چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۰
۰ نفر

همشهری آنلاین - مهذی تهرانی: سینمای «رومن پولانسکی» و آنچه به دغدغه‌های فکری و امواج متلاطم آن مربوط می‌شود، قطعا منطق‌های خاصی دارد که شاید هیچ الگویی بر آن متصور نباشد.

پیانیست/پولانسکی/۲۰۰۲/آدریان برودی

او که فلسفه خاصی از تعریف تصویر و سینما و ژانر دارد همواره فیلمهایی ساخته که جدا از روند زندگی او و حوادث دردناک و منقلب کننده ای که در 82سال بر او مترتب شده، نیست .

بيش از يك دهه پيش در  در پنجاه و پنجمین فستیوال فیلم کن فيلمي در ژانر جنگي به نام  پیانیست از او اكران شد . او در آن زمان 70 ساله بود .این فیلم به روایتی بازتاب حوادثی است که در کودکی برای او رخ داده است . رومن پولانسکی با ساخت این فیلم ثابت می‌کند حتی در پيري نیز از آن دغدغه های فکری گریزی ندارد.

پولانسکی، کودکی خود را به همراه مادرش در اردوگاه‌های نازی به اسارت سپری کرده و در سالهای آخر جنگ جهاني دوم، مادرش در این اردوگاه با وضع رقت باری جان سپرده است. 3دهه بعد، - در حالی که هرگز آن حوادث دردناک را فراموش نکرده بود - در یک میهمانی شبانه، خانواده او توسط تعدادی ناشناس به همراه دیگر میهمانان قتل عام می‌شوند.

چنین رویدادیی از پولانسکی، کارگردانی آبدیده ساخته است. همواره نقطه نظراتش در مورد زندگی ، رفتارهای آدمی ... بازتاب وسیعی در آثار سینمایی او داشته است. پس از فیلم دردناک و سراسر هجمه علیه مردان ، یعنی فیلم «ماه تلخ»(Bitler Moon) در 1992، پولانسکی در «مرگ و دوشیزه»(Deat and Maiden)در 1995و دروازه نهم(The night Gate) در 1999به بعضی از دغدغه های خاص اما کوچک خود نظیر انتقام ، حقارت و خیانت پرداخت . پس از 3سال سکوت ، در سال 2002 بالاخره او تاب نیاورده و با ساختن پیانیست (The Pianist)آنچه در دل داشت و مرتبط با وقایع دردناک دوران کودکی‌اش بود، روانه اکران کرد.

پیانیست/پولانسکی/۲۰۰۲/آدریان برودی

داستان فیلم «پیانیست» تقریبا واقعی و برگرفته از خاطرات ولادیسلاو اسپیلن شکل گرفته است. خاطرات اسپیلن (که نام اصلی‌اش برگرفته از اتفاقات و رویدادهای غم انگیز جنگ جهانی دوم در شهر ورشو، پایتخت لهستان است) مرگ یک شهر نام دارد که پولانسکی شغل و حرفه و عشق این شخص را سرفصل اصلی فیلم قرار داد و نام پیانیست را برایش در نظر گرفت .

ولادیسلاو که قبل از جنگ از استعدادهای شناخته شده توسط استادان موسیقی اش در ورشو به شمار می‌رفت، پس از آغاز جنگ چاره ای جز نواختن پیانو در رستوران کوچک و فقیر ورشو برای کسب درآمدی ناچیز نداشت .

او که با توجه به مقتضیات زمانه مجبور به انجام این کار بود، با شروع کشتار یهودیان، خود را مخفی کرد و در یک زندگی ذلت بار و مخفیانه، منتظر پایان جنگ شد؛ انتظارش هر چند به سر رسید؛ اما ولادیسلاو دیگر آن جوان پرانرژی و سرحال به شمار نمی‌آمد.

پولانسکی در فیلم پیانیست ، انگاره‌های وجودی یک انسان سالم و پویا را تصویر می‌کند. نمادهای رفتار شناختی ولادیسلاو در عمق و زیرساخت اصلی فیلم ، نشان می‌دهد که اگر انسانی نظیر ولادیسلاو با انگیزه‌ای که پیدا کرده است ورود به دنیای موسیقی و پیشرفت حرفه‌ای در این وادی رویایی می‌توانند یک زندگی موثر نه تنها برای خود، بلکه برای جامعه اطرافش چه بزرگ و چه کوچک داشته باشد. اما دست تقدیر می‌تواند همین زندگی موثر را چنان درگیر اتفاقات زمانه سازد که حتی دخالت هیچ انسانی برای بازگشت به دوران قبلی ، سودی نداشته باشد.

نمادهای آغازین فیلم «پیانیست» بسیار هوشیارانه توسط پولانسکی خرج شده است . در واقع او بسیار آرمانگرایانه و با استفاده از انگاره‌های معناشناختی، شروع یک زندگی رویایی، ختم آن زندگی و شروع یک زندگی ذلت آور و خفت بار را تصویر می‌کند. پولانسکی در فیلمهایش از موسیقی مناسب ، بهره قابل قبولی برده است . استفاده او از موسیقی ، تنها به عنوان یک آیتم مکمل برای دراماتیک کردن نماد کاربرد ندارد. از نظر او موسیقی نیز مانند بسیاری از صفات به فرهنگهای خاص، زبان، قوم ،تمدن ، پیشینه آدمی ربطی ندارد؛ زیرا موسیقی مقوله‌ای جهانشمول است و یکی از محکمترین و مناسب ترین پلهای ارتباطی میان مردم جهان با هر فرهنگ و دیدگاهی است.

در آغاز فیلم ، ولادیسلاو در دنیایی پر از رویا قرار دارد. او به آرامی در شهر خود ورشو به نواختن موسیقی می‌پردازد؛ اما در یکی از همین روزها که او فارغ از هر پیشامدی مشغول نواختن است. بمب افکن‌های آلمانی ورشو را بمباران می‌کنند. نمادگرایی فوق العاده تاثیرگذار پولانسکی ، در همین امر نهفته است به این معنا که نوای دلنشین پیانوی ولادیسلاو با صدای ناهنجار انفجار بمبها توام می‌شود و آنچه باعث افسوس است ، قطع نوای موسیقی و شدت صدای انفجار است .

پیانیست/پولانسکی/۲۰۰۲/آدریان برودی

در همین جاست که پولانسکی اتمام یک دوره از زندگی و شروع سرفصلی تازه از روزگاری دردناک را یادآوری می‌کند. ولادیسلاو با شنیدن صدای انفجار بمبها در جای جای ورشو، ابتدا آرام آرام نواختن را ادامه می‌دهد تا جایی که بالاخره صداهای انفجار برصدای برخاسته از پیانو غلبه می‌کند و نوای موسیقی ولادیسلاو را نیز در خود محو می‌کند. اینجاست که ولادیسلاو از نواختن دست می‌کشد.

تا لحظاتی قبل از این جنگ ، میان انگشتان 2نماد شکل گرفته بود. نماد اهریمنی شامل انگشتانی که اسلحه را بر روی مردم نشانه می‌گیرد و ماشه را می‌چکاند و نماد صلح طلبی و آرامش که کلیدهای پیانو را فشار می‌دهد.

این تقابلها به پیروزی نماد شیطانی منجر می‌شود. پولانسکی در این نماهای ابتدایی فیلم، به گویاترین شکل ممکن جنگ و مبارزه همیشگی نمادهای شیاطین با انسانهای سالم و پاک را تصویر می‌کند. گذشته از این ، پولانسکی تاثیر انگاره‌هایی را که نتایج معنوی به همراه دارند، در جای جای فیلم با استفاده از موسیقی نشان می‌دهد. به زعم او، موسیقی این توانایی را دارد که حتی در پاره ای موارد با نفوذ بر قلب یکی از همین شیاطین کمی آن را رام کند.

نمونه بارز این منطق ، در رفتار فرمانده آلمان به چشم می‌آید. رفتار شناختی او دارای انگاره‌های خاصی نیست . تامس کرشمان ، یک افسر عالی رتبه نازی است . او ژنرالی‌اش را با خدمت به شیطان صفت‌ترین فرد روی زمین، یعنی آدولف هیتلر به دست آورده است . در واقع او یکی از شیاطین کوچک به حساب می‌آید. اما با توجه به این که به هر حال، فطرت آدمی از ابتدا زنگار نداشته و ممکن است در قلب یک فرد جانی نیز، هنوز نقطه‌ای پاک و نورانی باقی مانده باشد و انگاره هایی خاص می توانند همان نقطه کوچک را تسخیر کنند، برای کرشمان نیز چنین روندی بروز می کند.

در حالی که ولادیسلاو از این سو به آن سو در تکاپوست و در جستجوی پناهگاهی امن ورشو را زیر پا می‌گذارد، ناخواسته سر از جایی درمی‌آورد که یکراست به دامن آن شیطان کوچک می‌افتد. اما تاثیر موسیقی به عنوان یکی از همان انگاره‌های خاص ، آن نقطه کوچک در قلب کرشمان را تسخیر می‌کند و او برخلاف خوی انسان کشی‌اش ، ولادیسلاو را مخفی می‌کند و به او امان می‌دهد.

پولانسکی در پیانیست ، سراسر از احساس است . و این حالت برای اکثر کاراکترهای او در این فیلم نیز رخ می‌دهد. مانند همیشه، پولانسکی در القای تفکر و احساسش به بازیگران فیلم ، بسیار موفق عمل کرده است . با این حال ، دریافت‌های جامعه شناختی پولانسکی ، این بار در «پیانیست » بشدت رنگ می‌بازد. او همچنان و در ژانری که انتخاب کرده ، همان مضامین رفتار شناختی و معناشناختی را کم و بیش ارائه می کند، با این تفاوت که نسبت به آثار قبلی اش این آیتم مهم توسط پولانسکی پرداخت نمی‌شود. البته شاید به این دلیل است که شیطان صفتی‌های نازی‌ها آنقدر رو است که او احتیاجی به باز کردن و پرداخت آنچه پیرامون آنها می گذرد، نداشته است .

از سوی دیگر، پولانسکی به واسطه آنچه در زندگی خصوصی اش بر سرش آمده در روایت بعضی مفاهیم بشدت بی رحم است . او در آثار قبلی اش نظیر بچه رزماری در 1968، محله چینی ها (China Town) در 1974و حتی فیلم «مستاجر» (The Tenant) در 1976 و آثار او در دهه 80از جمله «دیوانه وار» (Frantic) در 1986تا فیلمهای اشاره شده در دهه 90مانند همان فیلم «ماه تلخ»، بشدت از بروز احساسات خواسته یا ناخواسته پرهیز کرده است.با این حال ، پولانسکی پیانیست ، بشدت احساسی تر از پولانسکی آثار گفته شده در آثار قبل است .

پیانیست/پولانسکی/۲۰۰۲/آدریان برودی

کد خبر 312551

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha