اگر هم پاسخ منفياي نصيبش شود، بلبشويي راه مياندازد كه بيا و ببين. در اين ماجرا بارها قرعه به نام من خورده و به ناچار بايد خواهرزاده 5سالهام را همراهي ميكردم. البته واقعا موقع نقاشي كشيدنش، حوصله آدم سر نميرود چون نقاشياش همراه با شرح كامل وقايع است.خردسالتر كه بود به جز رنگهاي قرمز و زرد و آبي، رنگ ديگري را نميشناخت. يعني 3 رنگ اصلي را. البته سياه و سفيد را هم ميشناخت اما فكر نميكرد كه آنها هم، رنگ باشند. بيشتر فكر ميكرد آنها سياه و سفيد هستند و نه رنگ! و همان موقعها خورشيد را آبي ميكرد و دشتها را زرد. اما بعدها كه به رنگها واردتر شد بيشتر در انتخابش دقت ميكرد. بزرگتر كه شد ياد گرفت حوض يا دريا را بايد آبي كرد و كوه را خاكستري يا قهوهاي كمرنگ. نميدانم از كجا ولي انگار آموخته بود كه گنبد امامرضا(ع) را زردرنگ بكشد و پرچم بالاي گنبد را سبز كند. ديگر كلاغها را مشكي ميكرد و اردكها را سفيد. چادرنماز مادرش را با گلهاي بنفش ميكشيد و سجادهاش را سبز پررنگ ميكرد و نه سبز كمرنگ. گاو را سياه و سفيد ميكرد و نارنگي و پرتقال را نارنجي. نگين انگشتر مادربزرگ را فيروزهاي و موهاي پدرم را خاكستري رنگآميزي ميكرد؛ يعني كمي كه بزرگتر شد، كمتر پيش ميآمد كه ديگر نقاشيهايش را اشتباه رنگ كند. همهچيز را به خوبي دريافته بود و به نوبهخودش، اطرافش را به تصوير ميكشيد.
اما چيزي كه برايش از بچگي سؤال بود و هنوز هم در نقاشيهايش دردسرساز است، آدمها هستند! هم آن زماني كه خردسالتر بود و حتي همين حالا، رنگ يك چيز را هر دويمان نفهميدهايم. هر دو دقيقا نميدانيم وقتي كه يك آدم را ميخواهد بكشد، بايد او را چه رنگي بكشد؟ واقعا آدمها چه رنگي هستند؟ اصلا رنگ آدمها را بايد با چه معياري تشخيص داد؟ اما يك چيز را مطمئنم، اينكه قطعا همه آدمها يكرنگ نيستند و نخواهند بود.
نظر شما