احمد افشار: امیرحسین امیرجلالی، متولد بهمن ماه 1344 ، مدت 27 سال است که به صورت حرفه‌ای به نقاشی می‌پردازد.

امیرحسین امیرجلالی - نقاشی

تکنیک اصلی‌‌اش رنگ روغن و سبک اصلی‌‌اش سوررئالیسم است. او معتقد است که برگزاری نمایشگاه برای یک هنرمند زمانی باید اتفاق بیفتد که خودش این احساس را داشته باشد که حرفی با ارزش برای گفتن دارد. وی می‌گوید: کارهای من درعین حال که دارای هندسه پیچیده‌ای است اصلا اتود از پیش تعیین‌شده‌ای ندارد و کاملا فی‌البداهه است. او با انتقاداز فضای حاکم بر نقاشی ایران می‌افزاید: متأسفانه اکثر نقاشان یک تکنیسین هستند؛ یعنی به فن و مهارت تکیه کرده‌اند؛ چیزی که هر فرد با استعدادی می‌تواند آن‌را به‌دست آورد. برخی نیز نقش یک هنرمند یا نقاش را بازی می‌کنند.

  • در بین آثار شما، نقش پررنگ به‌کارگیری مبانی و اصول آکادمیک هنرهای تجسمی مشهود است، نظر خودتان در این باره چیست؟

بله، در واقع شما باید توانایی استفاده از تکنیک‌هایی را که آموخته‌اید داشته باشید. من از یک مرغ معمولی نمی‌توانم توقع پرواز داشته باشم ولی از یک شاهین این توقع زیادی نیست. با اینکه هر دوی این پرندگان دارای بال هستند ولی آناتومی و فیزیک بدنی مرغ معمولی برای پرواز طراحی نشده است.

هنرمند واقعی کسی است که شرایط پرواز را دارد و هنگامی که باد زیر پر او می‌افتد پرواز می‌کند و عاشقانه این کار را انجام می‌دهد. این توانایی پرواز قاعدتاً در هر کسی وجود ندارد. دسترسی به این توانایی‌ها بود که به من بال پرواز داد و جذابیت وصف ناشدنی کارم را برای من به ارمغان آورد. من روزی 12ساعت نقاشی می‌کنم و در تمامی این اوقات به چیز دیگری فکر نمی‌کنم. تمامی تمرکزم روی اثری است که می‌خواهم خلق کنم و حرفی که برای دیگران دارم.

  • در کارتان از هنرهای دیگر مثل موسیقی هم استفاده می‌کنید؟

همه هنرها یک چارچوب مشترک دارند و به یک شیوه کلی اجرا می‌شوند؛ اول شناخت و سپس اجرا و محتوای اجرایی. یک موسیقی‌دان در آغاز برای خود یک شناخت از چیزی که قصد خلق آن‌را دارد ایجاد می‌کند و سپس در پس زمینه به‌وجود آمده قطعه‌های لازم را قرار می‌دهد؛ کاری که یک نقاش نیز به انجام می‌رساند اما متریال‌ها در اینجا متفاوتند. به‌صورت نمادین نیز من بشخصه از موسیقی تأثیر می‌گیرم و هنگام کار نوعی از موسیقی را مورد استفاده قرار می‌دهم و بدان گوش می‌کنم؛ موسیقی‌ای که معادل تفکر من است و هنگامی که وارد مغز من می‌شود تبدیل به پارازیت نخواهدشد.

موسیقی اگر معادل تفکری خود را پیدا نکند برای مخاطب تبدیل به پارازیت امواج صوتی می‌شود و نقش سازنده خود را اجرا نمی‌کند. درخصوص نقاشی، در سینما نیز بحث‌های زیادی مطرح است؛ به‌عنوان مثال آندره تارکوفسکی اکثر پلان‌هایش را چون تابلویی نفیس صحنه‌آرایی می‌کند و رعایت قواعد بصری در کارهایش کاملا قابل لمس است. به‌راستی او یک نقاش است، با این تفاوت که تابلوهایش حرکت دارد. عباس کیارستمی نیز با برخورداری از این شناخت، پلان‌هایش را به تصویر می‌کشد.

  • تأثیرات هنرمندان کلاسیک معاصر را در کارهایتان چگونه می‌بینید؟

قاعدتا آشنایی با هنرمندان کلاسیک خصوصا استاد رحیم نوه‌سی برایم بار مطالعاتی فراوانی داشته است. آشنایی با تکنیک‌های ویژه اینگونه از نقاشی‌ها همچنین شناخت رنگ و متریال‌های متفاوت و ساخت‌و‌ساز که در نقاشی کلاسیک بسیار حائز اهمیت است، حداقل چیزی بوده که من در این پروسه از آن برخوردار شدم، ضمنا در حوزه نقاشی می‌توان به تعداد نسبتا زیادی از سامی اشاره کرد که از قدرت و خلاقیت فراوانی در خلق آثار به این سبک برخوردار هستند.

  • با تکنیک و سبک نقاشی کلاسیک و شیوه رئالیسم چگونه آشنا شدید؟

من نزد چند تن از اساتید که شاخص‌ترین آنها استاد رحیم نوه‌سی است، آموزش دیدم. ایشان تکنیک آموزش نقاشی و استفاده از ابزارهای مختلف را به صورت حرفه‌ای به من آموختند و این موضوع باعث شد تا من توانایی این را پیدا کنم که درواقع بیان ایدئولوژی هنری خودم را در نقاشی به‌تصویر بکشم.

درخصوص نقاشان سوررئالیست ایران باید بگویم که عموما نقاشان سوررئال در آثار خویش عوامل کاملا رئال را با هم‌ترکیب می‌کنند و حاصل تفکر خویش را با توجه به قواعد این سبک روی سطح یا متریال زمینه به اجرا در می‌آورند؛ هر کدام از این آثار می‌تواند دارای عمق و ژرفای خاصی باشد. هنرمندی که سبک او را می‌پسندم استاد طاها بهبهانی است که در حقیقت کارهای ایشان را به خودم نزدیک می‌بینم. ایشان را هنرمند سوررئالیستی می‌دانم که با فلسفه اعتقادی خودشان به محتوا می‌پردازند، المان‌هایشان نیز خلق خودشان است؛ موضوعی که تقریبا نزد سوررئالیست‌های معاصر ایرانی دیگر نیافته‌ام.

  • از نمایشگاه‌هایی که تاکنون برگزار کردید بگویید.

به‌نظر من برگزاری نمایشگاه برای یک هنرمند زمانی باید اتفاق بیفتد که وی معتقد شود که حرفی با ارزش برای گفتن دارد. معتقدم تابلوهای من با اراده من شکل نمی‌گیرند، این اندیشه من است که به تابلو تبدیل می‌شود. پس همیشه بکر و به‌روز است و کسانی که از نمایشگاه‌هایم دیدن می‌کنند حتما تأثیرات آن‌ را در خود دیده‌اند؛ به قولی دکوراژه می‌شوند همچون دیدن فیلم‌هایی که در بیننده کششی خاص به وجود می‌آورد و بیننده با تغییر روحی سالن سینما را ترک می‌کند و زمینه‌ای برای فکر کردن و متمایز شدن ایجاد می‌کند.

قاعدتا اینگونه فیلم‌ها به‌صورتی انگشت‌شمار تولید می‌شوند و من سعی کرده‌ام اینگونه با مخاطبانم ارتباط برقرار کنم. نخستین نمایشگاه من در نشر کارنامه بود و پس از آن نمایشگاه‌های متعددی از جمله در گالری‌های دریابیگی، گیتا، آذر و فرهنگسرای نیاوران برگزار کردم و در خارج از کشور در چند نمایشگاه شرکت داشتم.

  • به‌نظر شما هنر چیست و هنرمند کیست؟

به‌نظر من هنرمند یک فرد خاص است، با نیرویی که از آغاز خلقتش در او قرار داشته و مثل یک گیرنده خاص در وجود اوست که تصاویر خاطرات و عناصری را که در بخش ناخودآگاه و به‌صورت ژنتیک به او رسیده در بر‌می‌گیرد.

از ترکیب این بخش با بخش خودآگاه هنرمند که از طریق فراگیری یا آموزش و تجربه به‌دست آمده هنرمند به‌وجود می‌آید. در حقیقت یک عنصر درونی و ژنتیک اصل اساسی پیدایش هنرمند است. این پدیده می‌تواند با دستیابی هنرمند به مدارج تحصیلی آموزش‌ها و شناخت‌های متفاوت در عرصه هنر تقویت شود نه اینکه موجب به‌وجود آمدن او شود. به‌عنوان مثال آیا شاعر بزرگی را می‌شناسید که شهرت و اعتبارش را به صرف داشتن مدرک تحصیلی به‌دست آورده باشد؟ قاعدتا چنین نبوده؛ این خصوصیت در تمامی هنرها و نزد تمامی هنرمندان باید اپیدمی باشد؛ بنابراین توانایی این کار بسیار خاص است. به‌عنوان مثال کارهای من در عین حال که دارای هندسه پیچیده‌ای است اصلا اتود از پیش تعیین شده‌ای ندارد و کاملا فی‌البداهه است. در حقیقت یک ارتباط ماورایی من را به سمت خلق اثر هدایت می‌کند.

در ضمن به‌نظر من هنر ابزار و وسیله‌ای است تا انسان بتواند با آن حرفی را بیان کند که تا به حال گفته نشده است. کاری که من به‌عنوان یک نقاش انجام می‌دهم با هیچ کلامی قابل انتقال به دیگری نیست؛ یعنی حس و حالی که توسط یک تصویر به دیگری منتقل می‌شود. متأسفانه اکثر نقاشان یک تکنیسین هستند؛ یعنی به فن و مهارت تکیه کرده‌اند؛ چیزی که هر فرد با استعدادی می‌تواند آن‌را به‌دست آورد. برخی نیز نقش یک هنرمند یا نقاش را بازی می‌کنند.

  • در خصوص محتوای کارهایتان هم توضیح می‌دهید؟

به‌طور کلی من در کارهایم راجع به یک روش جدید در خصوص زندگی صحبت می‌کنم؛ راهی که به ما ارث نرسیده باشد؛ راهی که خود ما بدان دست یافته باشیم؛ از مبنایی‌ترین ابزاری که ما را تا این زمان به حرکت انداخته و آسایش و امنیت را برایمان فراهم کرده است و آن چیزی جز اندیشه و خردمندی نیست.

بزرگ‌ترین معضل بشری این است که خیلی به احتیاجات و حوایج‌اش رجوع می‌کند؛ بنابراین همیشه حوایج او را به‌سمت واقعیت هدایت نمی‌کنند بلکه او را به سمت آنچه دوست دارد هدایت می‌کنند. نظر من بیشتر این است که اگر بشر بخواهد بقای خودش را حفظ کند باید تمامی حواسش به‌واقعیت باشد؛ یعنی آنچه هست و برای آنکه با واقعیت تطبیق پیدا کند راهی جز اندیشه‌گرایی ندارد. اندیشه کارش این است که می‌تواند طول عمر نسل بشر را زیاد کند تا بقای خودش را اینچنین حفظ کند. حتی در میان هنرمندان، آهنگسازان، فیلمسازان و در مواردی شاعران، افرادی هستند که از این سبک استفاده می‌کنند؛ البته ممکن است از نظر محتوای ژرف‌نگری نقاط ضعفی داشته باشند. اینان افرادی هستند که به آینده بشری نگاه می‌کنند.

کد خبر 127088

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز