سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۶
۰ نفر

همشهری دو - اصغر اصغری: «علی‌آقا منصوریان» سوت می‌زند و بازیکنان را دور خودش جمع می‌کند. قرار است تاکتیک‌های تیم را درست وسط زمین، روی تخته وایت‌برد بزرگی که پایه هم ندارد برای بچه‌هایش شرح بدهد. بعد، نوبت پیاده‌کردن تاکتیک‌ها و برنامه‌های هجومی می‌رسد.

علیرضا بیرانوند

يكي از بچه‌ها توپ را از كرنر سانتر مي‌كند و مهاجم‌هاي بي‌دقت تيم در دو- سه قدمي دروازه خالي، توپ را به بيرون مي‌زنند. جيغ علي‌آقا منصوريان و آژير دزدگير خودرويي كه پشت دروازه پارك شده و مورد اصابت توپ قرار گرفته با هم به آسمان مي‌رود. بچه‌هاي تيم نفت تا زماني تمرين مي‌كنند كه هوا تاريك شود! اينجا ظاهرا خبري از پروژكتور نيست و نور وجود ندارد. مي‌گويند كفگير تيم نفت به ته بشكه خورده و با همين وضعيت مي‌خواهد برود مقابل حريف‌هاي آسيايي و داخلي ميدانداري كند. موضوع ما اما تيم نفت نيست، آمده‌ايم سر تمرين اين تيم خوش‌آتيه تا با بلندبالاترين بازيكن تيم گپ و گفتي داشته باشيم. عليرضا بيرانوند كه همه داشته‌هايش را مديون تيم نفت است مي‌خواهد از فراز و نشيب‌هاي عجيب زندگي‌اش برايمان بگويد. او كه تا ديروز پول كرايه اتوبوس را هم نداشته، با سختي مبارزه كرده و حالا قرارداد كلان امضا مي‌كند.

هر روز صبح، «گودمرنينگ»!

  • وضعيت درسي‌ات چطور بود؟

درسم خيلي خوب بود و نمره‌هاي بالا مي‌آوردم اما با بعضي از درس‌ها مشكل داشتم و مجبور مي‌شدم ناپلئوني قبول شوم.

  • كدام درس‌ها را سخت ياد مي‌گرفتي؟

بعضي از درس‌ها را كلا نمي‌شد ياد بگيري. مثلا هر چي زبان انگليسي مي‌خواندم باز تأثيري نداشت. اصلا از زبان خوشم نمي‌آمد. اما حالا شرايط فرق مي‌كند. مجبورم براي پيشرفت خودم هم كه شده انگليسي ياد بگيرم. چون دوست دارم در آينده توي يكي از تيم‌هاي اروپايي بازي كنم و براي همين بايد وضعيت زبانم خوب باشد. الان هر روز صبح نوار زبان گوش مي‌كنم و مي‌گويم «گودمرنينگ!» ضمن اينكه دانشجوي رشته تربيت‌بدني دانشگاه سما شهرخرم‌آباد هم هستم. از مسئولان دانشگاه ممنونم كه هواي ما را دارند چون بعضي وقت‌ها امتحانات به بازي‌هاي تيم ملي يا بازي‌هاي حساس تيم نفت مي‌خورد و نامه مي‌بريم و مشكل حل مي‌شود.

  • الان يك جوي توي جامعه افتاده كه خيلي‌ها دوست دارند وارد عرصه ورزش حرفه‌اي شوند و فكر مي‌كنند از اين راه خيلي راحت‌تر مي‌توانند به ثروت و شهرت برسند؟ فكر مي‌كني نظر آنها درست است؟

من هم شنيده‌ام كه خيلي‌ها حتي ورزش كردن را به ادامه تحصيل ترجيح مي‌دهند تا مثلا به قراردادهاي ميلياردي برسند. اما مي‌دانيد ورزشكارهاي حرفه‌اي چقدر زجر مي‌كشند تا به اين جايگاه برسند. سال قبل من مهمان برنامه ‌ماه عسل بودم. باور كنيد قبل از اين برنامه شايد روزي 100نفر زنگ مي‌زدند تا براي بچه‌هايشان يك كاري بكنم. فكر مي‌كردند كه راه پيشرفت در فوتبال و ورزش حرفه‌اي همين است. اما وقتي آنجا درباره وضعيت زندگي‌ام شرح دادم ديگر تماس‌ها قطع شد. شايد آنها هم فهميدند كه براي رسيدن به هر موفقيتي بايد از راهش وارد شد.

عكس يادگاري در ميدان آزادي

  • چندسالگي فوتبال را شروع كردي؟ چطور شد كه به تهران آمدي؟

اول توي تيم شاهين دارايي در خرم‌آباد بازي مي‌كردم. دوستانم پيشنهاد مي‌دادند و مي‌گفتند تو بازي‌ات خوب است و قد و هيكل مناسبي هم داري. پاشو برو تهران توي يكي از تيم‌ها تست بده، شايد اتفاقي بيفتد. حتي چون پول كرايه اتوبوس نداشتم، خودشان دست به‌كار شدند و هزينه سفر را جور كردند. تا رسيدم تهران يك عكس يادگاري با برج آزادي گرفتم، تازه پشت موهايم هم بلند بود و خيلي از اين تيپم خوشم مي‌آمد.

  • پس وضعيت مالي خانواده‌تان چندان تعريفي نداشت؟

نه، خانواده‌ام خيلي فقير بودند. آنقدر فقير و ندار بوديم كه حتي بعضي فاميل‌ها ما را در مراسم عروسي بچه‌هايشان دعوت نمي‌كردند. هيچ‌وقت اين صحنه‌ها از يادم نمي‌رود. شايد فكر مي‌كردند كه ‌شأن آنها از خانواده ما بالاتر است و ما به كلاس آنها نمي‌خوريم. بگذريم! سال 86 يعني وقتي 15سالم بودم براي نخستين‌بار آمدم تهران. توي اتوبوس يك نفر مرا ديد و گفت كه براي چه به تهران مي‌روي. من هم جريان را تعريف كردم. گفت اگر 150هزار تومان بدهي كاري مي‌كنم كه توي يكي از تيم‌هاي تهراني تست بدهي. گفتم ببخشيد، من الان حتي كرايه برگشت خودم به شهرم را ندارم. بالاخره حاضر شد مرا رايگان معرفي كند. مسئولان آن تيم وقتي بازي‌ام را ديدند خوش‌شان آمد. خيلي خوب كار كردم و خودشان فكر نمي‌كردند يك چنين بازيكني به پست‌شان بخورد. من اصول دروازه‌باني را بلد بودم و وقتي توي دروازه ايستادم تيم جان گرفت. آنها كه 4بازي قبلي‌شان را باخته بودند، چند بازي پشت سرهم را بردند و به فينال رسيدند.

  • هزينه‌هاي زندگي در تهران را چطور تأمين مي‌كردي؟

وقتي جايگاهم توي تيم «وحدت» تثبيت شد، پدر يكي از بچه‌ها كه كارگاه خياطي داشت دنبال يك كارگر مي‌گشت. به من گفتند جاي خواب و غذا به تو مي‌دهيم، بيا براي ما كار كن. كارگاه توي محله يافت‌آباد بود و تا زمين تمرين فاصله زيادي داشت. اما من كه بابت قراردادم پولي نگرفته بودم، مجبور شدم پيشنهاد آنها را قبول كنم. هر وقت هم مي‌خواستم برگردم شهرستان چند دست لباس و شلوار از همان خياطي به خانه مي‌بردم.

  • چطور شد رفتي پيتزافروشي كار كني؟

آنجا به محل تمرينم كمي نزديك‌تر بود كه به اين صورت هم مشكل غذا و هم مشكل جاي خوابم حل مي‌شد. باور كنيد ماهي هزارتومان حقوق مي‌گرفتم. اولين پيتزافروشي را كه در آن كار كردم خيلي دوست دارم و دلم مي‌خواهد دوباره برگردم و به آنجا سري بزنم. همان روزها بود كه آقاي كمپاني آمد و بازيكن‌هاي تيم وحدت را زيرنظر گرفت و يكي- دوچهره را با خودش به تيم نوجوانان «نفت تهران» برد. بچه‌هاي تيم نفت وقتي فهميدند كه جاي خواب ندارم گفتند بيا توي نمازخانه مستقر شو و همين جا بمان. از تيم نوجوانان نفت رفتم تيم جوانان «هما» و از آنجا به تيم «صبا». يك شب آقاي سعيد رياضي كه مربي هما بود خيلي اتفاقي آمد پيتزافروشي‌اي كه من كار مي‌كردم و مرا ديد. از اينكه مرا چنين جايي مي‌ديد خيلي ناراحت شد و حتي نتوانست شامش را بخورد. گفت فردا بيا سر تمرين هما و پيش ما بمان.

عشق شستن ماشين‌هاي شاسي بلند

  • پس وضعيت بهتري پيدا كردي؟

نه، هنوز از پول خبري نبود. بايد دوباره مي‌گشتم و يك كار مناسب با جاي خواب پيدا مي‌كردم. رفتم و در يك كارواش مشغول به‌كار شدم. آنجا هم حقوق زيادي نداشت و بيشتر مي‌توانستم روي انعام دادن مشتري‌ها حساب باز كنم. چون قدم بلند بود و عاشق ماشين‌هاي شاسي‌بلند بودم، فقط كار اين جور مشتري‌ها را راه مي‌انداختم. يك روز آقاي «علي دايي» با ماشين شاسي‌بلند آمد كارواش ما. بچه‌ها سريع آمدند گفتند از اين بهتر چه شانسي مي‌خواهي. خود مربي با پاي خودش آمده. برو جلو، ماشينش را خوب بشور و بگو كه فوتبال تمرين مي‌كني. شايد اينجوري فرجي بشود و اتفاقي بيفتد.

  • واكنش تو چي بود؟

اولش ترسيدم. يعني خيلي خجالت مي‌كشيدم بروم جلو و مشكلم را مطرح كنم. شايد خدا نخواست اين اتفاق بيفتد و اين جريان جور شود. چند ماهي توي همان كارواش ماندم، در تمام اين مدتي هم كه به تهران آمده بودم اصلا پدر و مادرم از احوال من خبر نداشتند، چون به آنها گفته بودم كه اينجا فقط فوتبال تمرين مي‌كنم. واقعا عاشقانه فوتبال را دوست داشتم و مي‌خواستم با تمرين زياد و تلاش فراوان به جايي برسم. بعدا يكي پيشنهاد داد كه براي يك جايي، رفتگر مي‌خواهند با حقوق ماهي 400هزار تومان. پيش خودم گفتم مي‌روم يكي- دوماه كار مي‌كنم و با پولش مي‌توانم خرج 6ماهم را دربياورم. محل كارم خزانه تهران بود و باز از محل تمرينم خيلي دور به‌حساب مي‌آمد. هر روز سوار اتوبوس مي‌شدم و كرايه تاكسي نمي‌دادم. يعني پولي نداشتم كه بدهم. گاهي حتي پول اتوبوس را هم نداشتم. به راننده‌ها حقيقت را مي‌گفتم و آنها هم مي‌پذيرفتند. بعضي وقت‌ها از ميدان آزادي تا تهرانسر پياده مي‌رفتم تا پولي ندهم.

  • جواني مثل تو خيلي راحت مي‌توانست توي شهري مثل تهران دنبال كارهاي پردرآمدتر و كم دردسرتر برود يا حتي پايش به كارهاي خلاف باز شود، چطور شد دنبال اين جريان‌ها نرفتي؟

من فقط به عشقم يعني فوتبال فكر مي‌كردم. شايد كارهاي پردرآمدتر هم به من پيشنهاد مي‌شد اما بيشتر دنبال كارهايي بودم كه جاي خواب و غذا براي خوردن داشته باشند. بعضي وقت‌ها مي‌رفتم خانه عمه‌ام و آنجا مي‌ماندم. شوهرعمه‌ام بنا بود و بعضي روزها به‌عنوان كارگر پيشش كار مي‌كردم. روزي 20-15 هزار‌تومان مي‌گرفتم. من روزي حلال مي‌خواستم و دنبال خلاف و اينها نبودم. من از كودكي ياد گرفته بودم كه پولي كه بازحمت به‌دست مي‌آيد بايد كسب كرد نه هر پولي و از هر راهي.

باقيمانده از نسل بي‌پول‌ها!

  • چطور شد وارد تيم نفت شدي و آنجا پله‌هاي پيشرفت را طي كردي؟

من اول با تيم نوجوانان نفت قرارداد داشتم. وقتي رسيدم جلوي باشگاه به نگهبان‌ها گفتم من بازيكن تيم هستم و تازه قرارداد بسته‌ام. آنها اما چون من را نمي‌شناختند نگذاشتند وارد شوم. مجبور بودم جلوي باشگاه بگيرم و بخوابم. نصفه‌شب خيلي سرد بود، جوراب‌هايم را درآوردم و توي دست‌هايم كردم تا سرما كمتر اذيتم كند. صبح بلند شدم و ديدم 3-2هزار تومان پول جلويم ريخته‌اند! انگار زجر كشيدن‌هايم تمامي نداشت، من توي نسلي مي‌خواستم پيشرفت كنم كه بيشترشان وضعيت چندان بدي نداشتند. الان همه فوتباليست‌هاي مشهور خيلي سختي كشيده‌اند و به جايگاه كنوني‌شان رسيده‌اند. اما فكر نمي‌كنم هيچ كدام‌شان مثل من زجر كشيده باشند. تيم نوجوانان نفت هم برايم خيلي دوام نداشت چون مي‌خواستم بروم تيم جوانان نفت و آنها مرا انتخاب نكردند. مجبور شدم بروم تيم هما. هنوز با اين تيم قرارداد نبسته بودم كه خبر دادند تيم نفت براي تيم اميد بازيكن مي‌خواهد. مثل اينكه تمام دروازه‌بان‌هاي تيم اميد نفت، سرباز شده بودند و مجبور شدند به من زنگ بزنند. 2تا بازي دوستانه با تيم‌هاي استقلال و سايپا انجام داديم و توانستم توانمندي‌هايم را نشان بدهم. بعد به تيم ملي نوجوانان و جوانان دعوت شدم و در نهايت توانستم به تيم بزرگسالان نفت تهران بپيوندم. از آقاي يحيي گل‌محمدي هم خيلي ممنونم. از وقتي وارد اين تيم شدم، سهميه آسيايي گرفتيم و 2بار تا آستانه قهرماني در ليگ برتر و جام‌حذفي هم پيش رفتيم. دوست دارم يك‌بار با تيم محبوبم قهرمان شوم و بعد به آينده فكر كنم.

فقط دعاي خير پدر و مادر

  • داستان عجيب زندگي تو مي‌توانست سرانجام خيري نداشته باشد تا حالا به اين جريان فكر كردي كه يك جاهايي دست تو را گرفته‌اند و بالا كشيده‌اند؟

دقيقا. فكر مي‌كنم همه‌اش از صدقه سري و دعاي خير پدر و مادرم است. بعضي وقت‌ها آنها به مشكل مالي برمي‌خوردند و به من زنگ مي‌زدند. شايد چون فكر مي‌كردند كه من تهران زندگي مي‌كنم و توي فوتبال هستم وضعم بهتر است. با اين حال، حتي شده مي‌رفتم و پول قرض مي‌كردم و مي‌فرستادم شهرستان تا امورات‌شان بگذرد و لنگ نمانند. باور داشتم اگر اين كار را نكنم ضربه‌اش را مي‌خورم. همين دعاي خير پدر و مادرم باعث شد تا دچار حاشيه‌ها نشوم و فقط به فكر پيشرفت در فوتبال باشم. وقتي بازي دارم، آنها به امامزاده نزديك خانه‌مان مي‌روند و اصلا بازي را تماشا نمي‌كنند. آنجا مي‌مانند و وقتي بازي تمام شد برمي‌گردند. خودم هم به اين موضوع ايمان داشتم كه وقتي توي مسيري كه انتخاب كردي حسابي تلاش كني و به آنهايي كه در زندگي برايت ارزشمندند احترام بگذاري حتما نتيجه‌‌اش را مي‌گيري.

  • حالا كه وضعيت مالي‌ات بهتر شده چطور حمايت‌شان مي‌كني؟

من وقتي تهران آمدم نه پول داشتم و نه پارتي. دعاي خير پدر و مادرم پشت سرم بود كه موفق شدم. نخستين قراردادم با تيم نفت تهران 800هزار تومان بود. 650هزار تومان آن را فرستادم شهرستان تا پدرم با آن پول بتواند يك قطعه زمين براي خودش بخرد. آن موقع خانه‌مان حتي در نداشت و به جاي آن يك تكه گوني زده بوديم. حتي همين الان هم خيلي‌ها مي‌آيند به پدرم مي‌گويند مرتضي، تو پسرت توي تيم‌هاي تهراني بازي مي‌كند و پول خوبي مي‌گيرد. چرا نمي‌روي آنجا پيش او زندگي كني؟ پدرم اما زندگي توي همان روستا را ترجيح مي‌دهد و به همان زندگي ساده قانع است.

موفقيت مي‌خواهيد، زود ازدواج كنيد

  • بين فوتباليست‌ها جزو آنهايي هستي كه خيلي زود ازدواج كرده‌اند. شما رسم داريد توي سن پايين ازدواج كنيد يا اين خواست خودت بود؟

نه. جزو رسوم ما نيست. اما تيم ملي جوانان كه دعوت شدم 80ميليون تومان بابت قرارداد به من دادند. پيش از اينكه چنين قراردادي ببندم، پدر و مادرم را فرستادم خواستگاري. اما خانواده دختر جواب داده بودند پسر شما كسب وكار درست و حسابي ندارد و آينده‌اش معلوم نيست. اينجوري نمي‌توانيم به شما دختر بدهيم. خلاصه جواب‌شان منفي بود. بعد من عمه‌ام را واسطه كردم تا پا پيش بگذارد. او رفت و گفت كه آينده عليرضا روشن است و همين روزها قرارداد خوبي امضا مي‌كند. كلي برايم تبليغ كرد تا آنها پذيرفتند.

  • مگر خانواده دختر، شما و خانواده‌ات را نمي‌شناختند؟

چرا، غريبه نبودند. از شما چه پنهان عاشق دخترعمويم شده بودم و او را مي‌خواستم. اما آنها اولش به ما جواب منفي دادند. اما بالاخره راضي شدند. بعدا به شوخي گفتم، چون ديديد من قرارداد خوب بستم راضي شديد كه به ما دختر بدهيد. اين پول چه كارها كه نمي‌كند! اما از شوخي گذشته، خيلي همسرم را دوست دارم و از اينكه زود ازدواج كرده‌ام راضي‌ام.

  • شايد بعضي‌ها بگويند كه ازدواج مانع پيشرفت و رسيدن به هدف مي‌شود. خودت چه نظري داري؟

بله. بعضي فوتباليست‌ها مي‌گويند برويم صفاي جواني را بچشيم، ماشين و خانه خوب بخريم و بعد برويم سراغ ازدواج. اما اگر از من مي‌شنويد و مي‌خواهيد پيشرفت كنيد همان ابتدا با يك انتخاب خوب، به فكر زندگي متاهلي باشيد. اينجوري زندگي‌تان رنگ مي‌گيرد و هدف پيدا مي‌كنيد. ازدواج همراه خودش آرامش مي‌آورد و مي‌داني وقتي به خانه مي‌روي يك نفر منتظر تو هست. زندگي مجردي را در زمان كارگري تجربه كرده‌ام. نه ساعت خواب‌ات معلوم است و نه ساعت بيدار شدن‌ات و نه هيچ‌چيز ديگر. اگر ازدواج نمي‌كردم، حتما به حاشيه كشيده مي‌شدم!

تعريف روزي حلال در فوتبال

  • الان ديگر بازيكن‌ها قراردادهاي ميلياردي مي‌بندند. كسب درآمد و روزي حلال در فوتبال چطوري تعريف مي‌شود؟

بهترين رفيق من وحيد اميري است و حتي توي اردوهاي تيم ملي با او هم اتاق هستم. به او مي‌گويم هميشه بايد طوري تمرين كني كه از انجام آن لذت ببري. بايد بابت پولي كه به تو مي‌دهند حسابي عرق بريزي و تلاش كني. آقاي منصوريان خيلي مرا حمايت مي‌كند چون مي‌داند كه از جانم براي تيم مايه مي‌گذارم. توي تمرين تيم ملي هم آقاي كي‌روش آنقدر سخت تمرين مي‌دهد كه بعد از آن، كسي نا ندارد حتي گوشي دست بگيرد. اما ديده‌ايم بازيكن‌هايي كه خودشان را به مصدوميت مي‌زنند تا مثلا بيشتر استراحت كنند يا سر تمرينات تيم، آن تلاش واقعي را نشان نمي‌دهند. آنها هم قرارداد ميلياردي دارند اما بايد بابت هر ريالي كه مي‌گيرند حسابي تلاش كنند. اينجوري خيالت راحت مي‌شود كه پولي كه مي‌گيري حلال خواهد بود. ديگر فرقي نمي‌كند كه فوتباليست باشي يا هر شغلي ديگر. وقتي همه تلاش‌ات را براي رضايت مجموعه و خدمت به مردم انجام بدهي روزي‌ات حلال خواهد بود.

فرزندم بايد روي پاي خودش بايستد

  • خيلي زود ازدواج كردي و زود هم صاحب فرزند شدي. چون خودت سختي‌هاي زيادي در زندگي كشيده‌اي مي‌خواهي پسرت را در ناز و نعمت بزرگ شود؟ روش تربيتي‌ات چطور است؟

قبل از اينكه پاسخ اين سؤال را بدهم بايد بگويم كه پدر خودم مخالف سرسخت درس خواندن و فوتبال بازي كردن بود. چون خانواده‌مان نياز مالي داشت او مي‌خواست زودتر سر كار بروم و كسب درآمد كنم. شايد دنبال اين بود كه دستم توي جيب خودم باشد و منت كسي را نكشم. پسرم اما وقتي به دنيا آمد كه ما به رفاه نسبي رسيده بوديم. اما دلم نمي‌خواهد او خودش را پسر عليرضا بيرانوند معرفي كند. او بايد به‌خودش و تلاشي كه نشان مي‌دهد متكي باشد. شايد وقتي بزرگ شد او را بفرستم كارگري. نه آن كارگري كه خودم تجربه كرده‌ام. شايد كمي به او سرمايه دادم و گفتم برو و خودت يك كسب وكار به‌وجود بياور و جايي برس. دلم نمي‌خواهد از پدرش توقعي داشته باشد مي‌خواهم هميشه دستش را توي جيب خودش بكند. البته چون به دايي‌هايش رفته، قدش كوتاه است و فكر نمي‌كنم دروازه‌بان خوبي بشود(با خنده).

دست نيازمندان را بگيريم

  • حالا كه اين زندگي پرفرازونشيب را سپري كردي، چقدر به آنهايي كه وضعيت مالي چندان خوبي ندارند فكر مي‌كني؟

من هميشه پايه امور خيريه هستم و به اندازه وسعم در اين راه قدم برمي‌دارم. هيچ وقت يادم نمي‌رود زماني را كه تمريناتم را تازه شروع كرده بودم و هيچ پول نداشتم مربي‌اي داشتيم به نام آقاي جواد محمودي. مي‌دانست من وضع مالي‌ام خوب نيست، دست مي‌كرد توي جيبم و به من پول مي‌داد. هي خدا خدا مي‌كردم كه حداقل 10هزار تومان كمك كرده باشد. يك‌دفعه نگاه مي‌كردم و گوشه تراول چك 50هزار توماني را مي‌ديدم. نمي‌دانيد چقدر از اين حمايت مالي او خوشحال مي‌شدم. الان هم دوست دارم همان شادي را به ديگران بدهم و در موفقيت‌شان سهيم باشم. اين را بدانيد در زندگي دست هر كسي را گرفتيد يك جاي حساسي جواب آن كار خيرتان را مي‌بينيد.

کد خبر 309602

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha