مانلی شیرگیری: آنیتا یارمحمدی نویسنده است و چندین رمان کودک و نوجوان نیز ترجمه کرده است. آخرین کار ترجمه‌ی او «بیرون ذهن من» در هفتمین جایزه‌ی ادبی پروین اعتصامی شایسته‌ی تقدیر شناخته شد و جایزه دریافت کرد. به همین بهانه درباره‌ی همین کتاب با او گفت‌وگو کردیم.

دوچرخه شماره ۸۴۶
  • از دریافت جایزه‌ی پروین اعتصامی چه احساسی دارید؟

خب هر موفقیتی که به کتاب‌های آدم مجال بیش‌تر شناخته‌شدن بدهد، خوشحال‌کننده است. تقدیر‌شدن در جایزه‌ی پروین هم بیش‌تر از آن‌که بابت توجه به ترجمه‌ام خوشایند باشد، از این نظر دلگرم‌کننده بود که کاش امکان مطرح‌ شدن بیش‌ترِ کتاب را فراهم کند.

 

  • به‌نظر شما اين كتاب چه وي‍ژگي‌اي داشت كه ديده شد و شايسته‌ي تقدير شناخته شد؟

فکر می‌کنم جایزه را به ترجمه‌ی کتاب دادند و نه صرفاً خود کتاب. درباره‌ی ترجمه‌اش که نمی‌توانم زیاد چیزی بگویم، حرفی نیست جز این‌که با جان و دل رویش کار کردم، چون قبل از هر چیز داستانش را بسیار دوست داشتم.

اما اگر بخواهیم به خود کتاب بپردازیم، به نظرم باز‌کردن زاویه‌دیدی جدید برای خواننده مهم‌ترین کار این کتاب است. «بیرون ذهن من» روایت یک ذهن گرفتار در خود است. ذهنی که می‌خواهد بیرون بریزد و سرانجام هم این کار را می‌کند.

ویژگی برجسته‌ی رمان همین است که به خواننده‌ی معمولی اشاره می‌کند، او را از بین جمعیت اطراف برمی‌خیزاند، می‌چرخاندش و روی یک صندلیِ دیگر می‌نشاند. حالا خواننده دنیا را از چشم ملودی می‌بیند و از این تفاوت غم‌انگیز یکه می‌خورد.

 

  • خودتان با شخصيت اول داستان چه ارتباطي برقرار كرديد؟

به لطف قلم خوب نویسنده، تک‌تک لحظات ملودی را با تمام وجود حس کردم. واقعیت این بود که به‌رغم نویسنده‌بودنِ خودم و به‌رغم توجه همیشگی‌ام به افرادی که با مشکلات جسمی دست و پنجه نرم می‌کنند، هیچ‌وقت اين‌قدر عمیق به دنیایشان فکر نکرده بودم.

ارتباط روحی‌ام با ملودی چنان چفت‌وبست داشت که می‌خواستم بلند شوم، فریاد بزنم، کاری بکنم که دنیا داستانش را بهتر بشنود. بلند‌شدن و فریاد‌‌زدنم دردی را دوا نمی‌‌کرد.

بهتر همان بود که می‌نشستم و ترجمه‌اش را ادامه می‌دادم تا آدم‌های بیش‌تری بخوانندش. همین کار را هم کردم.

 

  • فرايند ترجمه‌ي اين كتاب با بقيه‌ي كتاب‌ها چه تفاوتي داشت؟

ترجمه‌ی هرکار حال‌وهوای مخصوص خودش را دارد. داستان‌ها با هم فرق می‌کنند و دنیای شخصیت‌ها با هم یکی نیست. قلم نویسنده‌ها هم با هم یکی نیست.

شاید سخت‌ترین بخش کار مترجم همین تغییرِ ذهن دادن‌های سریع با تجربه‌های جدید باشد. طبیعتاً این کتاب هم حال‌وهوای متفاوتی داشت که البته خیلی هم منحصر‌به‌فرد نیست.

 

  • درباره‌ي اسم كتاب هم توضيحي بدهيد.

راستش «بیرونِ ذهن من» از همان اول با روایتی شاعرانه شروع می‌شود. کل فضای کار بر همین منوال است. اسم کتاب هم اسمی دوپهلو و شاعرانه بود، «بیرونِ ذهنِ من» به انگلیسی می‌شود (Out of my mind)، اصطلاحی که وقتی حالت جنون و از خودبی‌خودشدگی به کسی دست می‌دهد، به کار می‌برند.

مثلاً این‌که «فلانی به سرش زده، دیوانه شده». این‌جا هم عنوان در دو معنا بود؛ یکی بیرون ریختن از حصار ذهن و دیگری یک‌جور قیام و عصیانِ شوریده‌وار. طی صحبتی که با ناشر كرديم بنا شد معنای اولیه‌ی کتاب را حفظ کنیم.

 

  • اگر حرف و نكته‌اي ناگفته داريد بگوييد.

دلم می‌خواست ترجمه‌ی کتاب به پدر و مادرم تقدیم بشود: «ترجمه‌ای برای مامان و بابا، حامیانِ همیشه». امیدوارم در چاپ‌های بعدی بشود این جمله را اول کتاب اضافه کرد. نکته‌ی آخر هم تشکر از شماست: متشکرم.

 

دوچرخه شماره ۸۴۶

کد خبر 346414

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha