یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۷:۳۶
۰ نفر

همشهری دو - محمدرضا حیدری: روز پرستار شاید یک روز در سال باشد اما همه آنها که گذرشان به بیمارستان و درمانگاهی افتاده باشد می‌دانند روز پرستار اگر هر روز سال هم باشد، کم است.

رفت اما تمام نشد

 آنها كه روزي و ساعتي را در بستر بيماري افتاده‌اند به خوبي مي‌دانند يك ليوان آبميوه‌اي كه به دست‌شان داده مي‌شود چه ارزشي دارد، حالا بماند ارزش كار پرستاري كه مثل پروانه به دور بيمارش مي‌گردد و مرهمي بر زخمش مي‌گذارد.اما گزارش ما درباره يكي از خاص ترين آنهاست. كسي كه براي همه بيمارانش در سخاوت و بزرگواري سنگ تمام گذاشت. او اگرچه از دنيا رفت اما 7نفر را براي هميشه از تخت بيمارستان نجات داد.

فاطمه حيدرقلي‌زاده پرستار 38ساله بيمارستان امام‌خميني شهر خلخال پس از 12سال پرستاري از بيماران، بعد از مرگ اعضاي بدنش را به بيماران نيازمند اهدا كرد تا لبخند بر صورت‌هاي خسته 7بيمار دوباره نقش ببندد. اين روزها جاي او در روز پرستار خالي است و همكارانش در كنار عكسي از مهرباني‌هايش جمله‌اي را به يادگار براي او نوشته‌اند: «وقتي ردپاي مهرباني‌ات را در قلب كسي باقي گذاشتي بيشتر از حاضرين حاضر خواهي بود، حتي اگر غايب باشي.»
در روز پرستار، دفتر زندگي اين پرستار فداكار را همراه همسرش ورق زديم.

  • هنوز برايم زنده است

5‌ ماه است كه دختر بزرگ سعي مي‌كند جاي خالي مادر را در خانه پر كند. هنوز هم نمي‌داند جواب خواهر 9ساله‌اش را كه از او سراغ مادر را مي‌گيرد چه بايد بدهد. هميشه در مدرسه با افتخار از شغل مادر مي‌گفت. مادر، فرشته‌اي بود كه در لباس سفيد پرستاري براي درمان بيماران تلاش مي‌كرد و از زمان بازگشت به خانه براي او و خواهرش، مادري مي شد كه همه‌‌چيز را فداي آنها مي‌كرد. پدر اين روزها از مهرباني‌ها و فداكاري‌هاي مادر براي 2دخترش مي‌گويد.

عارف نوراقدم سال‌هاست كه معلم شيمي دانش‌آموزان دبيرستاني است اما مي‌گويد كه فداكاري بزرگ‌ترين درس زندگي بود كه از همسرم آموختم. او از روزهاي آشنايي با همسرش و تلاش او براي كمك به بيماران اينگونه مي‌گويد: «همسرم، نوه عمه‌ام بود و به‌خاطر رفت‌وآمد خانوادگي كه داشتيم او را مي‌شناختم. قبل از ازدواج، او همزمان در كنكور رشته پرستاري و كامپيوتر قبول شد ولي از آنجا كه علاقه زيادي به پرستاري و كمك به ديگران داشت اين رشته را براي ادامه تحصيل انتخاب كرد. وقتي به خواستگاري‌اش رفتم از علاقه‌اش به پرستاري و كار در اين رشته گفت و من هم پذيرفتم كه او در حرفه‌اي كه علاقه دارد كار كند. زمان ازدواجمان دانشجوي ترم‌ششم بود و طرح خود را در بيمارستان خلخال گذراند و پس از استخدام براي كار به بيمارستان امام‌خميني تهران آمد. قرار بود من هم به تهران منتقل شوم تا در كنار هم باشيم اما با انتقالي من به تهران موافقت نشد. همسرم بعد از 4‌ماه و نيم براي ادامه كار به بيمارستان علوي اردبيل آمد. من هم براي تدريس به اردبيل منتقل شدم و 3سال و نيم در آنجا بوديم تا اينكه دوباره به زادگاهمان بازگشتيم. پدر همسرم مسئول حسابداري بيمارستان امام‌خميني خلخال بود و همسرم نيز پرستار بخش زنان اين بيمارستان بود.»

او روزهاي خوش به دنيا آمدن نخستين فرزندشان را به ياد مي‌آورد: «يك سال بعد از ازدواجمان دخترم صبا به دنيا آمد و شيريني خاصي به زندگي‌مان داد. همسرم در كنار پرستاري سعي مي‌كرد مادر خوبي براي دخترمان و همسر دلسوزي براي من باشد. هر روز صبح با شوق زياد به بيمارستان مي‌رفت و در 15سال زندگي مشتركي كه باهم داشتيم هيچ‌گاه از كارش اظهار ناراحتي نكرد. 5سال بعد نيز ثنا به دنيا آمد ولي همسرم در كنار رسيدگي به بچه‌ها، پرستاري از بيماران را رها نكرد. 4سال بعد از ازدواج، علائم بيماري در او نمايان شد و بعد از آزمايش‌هاي مختلف مشخص شد به نوعي بيماري خود ايمني مبتلا شده است.»

بيماري اما راه او را به سمت عشق واقعي‌اش مسدود نكرد؛ «سال‌ها تحت درمان بود و بارها براي تعويض پلاسماي خون به تهران ‌رفتيم. با وجود آنكه بيماري در وجودش ريشه زده بود اما هيچ‌گاه نااميد نمي‌شد و به من و بچه‌ها روحيه مي‌داد. وقتي در بيمارستان علوي اردبيل كار مي‌كرد به‌خاطر مهارتي كه در كار داشت هر وقت براي سرم زدن نمي‌توانستند رگ بيماري را پيدا كنند از او كمك مي‌گرفتند. فداكاري‌هاي او بعد از مرگ هم ادامه داشت و مي‌گفت پرستار اگر فداكار نباشد نمي‌تواند در اين حرفه مقدس موفق باشد. 3سال بعد از ازدواج با پر كردن فرم داوطلبي اهداي عضو، مرا نيز به اين كار تشويق كرد و من هم همراه او براي اين كار داوطلب شدم».

  • زندگي دوباره 7بيمار

29شهريور‌ماه امسال وقتي كلاس درس به پايان مي‌رسد فاطمه با همسرش تماس مي‌گيرد و مي‌گويد دچار افت فشار شده است و از او مي‌خواهد زودتر به خانه برود؛ «وقتي به خانه رسيدم روي زمين افتاده بود. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم و او را به بيمارستان امام منتقل كرديم و ساعت 11شب به بيمارستان اردبيل منتقل شد. تا لحظه‌اي كه به اردبيل رسيديم هوشيار بود اما بعد از آن به كما رفت. بعد از چند روز پزشكان به من گفتند همسرم به‌دليل خونريزي، دچار مرگ مغزي شده است. وقتي يكي از مسئولان بخش پيوند دانشگاه علوم پزشكي اردبيل موضوع اهداي اعضاي بدن همسرم را مطرح كرد ياد روزي افتادم كه با شوق فراوان فرم داوطلبي اهداي عضو را پر مي‌كرد و مي‌گفت مي‌خواهم بعد از مرگم نيز فرشته نجات‌ چند بيمار باشم. موضوع را با مادر و خانواده‌اش و دختر بزرگم مطرح كردم و از آنها خواستم تا آخرين آرزوي فاطمه را برآورده كنيم. با موافقت ما پيكر همسرم به بيمارستان مسيح دانشوري تهران منتقل و 7عضو حياتي او به 7بيمار نيازمند اهدا شد و پيكر او را با حضور مردم و همكارانش در گلزار خلخال به خاك سپرديم».

صدايش كمي مي‌لرزد، ادامه مي‌دهد: «هرسال روز پرستار در خانه براي او جشن مي‌گرفتيم. او زندگي خود را وقف بيماران كرده بود و دوست داشت مرگ او نيز در اين راه باشد. دوست دارم كسي كه قلب همسرم در سينه او مي‌تپد از نزديك ببينم تا آرامش گمشده‌ام را با شنيدن صداي قلب او پيدا كنم.»

  • اميد به زندگي

توران قرباني، مسئول نظام پرستاري بيمارستان امام خلخال از ويژگي‌هاي اين پرستار فداكار و اميد زياد او به زندگي، اينگونه مي‌گويد: از همان روزهاي نخست كه او را ديدم انسان فداكار و بسيار مهرباني بود. 12سال قبل در حرفه مقدس پرستاري فعاليتش را آغاز كرد. طرح خود را در بيمارستان امام خلخال گذراند و پس از استخدام مجبور شد چند ماهي را در بيمارستان امام خميني تهران سپري كند ولي پس‌از آنكه همسرش نتوانست انتقالي خود را به تهران بگيرد به اردبيل بازگشت و چند سالي در بيمارستان علوي اردبيل در بخش زنان و زايمان پرستار بود و بعدازآن نيز به بيمارستان امام خلخال آمد و سال‌ها با صداقت و ايمان در بخش زنان و پس‌ از آن نيز در بخش اتاق عمل پرستار بود. او تا لحظه آخر زندگي‌اش به فكر بيماران بود.

او داوطلبانه اعضاي بدنش را به بيماران نيازمند اهدا كرد و هميشه مي‌گفت اگر بتوانيم چند انسان را از مرگ و درد و رنج نجات بدهيم بزرگ‌ترين خدمت را به انسانيت كرده‌ايم. در اين سال‌ها هرگز نديدم كه گله و يا شكايتي از كار خود داشته باشد و با وجود آنكه بيماري خودايمني بارها وضعيت جسمي او را در مرحله خطرناكي قرار ‌داد و بستري ‌شد اما هيچ‌گاه اميد به زندگي را از دست نداد و بارها شاهد بودم كه به بيماراني كه احساس مي‌كردند هيچ‌گاه بهبودي پيدا نمي‌كنند اميد به زندگي مي‌داد و مانند يك مشاور ساعت‌ها با آنها صحبت مي‌كرد. او در كنار پرستار نمونه يك مادر و يك همسر نمونه نيز بود و اجازه نمي‌داد مشكلات خم به ابروي او بياورد.صبوري فاطمه حيدرقلي‌زاده مثال‌زدني بود و همه بيماران از مهرباني‌هاي او تعريف مي‌كردند. سر ساعت در محل كار حاضر مي‌شد و تا آخرين لحظه نيز به وضعيت بيماراني كه مراقبت آنها به او سپرده شده بود رسيدگي مي‌كرد. در كارش بسيار مهارت داشت و هميشه مي‌گفت عاشقانه پرستاري را انتخاب كرده است. براي كمك به ديگران هميشه پيشقدم بود و مي‌گفت خوشحالم كه دعاي خير بيماراني كه با مراقبت‌هاي ما بهبودي پيدا مي‌كنند هميشه بدرقه راه ما است. چند سال قبل وقتي فاطمه حيدرقلي زاده پرستار بيمارستان علوي تبريز بود خواهرم در آنجا بستري شد. چند سالي از فاطمه بي‌خبر بودم. وقتي تلفني با خواهرم صحبت مي‌كردم او گفت پرستاري در اين بخش كار مي‌كند كه بسيار مهربان و وظيفه‌شناس است و هر روز از من احوالپرسي مي‌كند و همه بيماران بخش او را دوست دارند. چند روز بعد وقتي به ملاقات خواهرم رفتم، فاطمه را در بخش ديدم و متوجه شدم او همان پرستاري است كه خواهرم براي من مي‌گفت. او نمونه يك پرستار فداكار بود. پرستاران بسيار كم‌توقع و در عين حال فداكار هستند و اگر مهرباني و فداكاري‌هاي آنها نباشد بيماران هرگز بهبودي پيدا نمي‌كنند.

  • فرشته رحمت

معصومه قرباني پرستار بخش زنان بيمارستان كه سال‌ها شاهد فداكاري‌ها و مسئوليت‌پذيري فاطمه حيدرقلي زاده بود مي‌گويد: او فرشته رحمت بود و رفتن او با بازگشت 7بيمار به زندگي همراه شد. او همه ويژگي‌ها يك پرستار نمونه را داشت و از لحاظ اخلاق، حجاب، حس مسئوليت و مهرباني هميشه زبانزد همه بيماران و پرسنل بيمارستان بود. 11سال در كنار او بودم و هنوز هم نمي‌توانم رفتن او را باور كنم. در اين سال‌ها هيچ‌گاه يك نكته منفي در شخصيتش نديديم و او يك همكار و دوست صميمي براي من بود. بارها به‌خاطر بيماري‌اش در بيمارستان بستري شد اما هيچ‌وقت اميد خود را از دست نداد و مي‌گفت ما پرستاران نبايد اميدمان را از دست بدهيم زيرا ما اميد بسياري از بيماران هستيم. در كنار پرستاري از بيماران در بخش زنان و اتاق عمل، وقتي متوجه مي‌شد يكي از آنها از وضعيت مالي خوبي برخوردار نيست پيشقدم مي‌شد و پول جمع مي‌كرد و به او مي‌داد. براي بيماراني كه مادر نداشتند مادري مي‌كرد و براي بيماران سالخورده، مثل دخترشان رفتار مي‌كرد تا كمبودي را احساس نكنند. چند سال قبل بيماري‌اش شدت گرفت و سيستم ايمني بدنش ضعيف شده بود اما با وجود اين سعي مي‌كرد به بيماراني كه در بخش بستري هستند اميد و انرژي مثبت بدهد. به معجزه اعتقاد داشت و هيچ‌گاه مأيوس نمي‌شد. بيماري اش باعث شده بود تا چندبار مشكل تنفسي پيدا كند و بارها در بخش مراقبت‌هاي ويژه بستري شود. وقتي در آي‌سي‌يو بيمارستان علوي اردبيل بستري بود و نمي‌توانست صحبت كند با پيامك در ارتباط بوديم و در همان وضعيت هم به ما اميد مي‌داد. او در كنار پرستاري يك مادر، همسر و آشپز نمونه بود و بارها در رقابت‌هاي آشپزي رتبه كسب كرده بود و يك‌بار نيز در مسابقات آشپزي كه در بيمارستان برگزار شد با پخت حليم رتبه نخست را كسب كرد. چند سال قبل پدرش را از دست داد و هر پنجشنبه با پخت غذا يا شيريني بين پرسنل و بيماران براي او خيرات مي‌كرد. در بخش زنان و زايمان هرگاه متوجه مي شد يكي از زنان پس از وضع حمل به‌دليل بي‌توجهي و يا اختلاف با خانواده همسر ملاقات‌كننده‌اي ندارد سعي مي‌كرد سنگ صبور او شود، و براي نوزاد آن زن لباس تهيه مي‌كرد. گاهي اوقات نيز سعي مي‌كرد اختلافات خانوادگي كه زمان ملاقات بين خانواده‌ها و يا زن و شوهرها پيش مي‌آمد را با صحبت و دعوت به آرامش حل كند.

به‌دليل مشكلات تنفسي و ضعيف‌شدن سيستم ايمني بدن سعي مي‌كرديم كمتر با بيماران ارتباط داشته باشد اما در بخش زنان بيماران مختلفي بستري بودند و هميشه نگران بوديم كه او مبتلا نشود. مدتي بعد او را به كتابخانه بيمارستان منتقل كردند تا با بيماران ارتباط نداشته باشد اما از آنجا كه عاشق پرستاري بود نمي‌توانست از اين حرفه مقدس دور باشد و علاقه‌اي به ماندن در كتابخانه نداشت به همين دليل درخواست داد تا دوباره به همان كار قبلي‌اش بازگردد. با رياست بيمارستان صحبت كرديم و با دستور ايشان فاطمه به بخش اتاق عمل منتقل شد تا در عمل‌هاي زايمان و سزارين كه مشكل بيماري در آنها وجود نداشت فعاليت كند.

روزي كه از بين ما پر كشيد وضعيت جسمي‌اش بد نبود و ساعت يك ظهر نيز با يكي از همكاران تلفني صحبت كرد ولي همان شب به‌دليل وخامت حالش به بيمارستان ما منتقل شد و سپس به بيمارستان علوي اردبيل منتقل شد و 5شب در بخش مراقبت‌هاي ويژه در كما بود و سرانجام مرگ مغزي شد و عاشقانه پرواز كرد. 5‌ماه از پرواز او مي‌گذرد اما هنوز هم نتوانسته‌ايم رفتن او را باور كنيم. عكس او را روي ديوار بخش نصب كرده‌ايم تا هر روز خاطرات خوبي كه در كنارش داشتيم براي ما زنده شود. خاطره روزي را كه قرار بود فرم داوطلبي اهداي عضو را پركنيم بارها مرور مي‌كنم. آن روز با شوق فراوان فرم را پر كرد و گفت دوست دارم بعداز مرگ همه اعضاي بدنم به بيماران نيازمند اهدا شود. من حال بيماران را به خوبي درك مي‌كنم و مي‌دانم يك عضو حياتي چقدر مي‌تواند در بازگشت دوباره آنها به زندگي مؤثر باشد.

 

تلفيق علم و هنر

مدير پرستاري بيمارستان محك از ويژگي‌هاي حرفه‌ پرستاري مي‌گويد
مدير پرستاري بيمارستان فوق‌تخصصي سرطان كودكان محك، چنان به شغلش عشق مي‌ورزد كه پس از 25سال حضور در بيمارستان مفيد، بازنشستگي را تاب نياورد و دوباره مشغول به‌كار شد؛ اين بار در محك. از همان سال اول شكل‌گيري بيمارستان محك، به‌عنوان سوپروايزر باليني مشغول به‌كار شد و بعد از يك‌سال، به‌عنوان مدير پرستاري شناخته شد. سرور توراني 8سال است كه مدير پرستاري است و در حال حاضر 173گروه پرستاري زيرنظر او به كودكان مبتلا به سرطان خدمات درماني ارائه مي‌دهند.

  • فكر مي‌كنم پرستاران بايد يك ويژگي ذاتي داشته باشند كه اين حرفه را انتخاب كنند، وگرنه چندان درس و تحصيل در انتخاب اين حرفه مؤثر نيست.

موافقم. از دوران دبيرستان كمك به همنوع جزو دغدغه‌هاي ذهني‌ام بود و دوست داشتم از راهي به اين دغدغه پاسخ دهم. همين موضوع باعث شد تا از 20امكان انتخاب رشته‌ تحصيلي در دانشگاه، فقط رشته‌هاي پرستاري و مامايي را انتخاب كنم. سال 1357در رشته پرستاري دانشگاه شهيد بهشتي فعلي قبول شدم. در دوران تحصيل واحدهاي بسيار زيادي درخصوص پرستاري از كودك گذراندم و از دانشجويان نخستين دوره‌ آموزش پرستاري كودكان هستم. همين موضوع باعث شد كه تمام سنوات خدمت من با كودكان باشد. 25سال در بيمارستان كودكان مفيد خدمت كردم. تصميم گرفتم بازنشسته شوم تا بيشتر به زندگي شخصي‌ام رسيدگي كنم ولي نتوانستم و 6‌ماه بيشتر دوري از كودكان را دوام نياوردم. بعد از آن، يكي از دوستانم محك را به من معرفي كرد و از سال1386در محك‌ مشغول به خدمت‌رساني به كودكان شدم.

  • چه تفاوتي بين بيمارستان محك با ساير بيمارستان‌هاي كودكان مي‌بينيد؟

در همه بيمارستان‌هاي تخصصي كودك، هر روز چهره معصوم كودكان را كه از بيماري رنج مي‌برند مي‌بينيم كه اين موضوع حتي براي يك پرستار هم دردناك است. تفاوت در تك‌تخصصي‌بودن بيمارستان محك است. در بيمارستان‌هاي ديگر كودك پس از درمان و با اطمينان خاطر به خانه مي‌رود ولي كودكان مبتلا به سرطان و خانواده‌هايشان، همواره نگران‌اند. شرايط بيماران در اينجا ويژه است و بايد به‌طور همه‌جانبه نسبت به ارائه خدمات به آنها اقدام كرد.

  • چرا پس از بازنشستگي، پذيرفتيد كه در يك بيمارستان تخصصي سرطان كودك كه شايد به لحاظ روحي و رواني توان بيشتري را مي‌طلبد، فعاليت كنيد؟

من تجربه‌اي درخصوص كودك مبتلا به سرطان داشتم كه بهبود يافت. همواره مي‌خواستم تجربه‌اي را كه در اين زمينه به‌دست آورده‌ام در اختيار افراد درگير اين بيماري قرار دهم. عشقي كه در محك وجود داشت باعث شد جذب شوم و اين شرايط سخت را بپذيرم.

  • انگار عشق در حرفه پرستاري حرف اول و آخر است.

ببينيد، پرستاري علم و هنر است. يك پرستار بايد علاوه بر تحصيلات دانشگاهي، هنر درمان را نيز داشته باشد. ولي در محك، عشق نيز جريان دارد؛ عشقي كه خيرين و مردم نيكوكار به محيط اينجا تزريق مي‌كنند در هيچ بيمارستان ديگري يافت نمي‌شود. البته من به‌شخصه عشق در كار را از مرحومه پروفسور وثوق آموختم. آشنايي من با ايشان به 40سال پيش برمي‌گردد؛ زماني كه ايشان در بيمارستان علي‌اصغر(ع) كار مي‌كردند. ايشان به همه ما درس اخلاق، از خودگذشتگي و ايثار مي‌داد. من از ايشان ياد گرفتم كه چطور علم را با عشق به‌كار گيرم و بدون چشمداشت در اختيار بيمار بگذارم.

  • پس همه‌‌چيز تحصيلات نيست؟

هر فرد، در هر سمتي كه فعاليت مي‌كند بايد هنر ارتباط با ديگران را داشته باشد. اين موضوع در هر مجموعه‌اي متفاوت است و اصول حاكم بر مجموعه آن را تعريف مي‌كند. هنر ما در محك اين است كه به‌گونه‌اي رفتار كنيم تا كيفيت زندگي آنها را در طول درمان ارتقا دهيم كه اين هدف از طريق ايجاد شادي در مسير درمان و ارتقاي كيفيت خدمات درماني ميسر مي‌شود. تيم پرستاري به همراه روانشناسان و مددكاران اجتماعي مسئوليت بزرگي در قبال روحيه كودكان مبتلا به سرطان دارند؛ بزرگ‌ترين هنر ما حفظ روحيه كودك و خانواده اوست.

  • چه تفاوتي ميان پرستاري از بيمار كودك با بزرگسال است؟

از نظر حرفه‌اي كار با كودك ظرافت خاصي دارد؛ از نحوه برخورد با كودك تا دادن دارو به او. از طرف ديگر پرستاران كودك علاوه بر مراقبت از بيمار با خانواده او نيز ارتباط دارند كه اين امر بخشي از وقت پرستاران را به‌خود اختصاص مي‌دهد. درحالي‌كه در بيمار بزرگسال در بسياري موارد چنين مشكلاتي وجود ندارد.

  • با اين تفاسير ويژگي يك پرستار خوب كودك از نگاه شما چيست؟

فرقي نمي‌كند شما پرستار كودك باشيد يا بزرگسال، نظم و انضباط حرف اول را در پرستاري مي‌زند. در پرستاري، آزمون و خطا مطرح نيست چراكه با جان بيمار ارتباط مستقيم داريم. كوچك‌ترين خطا مي‌تواند به فجايع جبران‌ناپذيري تبديل شود.

  • اين ويژگي در نسل جديد پرستاري ديده مي‌شود؟

بايد افرادي رشته‌هاي پزشكي و شاخه‌هاي مرتبط با آن را انتخاب ‌كنند كه دغدغه سلامتي انسان‌ها را داشته باشند. گرايش به مدرك در ميان دانش‌آموختگان مي‌تواند موجب شود كه مسئوليت و تعهد لازم در حوزه پرستاري كسب نشود. بايد مراقب اين آسيب بود و در كنار تخصص، اخلاق حرفه‌اي و دلسوزي را به نسل جديد پرستاران به خوبي آموزش داد. من علاوه بر كنكور، مصاحبه تخصصي نيز داشتم تا مشخص شود كه مي‌توانم در اين رشته موفق باشم يا نه. به‌نظر من اين رويكرد در انتخاب پرستاران موجب انتخاب مناسب‌ترين افراد براي اين حوزه مي‌شود. من فكر مي‌كنم بايد جايگزين مناسبي براي اينگونه روش‌هاي پذيرش دانش آموخته پرستاري اتخاذ شود.

کد خبر 325026

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha