همشهری آنلاین - محمد ملاحسینی: خالد حیدری که از او با عنوان نخستین شهید خلبان دوران دفاع مقدس یاد می‌شود، در سال ۱۳۲۹ در روستای قلقله از توابع شهرستان مهاباد چشم به جهان گشود.

زندگینامه: خالد حیدری

وی علاقه خاصی به ادبیات و شعر داشت و در نقاشی سیاه قلم و خوشنویسی به حدی تبحر داشت که آثار ماندگاری از خود در این زمینه به یادگار گذاشته است.

زندگینامه: خالد حیدری

صالحی در سال 1350 برای گذراندن دوره مقدس سربازی در نیروی هوایی مشغول به خدمت شد.

پس از سپری کردن دوره خدمت سربازی در آزمون ورودی دانشکده خلبانی شرکت کرد و با قبولی در این آزمون به نیروی هوایی و دانشکده خلبانی وارد شد.

خالد حیدری پس از طی دوره یک ساله مقدماتی در ایران سال 1353 جهت فراگرفتن دوره‌های تکمیلی به مدت دو سال به امریکا اعزام شد.

وی پس از آموزش پرواز با هواپیماهای تی 37 و تی 38 و اف 4 به عنوان خلبان شکاری به ایران بازگشت و پس از 6 ماه حضور در پایگاه یکم شکاری در سال 1356 به پایگاه سوم شکاری منتقل شد.

خالد حیدری با آغاز جنگ تحمیلی همگام با سایر خلبانان شجاع به پاسداری از آسمان میهن خویش پرداخت.

وی سرانجام در ساعت ۵ عصر روز 31 شهریور سال 1359 در عملیاتی معروف به "انتقام" در حالی که به همراه تیم آلفارد از پایگاه سوم شکاری مامور بمباران پایگاه هوایی کوت در استان میسان عراق بود هواپیمایش مورد اصابت یک فروند موشک سام قرار گرفت و در رودخانه دجله سقوط کرد و به همراه کمکش محمد صالحی به شهادت رسید.

پس از سال‌ها در جریان لایروبی رودخانه دجله لاشه هواپیمای شهید حیدری به دست آمد.

خالد حیدری به عنوان اولین شهید برون‌مرزی نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس و نیز شهید وحدت در استان آذربایجان‌غربی شناخته می‌شود.

تندیس خلبان شهید خالد حیدری، نخستین خلبان شهید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در کنار ماکت هواپیمای آن شهید بزرگوار، در ورودی مهاباد - ارومیه نصب شده است.

فیلم سینمایی آلفارد روایت زندگی و نحوه شهادت خالد حیدری و محمد صالحی است که توسط هوشنگ میرزایی به تصویر کشیده شده است.

زندگینامه: خالد حیدری

خاطرات همسر شهید خالد حیدری:

آخرین روز تابستان 59 در همدان پایگاه سوم شکاری نوژه بودیم. مرخصی داشت و در خانه ماند. به دلیل حمله هواپیماهای عراقی مرخصی‌اش لغو شده بود و باید می‌رفت. من مخالفت می‌کردم اما او مدام مرا قانع می‌کرد و اصرار به رفتن داشت.

یادم می‌آید روز اولی که عراق حمله کرد، بعد از دو ساعت که می‌خواست از خانه خارج شود، گفت:" من می‌روم شاید برگشتنی نباشم، نزد مادرم برو، اینجا امن نیست." ساکی که نقشه‌های جنگی‌اش در آن بود را برایش حاضر کردم و به خواست خودش تکه‌ای از موهای دخترمان "طلا" را برایش گذاشتم.

هر کس یک بار شهید حیدری را می‌دید شیفته‌اش می‌شد و دوست داشت دوستی و دیدارش را ادامه دهد.

وقتی شهید شد ما خبر نداشتیم. تا اینکه همه همرزمانش بازگشتند اما خبری از او نشد. ماموریت او خارج از مرزهای ایران بود و من همواره منتظر بازگشتش بودم.

کد خبر 181848
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز