری اسلامی هیچگاه از گفتوگو نهراسیده است. حتی برخلاف برخی القائات، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، جمهوری اسلامی پیشگام قطع رابطه سیاسی با سایر دولتها هم نبوده است. حتی در نبود رابطه سیاسی باز، جمهوری اسلامی باب گفتوگو را نبسته و همواره آماده گفتوگو (و نه الزاما مذاکره) بوده است. مثلا در سال 86، مقام معظم رهبری با اشاره به گفتوگوهایی که آن زمان در عراق صورت گرفت، گفتند: «آمریکاییها میگویند به غیر از موضوع عراق در مورد مسئله دیگری مذاکره نخواهد شد، اما ما به آنها میگوییم حتی موضوع عراق هم به شما ربطی ندارد و گفتوگو فقط در مورد وظیفه اشغالگران در قبال امنیت عراق است». یعنی آنچه در عراق صورت گرفت، نه مذاکره بلکه گفتوگویی بود که سفیر وقت کشورمان بعدها در مصاحبهای آن را نتیجهبخش و موفق دانست.
ایران و آمریکا بعدتر در موضوع هستهای نیز به گفتوگو پرداختند و اینبار به «مذاکره» هم رسیدند. یا در برابر ادعاهای بیپایه امارات درباره جزایر سهگانه، ایران همیشه تأکید کرده که «آماده گفتوگوی دوجانبه برای رفع سوءتفاهمها» (و نه حل اختلاف) است. یعنی طرفین میتوانند به دور از تأثیر جو محیطی، به یک تصویر روشن برسند که با توجه به سوابق تاریخی و توافقهای قبلی دقیقا چه چیزهایی مورد ادعای امارات است و ایران چه موضعی دارد.
اگر هم اختلاف حل نشود، «سوءتفاهم» رفع میشود که همین هم مهم است. همین میتواند درباره عربستان صادق باشد. سعودیها میگویند ایران «سیاستهای خود را تغییر دهد» و به اقدامات به قول آنها مخرب در منطقه پایان دهد. اما با این اظهارات کلی رسانهای معلوم نیست که آنها میخواهند ایران کدام سیاست خود را تغییر دهد و چرا؟ آیا حمایت از دولت عراق یا دولت سوریه را پایان دهد؟ یا حمایت سیاسی از حوثیهای یمن؟ آیا مثلا نفوذ ایران در میان شیعیان برای عربستان نامطلوب است؟ آیا میشود گفت ایران نباید نفوذ داشته باشد؟ نمیتوان به اینها در فضای سیاسی و رسانهای پرداخت. اگر عربستان یا هر دولت دیگر خواستار یک سیاست خارجی بالغ و جدی باشد، شرط نخست، اراده ورود به گفتوگو است. هیچ کشوری، چه کوچک و چه بزرگ، بدون گفتوگو با سایرین نمیتواند مدعی داشتن سیاست خارجی جدی باشد.
فراكسيوني يا فردي؟
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
از امروز و با معرفي وزراي پيشنهادي از سوي رييسجمهور به مجلس شوراي اسلامي، بحث و بررسي نمايندگان براي دادن راي اعتماد به وزراي پيشنهادي آغاز ميشود و به طور طبيعي و با ٣ نوبتي شدن كار مجلس، به احتمال قوي تا روز پنجشنبه گفتوگوها خاتمه خواهد يافت و سپس نتايج معلوم ميشود. جلسات راي اعتماد از چند نظر مهم است. بيش از هر چيز از جهت شفافيت و طرح بدون پرده مسائل كشور واجد اهميت است. در ميان حدود ٣٠٠ نماينده مجلس به طور معمول كساني هستند كه مطالب درست يا نادرستي را عليه هر يك از وزراي پيشنهادي بدون پردهپوشي طرح كنند و وزراي پيشنهادي نيز در دفاع از خود هر طور كه صلاح ميدانند دفاع كنند. اين يكي از نقاط قوت در روند سياسي جامعه ايران است. مطالبي كه در شرايط عادي كمتر ميتوان اظهار كرد را، هنگام كسب راي اعتماد به نسبت ساده و راحت ميتوان گفت. همانطور كه هنگام انتخابات نيز نامزدها از لاك رسمي بودن بيرون ميآيند و محدودههاي تا حدي تنگ سياسي را فراختر ميكنند. اين امر براي وزرا نيز بايد مطلوب باشد چون در اين شنبهبازار شايعات و اتهامات كه راست و دروغ با يكديگر قاطي ميشود، فرصت مناسبي در اختيار آنان است تا اگر اتهامي را ناوارد ميدانند از خود دفاع كنند و اتهامات و شايعات رايج در جامعه، چون استخوان لاي زخم رها نشود.
از سوي ديگر روزهاي راي اعتماد، بهترين كلاس آموزش سياسي عمومي است. تقريبا اكثر مردم به نحوي مباحث مربوط به همه يا حداقل برخي از وزراي مرتبط با خودشان را پيگيري و درباره آن با ديگران گفتوگو ميكنند. معلمان درباره وزير پيشنهادي آموزش و پرورش، نظاميان درباره وزارت دفاع، اهل فرهنگ درباره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و... همه پيگير ادعاها و دفاعيات وزرا خواهند بود و وزرا نيز در مقام دفاع از خود ناچارند كه سخنان قابل قبول و نيز وعدههاي مناسب دهند و همين اظهارات مبناي داوري نسبت به عملكردهاي بعدي آنان خواهد شد، ضمن آنكه در اثر همين تعهدات و اظهارات و وعدهها تا حدي تغيير منش و رفتار هم خواهند داد. دستاورد ديگر اين روزها آشنايي دوباره و البته دقيقتر با برنامهها و مسائل جامعه است. از الان ميتوان حدس زد كه انواع سوالات و حتي اتهامات در سياستهاي مرتبط با اداره وزارتخانهها طرح خواهد شد. در زمينه فضاي مجازي و آزادي يا فيلترينگ آن، در زمينه سدسازي و سياستهاي زيستمحيطي، در خصوص مالياتها، درباره قاچاق، درباره سياست انرژي و قيمتگذاري آن، درباره سياست خارجي، درباره سياستهاي وارداتي و تعرفهاي، در خصوص سياستهاي پولي و ارزي و... و عريانترين شكل مباحث در اين موارد در مجلس انجام خواهد شد و اين اتفاق نيز به فهم بهتر مسائل جامعه كمك خواهد كرد.
اين چند دستاورد مهم را نبايد دستكم گرفت. آنها را نبايد فداي انتخاب شدن يا نشدن اين يا آن فرد به عنوان وزير كرد.
بنابراين بزرگترين خدمت نمايندگان و وزراي پيشنهادي اين است كه نقش خود را در اين صحنه سياسي به بهترين وجهي بازي كنند تا بيشترين دستاورد سياسي در اين چند روز نصيب جامعه شود.
در كنار اين دستاوردها يك پرسش مهم اين است كه مبناي راي اعتماد دادن يا ندادن نمايندگان به وزرا چيست؟ آيا بايد فراكسيوني راي داد يا به صورت فردي؟ در حال حاضر سه فراكسيون مهم در مجلس وجود دارند كه قريب به اتفاق نمايندگان عضو يكي از ٣ فراكسيون هستند. آيا آنان بايد پيش از شركت در جلسه عمومي مجلس، از طريق بحث در فراكسيون تصميم خود را درباره هر يك از وزرا گرفته باشند؟ يا بايد در مجلس و به صورت فردي راي دهند؟ به نظر ميرسد كه اصل و قاعده بايد راي فراكسيوني باشد. شايد گفته شود مسووليت نمايندگي فردي است و هر نماينده خودش بايد به نتيجه برسد تا راي دهد. ولي فراموش نشود كه اگر نمايندگان در قالبهاي فراكسيوني متحد نباشند، قادر نخواهند بود كه اهداف خود را پيش ببرند. بنابراين تعلقات فراكسيوني نافي مسووليت فردي نيست. ضمن اينكه نمايندگان به تنهايي قادر نخواهند بود كه درباره تمام وزراي پيشنهادي تصميمي كارشناسانه بگيرند، بلكه بايد به جمعبندي ساير دوستان و همفكران خود كه اطلاع بيشتري در مورد وزيري ديگر دارند، اعتماد كنند. همچنان كه ديگر دوستانشان بايد به شناخت و آگاهي وي در مورد افراد حوزه خاص او اعتماد كنند. به علاوه تبعيت از راي فراكسيوني نافي مسووليت شخصي نيست، زيرا در فراكسيون ميتوان تمام نظرات خود را گفت و اگر استدلالهاي معتبري باشد، طبعا ديگر اعضاي فراكسيون نيز آن را پذيرفته و اجرا خواهند كرد. ولي اگر كسي نتواند دوستان و همفكران فراكسيون خود را قانع كند، بديهي است كه بايد نسبت به استدلالهاي خود تا حدي شك كند.
با اين حال ميتوان در مواردي نيز به صورت فردي و غيرفراكسيوني راي داد. هنگامي كه فراكسيون در مورد يكي از وزرا به اكثريت و اجماع نسبي نميرسد، ميتوان راي به او را به آراي فردي موكول كرد و نماينده برحسب اينكه در صحن علني به چه تصميمي برسد، عمل كند. بنابراين انتظار داريم كه فراكسيونها جديتر وارد گفتوگوها شوند و حضور موثر و فردي نمايندگان نيز از خلال فراكسيونها عينيت يابد.
- میل این ناقهکوی لیلی نیست!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- اگر رئیسجمهور محترم این واقعیت تلخ را باور کرده بود که با وجود هزینه کردن امکانات و ظرفیتهای 4 ساله دولت یازدهم برای رسیدن به توافق هستهای مطلوب! از این میدان با دستهای تقریبا خالی و دستاورد «تقریبا هیچ» بازگشته است، نوشتن این وجیزه ضرورتی نداشت ولی متاسفانه اظهارات هر از چندگاه ایشان و برخی از دولتمردان نشان میدهد که از راه نه فقط بینتیجه، بلکه خسارتباری که در این وادی طی کردهاند - با عرض پوزش- عبرت نگرفتهاند و شواهد و قرائن موجود حاکی از آن است که به ادامه همان راه و استفاده از همان فرمول ناکارآمد در عرصههای دیگر نیز اصرار دارند. از این روی اشاره به نکاتی دراین خصوص ضروری به نظر میرسد؛
2- آقای دکتر روحانی روز یکشنبه هفته جاری - 22 مردادماه - در آخرین جلسه هیئت دولت یازدهم میفرمایند؛ «تلاش بسیار زیادی برای به ثمر رسیدن توافق هستهای و برجام که البته وقت زیادی از دولت گرفت، انجام شد و در نهایت امروز قرارداد و توافقی حاصل شده که هیچکس در دنیا نیست بگوید ایران به واسطه برجام ضرر کرده است»! ایشان در ادامه میگوید؛ «رئیسجمهور آمریکا، مخالفین و آنهایی هم که ضد جمهوری اسلامی ایران هستند با عصبانیت این توافق را بدترین توافق تاریخ آمریکا دانسته و میگویند ایران سر بقیه کلاه گذاشته که البته این حرف هم درست نیست. آنچه در برجام اهمیت داشته و دارد، موضوع تفاهم برد- برد بوده و هرگز برد- باخت مطرح نبوده است»!
درباره خسارتهای فراوان برجام که برای کشورمان به فاجعه شبیه است، پیش از این مستندات فراوانی ارائه کردهایم که تاکنون بیپاسخ مانده است. و از تکرار آن موارد خودداری میکنیم و آقای روحانی را به آنچه برخی از دولتمردان و اعضای تیم هستهای درباره بدعهدیهای آمریکا، باقی ماندن تحریمها، مسدود بودن روابط بانکی و تجاری، افزایش پی در پی تحریمهای جدید، تاکید بر «دستاورد تقریبا هیچ» برجام و نمونههای مشابه دیگر که اعتراف دستاندرکاران مذاکرات هستهای است ارجاع میدهیم ولی در این محدوده فقط به طرح چند پرسش از ایشان بسنده می کنیم؛
الف: چه کسی؟ و کدام صاحبنظر داخلی یا خارجی گفته است ایران در برجام سر بقیه را کلاه گذاشته است؟ که ایشان با حالتی از شکستهنفسی! و برای تاکید بیشتر میفرمایند: «البته این حرف هم درست نیست»! آنچه به وضوح میتوان دید، اظهارنظرهایی از این دست است که «بدون شلیک یک گلوله و فقط با غلاف اسلحه، فعالیت هستهای ایران را متوقف کردیم»! «رئیسجمهور ایران به فروشنده بدهکاری شبیه است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی کشورش میداند»! و...
ب: آقایان فقط به عنوان نمونه توضیح بدهند که کدام بخش از برجام به زیان آمریکاست؟! توقف برنامه هستهای کشورمان؟! از چرخش انداختن 12 هزار سانتریفیوژ؟ بتنریزی در راکتور اراک؟ مجبور کردنمان به از دست دادن 9700 کیلو اورانیوم غنی شده؟ وادار کردنمان به خروج آب سنگین؟ توقف تحقیق و توسعه؟ بلوکه کردن داراییهایمان؟و...
ج: این پرسش را بارها مطرح کرده و همواره نیز بیپاسخ مانده است و آن، این که؛ آیا آقایان میتوانند غیر از تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز از برجام، نظیر فتحالفتوح! معجزه قرن! بزرگترین دستاورد در تاریخ انقلاب! و... فقط یک یا دو نمونه از دستاوردهای قابل توجه برجام را نام برده و برای ملت توضیح بدهند؟! مقایسه وعدههای آقایان درباره دستاوردهای برجام و آنچه در عمل با آن روبرو هستیم، همگان را به تائید و تصدیق نظر آقای سیف میرساند که دستاورد برجام تقریبا هیچ بوده است و اگر دولتمردان نظری غیر از این دارند، بسمالله!
د: آقای روحانی فرمودهاند «امروز اگر آمریکا بخواهد علیه برجام بایستد، همه دنیا روبروی آمریکا میایستند»! که باید از ایشان پرسید، امروزه بعد از نقض پی در پی برجام از سوی آمریکا، کدام کشور به حمایت از ما برخاسته و بهقول حضرتعالی «درمقابل آمریکا ایستاده است»؟! بعد از نقض برجام از سوی آمریکا، فرمودید به سوی اروپا میرویم ولی دیدید که کشورهای اروپایی نیز جانب آمریکا را گرفتند؟! از جمله، خانم موگرینی که با عزت و افتخار از وی استقبال کردید و برخی نمایندگان - بخوانید وکیلالدولهها- در اقدامی ذلتبار با وی عکس سلفی گرفتند، قبل از ورود به کشورمان، اعلام کرد که تحریمهای جدید آمریکا، یعنی همان مادر تحریمها نقض برجام نیست! کاش جناب روحانی یکی از کشورهای مورد نظر خود را که به قول ایشان در مقابل نقض برجام از سوی آمریکا ایستاده است، نام ببرند!
ه : اگر این واقعیت تلخ که برجام «خسارت محض» بوده است قابل انکار نیست که نیست، سؤال بعدی آن است که دولت محترم چه اصراری بر ادامه این راه فاجعهآمیز دارد؟ و چرا نباید با قاطعیت در مقابل باجخواهیها و کلاهبرداریهای آمریکا و متحدانش بایستد و از ادامه این راه خسارتبار خودداری کند؟ بخوانید!
3- چند سال قبل در یادداشتی با عنوان «این شتر به کوی لیلی نمیرود»، آورده بودیم؛
«در مثنوی مولوی داستان عبرتانگیز و درسآموزی آمده است که شباهت بسیاری با چالش هستهای این روزهای کشورمان دارد. ماجرای «شتر مجنون». مجنون در تب و تاب دیدار لیلی بر ناقهای مینشیند و راهی دیار یار میشود. شتر اما، در شهر کرهای دارد که به غریزه مادری، دل از آن برنمیدارد. مجنون در این اندیشه که به کوی لیلی برود و ناقه در اضطراب که از کره خود جدا نشود. مجنون سرانجام - به قول ملای رومی- چاره کار را در فرود آمدن از ناقه میبیند و اگرچه با تحمل سختی، ولی به پای خویش راه میپیماید و در کوی لیلی به آرامش مینشیند.»
آن روز با استناد به نمونههایی از برخوردهای غیرقانونی و باجخواهانه آمریکا نتیجه گرفته بودیم که چالش هستهای غرب با ایران اسلامی فقط یک بهانه است و این چالش را ادامه جنگ تحمیلی دانسته بودیم که با تغییر شکل - و نه ماهیت - در عرصهای دیگر کلید خورده و به جریان افتاده است و پیشبینی کرده بودیم که حریف هرگز این میدان را ترک نمیکند و چنانچه در چالش هستهای به نتیجه دلخواه خود برسد، نیز درگیری و باجخواهی را به میدان دیگری منتقل میکند و دیدیم و دیدید که اینگونه شده است.
4- دیروز سیدحسن نصرالله در یازدهمین سالگرد پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه ضمن سخنانی افتخارآمیز به این واقعیت اشاره کرد که؛
« آن زمانی که اسرائیل تهدید میکرد، گذشت و ایستادگی و مقاومت ما باعث شده است که امروز اسرائیل از کاشت یک درخت در مرز لبنان هم وحشت میکند، چرا؟ چون از مقاومت میترسد. اسرائیل آن روزها اصلا لبنان را حساب نمیکرد، اما اکنون از کاشت یک درخت هم میترسد و اعتراض میکند»
و این فقط یک نمونه از سودمندی مقاومت در مقابل هزینههای سنگین سازش است.
5- محمد البرادعی مدیرکل سابق آژانس بینالمللی انرژی اتمی در کتاب خاطرات خود که با عنوان «عصر فریب» به چاپ رسانده است با اشاره به اقدام سال 2003 لیبی در دست کشیدن از برنامه هستهای خود که تحت فشار آمریکا صورت گرفت مینویسد؛ «وقتی در 23 فوریه به لیبی رفتم با گوش دادن به سخنان مقامات لیبی که در پی توافق با آمریکا به سرعت در حال تغییرات سریع بودند، نمیتوانستم از این احساس رها شوم که آنها در خطر یک سوءاستفاده هستند»
و اینگونه نیز شد. و این هم یک نمونه دیگر از هزینه سنگین سازش بهجای مقاومت است.
6- کره شمالی که به هیچوجه قابل مقایسه با ایران مقتدر و مردمسالار نیست نمونه دیگری از این دست است که صرفنظر از بسیاری تفاوتهای فاحش که با ایران اسلامی دارد، در مقابل آمریکا ایستاده و نتیجه ایستادگی را نیز چشیده است. بخوانید!
الف: کره شمالی در 27 ژوئن 2008 با آمریکا بر سر کنار گذاشتن برنامه هستهای خود به توافق رسید و به نشانه پایبندی به این توافق برج خنککننده اتمی خود را منفجر کرد ولی بعد از آن که با نقض پیمان آمریکا روبرو شد، بیتوجه به تهدیدهای آمریکا، فعالیت هستهای خود را از سر گرفت و آمریکا نتوانست هیچ غلطی بکند.
نمونهای موفق از مقابله مقتدرانه با نقض پیمان آمریکا.
ب: ترامپ با تهدید کرهشمالی از این کشور خواست تا آزمایش موشکهای بالستیک خود را متوقف کند ولی کرهشمالی بیاعتنا به تهدید آمریکا نه فقط به آزمایش موشکهای بالستیک خود تا تولید موشکهای بالستیک قارهپیما ادامه داد، بلکه موشکهایی با کلاهک هستهای را نیز آزمایش کرد و خطاب به آمریکا اعلام کرد اگر دست به حمله بزند، با حمله اتمی متقابل روبرو خواهد شد و ترامپ ناچارا دعوت به مذاکره کرد.
نمونه موفقی از مقاومت به جای سازش.
ج: اما کرهشمالی به درخواست آمریکا برای مذاکره نیز پاسخ مثبت نداد و برنامههای هستهای و موشکی خود را غیرقابل مذاکره اعلام کرد. با جرأت میتوان گفت که کرهشمالی در این زمینه از مذاکرات بینتیجه و فاجعهآمیز ایران با آمریکا الگو گرفته و از این روی حاضر نشده است خود را مانند ما به چنبره فریب آمریکا گرفتار کند.
یعنی عبرت گرفتن از راه خطا و خسارتباری که دولت محترم یازدهم پیموده و علیرغم فاجعهای که با آن روبرو شدهایم هنوز حاضر به تغییر مسیر خسارتآفرین خود نیست.
و دراینباره باز هم گفتنیهایی هست که به بعد موکول میکنیم.
نظر شما