استاد گفت: من حقوق ندارم، حقالتدريس ميگيرم. تا حالا هم در دانشگاه كسي به من هديهاي نداده است.
راننده گفت: فدات شم توي دانشگاه كه هديه نميدن. ما خودمون راننده يكي از اين مديرا هستيم. اين بابا الان دانشجوي فوقليسانسه. از زماني كه ميخواست ديپلم رديشو درست كنه تا الان، هفتهاي يكي دو تا كادوي درست و حسابي، برديم درخونه استاداش.البته جسارت نباشهها خُب استاد بالاخره درس خونده و زحمت كشيده، نوش جونش. استاد گفت: مگر تو زحمت نميكشي؟ اصلا تمام كساني كه كار ميكنند و روزي حلال كسب ميكنند زحمت ميكشند. ببينم تو كسي را سراغ داري كه بدون زحمت كشيدن، پول دربياورد؟
راننده گفت: بله آقا! همين آقايي كه مدير ماست، همين كه به اين و اون هديه داد و شيريني داد و ديپلم و ليسانس و فوق ليسانس گرفت. مثل اين بچه زبون بسته ما زحمت كشيد و درس خوند؟ نه به مولا! يا مثلا مثل اون پسر بزرگمون ده سال، قراردادي و موقت كار كرد تا استخدامش كنن، آخرشم هيچي به هيچي؟ نه به خدا! اين آقا وقتي از دبيرستان نتونست ديپلم بگيره، يه دفعه اومد مدير شد و برو كه رفتي، شيتيل بده و مدرك جور كن و مديريت كن و حالشو ببر!
استاد چيزي نگفت. راننده هم ديگر چيزي نگفت، حتي در اين حد كه بگويد خوش به حال شما استادها!
- طنزپرداز، شاعر و استاد دانشگاه
نظر شما