اين معلم جوان كه البته سابقهاي 10ساله دارد عقيده دارد معلولان بايد خودشان به فكر خودشان باشند و توقع داشتن از ديگران راه به جايي نميبرد. بهنام كه در شرف ازدواج هم هست، با اينكه روي ويلچر مينشيند معلم موفقي است و معلوليت نتوانسته او را ذرهاي از مسيرش دور كند. با او درباره خاطراتي كه از معلمي دارد و شيوه ارتباطش با بچههاي داراي معلوليت صحبت كردهايم.
- علت معلوليت شما چيست؟
معلوليت من مادرزادي است. من مشكل cp يا همان فلج مغزي دارم. زماني كه نوزاد متولد ميشود اگر اكسيژن دير به او برسد يكي از مويرگهاي مغز پاره ميشود و اين مسئله روي يكي از اندامهاي بدن تأثير ميگذارد. در مورد من مشكل حركتي بهوجود آمده است.
- اين ماجرا باعث نااميد شدن شما نشد؟
نه. من ديگر بعد از 31سال عادت كردهام. در كودكي هم شرايطم تفاوت چنداني با بقيه نداشت و كاملا روال عادي يك كودك را داشتم.
- چطور به فكر معلم شدن افتاديد؟
بعد از فارغالتحصيلي، وارد كارهاي كامپيوتري شدم. سپس از طريق يكي از معلمهاي قديم خودم براي تعميرات كامپيوتر وارد مدرسهاي شدم كه قبلا در آن درس ميخواندم. مذاكراتي با مدير مدرسه داشتيم و با پيشنهادي كه براي راهاندازي رشته كاردانش كامپيوتر دادم، وارد مدرسه شدم. خودم هم دنبال مجوزهايش رفتم. تا قبل از اين، براي مدارس استثنايي جسمي - حركتي فقط رشتههاي انساني وجود داشت. بعد از گرفتن مجوز، مدير مدرسه بهخودم پيشنهاد تدريس داد.
- زماني كه خودتان در آن مدرسه بوديد هم معلمهايي با شرايط شما بودند؟
زماني كه من درس ميخواندم چنين شرايطي نبود. ولي الان غير از خودم 6-5 نفر از همكاران ديگرمان هم در مدرسه هستند كه مشكل جسمي دارند. درحقيقت خدا را شكر كه معلولان، شغلهاي سختي مانند معلمي را هم ميتوانند با موفقيت انجام دهند و الان معلمان خوبي در سراسر كشور داريم كه از قضا معلول هم هستند.
- خانواده چقدر در اين راه با شما همراهي كردند؟
خيلي زياد. من خانواده خيلي خوبي دارم و همهجا همراه من بودند. از دوران كودكي هم اين حمايتها وجود داشت و من دست تكتكشان را ميبوسم؛ مثلا سالهاي اول تدريس كه ما سؤالات امتحان را دستي مينوشتيم، مادر من ميدانست در خردادماه بايد كتابها را بردارد و سؤال در بياورد. من مثلا ميگفتم از فصل اول و سوم و چهارم سؤال بده.
- خاطره جالبي از تدريسكردن براي دانشآموزان معلول در ذهنتان هست؟
در مدارس ما بخشي وجود دارد به نام چندمعلوليتي. دوستاني در آنجا درس ميخوانند كه بهطور همزمان، مثلا مشكل جسمي- حركتي و ناشنوايي دارند. بعضي از اينها هم هستند كه مشكل جسمي و ذهني را با هم دارند. من 3سال توفيق خدمت به اين عزيزان را داشتم. كه هر روزش برايم خاطره بود.
- نكته قابل توجه اين بچهها برايتان چه بود؟
ببينيد! اينها خيلي بچههاي پاك و بيآلايشي هستند و راحت حرفشان را ميزنند. مثل ما خودشان را معذب نميكنند. چون نوشتن براي اين بچهها سخت است ما براي درس املاي آنها ديكته را مينويسيم و در آن به عمد 20غلط ميگذاريم تا دانشآموز غلطها را پيدا كند. سر امتحان به بچهها گفتم مثلا شما معلم هستيد و بايد ديكته مرا تصحيح كنيد. يكي از آنها گفت يك چيزي ميگويم بين خودمان بماند. شما معلمي، اين همه اشتباه برايتان زشت است! من تا الان 20 تا غلط پيدا كردم. من به هيچكس نميگويم. (خنده)
- كار كردن با اين كودكان سخت نيست؟
ببينيد! تفاوتي با ديگران وجود ندارد. اتفاقا بهنظر من كسي كه روي ويلچر مينشيند و تحرك كمتري دارد، شيطنتي كه بچههاي عادي دارند را ندارد. در نتيجه هوش و حواسش بيشتر جمع درس است.
- احتمالا انگيزه بيشتري هم براي درس خواندن دارند.
براي بچههاي معلول از همان ابتدا جا افتاده كه اگر درس نخوانند نميتوانند جايگاه درستي داشته باشند چون شرايط ويژهشان باعث ميشود نتوانند هر شغلي را انتخاب كنند. معلمها هم تلاش ميكنند اين مسئله را براي آنها جا بيندازند.
- مشكل طبقهبندي دانشآموزان را نداريد؟ چون ممكن است بعضي از آنها سريعتر مطلب را فرا بگيرند و برخي كندتر باشند.
در هر مدرسهاي 2نوع طبقهبندي كلاسي داريم. كلاسهاي چندمعلوليتي و كلاسهاي جسمي-حركتي. درس دادن به عزيزان گروه اول يك مقدار سختتر است چون شما بايد مدام يك درس را تكرار كني و اگر وقفهاي مثل تعطيلات عيد يا تابستان بيفتد، وقتي ميآيي سر كلاس، دقيقا با چيزي شبيه به يك هارد فرمتشده طرف هستي. ولي در كلاسهاي عادي كه فقط مشكل حركتي دارند، مباحث درسي با جاهاي ديگر تفاوتي ندارد و سرعت يادگيري بچهها هم قابلقبول است.
- حتي در دروس عملي؟
در دروس عملي شرايط كمي متفاوت است؛ مثلا اگر يك فرد عادي يك پروژه premiere را در نيم ساعت انجام بدهد براي فرد استثنايي بايد حداقل يك ساعت زمان درنظر گرفت ولي چون دقت بالاتري دارند كاري كه تحويل ميدهند بهتر است.
- البته انتظار كمتري هم از آنها وجود دارد.
با شما موافق نيستم. من بهشخصه انتظارم كمتر نيست. اين نكته را هم درنظر بگيريد كه وقتي دوران دانشآموزي تمام ميشود اين افراد ميروند پشت كنكور و با افراد عادي رقابت ميكنند. كنكور ديگر چيزي نيست كه در آن بين افراد عادي و معلول فرق بگذارند.
- سختيهايي كه يك معلم با شرايط شما پيش رو دارد چه چيزهايي است؟
من سختياي نديدم چون من از كودكي همينطور بزرگ شدهام. اگر سختياي هم وجود داشته باشد به چشم من نميآيد. تنها موردي كه ميتوان ذكر كرد اين بود كه در سالهاي اول يك مقدار براي خانواده شاگردانم جاي سؤال بود كه آيا اين آدم توان تدريس به فرزندان ما را دارد يا نه؟ فكر ميكردند معلم حتما كسي است كه ماژيك را بردارد و روي تخته بنويسد و فكر نميكردند همان درس را روي كامپيوتر ميشود خيلي قشنگتر و كاملتر تدريس كرد.
- براي تدريس از پاورپوينت استفاده ميكنيد؟
الان كه ديگر مدارس جديد هوشمند شده. تختهها بهصورت ديجيتال و از دور قابل كنترل است و اصلا نيازي به اينكه بخواهم پاي تخته بايستم ندارم. قبل از آن هم من يكسري اسلايد در لپتاپم آماده ميكردم و ميبردم سر كلاس. بيشتر مدارس هم همكاري ميكردند و پروژكتور يا السيدي در اختيارم ميگذاشتند.
- نگاه بقيه همكاران چطور است؟
چون من خودم در همان مدرسه درس خواندهام بيشتر همكاران، معلمهاي سابق خودم هستند. نگاه آنها اين است كه اين همان بهنامي است كه 12-10 سال پيش شاگرد خودمان بوده. اتفاقا خيلي هم به من كمك كردهاند. من روز اول كه سر كلاس رفتم با سيستم آموزش و پرورش خيلي آشنايي نداشتم و اين عزيزان به من اطلاعات خيلي خوبي دادند. حتي در طرز مطرح كردن مباحث هم اگر به مشكلي برميخوردم همكاراني بودند كه سؤالاتم را پاسخ دهند.
- اين همكاران فعلي و معلمهاي سابق چه نظري درباره شما دارند؟ در دوران مدرسه شيطنت ميكرديد؟
حالا اگر بخواهم بگويم آبرويم پيش شاگردانم ميرود (خنده). ولي من چه زمان مدرسه و چه زمان دانشگاه، معلمها و استادان را خيلي اذيت ميكردم، در حدي كه هر موقع ميرفتم سر كلاس استادها ميگفتند خدا به خير كند! باز اين آمد. دانشگاهي كه درس ميخواندم 5طبقه بود و استادها هميشه آرزو ميكردند آسانسور خراب شود كه من نتوانم بروم سر كلاس. يكي از شيطنتهايم شكستن پستههاي دربسته با استفاده از پنجره ته كلاس بود!
- در مورد شاگردان خودتان هم اين اتفاق ميافتد؟
اصولا وقتي آدم پشت نيمكت مينشيند انگار يك حسي ميگويد بايد شيطنت كرد. وقتي بچهها اذيت ميكنند من با خودم ميگويم چرا بايد به اينها تذكر بدهم، درحاليكه خودم صد درجه شلوغتر بودم؟
- پس سر كلاس با چه روشي بچهها را ساكت ميكنيد؟
من بيشتر سعي ميكنم با شاگردهايم دوست باشم. از طرفي، اينكه شبيه خودشان هستم باعث ميشود رابطه بهتري داشتهباشيم. وقتي مرا ميبينند براي درسخواندن انگيزه پيدا ميكنند و با خودشان ميگويند حتما ميتوانيم معلم شويم.
- چشماندازي كه بهعنوان يك معلم پيشرويتان ترسيم كرديد چه شكلي است؟
از جايگاه فعليام راضي هستم ولي دوست دارم بتوانم شاگرداني تربيت كنم كه باعث افتخارم باشند؛ مثلا يكي از شاگردهايم به نام «آيدين» با وجود معلوليتي كه دارد فوقليسانس گرفته و اخيرا يك شركت كامپيوتري تاسيس كرده. اينكه ميبينم شاگردهايم به جايي ميرسند لذتش بيشتر از اين است كه خودم به موفقيتي برسم.
- معلمي را به كساني كه شرايطي شبيه شما دارند توصيه ميكنيد؟
خيلي شيرين است ولي من نميتوانم پيشنهاد كنم. معلمي يك انتخاب است كه هر كس اگر عشق و علاقهاش را داشته باشد بايد انتخاب كند. معلمي شغل انبياست و من شخصا اين شغل را دوستش دارم ولي همه ميدانند كه حقوق معلمي به تنهايي نميتواند جوابگوي نيازهاي اقتصادي يك خانواده باشد. يك نكته را هم اجازه بدهيد كه اضافه كنم؛ در اين عرصه حضور افرادي كه داراي معلوليت هستند ميتواند تأثيرگذار باشد و باعث ايجاد انگيزه در بچهها شود.
- معمولا در روز معلم شاگردهايتان برنامهاي براي قدرداني از شما دارند؟
خود مدرسه مراسم دارد. دانشآموزان بهخاطر شرايطي كه دارند نميتوانند چنين كارهايي انجام دهند و البته ما هم توقعي از آنها نداريم. همين كه خودشان را باور كنند و براي درسهايشان وقت بگذارند براي ما كفايت ميكند.
نظر شما