یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۸
۰ نفر

مهرزاد دانش: فرانکن وینی تنها یک ارجاع ساده تیم برتون به دلبستگی‌های نوستالژیک خودش نیست، بلکه بعد از نومیدی‌هایی که با ساخت آثار نه‌چندان قابل توجهی همچون سوئینی تاد، آلیس‌درسرزمین عجایب و سایه‌های تاریکی برای دوستداران سینمایش ایجاد کرد، حالا این انیمیشن کوچک، می‌تواند نقطه احیایی باشد برای آنچه به سبک برتونی شهرت یافته است؛ سبکی که با ورود به دنیای فانتزی، احساسات مختلف انسانی را از عطوفت و عشق گرفته تا هراس و انتقام برمی‌انگیزد و ارجاعات متعددی به رویاهای آرمانی می‌دهد.

 فرانکن وینی (که نامش تداعی‌بخش فرانکشتین مری شلی است) داستانی همچون همین افسانه پرترس دارد؛ احیای مردگان از طریق علوم. در اینجا منتها شخص درگذشته، دیگر نه عروس فرانکشتین، بلکه سگی به نام اسپارکی است که ویکتور، صاحبش قصد دارد از طریق تراکم انرژی برق برگرفته از صاعقه‌های آسمانی او را زنده کند و البته حاصل کار فاجعه‌بار است، نه به‌دلیل وجودی خود اسپارکی، که اتفاقا این حیوان برای کسی دردسر ایجاد نمی‌کند، بلکه از جانب کسانی که با این احیاگری، قصدی دیگر دارند و می‌خواهند با خود جلوه‌گری‌هایی کاذب، از علم بهره‌برداری نامناسب به عمل آورند و در نتیجه به خلق موجوداتی مهیب می‌پردازند که در نهایت، زندگی خودشان را هم مورد تهدید قرار می‌دهد.

فرانکن وینی در واقع رودررویی دو گفتمان از علم است: گفتمان مسالمت‌‌آمیز و گفتمان ابزاری و داستان فیلم این دو موضع را همچون قهرمانان خیر و شر در فضایی دراماتیک به مواجهه فرامی‌خواند. انگار فیلمبرداری سیاه‌و سفید کار، نه صرفا به‌عنوان یک کارکرد نوستالژیک، بلکه به‌عنوان تجلی این خیر و شر کاربرد خود را متجلی می‌سازد. علم اصیل و واقعی در این شهر کوچک، انگار طالب چندانی ندارد. کودکان همکلاس ویکتور، از آن بهره‌های نامناسب می‌برند و بزرگ‌ترها نیز جز تحقیر علم، کار دیگری ندارند و حتی کار را به آنجا می‌کشانند که با توطئه علیه معلم علوم دبستان، او را از مدرسه اخراج می‌کنند و به جایش معلم ورزش را می‌نشانند. حتی پدر ویکتور نیز در مقابل اصرار پسرش برای امضای برگه مجوز فعالیت‌های رقابتی علمی، او را به بازی بیسبال می‌کشاند و اتفاقا همین بازی است که اسپارکی را به هلاکت می‌رساند (پدر ویکتور یک‌بار دیگر هم در فراری دادن سگ نقش مؤثر دارد؛ زمانی که متوجه می‌شود حیوان توسط ویکتور زنده شده است و برای همین با به سرزنش گرفتن پسر موجبات فرار اسپارکی از خانه فراهم می‌شود.).

فرانکن وینی سرشار از ارجاع برتون به مایه‌های آشنای سینمایی است که گاه از مولفه‌های سینمای خود او وام گرفته شده‌اند (مثل قیچی بزرگ حرس درختچه‌ها که ناخودآگاه تداعی‌بخش دستان ادوارد دست‌قیچی است و یا نام‌ها و شمایلی که بسیاری از آدم‌های داستان فیلم‌های قبلی برتون را به‌یاد می‌آورد) و گاه از مایه‌های سینمای دیگر فیلمسازان نشأت گرفته است؛ مثل پارک ژوراسیک (ماجرای جونده‌های کوچکی که دنبال دیگرانند و شهردار شهر را درون توالت محاصره می‌کنند) یا گودزیلایی که درست از فیلم‌های فاجعه‌ای ژاپنی سربرآورده است. وجود سگی وصله‌پینه شده، گربه نحسی که نهایتا به جغدی وحشی تبدیل می‌شود، دختر پیشگو، عموی بدجنس و... هر یک امضای خاص تیم برتون را با خود به همراه دارند. این شیوه پست‌مدرنیستی سینمایی که با بازخوانی افسانه‌های کهن و کلاسیک، آنها را در فرمتی مدرن و با هجویه و ارجاع‌های پرشمار و قرائن هندسی شخصیتی- موقعیتی همراه می‌سازد، در عین حال روایت خود را مبتنی بر الگویی متداول ساخته است که بافت سببیتی و علّی و معلولی رفتارها و کنش‌ها و موقعیت‌های آدم‌های داستان، موجب پیشبرد موتور آن می‌شود. فرانکن وینی اگرچه نه به قوت کارهای شاخص برتون، ولی به هرحال به‌منزله خروج از دوران رکود چندساله اخیری است که در کارنامه‌اش مشهود بوده است.

کد خبر 198376

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز