ندا انتظامی: نخستین نمایشی که قطب‌الدین صادقی بعد از آمدن به ایران روی صحنه برد، نمایش «آژاکس» اثر سوفوکل بود و «مکبث» اثر شکسپیر آخرین اثری است که این کارگردان روی صحنه برده‌است؛ نمایشی که این روزها در تماشاخانه استاد سمندریان در حال اجراست.

نمایش شکسپیر

 اگر به روند کاری این کارگردان تئاتر که دستی در بازیگری تئاتر، تلویزیون و سینما هم دارد، نگاهی بیندازیم علاقه او به آثار کلاسیک دیده می‌شود، اما مهم‌ترین بخش کار او در کارگردانی آثار کلاسیک، دراماتورژی این اثرهاست. نمایش مکبث براساس متن ویلیام شکسپیر و بازنویسی دکتر قطب‌الدین صادقی، داستان سردار دلیری به نام مکبث را روایت می‌کند که پس از اتفاقاتی مورد توجه پادشاه اسکاتلند قرار می‌گیرد. او از این موقعیت استفاده می‌کند و علیه پادشاه می‌شورد و قدرت را در دست می‌گیرد. میکائیل شهرستانی، امیر بختیاری، کرامت رودساز، کورش سلیمانی، ناصر عاشوری، عباد نظری، صنم صالحی، محمدرضا میرحسینی، محمد مختاری و مانلی حسینی‌پور بازیگران این نمایش 90دقیقه‌ای هستند.

  • نمایشنامه مکبث اثری جهانشمول است، با این حال شما این نمایشنامه را بازنویسی و معاصرسازی کرده‌اید؛ این امر به چه دلیل اتفاق افتاد؟

اصل اول کارگردانی برداشت مستقل و متفاوت از یک نمایشنامه است؛ به‌عبارت دیگر اگر کارگردانی از هر اثری برداشت مستقل نداشته‌باشد، کارگردان مؤلف نیست. به‌رغم پیشرو و مترقی‌بودن شکسپیر در 500سال پیش، بین فرهنگ امروزی ما با فرهنگ ‌آن سال‌ها از نظر زمانی، فکری و سیاسی تفاوت‌های زیادی وجود دارد. به‌عنوان مثال دوره‌ای که شکسپیر در آن زندگی می‌کرد، آغاز رنسانس بود و در این دوره اروپا پس‌از پشت‌سرگذاشتن قرون وسطی باید در پرتو یک جامعه متمرکز حول سلطنتی مشروطه یک پادشاه بزرگ جمع می‌شد تا تمرکز سیاسی ایجاد بشود و فئودالیته و جنگ‌های بی‌رحمانه در آن دوره از بین برود و ثبت ترقی و امنیت در جامعه به‌وجود بیاید. به تعبیر و اندیشه شکسپیر این امنیت با وجود یک شاه مقتدر که تصویر آسمانی دارد به‌وجود می‌آید و در نمایشنامه‌های او همواره این تم وجود دارد. شکسپیر به قدری به این موضوع باور دارد که در نمایشنامه «هملت» زمانی که هملت می‌میرد پسر فورتینبراس(پسر پادشاه نروژ) به صحنه وارد می‌شود؛ آن هم زمانی که نروژ با دانمارک در جنگ است. برای شکسپیر فقط پادشاه مهم است. 21سال پیش که من نمایش هملت را اجرا کردم باز هم فورتینبراس را حذف کردم. زمانی که هملت می‌میرد، جام زهر‌آلود شراب را هوراشیو می‌خواهد سر بکشد و هملت دست هوراشیو را می‌گیرد و می‌گوید: «تو باید زنده بمانی و به آیندگان بگویی حقیقت ماجرا چه بود». تمام مفسران بر این عقیده‌اند که هوراشیو ادامه‌دهنده و نماینده هملت است و او باید پیام سراسرحقیقت هملت را به گوش آیندگان برساند. از نظر من هم همین گونه بود؛ هوراشیو یک روشنفکر دانشگاهی است؛ همان دانشگاهی که هملت روشنفکر درس خوانده است. مهم‌ترین ویژگی هملت این است که در بزرگ‌ترین دانشگاه آن زمان درس خوانده‌است. اتفاقی نیست که شکسپیر روی این موضوع تأکید کرده‌بود. بنابراین هوراشیو نماینده من در صحنه بود و نمایش با او پایان می‌گیرد. در مورد مکبث هم این است. امروز با وجود این کودتاها و انقلاب‌هایی که در سراسر دنیا شده‌است، باز باید ملکوم بیاید؟ پسر همان پادشاه؟

  • دقیقا. شما پایان مکبث را هم تغییر داده‌اید.

بله همینطور است. از زمانی که من چشم باز کرده‌ام در اطرافم کودتاچی دیده‌ام؛در افغانستان، سوریه، عراق، ترکیه، پاکستان (از موقع استقلال تا به حال 11بار کودتا شده)، شیلی، آرژانتین و پرو(در قرن 21بیش از 117بار کودتا شده)، به‌خصوص در این سال‌های اخیر عمر کودتا تمام شده‌است و این توده‌های مردم هستند که تصمیم می‌گیرند. الان در کشورهای عربی توده‌های مردم به میدان آمده‌اند.

  • به همین دلیل است که در پایان نمایش مکبث توده‌های مردم تصمیم می‌گیرند؟

بله. مفهوم این است که دیگر قدرت توسط چند نظامی کوته فکر مثل قذافی جابه‌جا نمی‌شود، الان توده‌های مردم تصمیم‌گیرنده هستند. این اتفاق بزرگی است که در این قرن رخ داده است.

  • با توجه به این تحلیل‌ها و تغییراتی که ایجاد کرده‌اید، اما همچنان اسامی نمایشنامه شکسپیر را نگه داشته‌اید؟

یکی از دلایل این کار یادآوری این نکته بود که این نمایشنامه براساس نمایشنامه شکسپیر طراحی و اجرا شده است. از سوی دیگر این تغییرات برای روان‌شدن معنای اثر است که حرف و پیام به‌راحتی به مخاطب امروزی منتقل شود. این هنر هنرمند است که بتواند پیام و مطلب را به شکلی امروزی به مخاطب ارائه دهد. این مفاهیم باید به روز بشود و اگر من همچنان بخواهم مکبث دوره شکسپیر را کار کنم، مخاطب رفتارها و عادت‌های شخصیت‌های قرون وسطی را درک نمی‌کند. گذشته باید به کمک تحلیل‌های امروز بیاید. اشعار فردوسی باید امروز من را توضیح بدهد و بنابراین گذشته تجریدی بی‌خاصیت است. از سوی دیگر در دورانی که نمایشنامه‌های شکسپیر اجرا می‌شد، دکور و لباس و نوری وجود نداشت و مسافرخانه محل اجرای نمایش بود، به همین دلیل تمام ریزه‌کاری‌‌ها در کلام بازیگر تجلی می‌شد. الان عناصری همچون دکور، رنگ و نماد کلام را کامل می‌کند. عناصر دیداری و شنیداری به کمک بسیاری از مفاهیمی که باید توسط کلام توصیف شود، می‌آید. به‌عنوان مثال در همین نمایش در طراحی صحنه از درخت واژگون پاییزی استفاده کرده‌ایم که نشانه‌ای برای خزان زندگی دیکتاتورهاست. از سوی دیگر اگر می‌خواستم نمایشنامه را با معیارهای گذشته اجرا کنم، زمان اجرا نزدیک به پنج ساعت طول می‌کشید که بخش عمده نمایشنامه هم متکی بر توصیف است و مخاطب امروزی این زمان را تاب نمی‌آورد. به همین دلیل فشردن نمایشنامه یکی از دیگر اصول کارگردانی نمایشنامه‌های کلاسیک است.

  • که ضرورت هم دارد.

بله کاملا هم ضرورت دارد. در زمان قدیم مردم شب را در تئاتر می‌گذراندند اما امروزه مردم برای دیدن یک کار دوساعته مشکل دارند. من نمایشنامه مکبث را بدون آنکه به مفهوم اصلی لطمه بخورد در حد یک فیلم سینمایی 90دقیقه‌ای فشرده کرده‌ام و تنها جملاتی را نگه داشته‌ام که پیشرفت ماجرا و حرکت در آن مستترباشد، بدون اینکه توصیفات زاید را نگه دارم.

  • شما نمایشنامه‌ را کاملا امروزی کرده‌اید، اما میزانسن‌ها بیشتر کلاسیک است. با این حال ما شاهد چند میزانسن زیبا هستیم؛ اشاره می‌کنم به صحنه دیدار اولیه مکبث و لیدی مکبث و بازی آنها با عروسک و صحنه‌های بازی درتاریکی وچراغ قوه. در حقیقت سؤال این است که از این دست میزانسن‌ها چرا کم استفاده کرده‌اید؟

بیش از این نیاز صحنه نبود. زمانی که عده‌ای را روی صحنه دارید، باید تعادل‌های تصویری را ایجاد کنید. استفاده بیش از این به مفهوم اصلی لطمه می‌زند، میزانسن‌ها باید بتواند مفاهیم را به زیبایی بیان کند.

  • از سوی دیگر جادوگران را به شطرنج‌بازان تبدیل کرده‌اید.

تبدیل جادوگران به شطرنج باز که مفهومی بسیار امروزی است، تجلی نیروهای پنهان و خفته در ناخودآگاه مکبث است. هر کدام از جادوگران نماد میل به قدرت، شهوت و خیانت هستند. انگلستان در قرن ششم تحت تأثیر رومی‌ها مسیحی شد و داستان مکبث مربوط به قرن دهم است؛ یعنی مربوط به چهار قرن بعد که کشور انگلیس مسیحی شد. تمام ادیان ماقبل مثل شمنیست و پرستش نیروهای طبیعی در فرهنگ مسیحیت تبدیل به نماد شر می‌شوند. این جادوگران بر این مبنا در نمایشنامه هستند، در حال حاضر دیگر جادوگر و جادو وجود ندارد و به جای جوشاندن بال ملخ و پر پرندگان و دادن آن به افراد، سه کوتوله وجود دارند که با جابه‌جایی مهره‌ها، آدم‌ها را جا‌به‌جا کرده و تکان می‌دهند و مهره‌های انسانی را جابه‌جا می‌کنند. این برداشت نویی است که من در نمایشنامه شکسپیر براساس شرایط امروز کرده‌ام. کودتاگران کسانی را به دلخواه می‌آورند و می‌برند. کودتاچی‌ها از خودشان پشتیبان مردمی ندارند و مثل مهره می‌مانند، به همین دلیل جادوگران نمایشنامه شکسپیر تبدیل می‌شوند به شطرنج‌بازانی که مهره‌ها را جابه‌جا می‌کنند. از این دست موارد باید در نمایش‌های ما بیان شود تا در تفکر معاصر و در اندیشه صحنه‌های ما نمود پیدا کند.

  • و شما این برداشت را داشته‌اید؟

مهم‌ترین برداشت از مکبث که از او بعد بسیار تفکربرانگیز ساخته و زیبایی این نمایشنامه هم هست، این است که مکبث تنها یک کودتاچی نیست، بلکه او یک انسان متفکر و دارای ارزش‌های اخلاقی است. او سر نیک و بد می‌اندیشد و بحث می‌کند. به‌عنوان مثال با زنش سر کشتن و نکشتن پادشاه کلی بحث می‌کند و برای انجام این کار مردد است.

  • به هرحال مکبث و لیدی مکبث وجدان دارند و در انتهای کار، هر دو عذاب وجدان می‌گیرند و لیدی مکبث پریشان و دیوانه می‌شود.

وجدان یعنی آگاهی و تشخیص نیک و بد و این آدم وجدان دارد. در پایان نمایش که در آغوش سربازان به شکل معلق طراحی‌اش کردم، می‌گوید: «جهان مثل یک قصه بی‌سر و ته است که یک دیوانه آن را تعریف می‌کند.» این جمله معنای عمیقی دارد؛ همان معنایی که در هملت هم دیده می‌شود؛ شخصیت‌هایی که هم متفکر هستند و هم در مورد جهان تحلیل فلسفی می‌دهند. اما معنی دیگری که به‌نظر من بسیار اساسی است و من به عمد این میزانسن را طراحی کرده‌ام که در آغوش سربازان و معلق باشد، جوهره اساسی تمام نمایشنامه‌های تاریخی شکسپیر مثل «هانری چهارم»، «ریچارد سوم»، «ریچارد دوم» و «هانری پنجم» است؛شکسپیردر همه این نمایش‌ها یک جمله می‌گوید ؛« نظم را به‌هم نزنید».‌ این جمله جهان‌بینی کلی شکسپیر در تمام آثارش است. اما فکر دوم شکسپیر که در نمایشنامه‌های تاریخی‌اش بسیار درخشان است، این است که قدرت، ناپایدار است. او جاه‌طلبی نظامی‌ها را به‌شدت محکوم می‌کند و می‌گوید که قدرت این جهان هیچ است و همه مثل برگ خزانید. بی‌اعتباری قدرت و دلبستگی به قدرت را بی‌ارزش می‌داند و می‌گوید که به راحتی آمده‌اید و به راحتی هم می‌روید. به‌نظرم یکی از بزرگ‌ترین درس‌هایی که نمایشنامه‌های شکسپیر به آدم‌های جاه‌طلب می‌دهد این است که قدرت، ناپایدار است و همه چیز را فدای قدرت نکنید.

کد خبر 193272

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز